eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
569 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
داشت آن روز زمین قصه ای از سر میخواند قصه ی دیگری از یاس معطر می خواند رخ مولود چنان با رخ مادر میخواند که پدر زیر لبی سوره ی کوثر میخواند خانه غوغا شده ،انگار زمان برگشته نکند حضرت زهرا به جهان برگشته نه فقط دور و بر خانه ی او همهمه است عرض تبریک به ارباب برای همه است زینب آیینه به کف بر لبش این زمزمه است به خدا خون علی در رگ این فاطمه است دختری که نفسش جلوه ی زهرا دارد پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد فاطمه پر زده اما برکاتش باقی است راه باز است ببینید صراطش باقی است هم خدا هست هم این قوم حیاتش باقی است حال اگر نیست پیمبر صلواتش باقی است کار خورشید به ناخواه درخشندگی است کار هر لحظه ی این طایفه بخشندگی است تو که بالای سرت نور امامت داری جزء این طایفه ای دست کرامت داری محشری گشته به پا باز قیامت داری چون که بر دوش ابالفضل اقامت داری وقت پرواز تو افلاک به هم می ریزد تا می آیی به زمین خاک به هم می ریزد آمدی نازترین یاس معطر باشی در دل خسته ی ما عاطفه پرور باشی آمدی چند بهاری گل اکبر باشی نفسی هم شده همبازی اصغر باشی باز لبخند بزن عشق خریدار تو است کاشف الکرب اباالفضل شدن کار تو است تو که در دلبری از ما مثَل بابایی اسم بابا که می آری غزل بابایی چشم بد دور چه شیرین بغل بابایی ساده،شیرین و صمیمی عسل بابایی دم به دم می وزد از هر نفست بوی بهشت دختر حضرت اربابی و بانوی بهشت یاد دادید به ما رنج کشیدن زیباست پس از این فاصله تا شام پریدن زیباست پابرهنه شدن و جامه دریدن زیباست بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست عاشقم عاشق عشقی که تو در آن باشی عشق من شهر دمشقی که تو در آن باشی زائری آمده در قلب تو جا می خواهد صحن زیبای تو را دیده، صفا می خواهد یک نفر آمده و اذن دعا می خواهد او مسیحی است ولی از تو شفا می خواهد باز با شوق یکی چادر کوچک آورد دختری نذر نگاه تو عروسک آورد *** یاد آن روز می افتم که اسیرت کردند اول کودکی ات بود که پیرت کردند... @shia_poem
دوباره فاصله افتاد بین ما آقا دوباره لطف تو و خواهش گدا آقا ببین که از نفس افتاده ام ز بار گناه بگیر دست گدای همیشه را آقا حلال کن که بجز دردسر نبودم من عطا نمودی و دیدی ز من خطا آقا سلام من به قنوت نماز نیمه شبت مرا میان قنوتت دعا نما آقا بگو شبی تو میان قنوت نافله ات به جای ما نفسی ذکر ربنا آقا خودت برای ظهورت بیا دعایی کن اثر نداشت ز ما ناله ی بیا آقا رسید سال نو و چشم ما نشد روشن بر آن جمال پر از جلوه ی خدا آقا ببین دو چشم مرا یا مقلب الابصار که تا ببینمت ای یار آشنا آقا بهار کن دل ما را محول الاحوال که بی تو رنگ خزان است سینه ها آقا بیا و درد دل بیقرار و شیدا را دوباره کن به نگاه خودت دوا آقا دلم دوباره برای نجف پریشان است برای هرم گنه سوز مرتضا آقا "دلم برای مدینه بهانه می گیرد" برای لطف خدایی مجتبا (ع) آقا خدا کند که به اذن علی (ع) و مادرتان روم دوباره شب جمعه کربلا آقا طواف قبر حسین آن شهید بی لشگر طواف قبر علمدار باوفا آقا گمان کنم ز خراسان به دل نسیمی زد نشسته بر لب من یا رضا رضا آقا تو ای بهانه ی هر نو شدن بیا نو کن تو با لباس شهادت لباس ما آقا @shia_poem
دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم بعدِ یک عمر که ماندیم... که عادت کردیم دست‌هامان همه خالی... نه! پر از شعر و شرر عشق فرمود: بیایید، اطاعت کردیم خاک‌آلوده رسیدیم به آن تربتِ پاک اشک‌آلوده ولی غسل زیارت کردیم گفته بودند که آرام قدم برداریم ما دویدیم... ببخشید... جسارت کردیم ایستادیم دمی پای در «باب الرّاس» شمر را بعدِ سلامی به تو لعنت کردیم سهم‌مان در حرمت یکسره سرگردانی بس‌که با قبله ی شش‌گوشه، عبادت کردیم تشنه بودیم دو بیتی بنویسیم برات از غزل‌باری چشمانِ تو حیرت کردیم هی نوشتیم و نوشتیم و نوشتیم و نشد واژه‌ها را به شب شعر تو دعوت کردیم همه با قافیه ی عشق، مصیبت دارند از تو گفتیم، اگر ذکر مصیبت کردیم وقت رفتن که حرم ماند و کبوترهایش بی‌ پر و بال نشستیم و حسادت کردیم و سری از سر افسوس به دیوار زدیم و نگاهی غضب‌آلود به ساعت کردیم تا قیامت بنویسیم برای تو کم است ما که در سایه ی آن قامت اقامت کردیم کاش می‌شد که بمانیم؛ ضریحت در دست... دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم @shia_poem
همیشه طعم غزل‌های تازه شیرین نیست همیشه باغ پر از سیب پشت پرچین نیست کسی نخواسته که روی خوش نشان ندهد ولی کسی که بدی دیده است خوش‌بین نیست دوباره نقش نگین فتنۀ ابو موساست همان‌که عالم دین هست و عامل دین نیست نخواه راه تو از کربلا جدا باشد چگونه زندگی بی‌حسین ننگین نیست؟ «که در مصاف ستم ایستاده باید مُرد» بلند نیست برادر! سری که خونین نیست! «سری به نیزه بلند است در برابر ما»... سروده‌ایم ولی کل داستان این نیست... @shia_poem
نوکر این خانه در مدار حسین است جان و دلش تحت انحصار حسین است عارف و عالم , بزرگ و کوچک این جمع هر که به هر جا رسیده کار حسین است این که گدا سروری کند به دو عالم کار جدیدیست , ابتکار حسین است نوکری اصلا که اعتبار ندارد چیزی اگر هست اعتبار حسین است ما که نمیخواستیم زنده بمانیم زندگی ما به افتخار حسین است شرح مقامات او بس است همین که خون خدا نام مستعار حسین است هرچه غریب است از نواده ی زهراست هرچه شهید است از تبار حسین است فاطمه قبرش نهان شده که بگوید وعده ی دیدارمان مزار حسین است @shia_poem
نگاهم کن! نمی خواهم به حالِ زار برگردم به آن ایام ِ نفْس-آلودۂ تبدار برگردم رسیدم سربه زیر آقا مریض احوالم و لطفا مداوایم کن و راضی نشو بیمار برگردم به غیر از تو؛ من از هر که بگویی پشتِ پا خوردم تو کاری کن به یک آرامش ِ سرشار برگردم تمام عمر سربارت شدم! امروز می خواهم؛ شبیه مهزیارت در لباس ِ یار برگردم تو برمیگردی از غیبت اگر من از گناهانم به سمتِ خیمه ات با حالِ استغفار برگردم «بنفسي أنتْ» یعنی نفْس ِ بیداری که از لطفش؛ اگر وقت سحر غافل شدم، افطار برگردم نبینم ردّ اشکت گوشۂ پرونده ام باشد... اگر که حال و روزم میدهد آزار... برگردم... به چشمانت تعهّد داده ام پایِ دعای عهد که بیش از پیش با اخلاص، پایِ کار برگردم خودت یادم بده چشم انتظاری را و بعد از این حواست بیشتر باشد به من... نگذار برگردم! @shia_poem
زاهد نماز همچو گنهکار بشکند در خلوتی که توبه ی هُشیار بشکند روز حساب نزد امیر ست شیخ شهر باید دهان خویش ز گفتار بشکند حسرت نیاز نیست به ارکان خانه خُرد آن خانه را که تیشه ی معمار بشکند در آتشش به خون بکشد عهد ظلم را از سوز دل، اگر دِلِ غم دار بشکند در حشر از تباهی اعمال نشکند قلبی که در فراق تو بسیار بشکند شرین،سری که در پی عشق علی شکست شیرین تر آن سری که سر دار بشکند باید زبان هرزه ی قوم نفهم را بر روی دار میثم تمار بشکند با یک سپاه هم دَرِ خیبر تکان نخرد اما به دست حیدر کرار بشکند پایی که جایِ پایِ علی پا نذاشته در راه کفر یکصد و ده بار بشکند در دستِ ماکلافی ازآن حبل عشق توست مگذار قلب ما دم بازار بشگند توبه ز می نموده و باور نداشتیم تاک ضریح توبه به اجبار بشکند در اشک های چشم تو سری نهان شده در چاه کوفه حلقه ی اسرار بشکند زلفی به باد ده که نسیمش قلوب را نوری دهد که ظلمت زنگار بشکند @shia_poem
وَاسْمَعْ دعایی با تو در دل حرفها مانده وَاسْمَعْ ندایی که صدایم بی صدا مانده اَقْبِل به من حالا که اقبالی برایم نیست در حنجرم وقتی که بغض ربنا مانده دارم فراری می شوم از خود به سوی تو در کشتی این ناخدا تنها خدا مانده ناجی تویی راجی منم در دست های من بی ربنا هایم فقط مشتی هوا مانده وقتی که محرومم کنی روزی نخواهم خورد باید بگیری دست من را که رها مانده پوشانده ای امروز در دنیا عیوبم را اما فَلا تَفْضَحْنیِ روز جزا مانده از تو اگر دورم ولی نزدیک شد مرگم در کوله ام تنها الهی قَدْ دَنا مانده شعبان به پایان آمد و روی لبان من وای من از فریاد لَمْ تَغْفِر لها مانده خوبی تو آمال من را بیشتر کرده است مِنْکَ رَجائی از وَلا تَقْطَع به جا مانده لَمْ تَهْدِنی؟ می خواستی رسوا اگر باشم لم تَهْدِنی؟ وقتی دلیل کربلا مانده یک عمر قَدْ اَفْنَیْتُ عُمری بی حضور تو پس فَاقْبَل عُذری که‌دلیل روضه ها مانده جرم زیادم پیش عفو تو چه ناچیزو تازه عنایات علی موسی الرضا مانده بین جهنم هم تورا فریاد خواهم زد تاثیر اشک شوق در قاموس ما مانده تنها محبت راه ترک معصیت گشته با دوستت دارم جهانی روی پا مانده @shia_poem
نوشته اند دلم را برای خون جگری بدون گریه زمانه نمی شود سپری نیازمند تکامل به گریه محتاج است درخت آب ندیده نمی دهد ثمری دو فیض، توشۀ راه سلوک عاشق هست توسل سحری و عنایت سحری هزار نافله خواندن چه فایده دارد اگر نداشته باشد به عاشقان نظری به هر دری که زدم باز پشت در ماندم بس است در زدن من، بس است در به دری برای بنده خریدن بیا سر بازار چه خوب می شود این مرتبه مرا بخری بدون تو چه بلاها که بر سرم آمد چه حاجت است به گفتن، خودت که با خبری همیشه خیر قنوت تو می رسد به همه اگر چه نام مرا در نوافلت نبری خودت برای ظهورت دعا کن و برگرد ((دعای من به خودم هم نمی کند اثری)) @shia_poem
تقوا کمیتش بی حضورت لنگ مانده از این جهان آقا فقط نیرنگ مانده شوق ظهورت نیست در راس دعاها اما به ظاهر ندبه ها پر رنگ مانده خالیست جای بندگان وقت مناجات ادعیه رفته جای آن آهنگ مانده بریازده معصوم دنیا ظلم را دید بر صفحه تاریخ ما این ننگ مانده امروز هم دعوا سَر نام علی هست آقا نیا اینجا هنوز این جنگ مانده ای ریسمان آمده از سمت بالا چیزی ندارم در بَر اما، چنگ مانده باید به خود آیم که دیگر می شود دیر چون تا ظهور یار وقتی تنگ مانده @shia_poem
رو سوی میدان کن ببین حیدر به میدان آمده شیر خدا شوری به سر در بیشه غرّان آمده فتح لک خواند ملک هم می تپد قلب فلک کشتی دشمن سرنگون دریا به طوفان آمده جبریل هم از هیبتش سبوح و قدوس به لب گفت لا فتی الا علی با سیف برّان آمده قنبر قلندر می شود چون اسم اعظم می برد این ذره با لطف علی چون ماه تابان آمده مالک دهد ملک دلش از بهر دیدار علی با جرعه ای از جام او سلمان مسلمان آمده خیبر شکن دُل دُل سوار دشمن بگوید الفرار ممسوس در ذات خدا گویا نمایان آمده دیشب به من داد این نمک گفتا یدالله معک جارو به دست این دلم بر دیده مهمان آمده بوی خوشش را که ملک بر بال و بر پر می زند یعقوب گوید این سخن یوسف به کنعان آمده شب ها برای خلق او بر دوش خرما می برد ما هم گدای کوی او بر سفره مان نان آمده هم می بریز در شعر من ای ساقی جام الست بیتی پس از بیتی دگر شاد و غزلخوان آمده انگور چیدم از ضریح بعد سوی ایوان رفتمی پیری اشارت می نمود از خیل مستان آمده در قبر نکیر و منکری گویند امام تو علی است؟ قلبم گواهی می دهد آن لحظه سلطان آمده @shia_poem