#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#ترجیع_بند
دوشین به شرابخانه اندر
رفتم بزنم می مقرر
با پیر مغان مجال صحبت
گردید برای من میسر
بر دست به لاله دادمش بوس
بر پای به ناله سودمش سر
گفتم ز تو بنده را سؤالیست
ای خواجه ی راد بنده پرور
گویند که چون ز گرد نعلین
زینت ده عرش شد پیمبر
بشنید و بدید اندر آنجا
دست علی و کلام حیدر
الله در آن میان کجا بود
گر بود علی به پرده اندر؟
گفت از پی حل این معما
کافی نبود هزار دفتر
لیکن کنمت ز بیتی آگاه
زین سّر نهفته ی مستّر
در حالت مستی اندر این باب
میخواند موافق قلندر
در مذهب عارفان آگاه
الله علی ، علی است الله
رفتم به طواف کعبه شاید
بر دوست کسیام ره نماید
دیدم به طواف خانه رندی
این طرفه کلام میسراید
کاین مولد حیدر است و آن را
کز خلق طواف و سجده باید
گفتم که بدین کلام شرحی
برگو که دل از گمان برآید
من آمده ام به دفع حیرت
حرف تو به حیرتم فزاید
این خانه ی حق بود در اینجا
هر بنده خدای را ستاید
مخصوص علیاش گر بدانی
در مذهب مسلمین نشاید
گفتا دگر این سخن نگویی
زی وحدت اگر دلت گراید
گفتم که ز وحدتم سخن گوی
تا عقده ز کار من گشاید
خندید و به پاسخ من آورد
این بیت که زنگ دل زداید
در مذهب عارفان آگاه
الله علی ، علی است الله
گفتم به نصیری ؛ ای زمستی
از اوج گرفته جا به پستی
غالی به علی شدی و غافل
از صانع کارگاه هستی
چون شد که ز مغز تو برون رفت
کیفیت بادهی الستی؟
در روز الست ربّ خود را
گفتی تو بلی و عهد بستی
امروز چه شد به دیگری دل
بربستی و عهد را شکستی؟
گفتا مستیز با زبردست
در حالت عجز و زیردستی
پر طعنه مزن به من ، که چون من
کس مینکند خداپرستی
قائل به خداپرستی من
گردی چو من ار ز خویش رستی
گفتم ز خدا سخن چه گویی؟
آخر تو رهین حیدر استی
آشف ز گفته ی من و کرد
این بیت بیان به شور و مستی
در مذهب عارفان آگاه
الله علی ، علی است الله
گفتم به یکی ز اهل عرفان
کی مشکل خلق از تو آسان
با آن همه شور و شوق دیدار
تسکین ز چه یافت پور عمران؟
زان ارنی و لن ترانی آخر
برگو به کجا کشید پایان؟
محروم شد از سؤال یا دید
دیدار خدای حی سبحان؟
گفتا که بجز به جذبهی حق
موسی ارنی نکرد عنوان
آموخت چو حق طلب به سائل
بر او نکند چگونه احسان؟
گفتم که به بنده در دو عالم
ممکن نشود لقای یزدان
موسیش چگونه دید؟ گفتا:
گردید علی بر او نمایان
گفتم که من از خدای گویم
گویی تو از آن ولی ذوشان؟!
گفتا نشنیدای مگر تو
این بیت که مرده را دهد جان
در مذهب عارفان آگاه
الله علی ، علی است الله
گفتم به محققی که از خاک
چون کرد مسیح جا بر افلاک
رفت آن گل باغ حق چگونه
بیرون ز میان خار و خاشاک؟
گفت از پی قتل او مصمم
گشتند چو آن گروه بیباک
او برد سه ره ز ایلیا نام
پس جا به فلک گرفت چالاک
گفتم نشناسم ایلیا را
گفتا که وصی شاه لولاک
گفتم که مسیح باید آندم
یاری طلبد ز ایزد پاک
بر غیر پناه بردن او
دور است ز رأی اهل ادراک
گفت آنکه به حق دلیل خلق است
بر غیر پناه برد؟! حاشاک
گفتم که تو گفتی از علی جست
امداد و بر آسمان شد از خاک!
گفتا ز صغیر بشنو این نقل
تا جان و دلت شود طربناک
در مذهب عارفان آگاه
الله علی ، علی است الله
#صغیر_اصفهانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_باقر_علیه_السلام
#مدح
#قصیده
اى ز سرو قدّ رعنا بر صنوبر طعنه زن
و اى ز ماه روى زیبا مهر را رونق شکن
همچو من هر کس رخ و قد تو بیند تا ابد
فارغ است از دیدن خورشید و از سرو چمن
گر خرامى صبحدم در طرف باغ اى گل عذار
غنچه از شرم دهانت هیچ نگشاید دهن
اى تو شمع انجمن از فرط حسن و دلبرى
هر کجا دارند خوبان دو عالم انجمن
نسبت حسن تو با یوسف نشاید داد از آنک
صد هزاران یوسفت افتاده در چاه ذقن
چشم جادویت نموده شرح بابل مختصر
بوى گیسویت شکسته رونق مشک ختن
کى توانم کرد وصف و چون توانم داد شرح
ز آنچه عشقت مى کند اى نازنین با جان من
بس بود طبعم پریشان از غم زلفت مگر
با خیال قد رعنایت کنم موزون سخن
در مدیح صادر اول امام پنجمین
کش بود مدّاح ذات ذوالجلال ذوالمنن
شبل حیدر سبط پیغمبر خدیو انس و جان
مخزن علم النبیّین کاشف سرّ و علن
حضرت باقر ضیاى دیده خیرالنسا
حامى شرع رسول الله هوادار سنن
جلّ اجلاله توانایى که گر خواهد کنى
روز، شب، خورشید، مه، افلاک، غبرا، مرد و زن
دى به یک ایماى او گردد بهار و خار، گل
بلبل و قمرى شوند از امر او زاغ و زغن
بى ولاى آن گل گلزار دین نبود، اگر
لاله خیزد در چمن یا سبزه روید از دمن
کوى او چون خانه حق قبله اهل یقین
اسم او چون اسم اعظم دافع رنج و محن
هم به آدم شد مغیث و هم به نوح آمد معین
هم به عیسى گفت: کلّم هم به موسى گفت: لن
من چه گویم وصف ذاتش جز که عجز آرم به پیش
درّ دریاى حقیقت را که مى داند ثمن؟
#صغیر_اصفهانى
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#قصیده
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
«ب» برادر با نبی، بیرقفرازِ دین حق
بحر احسان، باب لطف بیحد و بیمر علیست
«ت» تبارک تاج و طاها تخت و نصراللَه سپاه
تیغآور، خسرو مستغنی از لشکر علیست
«ث» ثری مقدم، ثریا متکا، ثابت قدم
ثانی احمد به ذات کبریا مظهر علیست
«جیم» جاه و قدرش ار خواهی به نزد ذوالجلال
جل شَأنُه جز نبی از جمله بالاتر علیست
«ح» حدوثش با قِدم مقرون، حدیثش حرف حق
حاکم حکم الهی حَیَّهدَر حیدر علیست
«خ» خداوند ظفر، خیبر گشا، مرحب شکار
خسرو ملک ولایت، خلق را رهبر علیست
«دال» داماد نبی، دست خدا، دارای دین
داعی ایجاد موجودات از داور علیست
«ذال» ذاتش ذوالجلال و ذالمنن؛ وز ذوالفقار،
ذلت افزا بر عدوی مُلحِدِ اَبتر علیست
«ر» رفیعالقدر و والا رتبه، روح افزا سخن
رهنمای خلق عالم، ساقی کوثر علیست
«ز» زبر دست و زکی و زاهد و زهد آفرین
زیببخش مسجد و زینتده منبر علیست
«سین» سعید و سَیّد و سرور، سلونی انتساب
سِرّ لا رَطبٍ وَ لا یَابِس، سَر و سرور علیست
«شین» شفیع المذنبین، شیر خدا، شاه نجف
شمع ایوان هدایت، شافع محشر علیست
«صاد» صدّیق و صبور و صالح و صاحب کرم
صبح صادق از درون شب پدیدآور علیست
«ضاد» ضرغامِ شجاعتپیشۀ روشنضمیر
ضاربی کز ضربتش مضروب لا یَخبَر علیست
«طا» طبیب طبعدان، مطلوب ارباب طلب
طاق نه کاخ مطبق طرح را لنگر علیست
«ظا» ظهیر ملک و ملت ظاهر و باطن امام
ظل ممدود خدای خالق اکبر علیست
«عین» عینالله و أعلی جاه و علام الغیوب
عالِمِ عِلمِ عَلَی الاَشیا ز خشک و تر علیست
«غین» غرّان شیر یزدان، غیرت الله المبین
غالب اندر غزوهها بر خصمِ بدگوهر علیست
«ف» فصیح و فاضل و فخر عرب، میر عجم
فارس میدان مردی، فاتح خیبر علیست
«قاف» قلب عالم امکان، قسیم خُلد و نار
قاضی روز قیامت، خواجۀ قنبر علیست
«کاف» کنز علم ماکان و علوم مایکون
کاشف سِرّ و عَلَن، از اکبر و اصغر علیست
«لام» لطفش شامل احوال کُلّ مَاخَلَق
لازم التعظیم، شاهِ معدلتگستر علیست
«میم» ممدوح صحف، موصوف تورات و زبور
مصحف و انجیل را مصداق و المصدر علیست
«نون» نظام نه فلک از نام نیکش؛ وز جمال،
نور بخش مهر و ماه و انجم و اختر علیست
«واو» واجب منزلت، ممکن نما، والا گهر
واقفِ از ماوقع وز ما وقع یکسر علیست
«ها» هُوَ الهَادِی المُضِّلِّین فِی الصِّراطِ المُستَقیم
هر چه بهتر خوانمش صد بار از آن بهتر علیست
«یا» یَدُ الله فَوقَ اَیدِیهم یکی از مدح او
یک سر از یا تا الف هر حرف را مضمر علیست
گویی ار مدح علی دیگر چه غم داری «صغیر»
یاور خلق جهانی گر تو را یاور علیست
#صغیر_اصفهانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#یادداشت_ادبی
رباعیهای #سفینة_النجاة
🖌به پژوهش #جواد_هاشمی_تربت
(تکمیل شدهی متنی که سال پیش برای سایت #کرب_و_بلا نوشتم)
💠این یادداشت مختصر ادبی، حاصل جُستاری است با نگاه به عبارت مشهور «سفینة النّجاة» راجع به امام حسین علیهالسّلام و کاربرد و بازتاب آن در قالب «رباعی». نتیجهی غور و فَحص در دواوین شعرا این مجموعهی اندک را جمع آورده که به گمانم در حوزهی جمعآوری اشعار ولایی، جای چنین کارهایی خالی است ولو این که ماحصلش یک یادداشت ادبی باشد.
⚛️شاعرانی که با عبارت مشهور «سفینة النّجاة» ـ عیناً یا ترجمتاً ـ مضمون ساخته و آن را در رباعی گنجاندهاند، اوّلاً بیشتر در مصراع چهارم از آن بهره بردهاند (جز اندک مواردی در مصراعهای دیگر) و ثانیاً اغلب ردیف را «است حسین» انتخاب کردهاند. برخی از اشعار به دست آمده با سیاق مذکور به ترتیب الفبای شهرت یا تخلّص شاعر از این قرار است (از برخی اشعار که نام شاعرش معلوم نبود، فعلاً چشم پوشیدیم):
✴️#مهدی_آصفی:
عقل بشر از درک تو مات است، حسین
نام تو کلید مشکلات است، حسین
در شأن تو این بس که رسول اکرم
فرمود: سفینة النّجاة است، حسین
✴️#مهدی_آصفی:
شیرازهی دفتر حیات است، حسین
محبوب قلوب کائنات است، حسین
از قصّهی فطرسِ مَلَک شد معلوم
کوتاهترین راه نجات است حسین
✴️#علی_انسانی:
من نرد غم لیلی لیلا زدهام
دلخونم و چون لاله به صحرا زدهام
آن جا که سفینة النّجاة است، حسین
دریا، دلِ عشق و من به دریا زدهام
✴️#جواد_هاشمی_تربت:
ای زندهی عشق! ای قتیل عبرات!
آزادهی کربلا! اسیر کربات!
ما ظلمت محضیم و تو مصباح هدی
ما غرق گناهیم و تو کشتی نجات
✴️#محسن_حافظی:
محبوب تمام کائنات است حسین
مصباح هدی، فُلک نجات است حسین
دین نبوی زنده شد از کشتن او
احیاگر ذکر صلوات است حسین
✴️#محسن_حافظی:
آیینهی حقنمای عشق است حسین
در نای زمان، نوای عشق است حسین
بر فُلک نجات، آن دُر بحر شرف
فرهیخته ناخدای عشق است حسین
✴️#حسین_زارعی_خائف
شاهنشه کلّ کائنات است حسین
بر خلق خدا، پُر برکات است حسین
در بحر وجود، شیعیان را ز کرم
هم لنگر و کشتی نجات است حسین
✴️#خطیبی_همدانی:
مصباح هدی به کائنات است، حسین
فیاض جمیع ممکنات است، حسین
کان کرم و بحر عطا و احسان
یعنی که سفینهی نجات است حسین
✴️#قاسم_رسا:
شاهی که سفینة النّجاتش خوانند
مصباح هدای کائناتش خوانند
آلوده به خاک ماتم اوست هنوز
آن آب که چشمهی فراتش خوانند
✴️#سید_محمد_رستگار:
خاک قدمش آب حیات است حسین
مهریهی مادرش فرات است حسین
غرقیم به دریای معاصی امّا
شادیم که کشتی نجات است حسین
✴️#صغیر_اصفهانی:
حلّال جمیع مشکلات است حسین
شویندهی لوح سیئات است حسین
ای شیعه! تو را چه غم ز توفان بلا؟
جایی که سفینة النّجاة است حسین
✴️#قنبر_ثانی (محمّدرضا کوزهگر کالجی):
محبوب خدا چشمهی جاری حیات
خورشید رسل که بر روانش صلوات،
فرمود به امّت که حسین بن علی
مصباح هدایت است و کشتیّ نجات
✴️#سید_رضا_مؤید:
از روی حسین تا نقاب افکندند
در کشور عشق، انقلاب افکندند
تبریک به توفانزدگانِ غم و درد
کشتی نجات را به آب افکندند
✴️#سید_رضا_مؤید:
من در بر کشتی نجات آمدهام
در ساحل چشمهی حیات آمدهام
تا زودتر از زود گناهم بخشند
قبل از عرفه در عرفات آمدهام
✴️#سید_رضا_مؤید:
سرچشمهی خیر و برکات است حسین
معراج صلات و صلوات است حسین
فرمود نبی: نوشته بر ساقهی عرش
مصباح هدی، فُلک نجات است حسین
✴️#مدرسی_صادقی:
سالار جمیع ممکنات است حسین
فرمانده دین، اصل حیات است حسین
دنیا ز بلیات بود بحر عظیم
بر دوست چو کشتی نجات است حسین
✴️#عبدالعلی_نگارنده:
هر چند که چشمهی حیات است، حسین
لبتشنه، لب آب فرات است، حسین
غم نیست اگر غرق گناهیم همه
چون بحر کرم، فُلک نجات است، حسین
✴️#میرزا_یحیی_اصفهانی:
اسباب نجات کائنات است، حسین
فیاض جمیع ممکنات است، حسین
چون کشتی چار موجه شد در شط خون
با آن که سفینة النّجاة است حسین
🔅تکمله:
در این باب یک رباعی دیگر هم دیده شده که چون وجه تمایزی با دیگران داشت، جداگانه مطرح میشود. این رباعی از غافل مازندرانی است که به جای واژهی «سفینه»، واژهی «صحیفه» در آن آمده است:
✴️#غافل_مازندرانی:
در وحدت حق، مظهر ذات است، حسین
مستجمعِ افرادِ صفات است، حسین
یک سرّ شهادتش، از آن دان که به حشر
عنوانِ صحیفهی نجات است، حسین
#جواد_هاشمی_تربت
@javadhashemi_torbat
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#یادداشت_ادبی
رباعیهای #سفینة_النجاة
🖌به پژوهش #جواد_هاشمی_تربت
(تکمیل شدهی متنی که سال پیش برای سایت #کرب_و_بلا نوشتم)
💠این یادداشت مختصر ادبی، حاصل جُستاری است با نگاه به عبارت مشهور «سفینة النّجاة» راجع به امام حسین علیهالسّلام و کاربرد و بازتاب آن در قالب «رباعی». نتیجهی غور و فَحص در دواوین شعرا این مجموعهی اندک را جمع آورده که به گمانم در حوزهی جمعآوری اشعار ولایی، جای چنین کارهایی خالی است ولو این که ماحصلش یک یادداشت ادبی باشد.
⚛️شاعرانی که با عبارت مشهور «سفینة النّجاة» ـ عیناً یا ترجمتاً ـ مضمون ساخته و آن را در رباعی گنجاندهاند، اوّلاً بیشتر در مصراع چهارم از آن بهره بردهاند (جز اندک مواردی در مصراعهای دیگر) و ثانیاً اغلب ردیف را «است حسین» انتخاب کردهاند. برخی از اشعار به دست آمده با سیاق مذکور به ترتیب الفبای شهرت یا تخلّص شاعر از این قرار است (از برخی اشعار که نام شاعرش معلوم نبود، فعلاً چشم پوشیدیم):
✴️#مهدی_آصفی:
عقل بشر از درک تو مات است، حسین
نام تو کلید مشکلات است، حسین
در شأن تو این بس که رسول اکرم
فرمود: سفینة النّجاة است، حسین
✴️#مهدی_آصفی:
شیرازهی دفتر حیات است، حسین
محبوب قلوب کائنات است، حسین
از قصّهی فطرسِ مَلَک شد معلوم
کوتاهترین راه نجات است حسین
✴️#علی_انسانی:
من نرد غم لیلی لیلا زدهام
دلخونم و چون لاله به صحرا زدهام
آن جا که سفینة النّجاة است، حسین
دریا، دلِ عشق و من به دریا زدهام
✴️#جواد_هاشمی_تربت:
ای زندهی عشق! ای قتیل عبرات!
آزادهی کربلا! اسیر کربات!
ما ظلمت محضیم و تو مصباح هدی
ما غرق گناهیم و تو کشتی نجات
✴️#محسن_حافظی:
محبوب تمام کائنات است حسین
مصباح هدی، فُلک نجات است حسین
دین نبوی زنده شد از کشتن او
احیاگر ذکر صلوات است حسین
✴️#محسن_حافظی:
آیینهی حقنمای عشق است حسین
در نای زمان، نوای عشق است حسین
بر فُلک نجات، آن دُر بحر شرف
فرهیخته ناخدای عشق است حسین
✴️#حسین_زارعی_خائف
شاهنشه کلّ کائنات است حسین
بر خلق خدا، پُر برکات است حسین
در بحر وجود، شیعیان را ز کرم
هم لنگر و کشتی نجات است حسین
✴️#خطیبی_همدانی:
مصباح هدی به کائنات است، حسین
فیاض جمیع ممکنات است، حسین
کان کرم و بحر عطا و احسان
یعنی که سفینهی نجات است حسین
✴️#قاسم_رسا:
شاهی که سفینة النّجاتش خوانند
مصباح هدای کائناتش خوانند
آلوده به خاک ماتم اوست هنوز
آن آب که چشمهی فراتش خوانند
✴️#سید_محمد_رستگار:
خاک قدمش آب حیات است حسین
مهریهی مادرش فرات است حسین
غرقیم به دریای معاصی امّا
شادیم که کشتی نجات است حسین
✴️#صغیر_اصفهانی:
حلّال جمیع مشکلات است حسین
شویندهی لوح سیئات است حسین
ای شیعه! تو را چه غم ز توفان بلا؟
جایی که سفینة النّجاة است حسین
✴️#قنبر_ثانی (محمّدرضا کوزهگر کالجی):
محبوب خدا چشمهی جاری حیات
خورشید رسل که بر روانش صلوات،
فرمود به امّت که حسین بن علی
مصباح هدایت است و کشتیّ نجات
✴️#سید_رضا_مؤید:
از روی حسین تا نقاب افکندند
در کشور عشق، انقلاب افکندند
تبریک به توفانزدگانِ غم و درد
کشتی نجات را به آب افکندند
✴️#سید_رضا_مؤید:
من در بر کشتی نجات آمدهام
در ساحل چشمهی حیات آمدهام
تا زودتر از زود گناهم بخشند
قبل از عرفه در عرفات آمدهام
✴️#سید_رضا_مؤید:
سرچشمهی خیر و برکات است حسین
معراج صلات و صلوات است حسین
فرمود نبی: نوشته بر ساقهی عرش
مصباح هدی، فُلک نجات است حسین
✴️#مدرسی_صادقی:
سالار جمیع ممکنات است حسین
فرمانده دین، اصل حیات است حسین
دنیا ز بلیات بود بحر عظیم
بر دوست چو کشتی نجات است حسین
✴️#عبدالعلی_نگارنده:
هر چند که چشمهی حیات است، حسین
لبتشنه، لب آب فرات است، حسین
غم نیست اگر غرق گناهیم همه
چون بحر کرم، فُلک نجات است، حسین
✴️#میرزا_یحیی_اصفهانی:
اسباب نجات کائنات است، حسین
فیاض جمیع ممکنات است، حسین
چون کشتی چار موجه شد در شط خون
با آن که سفینة النّجاة است حسین
🔅تکمله:
در این باب یک رباعی دیگر هم دیده شده که چون وجه تمایزی با دیگران داشت، جداگانه مطرح میشود. این رباعی از غافل مازندرانی است که به جای واژهی «سفینه»، واژهی «صحیفه» در آن آمده است:
✴️#غافل_مازندرانی:
در وحدت حق، مظهر ذات است، حسین
مستجمعِ افرادِ صفات است، حسین
یک سرّ شهادتش، از آن دان که به حشر
عنوانِ صحیفهی نجات است، حسین
#جواد_هاشمی_تربت
@javadhashemi_torbat
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_باقر_علیه_السلام
#مدح
#قصیده
اى ز سرو قدّ رعنا بر صنوبر طعنه زن
و اى ز ماه روى زیبا مهر را رونق شکن
همچو من هر کس رخ و قد تو بیند تا ابد
فارغ است از دیدن خورشید و از سرو چمن
گر خرامى صبحدم در طرف باغ اى گل عذار
غنچه از شرم دهانت هیچ نگشاید دهن
اى تو شمع انجمن از فرط حسن و دلبرى
هر کجا دارند خوبان دو عالم انجمن
نسبت حسن تو با یوسف نشاید داد از آنک
صد هزاران یوسفت افتاده در چاه ذقن
چشم جادویت نموده شرح بابل مختصر
بوى گیسویت شکسته رونق مشک ختن
کى توانم کرد وصف و چون توانم داد شرح
ز آنچه عشقت مى کند اى نازنین با جان من
بس بود طبعم پریشان از غم زلفت مگر
با خیال قد رعنایت کنم موزون سخن
در مدیح صادر اول امام پنجمین
کش بود مدّاح ذات ذوالجلال ذوالمنن
شبل حیدر سبط پیغمبر خدیو انس و جان
مخزن علم النبیّین کاشف سرّ و علن
حضرت باقر ضیاى دیده خیرالنسا
حامى شرع رسول الله هوادار سنن
جلّ اجلاله توانایى که گر خواهد کنى
روز، شب، خورشید، مه، افلاک، غبرا، مرد و زن
دى به یک ایماى او گردد بهار و خار، گل
بلبل و قمرى شوند از امر او زاغ و زغن
بى ولاى آن گل گلزار دین نبود، اگر
لاله خیزد در چمن یا سبزه روید از دمن
کوى او چون خانه حق قبله اهل یقین
اسم او چون اسم اعظم دافع رنج و محن
هم به آدم شد مغیث و هم به نوح آمد معین
هم به عیسى گفت: کلّم هم به موسى گفت: لن
من چه گویم وصف ذاتش جز که عجز آرم به پیش
درّ دریاى حقیقت را که مى داند ثمن؟
#صغیر_اصفهانى
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#قصیده
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
«ب» برادر با نبی، بیرقفرازِ دین حق
بحر احسان، باب لطف بیحد و بیمر علیست
«ت» تبارک تاج و طاها تخت و نصراللَه سپاه
تیغآور، خسرو مستغنی از لشکر علیست
«ث» ثری مقدم، ثریا متکا، ثابت قدم
ثانی احمد به ذات کبریا مظهر علیست
«جیم» جاه و قدرش ار خواهی به نزد ذوالجلال
جل شَأنُه جز نبی از جمله بالاتر علیست
«ح» حدوثش با قِدم مقرون، حدیثش حرف حق
حاکم حکم الهی حَیَّهدَر حیدر علیست
«خ» خداوند ظفر، خیبر گشا، مرحب شکار
خسرو ملک ولایت، خلق را رهبر علیست
«دال» داماد نبی، دست خدا، دارای دین
داعی ایجاد موجودات از داور علیست
«ذال» ذاتش ذوالجلال و ذالمنن؛ وز ذوالفقار،
ذلت افزا بر عدوی مُلحِدِ اَبتر علیست
«ر» رفیعالقدر و والا رتبه، روح افزا سخن
رهنمای خلق عالم، ساقی کوثر علیست
«ز» زبر دست و زکی و زاهد و زهد آفرین
زیببخش مسجد و زینتده منبر علیست
«سین» سعید و سَیّد و سرور، سلونی انتساب
سِرّ لا رَطبٍ وَ لا یَابِس، سَر و سرور علیست
«شین» شفیع المذنبین، شیر خدا، شاه نجف
شمع ایوان هدایت، شافع محشر علیست
«صاد» صدّیق و صبور و صالح و صاحب کرم
صبح صادق از درون شب پدیدآور علیست
«ضاد» ضرغامِ شجاعتپیشۀ روشنضمیر
ضاربی کز ضربتش مضروب لا یَخبَر علیست
«طا» طبیب طبعدان، مطلوب ارباب طلب
طاق نه کاخ مطبق طرح را لنگر علیست
«ظا» ظهیر ملک و ملت ظاهر و باطن امام
ظل ممدود خدای خالق اکبر علیست
«عین» عینالله و أعلی جاه و علام الغیوب
عالِمِ عِلمِ عَلَی الاَشیا ز خشک و تر علیست
«غین» غرّان شیر یزدان، غیرت الله المبین
غالب اندر غزوهها بر خصمِ بدگوهر علیست
«ف» فصیح و فاضل و فخر عرب، میر عجم
فارس میدان مردی، فاتح خیبر علیست
«قاف» قلب عالم امکان، قسیم خُلد و نار
قاضی روز قیامت، خواجۀ قنبر علیست
«کاف» کنز علم ماکان و علوم مایکون
کاشف سِرّ و عَلَن، از اکبر و اصغر علیست
«لام» لطفش شامل احوال کُلّ مَاخَلَق
لازم التعظیم، شاهِ معدلتگستر علیست
«میم» ممدوح صحف، موصوف تورات و زبور
مصحف و انجیل را مصداق و المصدر علیست
«نون» نظام نه فلک از نام نیکش؛ وز جمال،
نور بخش مهر و ماه و انجم و اختر علیست
«واو» واجب منزلت، ممکن نما، والا گهر
واقفِ از ماوقع وز ما وقع یکسر علیست
«ها» هُوَ الهَادِی المُضِّلِّین فِی الصِّراطِ المُستَقیم
هر چه بهتر خوانمش صد بار از آن بهتر علیست
«یا» یَدُ الله فَوقَ اَیدِیهم یکی از مدح او
یک سر از یا تا الف هر حرف را مضمر علیست
گویی ار مدح علی دیگر چه غم داری «صغیر»
یاور خلق جهانی گر تو را یاور علیست
#صغیر_اصفهانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_باقر_علیه_السلام
#مدح
#قصیده
اى ز سرو قدّ رعنا بر صنوبر طعنه زن
و اى ز ماه روى زیبا مهر را رونق شکن
همچو من هر کس رخ و قد تو بیند تا ابد
فارغ است از دیدن خورشید و از سرو چمن
گر خرامى صبحدم در طرف باغ اى گل عذار
غنچه از شرم دهانت هیچ نگشاید دهن
اى تو شمع انجمن از فرط حسن و دلبرى
هر کجا دارند خوبان دو عالم انجمن
نسبت حسن تو با یوسف نشاید داد از آنک
صد هزاران یوسفت افتاده در چاه ذقن
چشم جادویت نموده شرح بابل مختصر
بوى گیسویت شکسته رونق مشک ختن
کى توانم کرد وصف و چون توانم داد شرح
ز آنچه عشقت مى کند اى نازنین با جان من
بس بود طبعم پریشان از غم زلفت مگر
با خیال قد رعنایت کنم موزون سخن
در مدیح صادر اول امام پنجمین
کش بود مدّاح ذات ذوالجلال ذوالمنن
شبل حیدر سبط پیغمبر خدیو انس و جان
مخزن علم النبیّین کاشف سرّ و علن
حضرت باقر ضیاى دیده خیرالنسا
حامى شرع رسول الله هوادار سنن
جلّ اجلاله توانایى که گر خواهد کنى
روز، شب، خورشید، مه، افلاک، غبرا، مرد و زن
دى به یک ایماى او گردد بهار و خار، گل
بلبل و قمرى شوند از امر او زاغ و زغن
بى ولاى آن گل گلزار دین نبود، اگر
لاله خیزد در چمن یا سبزه روید از دمن
کوى او چون خانه حق قبله اهل یقین
اسم او چون اسم اعظم دافع رنج و محن
هم به آدم شد مغیث و هم به نوح آمد معین
هم به عیسى گفت: کلّم هم به موسى گفت: لن
من چه گویم وصف ذاتش جز که عجز آرم به پیش
درّ دریاى حقیقت را که مى داند ثمن؟
#صغیر_اصفهانى
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#مسمط
آن موسی جعفر که ز قدر و شرف و جاه
موسی و شعیباند وِرا بندهٔ درگاه
در طور ، از او ساز شد آوازِ اَناالله
آن وادی ایمن که بوَد تربتِ آن شاه
فرشی ست که با عرشِ الهی زده پهلو
تنها نه مَلک بر درِ او آمده دربان
کز بهرِ غلامیش ز جان تاخته غلمان
سازند مگر کُحلِ بصر از دل و از جان
حورانِ بهشتی به درِ آن شهِ ذیشان
روبند غبارِ رهِ زوّار به گیسو
ای زادهء زهرا ، خلفِ سیّدِ لولاک
در بزمِ عزای تو مَلک با دلِ صد چاک
بال و پرِ خود فرش کند بر زیرِ خاک
از شمعِ حریمِ تو یکی شعله در افلاک
بیضا شد و چون فضلِ تو رخ تافت به هر سو
گر بسته به زنجیر ، تو را خصمِ سیه دل
کِی کاسته شد رتبهٔ شیران ز سلاسل
گردون پیِ تعظیمِ تو اینسان شده مایل
با کوی تو هرگز نتوان کرد مقابل
گر گنبدِ مینا بُوَد و روضهء مینو
روی تو به نورِ احمدی آمده مظهر
شخصِ تو به شرعِ نبوی سیّد و سَرور
بی مِهرِ تو ای نو گلِ گلزارِ پیمبر
بر پای نخیزد به دمن لالهء احمر
وز خاک نرویَد به چمن سنبلِ خوشبو
پوئیم گر امروز تو را راهِ محبّت
دیگر چه غم از وحشتِ فردای قیامت
از ما کنی آن روز گر از لطف ، شفاعت
بی رنج و تَعَب جای نمائیم به جنّت
با اینکه نیاید گُنهِ ما به ترازو
ای نور خدا ، شمعِ هدی ، مصدر ایمان
دریای عطا ، بحر سخا ، منبع احسان
ای یوسفِ آل نبی ، ای مظهر یزدان
افسوس که گردید تو را جای به زندان
از کینهٔ دیرینهٔ هارونِ جفاجو
صد آه که چون از ستمِ قومِ ستمکار
بنشست تو را زهرِ جفا بر دلِ افکار
افروخته شد خرمنِ جانت همه یکبار
وز درد شدی باغل و زنجیرِ گرانبار
غلطان به روی خاک ز پهلوی به پهلو
ای شاهِ حجازی ّبه چه تقصیر به بغداد
مسموم نمودند تو را از رهِ بیداد
ما را غمِ قتلِ تو شها کی رود از یاد؟
الحق که بوَد ناسخِ بد فعلی شدّاد
ظلمی که عیان گشت از آن فرقهٔ بدخو
کلبِ تو #صغیر، آنکه تو را هست ثناخوان
کمتر بوَد از مور و تو برتر ز سلیمان
رانِ ملخش تحفه که در بخششِ عصیان
ضامن شَویَش نزدِ خدا از رهِ احسان
ای زادهٔ آزادهٔ تو ضامنِ آهو
#صغیر_اصفهانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_باقر_علیه_السلام
#مدح
#قصیده
اى ز سرو قدّ رعنا بر صنوبر طعنه زن
و اى ز ماه روى زیبا مهر را رونق شکن
همچو من هر کس رخ و قد تو بیند تا ابد
فارغ است از دیدن خورشید و از سرو چمن
گر خرامى صبحدم در طرف باغ اى گل عذار
غنچه از شرم دهانت هیچ نگشاید دهن
اى تو شمع انجمن از فرط حسن و دلبرى
هر کجا دارند خوبان دو عالم انجمن
نسبت حسن تو با یوسف نشاید داد از آنک
صد هزاران یوسفت افتاده در چاه ذقن
چشم جادویت نموده شرح بابل مختصر
بوى گیسویت شکسته رونق مشک ختن
کى توانم کرد وصف و چون توانم داد شرح
ز آنچه عشقت مى کند اى نازنین با جان من
بس بود طبعم پریشان از غم زلفت مگر
با خیال قد رعنایت کنم موزون سخن
در مدیح صادر اول امام پنجمین
کش بود مدّاح ذات ذوالجلال ذوالمنن
شبل حیدر سبط پیغمبر خدیو انس و جان
مخزن علم النبیّین کاشف سرّ و علن
حضرت باقر ضیاى دیده خیرالنسا
حامى شرع رسول الله هوادار سنن
جلّ اجلاله توانایى که گر خواهد کنى
روز، شب، خورشید، مه، افلاک، غبرا، مرد و زن
دى به یک ایماى او گردد بهار و خار، گل
بلبل و قمرى شوند از امر او زاغ و زغن
بى ولاى آن گل گلزار دین نبود، اگر
لاله خیزد در چمن یا سبزه روید از دمن
کوى او چون خانه حق قبله اهل یقین
اسم او چون اسم اعظم دافع رنج و محن
هم به آدم شد مغیث و هم به نوح آمد معین
هم به عیسى گفت: کلّم هم به موسى گفت: لن
من چه گویم وصف ذاتش جز که عجز آرم به پیش
درّ دریاى حقیقت را که مى داند ثمن؟
#صغیر_اصفهانى
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#قصیده
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
«ب» برادر با نبی، بیرقفرازِ دین حق
بحر احسان، باب لطف بیحد و بیمر علیست
«ت» تبارک تاج و طاها تخت و نصراللَه سپاه
تیغآور، خسرو مستغنی از لشکر علیست
«ث» ثری مقدم، ثریا متکا، ثابت قدم
ثانی احمد به ذات کبریا مظهر علیست
«جیم» جاه و قدرش ار خواهی به نزد ذوالجلال
جل شَأنُه جز نبی از جمله بالاتر علیست
«ح» حدوثش با قِدم مقرون، حدیثش حرف حق
حاکم حکم الهی حَیَّهدَر حیدر علیست
«خ» خداوند ظفر، خیبر گشا، مرحب شکار
خسرو ملک ولایت، خلق را رهبر علیست
«دال» داماد نبی، دست خدا، دارای دین
داعی ایجاد موجودات از داور علیست
«ذال» ذاتش ذوالجلال و ذالمنن؛ وز ذوالفقار،
ذلت افزا بر عدوی مُلحِدِ اَبتر علیست
«ر» رفیعالقدر و والا رتبه، روح افزا سخن
رهنمای خلق عالم، ساقی کوثر علیست
«ز» زبر دست و زکی و زاهد و زهد آفرین
زیببخش مسجد و زینتده منبر علیست
«سین» سعید و سَیّد و سرور، سلونی انتساب
سِرّ لا رَطبٍ وَ لا یَابِس، سَر و سرور علیست
«شین» شفیع المذنبین، شیر خدا، شاه نجف
شمع ایوان هدایت، شافع محشر علیست
«صاد» صدّیق و صبور و صالح و صاحب کرم
صبح صادق از درون شب پدیدآور علیست
«ضاد» ضرغامِ شجاعتپیشۀ روشنضمیر
ضاربی کز ضربتش مضروب لا یَخبَر علیست
«طا» طبیب طبعدان، مطلوب ارباب طلب
طاق نه کاخ مطبق طرح را لنگر علیست
«ظا» ظهیر ملک و ملت ظاهر و باطن امام
ظل ممدود خدای خالق اکبر علیست
«عین» عینالله و أعلی جاه و علام الغیوب
عالِمِ عِلمِ عَلَی الاَشیا ز خشک و تر علیست
«غین» غرّان شیر یزدان، غیرت الله المبین
غالب اندر غزوهها بر خصمِ بدگوهر علیست
«ف» فصیح و فاضل و فخر عرب، میر عجم
فارس میدان مردی، فاتح خیبر علیست
«قاف» قلب عالم امکان، قسیم خُلد و نار
قاضی روز قیامت، خواجۀ قنبر علیست
«کاف» کنز علم ماکان و علوم مایکون
کاشف سِرّ و عَلَن، از اکبر و اصغر علیست
«لام» لطفش شامل احوال کُلّ مَاخَلَق
لازم التعظیم، شاهِ معدلتگستر علیست
«میم» ممدوح صحف، موصوف تورات و زبور
مصحف و انجیل را مصداق و المصدر علیست
«نون» نظام نه فلک از نام نیکش؛ وز جمال،
نور بخش مهر و ماه و انجم و اختر علیست
«واو» واجب منزلت، ممکن نما، والا گهر
واقفِ از ماوقع وز ما وقع یکسر علیست
«ها» هُوَ الهَادِی المُضِّلِّین فِی الصِّراطِ المُستَقیم
هر چه بهتر خوانمش صد بار از آن بهتر علیست
«یا» یَدُ الله فَوقَ اَیدِیهم یکی از مدح او
یک سر از یا تا الف هر حرف را مضمر علیست
گویی ار مدح علی دیگر چه غم داری «صغیر»
یاور خلق جهانی گر تو را یاور علیست
#صغیر_اصفهانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#مسمط
آن موسی جعفر که ز قدر و شرف و جاه
موسی و شعیباند وِرا بندهٔ درگاه
در طور ، از او ساز شد آوازِ اَناالله
آن وادی ایمن که بوَد تربتِ آن شاه
فرشی ست که با عرشِ الهی زده پهلو
تنها نه مَلک بر درِ او آمده دربان
کز بهرِ غلامیش ز جان تاخته غلمان
سازند مگر کُحلِ بصر از دل و از جان
حورانِ بهشتی به درِ آن شهِ ذیشان
روبند غبارِ رهِ زوّار به گیسو
ای زادهء زهرا ، خلفِ سیّدِ لولاک
در بزمِ عزای تو مَلک با دلِ صد چاک
بال و پرِ خود فرش کند بر زیرِ خاک
از شمعِ حریمِ تو یکی شعله در افلاک
بیضا شد و چون فضلِ تو رخ تافت به هر سو
گر بسته به زنجیر ، تو را خصمِ سیه دل
کِی کاسته شد رتبهٔ شیران ز سلاسل
گردون پیِ تعظیمِ تو اینسان شده مایل
با کوی تو هرگز نتوان کرد مقابل
گر گنبدِ مینا بُوَد و روضهء مینو
روی تو به نورِ احمدی آمده مظهر
شخصِ تو به شرعِ نبوی سیّد و سَرور
بی مِهرِ تو ای نو گلِ گلزارِ پیمبر
بر پای نخیزد به دمن لالهء احمر
وز خاک نرویَد به چمن سنبلِ خوشبو
پوئیم گر امروز تو را راهِ محبّت
دیگر چه غم از وحشتِ فردای قیامت
از ما کنی آن روز گر از لطف ، شفاعت
بی رنج و تَعَب جای نمائیم به جنّت
با اینکه نیاید گُنهِ ما به ترازو
ای نور خدا ، شمعِ هدی ، مصدر ایمان
دریای عطا ، بحر سخا ، منبع احسان
ای یوسفِ آل نبی ، ای مظهر یزدان
افسوس که گردید تو را جای به زندان
از کینهٔ دیرینهٔ هارونِ جفاجو
صد آه که چون از ستمِ قومِ ستمکار
بنشست تو را زهرِ جفا بر دلِ افکار
افروخته شد خرمنِ جانت همه یکبار
وز درد شدی باغل و زنجیرِ گرانبار
غلطان به روی خاک ز پهلوی به پهلو
ای شاهِ حجازی ّبه چه تقصیر به بغداد
مسموم نمودند تو را از رهِ بیداد
ما را غمِ قتلِ تو شها کی رود از یاد؟
الحق که بوَد ناسخِ بد فعلی شدّاد
ظلمی که عیان گشت از آن فرقهٔ بدخو
کلبِ تو #صغیر، آنکه تو را هست ثناخوان
کمتر بوَد از مور و تو برتر ز سلیمان
رانِ ملخش تحفه که در بخششِ عصیان
ضامن شَویَش نزدِ خدا از رهِ احسان
ای زادهٔ آزادهٔ تو ضامنِ آهو
#صغیر_اصفهانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem