eitaa logo
شعر شیعه
7.6هزار دنبال‌کننده
608 عکس
214 ویدیو
23 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
علی زره که بپوشد همین که راه بیفتد عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد همین که اسم علی آمده است در دل میدان بس است تا گذر مرگ بر سپاه بیفتد علی اکبر لیلاست یا جوانی حیدر؟ که از جمال و جلالش شکوه ماه بیفتد جمال یوسف ما را هر آنکه دیده نوشته: رواست یوسف کنعان به قعر چاه بیفتد چه هیبتی! چه وقاری! که سوی این قد و قامت هرآنکه خیره شود از سرش کلاه بیفتد علی است، مثل علی می دهد پناه گدا را اگر به خانه ی او راه بی پناه بیفتد اگر موذن علی اکبر است، بَه چه نمازی ازین اذان به سرم شور لا اله بیفتد چه بهتر است که اول به شاهزاده بگویی به هر دلیلی اگر کار تو به شاه بیفتد به آسمان روی و کار آفتاب کنی، گر فقط به سوی تو از سمت او نگاه بیفتد جوان اگر به جوان حسین دل بسپارد دگر نمی شود اصلا پی گناه بیفتد تمام‌شب سر راهش نشسته ام به امیدی که راه شاهزاده براین عبد روسیاه بیفتد @shia_poem
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
وصل دلدار اگر آرزوی قلب کس است راه دیدار بریدن ز هوی و هوس است دل بی یار نه یک خانه که همچون قفس است دل اگر اهل دلی بود که یک حرف بس است غیر از این راه نباشد به حرم سودایی شبی از جام لبت جرعه ی مِی نوشیدم خُم صهبا شده شب تا به سحر جوشیدم تا شوم وصل به دریای غمت کوشیدم دیده بر روی تو بگشوده ز خود پوشیدم اشک شوق آمد و گردید روان دریایی ز ازل نام تو آمد به سرا پرده ی عشق به کناری بزن ای صهبا پرده ی عشق حیف باشد که بپوشیده تو را پرده ی عشق تو خود از مهر و وفایت بگشا پرده ی عشق تو فقط کنج سراپرده ی دل تنهایی چشم بر هر دو جهان بستم و رویت دیدم این چنین بود که من زائر تو گردیدم تا که یک توشه ای از ماه جمالت چیدم همچو مهتاب شدم بر همگان تابیدم نور روی تو مرا داد ، چنین والایی پر و بالن به هوای تو به پرواز آمد هر کجا رفت دلم جانب تو باز آمد مرغ جان بر سر بام تو به صد راز آمد نام تو با قلم عشق در آغاز آمد که تویی اول و پایان همه زیبایی کیست با نام خوشت لعل لبش وا نشود کامِ شیرین نشود شهدِ مصفا نشود عاشقت نیست کسی که به تماشا نشود عشق رویت بخدا ساکن هر جا نشود مهر تو کرد نصیب دل من ، شیدایی به خدا چهره ی زیبای تو دیدن دارد حلقه ی بزم تماشای تو دیدن دارد سَروگون قامت رعنای تو دیدن دارد دادن جان به تو تولّای تو دیدن دارد خوش بُوَد دادن هستی به سرِ شیدایی هر که یک لحظه تو را دیده چه مدهوش شده زائر روی تو از خویش فراموش شده دیده رخسار تو را یک دم و از هوش شده کِی دگر در دل او نور تو خاموش شده همچو مجنون شود و در بر او ، لیلایی نَبُوَد پرده دری تا بگشاید رویت یا کند سجده به محراب خَم ابرویت تو خودت دست بِبَر طُرّه گشا از مویت وَر نه چون دام گرفتار کند گیسویت سرّ سودای تو باشد که نهان از مایی یارم از راه رسید و ز رخش پرده گشود غمزه بنمود و به چشمان سیه دل بِربود آن چه بی تاب نموده ست مرا حُسن تو بود وای از آن شب که مرا نور رخت جلوه نمود من چه سان شرح نمایم ز رخی رویایی آن چه گفتم به خدا ذره ای از یار نبود غمی از قطره ی دریای تو دلدار نبود کاش دیدار و تماشای تو یک بار نبود حاصل عمر به جز لحظه ی دیدار نبود یوسف گم شده ی فاطمه کِی می آیی @shia_poem
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دلتنگ میشم برا همه غیر تو یابن الفاطمه نمی دونم چه دردمه آقا خودت بگو چِمِه دلم هواتو میکنه گناه میاد و سد میشه اما اینو خوب می دونی دوسِت دارم من همیشه میخام که یاد تو باشم اما گناه نمی ذاره میخام که ذکر تو بگم قلب سیاه نمی ذاره تو آسمون بی کسی تویی فقط امید من ابر گناه نمیذاره ببینمت خورشید من تو حاضری من غایبم تو ناظری من غافلم صاحب قلب من تویی اما ببین قفلِ ه دلم میشه منو نگاه کنی از بَدیا جدا کنی با یه نگاه ، یه گوشه چشم قفل دلم رو وا کنی بی تو دلم جهنمه کنج سینَه م پر از غمه اما می دونم با منی وقتی چشام پر از غمه از وقتی یادمه دلم هوایی روی تو بود برای هر زیارتی اشکا میشه رمز ورود من می دونم بَدم ولی میخام آقا ببینمت اذن دخول بِده و یه بار بیا ببینمت کنج دلم حرم دارم با ذکر نامت آقا جون بی تو یه دنیا غم دارم خیلی میخامت آقا جون خیمه نشین فاطمه خیمه ی سینهَ م مال توست مثل مادر تو کوچه ها دلم همش دنبال توست بی تو ، خودم رو کم دارم تا تو بیایی تا تو بیایی من یه مدینه غم دارم تا تو بیایی تا تو بیایی بی تو دلم یه کربلاست غمت میون جون من یوسف زهرا می دونی عشق توئه تو خون من هر کی تو رو دوسِت داره بی تو ببین چه بی کسِ ه ای گل نرگس به خدا دیگه بیا دوری بسِ ه @shia_poem
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
اگر چه غايبى، امّا حضورِ تو پيداست چه غيبتى‌ست؟ كه عطرِ عبور تو پيداست مقام گلشنِ اشراق، نافه‌خيز از توست بلى! شفاعت انسان به رستخيز از توست... تو كيستى كه قيامت، قيامتِ كبرا‌ست تو كيستى كه قيامت ز قامتت پيداست تو كيستى كه «يدالله» در تنت جارى‌ست زبان قاطع شمشير عدل تو كارى‌ست نگاه منتظرانت هنوز مانده به راه سپيد شد ز فراق تو سنگ‌فرشِ پگاه خدا به دست تو داده‌ست عدل عالم را سپرده نيز به دستت حساب آدم را ز هر چه هست به گيتى، سرآمدت خوانند تويى كه قائم آل محمدت خوانند ولادتت نه فقط آبرو به شعبان داد كه در ضمير تمامى مردگان جان داد اَلا ستارۀ موعودِ گرم و عالمتاب! به دشت تيرۀ هستى چو آفتاب بتاب بتاب و ظلمت ظلم زمانه را بردار ز گرده‌‌هاى بشر تازيانه را بردار @shia_poem
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
روضه خانگی - حضرت رقیه(س) - 1470.mp3
11.65M
🎙مانند طفل در به دری گریه می‌کنم... 🔻مناجات با (ع) 🔻روضه (س) 👤حجت الاسلام سید @shia_poem
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دوریم از رخ ماه، أین بقیة الله ماندیم در دل چاه، أین بقیة الله دلتنگ یار بودیم، هر روز، وقت و بی وقت گفتیم گاه و بیگاه، أین بقیة الله یارب تفضلی کن، خسته شدیم ازین غم با ما کمی بیا راه، أین بقیة الله ماه علی است این ماه، از برکتش به مهدی ما را رسان در این ماه، أین بقیة الله یک شب نجف عطا کن، تا در حریم حیدر گوییم تا سحرگاه، أین بقیة الله مانند طفل لجباز دم میزنم مکرر أین بقیة الله، أین بقیة الله آب از سرم گذشته، عمرم به سر رسیده از سینه می کشم آه، أین بقیة الله هر بار روضه رفتیم، هربار گریه کردیم گفتیم ناخودآگاه، أین بقیة الله یک عمر این مصیبت، سوزانده قلب ما را مانده است تشنه لب شاه... أین بقیة الله افتاده گیسوی یار، آن رشته ی هدایت در دست شمر گمراه، أین بقیة الله @shia_poem
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
🔘 هشت توصیه امام هشتم برای روزهای آخر شعبان ▫️اباصلت می‌گوید: در آخرین جمعه شعبان خدمت امام رضا علیه‌السلام رسیدم. فرمود: ای اباصلت، بیشترِ ماه شعبان سپری شده و امروز آخرین جمعه شعبان است، پس در روزهای باقیمانده کوتاهی‌های روزهای گذشته را جبران بکن و باید به آنچه برایت مهم است اقدام کنی: ۱. زیاد دعا کن. ۲. زیاد استغفار کن. ۳. زیاد قرآن تلاوت کن. ۴. از گناهانت به درگاه خدا توبه کن تا خالصانه به ماه خدا وارد شوی. ۵. هر امانتی که گردنت هست ادا کن. ۶. تمام کینه‌هایی که در دلت نسبت به مؤمنان داری، از دل بیرون کن. ۷. هر گناهی که به آن مبتلا هستی از آن دست بکش و تقوای خدا پیشه کن و در آشکار و پنهان بر خدا توکل کن... ۸. و در روزهای باقیمانده این ماه بسیار بگو: اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِیمَا مَضَی مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ... خداوندا اگر در روزهای گذشته شعبان ما را نیامرزیدی، پس در روزهای باقیمانده بیامرز... 📚 عیون اخبار الرضا علیه السلام ج۲ ص۵۱. 📚 بحارالانوار ج ۹۴ ص۷
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
چقدر منتظر و بی قرارمانی تو شبیه ابر بهاری ز مهربانی تو حضور گرم تو احساس می شود دائم همیشه و همه جا در کنارمانی تو بگیر دست مرا تا به آسمان برسم منم که اهل زمینم‌، وَ آسمانی تو کریمی و همه جا حرف این کرامت هاست خدا کند که مرا هم زِ در نرانی تو سه شنبه های توسل، میان زائرها گمان کنم که در این صحن جمکرانی تو دعای پشت سر ما دعای وتر شماست شبیه فاطمه در فکر نوکرانی تو چه حاجتم به دو دنیا، که من تو را دارم خوشم چو بنده، نوازی، به تکه نانی تو به یاد نوکری و نوکرت به یادت نیست به جان فاطمه امّا عزیزمانی تو خدا کند که بیایی شبی به این روضه خدا کند که شبی روضه را بخوانی تو بخوان به یاد غم عمه ای که می فرمود: عزیز فاطمه، مضروب خیزرانی تو عزیز فاطمه‌، خواهر نداشتی تو مگر که جای دامن من، دست این و آنی تو @shia_poem
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
نمیرسم من از این جاده‌ها به گرد شما به خاک پای گدایان کوچه گرد شما خدا کند که عنان‌گیر ِ مرکبت باشم فدای پا به رکابان در نبرد شما ارادتی به تو و خانواده ات دارم منـم غـلام غـلامان فرد فرد شما چرا شبیه گذشته مرا نمی‌خواهی ؟ مگر نمی‌خورم آقای من به درد شما؟ غروب جمعه رسیده؛ زمان خجلتم از مرور نامه ی اعمال و آه و سرد شما @shia_poem
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
علیه‌السلام (عج) بی‌تو این‌جا همه در حبس ابد تبعیدند سال‌ها، هجری و شمسی، همه بی‌خورشیدند از همان لحظه که از چشم یقین افتادند چشم‌های نگران آینۀ تردیدند نشد از سایۀ خود هم بگریزند دمی هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند غرق دریای تو بودند ولی ماهی‌وار باز هم نام و نشان تو ز هم پرسیدند در پی دوست همه جای جهان را گشتند کس ندیدند در آیینه به خود خندیدند سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است فصل‌ها را همه با فاصله‌ات سنجیدند تو بیایی، همۀ ثانیه‌ها، ساعت‌ها از همین روز، همین لحظه، همین دم، عیدند امین پور @shia_poem
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
(عج) بی سر و سامانم ای محبوب، سامانم بده تو سر و سامان به این حال پریشانم بده دائما هجران چرا؟ از وصل هم چیزی بگو درد دادی خب بیا این بار درمانم بده باطنا کور است چشمم که نمی بینم تو را آی خورشید سحر، نوری به چشمانم بده زود می لرزد دلم وقت گناه و معصیت یا اباصالح خودت قوت به ایمانم بده از کنار اسم تو ساده گذشتم، عفو کن با همین یابن الحسن، چشمان گریانم بده من همیشه روزی اشکی فراوان خواستم لطف کن در روضه ها اشک فراوانم بده کربلا، مشهد، نجف، آقا نمی دانم فقط روزی ام را از همانجا که نمی دانم بده یک زیارت لطف کن من را ببر با خود حرم در حرم روضه بخوان، سوز حسین جانم بده ...... با سلام روضه ات بر جان ما آتش بزن: السلام ای کشته ی دور از وطن، ای بی کفن... @shia_poem
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دلم افتاده در دامی که هجران است تاوانش نه دارم پای در راهش نه دستی بر گریبانش همان که طلعتش امشب نمایان گشت بر عالم همان که شد زمین آباد از بوی بهارانش همان که چشمه می‌جوشد به اذن برق چشمانش همان که موج می آید به رقص از حکم طوفانش همان که آخرین مرد زمان است و ملک روزی به بالا می‌برد از سفره ی پر فیض احسانش غلام حلقه در گوشم به درگاه همان شاهی که بهجت ها چو موری خوانده اند او را سلیمانش سلیمان می‌برد حسرت مگر روزی رسد یک دم در آن چادر که جا دارد شود با فخر دربانش تفاخر میکنم بر آسمان با این غلامی چون سلاطین رشک می‌ورزند بر جاه غلامانش فضای روز روشن می‌شود از روی رخشانش به زلف تیره اش شب میشود هر شام حیرانش ز حسن جلوه اش این بس که مه مانده است حیرانش چه گویم از کمالاتش که خورشید است سوزانش سمن سوسن شقایق یاس نرگس نسترن هر گل گرفت از باد عطر و باد از طرف گلستانش نمیدانم که عنبر یا که مشک و یا گلاب است این ولی دانم همه ذرات گردیدند خواهانش غریب و سائلانه پر گرفتم تا سر کویش خرید و مهربانانه نشاندم بر سر خوانش نمک گیر عطایش گشتم و غافل که یک عمری شکستم حرمت هم نان او را هم نمکدانش رسیدم تا به جایی که به پاس مهر او باید هزاران جان ناقابل کنم یکجا به قربانش گرفتم در کف خود دل که می‌گوید تپش هایش خداوندا رسان بر من هزاران تیر مژگانش فقط تنها همین که سایه دارد بر سر دنیا اگر عالم فدا گردد نشاید کرد جبرانش چنان خورشید می‌تابد به ذره ذره ی عالم وَ می‌گردد به گِردش آسمان با کل کیهانش اگر با جوهر دریا نویسم از مقاماتش نه تفسیرش توان کردن نشاید بود امکانش هزاران دفتر و دیوان نوشتند از ازل شاید بگویند این همه شاعر یکی از جمع عنوانش نمیدانم چه خواهد کرد با دل جلوه ی رویش کسی که کرده مجنون عالمی را روی پنهانش هزاران نسخه دارد زخم دل اما یقین دارم به غیر از او ندارد کس توان از بهر درمانش نشسته کنجی و دست دعا دارد برای ما جهان هم این دعا دارد رسد این هجر پایانش الا ای منتقم ای وارث تیغ دو دم ،آقا قسم بر اضطرار زینب و حال پریشانش بیا و انتقام سینه ی مجروح را بستان که تا جان در بدن داریم ما ، هستیم گریانش بیا تفسیر کن آیات قرآنی که از نیزه به گوش آمد ولی خواندند دونان نامسلمانش خدایا کن مهیا تا که زهرا مادرش گیرد به دست ساقی بی دست خون از پای چشمانش @shia_poem
۲۷ اسفند ۱۴۰۱