eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
569 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
جان او د در این دنیا غل و زنجیر نیست هیچ بازویی حریف ضربه‌ی شمشیر نیست سوی میدان می دود با جان و دل، بی واهمه نوبت عشق است و دیگر فرصت تاخیر نیست دوره اش کردند شمر و زجر و خولی و سنان دوره اش کردند، عبدالله در تصویر نیست حرمله کار خودش را کرده اما شک نکن کار مسمار است آه این کار، کار تیر نیست گیسوی رمله شده از داغ فرزندش سفید آه این مادر پسر از دست داده پیر نیست ایستاده عمه روی پنجه ی پایش ولی در ندیدن اشک چشمش نیز بی تقصیر نیست این جماعت کینه از آل علی دارند و بس این همه وحشی گری زیر سر تقدیر نیست می برد بر دست خود نعش برادرزاده را لحظه ی دل کندن است این، بی سبب دلگیر نیست کم نخواهد کرد از اندوه تو گریه ولی بشکن ای بغضِ همیشه، گریه بی تاثیر نیست .
مرا حساب نکردی؟پسر نمیخواهی؟ بگو ببینم عمو جان سپر نمیخواهی؟ چرا از اکبر و قاسم سوال پرسیدی؟ برای مرگ تو از من نظر نمیخواهی؟ خودت صدا زده ای: یاوری در اینجا نیست؟ هنوز مانده عمو یک نفر !نمیخواهی سپر ندارم عمو ،سر که هست!بازو هست! کبوترت شده ام بال و پر نمیخواهی قبول دارم اگر زیر دست و پا هستم ردم مکن، نکند دردسر نمیخواهی! مخواه بعد تو بر عمه دردسر بدهم عمو برای خودم بهترست ،سر بدهم! از این طرف پسری میدوید در گودال از آنطرف خودِ مادر رسید در گودال رسید شمر و شکست استخوان عجیب این است که روی سینه آقا پرید در گودال نشست روی تن هر دو ؟من نمیدانم سر عمو و پسر را برید در گودال کشید خنجر و بعد از دوازده ضربه صدای وا پسرم را شنید در گودال عجیب تیر سه شعبه شبیه خیاطی ست که دوخت هر دو بدن را شدید در گودال خودش که گفت :عمو زیر دست و پا هستم شبیه قاسم شد ، قد کشید در گودال چکار کرده سم اسب ها نمیدانم ! تن حسین شده ناپدید در گودال عصا به دست برایش چه هدیه ای آورد دوباره نیزه ، نه ، زخمی جدید در گودال
برده است بنده سوی مولا هر زمان  دست شد واسطه بین زمین و آسمان دست جز از در این آستان خیری ندیده وا کرده هر کس رو به دست این و آن دست در سجده و بر خاک افتادن زبان سر وقت قنوت و ربنا گفتن زبان دست در پهنه تاریخ اگر کنکاش باشد دارد برای ما هزاران داستان دست خیبر برای خود دژ مستحکمی بود تا آن زمان که زد به در  یک پهلوان دست اسلام را پیروز میدان کرد حیدر حق زد برای قدرت این بازوان دست جانها به قربان مرام آن که از لطف در اوج قدرت می‌گرفت از ناتوان دست با دست پر برگشته مسکینی که حتی یکبار برده  بر در این آستان دست با قصد بیعت سوی او آمد که آن روز انداخت بر دستان مولا ریسمان دست یک روز در جنگ احد آقای عالم تهدید را از جانب مولاش رانده است یک روز حیدر در دفاع از پیامبر امروز عبدالله پای کار مانده است تا گفت پیر کل‌ عالم ینصرونی در بیعتش بالا گرفت این نوجوان دست راه گلو را داشت طی میکرد خنجر سد کرد راه حمله اش را ناگهان دست مانند ابراهیم شد در آزمونش چون سربلند آمد برون از امتحان دست آمد به مهمانی آغوش عمویش هدیه چه آورده برای میزبان؟دست زینب دو دستی بر سرش میزد در آنجا میرفت وقتی سمت چوب خیزران دست . . هر قدر کمتر در غم او زد به سینه روز قیامت بیشتر بیند زیان دست
لشکری رو سیاه ضربه زده به عمو با سلاح ضربه زده به تنش بعدِ ضربه‌ی شمشیر تیر و سرنیزه آه ... ضربه زده تا از این سفره سهم بردارد هر که آمد ز راه ضربه زده دیده یک نیزه‌دار را از دور که به پهلویِ شاه ضربه زده قبل از این نوبتی، ولی حالا هر کسی دلبخواه ضربه زده در شلوغی به شانه‌اش شمشیر وسطِ قتلگاه ضربه زده پابرهنه دوید عبدالله به عمویش رسید عبدالله آنقدر تیر خورده رویِ تنش که شده سرخ رنگ پیرهنش مثلِ برگِ ز شاخه افتاده دستِ او هم جدا شد از بدنش مثلِ تشییعِ مجتبی خواندند تیرها فاتحه به رویِ تنش حرمله دارد آه میخندد از بلندی به دست و پا زدنش به عمو دوخته شده که شود کفنی بر عمویِ بی کفنش چون در عشقِ عموش حل شده است مرگ احلی من العسل شده است .
یا معزالمومنین مثلِ طفلی پشتِ پایت راه افتاده‌ست دین میدرخشد نامِ تو بر رکابِ کهنه‌ی تاریخ مانندِ نگین ابتدا تا انتها در کلامت جاری است آیاتِ قرآنِ مبین لطفت آنقدر است که؛ تا ابد سائل نخواهد دید لطفی این چنین مینویسم یا کریم میگذارم بعدِ اسمت تا قیامت نقطه چین تا که مهمانت شود با لبِ خندان شدی با یک جزامی همنشین بعدِ میدان رفتنت پرچمِ تزویر رو در رویت افتاده زمین مثلِ طوفانِ بلا رفته‌ای تا قلبِ لشکر از یسار و از یمین در جمل تکرار شد با هجومِ تو جوانیِ امیرالمومنین مانده ردِ پایِ تو در تمامِ کربلا با یادگاری‌هایِ تو دشمنان را دیده است از بلندی ضربه‌هایِ بی امان را دیده است آه که از قلبِ شاه بعدِ تیر حرمله خونِ روان را دیده است نیزه و شمشیر و تیر رو به یک پیکر هجومِ توامان رو دیده است با دو چشمِ خیسِ خود تشنه رویِ خاک عمویِ نیمه جان را دیده است در کنارِ عمه‌اش سمتِ مقتل رفتنِ شمر و سنان را دیده است با قدی کوتاه رفت بی زره رو در رویِ شمشیر عبدالله رفت دستِ عبدالله آه رویِ خاک افتاد و از دل گفت وا امّاه آه حرمله فرصت نداد تا بماند زنده حتی لحظه‌ای کوتاه آه آخرین سرباز را ذبح کرده تیر رو در رویِ چشمِ شاه آه با لگد برداشتند پیکرِ ابن الحسن را از میانِ راه آه در شلوغی‌ها شده شمر نقشِ اوّلِ این روضه‌ی جانکاه آه نعل‌ها کرده یکی جسمِ عبدالله را با جسمِ ثارالله آه .