#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#مسمط
آن موسی جعفر که ز قدر و شرف و جاه
موسی و شعیباند وِرا بندهٔ درگاه
در طور ، از او ساز شد آوازِ اَناالله
آن وادی ایمن که بوَد تربتِ آن شاه
فرشی ست که با عرشِ الهی زده پهلو
تنها نه مَلک بر درِ او آمده دربان
کز بهرِ غلامیش ز جان تاخته غلمان
سازند مگر کُحلِ بصر از دل و از جان
حورانِ بهشتی به درِ آن شهِ ذیشان
روبند غبارِ رهِ زوّار به گیسو
ای زادهء زهرا ، خلفِ سیّدِ لولاک
در بزمِ عزای تو مَلک با دلِ صد چاک
بال و پرِ خود فرش کند بر زیرِ خاک
از شمعِ حریمِ تو یکی شعله در افلاک
بیضا شد و چون فضلِ تو رخ تافت به هر سو
گر بسته به زنجیر ، تو را خصمِ سیه دل
کِی کاسته شد رتبهٔ شیران ز سلاسل
گردون پیِ تعظیمِ تو اینسان شده مایل
با کوی تو هرگز نتوان کرد مقابل
گر گنبدِ مینا بُوَد و روضهء مینو
روی تو به نورِ احمدی آمده مظهر
شخصِ تو به شرعِ نبوی سیّد و سَرور
بی مِهرِ تو ای نو گلِ گلزارِ پیمبر
بر پای نخیزد به دمن لالهء احمر
وز خاک نرویَد به چمن سنبلِ خوشبو
پوئیم گر امروز تو را راهِ محبّت
دیگر چه غم از وحشتِ فردای قیامت
از ما کنی آن روز گر از لطف ، شفاعت
بی رنج و تَعَب جای نمائیم به جنّت
با اینکه نیاید گُنهِ ما به ترازو
ای نور خدا ، شمعِ هدی ، مصدر ایمان
دریای عطا ، بحر سخا ، منبع احسان
ای یوسفِ آل نبی ، ای مظهر یزدان
افسوس که گردید تو را جای به زندان
از کینهٔ دیرینهٔ هارونِ جفاجو
صد آه که چون از ستمِ قومِ ستمکار
بنشست تو را زهرِ جفا بر دلِ افکار
افروخته شد خرمنِ جانت همه یکبار
وز درد شدی باغل و زنجیرِ گرانبار
غلطان به روی خاک ز پهلوی به پهلو
ای شاهِ حجازی ّبه چه تقصیر به بغداد
مسموم نمودند تو را از رهِ بیداد
ما را غمِ قتلِ تو شها کی رود از یاد؟
الحق که بوَد ناسخِ بد فعلی شدّاد
ظلمی که عیان گشت از آن فرقهٔ بدخو
کلبِ تو #صغیر، آنکه تو را هست ثناخوان
کمتر بوَد از مور و تو برتر ز سلیمان
رانِ ملخش تحفه که در بخششِ عصیان
ضامن شَویَش نزدِ خدا از رهِ احسان
ای زادهٔ آزادهٔ تو ضامنِ آهو
#صغیر_اصفهانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#مسمط
آن موسی جعفر که ز قدر و شرف و جاه
موسی و شعیباند وِرا بندهٔ درگاه
در طور ، از او ساز شد آوازِ اَناالله
آن وادی ایمن که بوَد تربتِ آن شاه
فرشی ست که با عرشِ الهی زده پهلو
تنها نه مَلک بر درِ او آمده دربان
کز بهرِ غلامیش ز جان تاخته غلمان
سازند مگر کُحلِ بصر از دل و از جان
حورانِ بهشتی به درِ آن شهِ ذیشان
روبند غبارِ رهِ زوّار به گیسو
ای زادهء زهرا ، خلفِ سیّدِ لولاک
در بزمِ عزای تو مَلک با دلِ صد چاک
بال و پرِ خود فرش کند بر زیرِ خاک
از شمعِ حریمِ تو یکی شعله در افلاک
بیضا شد و چون فضلِ تو رخ تافت به هر سو
گر بسته به زنجیر ، تو را خصمِ سیه دل
کِی کاسته شد رتبهٔ شیران ز سلاسل
گردون پیِ تعظیمِ تو اینسان شده مایل
با کوی تو هرگز نتوان کرد مقابل
گر گنبدِ مینا بُوَد و روضهء مینو
روی تو به نورِ احمدی آمده مظهر
شخصِ تو به شرعِ نبوی سیّد و سَرور
بی مِهرِ تو ای نو گلِ گلزارِ پیمبر
بر پای نخیزد به دمن لالهء احمر
وز خاک نرویَد به چمن سنبلِ خوشبو
پوئیم گر امروز تو را راهِ محبّت
دیگر چه غم از وحشتِ فردای قیامت
از ما کنی آن روز گر از لطف ، شفاعت
بی رنج و تَعَب جای نمائیم به جنّت
با اینکه نیاید گُنهِ ما به ترازو
ای نور خدا ، شمعِ هدی ، مصدر ایمان
دریای عطا ، بحر سخا ، منبع احسان
ای یوسفِ آل نبی ، ای مظهر یزدان
افسوس که گردید تو را جای به زندان
از کینهٔ دیرینهٔ هارونِ جفاجو
صد آه که چون از ستمِ قومِ ستمکار
بنشست تو را زهرِ جفا بر دلِ افکار
افروخته شد خرمنِ جانت همه یکبار
وز درد شدی باغل و زنجیرِ گرانبار
غلطان به روی خاک ز پهلوی به پهلو
ای شاهِ حجازی ّبه چه تقصیر به بغداد
مسموم نمودند تو را از رهِ بیداد
ما را غمِ قتلِ تو شها کی رود از یاد؟
الحق که بوَد ناسخِ بد فعلی شدّاد
ظلمی که عیان گشت از آن فرقهٔ بدخو
کلبِ تو #صغیر، آنکه تو را هست ثناخوان
کمتر بوَد از مور و تو برتر ز سلیمان
رانِ ملخش تحفه که در بخششِ عصیان
ضامن شَویَش نزدِ خدا از رهِ احسان
ای زادهٔ آزادهٔ تو ضامنِ آهو
#صغیر_اصفهانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem