#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#بعدازشهادت
#غزل
میرسد هرشب صدای گریه از...
زیر سقف وسر پناهی سوخته
ماه را میبینم و حالم وخیم...
میشود با یاد ماهی سوخته
بعد تو هرشب نسیمی خسته ام
میچکم در عمق چاهی سوخته
بعد تو هر روز زانو در بغل
خیره می مانم به راهی سوخته
رفتی و از تو برایم یادگار
مانده یک چادر سیاهی سوخته
می وزد در خانه ام عطر پر
مرغ عشق بی گناهی سوخته
میخ دارد خودنمایی میکند
در میان قتلگاهی سوخته
ای ملیکه پادشاهت آمده
در دل شب با سپاهی سوخته
رفتی و باور کن از عمر علی
مانده یک چندین صباحی سوخته
#احسان_کرباسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#شام_غریبان
#غزل
کار تنش زیاد ولی وقت من کم است
یک شب برای شست و شوی این بدن کم است
بانوی من نحیف نبود ، اینچنین نبود
وقتی نگاه میکنمش ظاهراً کم است
در زیر پارچه ورمش گم نمیشود
آنقدر واضح است که یک پیرهن کم است
باید چگونه جمع کنم این بساط را
فرصت کم است و آب کم است و کفن کم است
مسمار را خودم زده بودم به تخته ها
باید بمیرم آه ، پشیمان شدن کم است
گیرم حسین دق نکند اینچنین ولی
گریه بدون داد برای حسن کم است
آئینه آمدی و ترک خورده میروی
یعنی برای بردن تو چهار زن کم است
پیراهن حسین که کارش تمام شد
پس جای غُصّه نیست اگر یک کفن کم است
بالت ، پرت ، تنت ، همه ی پیکرت خدا
این زخمها زیاد ولی وقت من کم است
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#بعدازشهادت
#وداع
#مثنوی
رفتي و پژمردنم و نديدي
رفتي زمين خوردنم و نديدي
تو كوچه ها راه من و مي بندن
همه دارن به شوهرت مي خندن
يه فكري هم به حال بچه ها كن
يه سر بيا زندگيم و نيگا كن
اگه بياي با دل بي غم مي ريم
اصلاً از اين مدينه با هم می ريم
بازم بمون و دست به پهلو بگير
عيبى نداره از على رو بگير
كارم شده يه گوشه اي ببارم
بچه هات و سر خاكت بيارم
دل من از همه كنار مي گيره
حالا علي دست به ديوار مي گيره
ميشه بياي دو قطره زمزم بدي
يه ظرف آب بياري دستم بدي
چه مادري ز دخترم گرفتند
خواب و زچشماي ترم گرفتند
اين چادرپاره من و مي كشه
اين خون گوشواره من و مي كشه
بلند شو دستات و حنا بذارم
تابوتت و بگو كجا بذارم؟!!
تو خونه ياد اون روزا مي افتم
برم بيرون تو كوچه ها مي افتم
بي مادري نصيب دخترم شد
خبر داري چه خاكي بر سرم شد
خير نبينه اون كه به ما جفا كرد
ما دو تا رو از همديگه جدا كرد
تو چشم تو زد چشم و پر آب كرد
خونش خراب كه خونه مو خراب كرد
نقشه كشيدن مبتلامون كنن
كي فكر مي كرد يه روز جدامون كنن؟!
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#شام_غریبان
#غزل
امشب خدا هم از محنت گریه میکند
یا مرتضی کنار تنت گریه میکند
هنگام غسل دادن تو چشم همسرت
با خون زیر پیرهنت گریه میکند
گاهی برای غربت وتنهایی خودش
گاهی برای سوختنت گریه میکند
امشب بگو چه میگذرد بر دل کفن؟
وقتی لباس بر بدنت گریه میکند
از سوز گریه های غریبانه علی
آهسته گوشه ای حسنت گریه میکند
زینب تمام غصه ی خود را ز یاد برد
از بس حسین بی کفنت گریه میکند
#محسن_مهدوی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مدح
#شام_غریبان
#ترکیب_بند
قامتِ اقتدار باید بود
شیر ، شیرِ شكار باید بود
پایِ این ساحلِ پُر از امواج
صخرهای استوار باید بود
بر سَرِ سنگریزه پا بگذار
رود نه ، آبشار باید بود
پشت بر پشت، تكیهگاهِ هم
دو سَرِ ذوالفقار باید بود
اَلغَرَض حرفهای ما این است:
آه، زهرا تبار باید بود
مثل خورشید ، سیره زهراست
كه ولایتمدار باید بود
جز در این جادّه قدم مگذار
هرچه داری بیار كم مگذار
ای مدینه بیا به سر بزنیم
ناله از آتشِ جگر بزنیم
پیشِ پرهایِ سرخِ پروانه
تا دَمِ صبح بال و پَر بزنیم
لااقل ما به جایِ مردم شهر
به عیادت رویم و سر بزنیم
یادِ پهلویِ مادرِ گلها
خم شده دست بر كمر بزنیم
نَفَسش در شماره اُفتاده
سر به بیمارِ محتضر بزنیم
روضههایِ نگفته را گوییم
ضجهها را بلندتر بزنیم
وای بر من! بهار را كُشتند
مادری باردار را كُشتند
كوهی از غم به شانهها مانده
غرقِ خون چشمِ كربلا مانده
هِقهِق و گریههایِ بی نَفَس است
پشتِ این بغضها صدا مانده
پایِ چشمانِ مادری چندیست
نقشِ یك زخمِ بیحیا مانده
چادری كه مدینه روشن كرد
رویِ آن جایِ ردِ پا مانده
زخم بر روی زخم اُفتاده
ردِ خونی به كوچهها مانده
خسته را ، بیپناه را كشتند
مادری پا به ماه را كشتند
رعشه در دست و پایِ بانو بود
لرزهای در صدایِ بانو بود
دختری چادرش به سر كرده
كه پس از این به جایِ بانو بود
سُرفه فرصت نداد بر مادر
نوبتِ لایلایِ بانو بود
سه كفن روی دستهایش داشت
یكی از آن برای بانو بود
و لباسی كه دوخته اما
شاهدِ زخمهای بانو بود
پس از آن یاحسین میگفت و....
روضهخوانِ عزایِ بانو بود
خیسِ اشک از عزایِ پیرهن است
وای بر من ! حسین بی كفن است
مرد تنهای قلههای بلند
مرد سجاده ، مردِ بی مانند
آن كه در شهر شوكت و همت
سكهها را به نامِ او زدهاند
آن كه مدحش خودِ خدا میگفت
لحظههایی كه تیر میافكند
ذوالفقارش اگر كه میچرخید
میگشود از سپاه بند از بند
مِیل اگر داشت با دَرِ خیبر
قلعه را هم زِ جایِ خود میكَند
حال ، شرمنده آب میریزد
رویِ یاسش گُلاب میریزد
شب رسیده ، زمانِ باران است
آتشی در دلِ نِیِستان است
شهر خوابند و خانهای بیدار
خانهای در هجومِ طوفان است
كودكانی كنارِ یك تابوت
رویِ سنگی تنی كه بیجان است
كودكانی فشرده در بَرِ هم
چهرههایی كه زرد و گریان است
نالهها بینِ سینهها مانده
آستینها میانِ دندان است
چند وقتیست مانده بی شانه
گیسوانی اگر پریشان است
چشمها وقتِ گریه میسوزند
سمتِ مادر نگاه میدوزند
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#شام_غریبان
#غزل
چشم مهتاب گریه می کرد و
نیمه شب آب گریه می کرد و
در طواف شکسته پهلویی
مثل گرداب گریه می کرد و
غسل می کرد هر چقدر آن شب
باز خوناب گریه می کرد و
گریه ها گر چه بی صدا بودند
دل بی تاب گریه می کرد و
ماه قدش خمیده بود و با
آفتاب گریه می کرد و
مادری پا به پای طفلانش
باز در خواب گریه می کرد و ...
هر که با چشم تر زمین می خورد
کوه هم با کمر زمین می خورد
داشت سلمان می آمد از خانه
که سر هر گذر زمین می خورد
کودکی نیز پشت یک تابوت
پشت پای پدر زمین می خورد
که به داد دل علی برسد
گاه گاهی که بر زمین می خورد
راه می رفت با عصا اما
بین دیوار و در زمین می خورد
#رحمان_نوازنی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#بعدازشهادت
#غزل
آهسته اسباب سفر را جمع کردی
آثار آن بی بال و پر را جمع کردی
آن دستمالی که به سر می بست بی بی
تصویرِ زردِ دردِ سر را جمع کردی
تا که یتیمان یاد مادر کم بیفتند
جز چادرِ او، بیشتر را جمع کردی
بردی به ایوان و تکاندی چادرش را
جا پایِ آن چندین نفر را جمع کردی
دیوار را شستی به تنهایی علی جان
خاکستر مانده زِ در را جمع کردی
با تکه های چوبِ مانده از همان در
نان پختی و اسبابِ شر را جمع کردی
کج کرده ای یک یک سرِ مسمارها را
از خانه اسباب خطر را جمع کردی
#وحید_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#شام_غریبان
#فاطمیه
#چارپاره
داره درد هر شبت تموم میشه
اینهمه تاب و تبت تموم میشه
پیروهن رو دوختی و داره دیگه
وصیت به زینبت تموم میشه
داره غسل و کفنت شروع میشه
غصه ی نبودنت شروع میشه
زینب و حسینو ساکت میکنم
گریه های حسنت شروع میشه
چجوری گلشنمو کفن کنم
پاره های تنمو کفن کنم
باورم نمیشدش که آخرش
من با دستام زنمو کفن کنم
مثل تو دیگه توو عالم نمیاد
سر من بدتر از این غم نمیاد
آب میریزم, خون تازه میریزه
چرا زخمایه تنت هم نمیاد
حق بده من و حسن گریه کنیم
فهمیدم تورو زدن.... گریه کنیم
میبینی غربتمونو فاطمه
باید آستین به دهن گریه کنیم
چرا زهرا اینقده کبود شدی؟!
چرا اینجوری زده؟! کبود شدی
اینطرف خورده به میخ و اون طرف
جای پا و لگده... کبود شدی
تو بری حیدر تو تنها میشه
پدر و مادر بچه ها میشه
بعد تو پهلوونت زمینگیره
ذوالفقار براش دیگه عصا میشه
#رضا_قربانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطميه
#شام_غریبان
#غزل
دیگر بعید است این نفس بالا بیاید
باید برای یاریاش اسما بیاید
شب بود و باران بود و آب از چاه برداشت
تا که برای شستن دریا بیاید
این مرد خیبر مردِ خندق بود اما
باید برایِ غسلِ او زهرا بیاید
دستش به پهلو خورد زخمِ میخ را گفت
دیدی نشد تا محسنم دنیا بیاید
چشمش سیاهی رفت از بازوی خُردش
باید بماند تا که حالش جا بیاد
پشتِ سرِ هم شستنش را قطع میکرد
اما نشد تا بند این خونها بیاید
از بس حسن در آستین دندان فشرده
باید به دادِ حالِ او بابا بیاید
وقتی حسین اُفتاد بر این سینه باید
دستِ شکسته از کفن بالا بیاید
میگیرد از دوشِ ابوذر دوشِ سلمان
دنبال این تابوت آقا تا بیاد
تازه زمانِ شستنِ دیوار و در بود
ای کاش میشد زودتر فردا بیاید
ایکاش میشد دِق کند زینب کنارش
طاقت ندارد تا که عاشورا بیاید
طاقت ندارد تا ببیند بینِ گودال
بر روی آن سینه کسی با پا بیاید
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#فاطمیه
#غزل
از نحسی گناه بهایم عوض شده
حال دعا و سوز و نوایم عوض شده
خیلی دعا برای ظهورت نکردهام
یادت نبودهام که دعایم عوض شده
یک روز غرق شهوت و یک روز مست جاه
معلوم میشود که خدایم عوض شده
چشمی که خشک شد به امامش نمیرسد
حالات چشمِ عقده گشایم عوض شده
دیشب دعام کردی و بیخود نبوده که
از صبح زود٬ حال و هوایم عوض شده
تو رحمتی و با نظرت سوی نامهام
با فعل خیر٬ جرم و خطایم عوض شده
آلودهام قبول، ولی بیپناه نه
اصلا مگر امام رضایم عوض شده؟!
خیبرشکن مقابل زهرا نشست و گفت:
در بستری و حال سرایم عوض شده
زهرا تمام قوّت جان منی، بخند
با گریهات زمانه برایم عوض شده
دیشب عبام را رویت انداختم ولی
دیدم سحر که رنگ عبایم عوض شده
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#فاطمیه
#مناجات
#غزل
بی تو هر جا می روم احساس غربت می کنم
راه بر جایی ندارد هر چه همت می کنم
بی تو آرام و قراری نیست در دنیای ما
دور مانده از خوشی با هر که صحبت می کنم
نامه اعمال من حال تو را بد می کند
جمعه ها بدجور احساس خجالت می کند
غیر تو هر کس رفیقم شد نزد چنگی به دل
بعد ازین تا زنده ام با تو رفاقت می کنم
روز و شب فکر همه هستم ولی فکر تو نه
حال هر کس جز تو را آقا رعایت می کنم
من که باری بر نمی دارم ز روی شانه ات
با چه رویی بر تو اظهار ارادت می کنم
.
تا نرفته فاطمیه آبرویم را بخر
فکر کن که مادرت گفته وساطت می کنم
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#فاطمیه
#غزل
به لحظه ای که در آن شعله ها نوا کرده
برای آمدنت مادرت دعا کرده
برای اینکه بگیری تو انتقامش را
میان نافله هایش چه ناله ها کرده
اگر که شیعه شدیم اعتقاد ما این است
به یمن توست به ما هم گر اعتنا کرده
تو گفته ای که بود الگوی تو مادر تو
همان که شیر خدا بر وی اقتدا کرده
هزار سال گذشته هنوز عزاداری
تمام عمر تو را غصه اش عزا کرده
شنیده ام که بدست شماست پیرهنش
نگه به پیرهنش بادلت چها کرده
برای زخم کبودش بیار دارویی
همان که بهر ظهورت خدا خدا کرده
#جواد_حیدری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem