شهدای حرم #شاهچراغ
#غزل
بینِ پرافشانی هزار کبوتر
شد قلمِ این قصیده، قامت یک پر
دفتر شعر من است بال فرشته
جوهر شعر من است خون کبوتر
دست بریده گرفت دست مرا هم
تا بنویسم شکست، پشت برادر...
تا بنویسم حرم پناه ندارد
تا بنویسم امان ز غصه معجر
غربت آل نبی، ز غفلت مردم،
حرمله را راه داد غفلت دیگر...
فتنه فصل خزان و فتنه طوفان
آینههای حرم شکست مکرر
آن همه سنگ سیاه هرچه شکستند
آینهها بیشتر شدند منور
خون شهیدان چراغ و شاهچراغ است
آیه نور است بیت آل پیامبر
غرق شود بین خون این همه عاشق
فتنه تکفیری و منافق و کافر
فتنه به دشمن چراغ سبز نشان داد
تا مگر آتش زنند باز بر این در...
حضرت خیرالنسا گریست برایِ
سرخی چادرنماز مشکی مادر
اشک رباب و رقیه، اشک سکینهست
قطره خونی که ریخت از رخ خواهر
آن پسر هفتسالهای که به خون خفت
عاشق و همنام توست یا علیاصغر
حرمله در کف گرفت تیر و کمان را
آه دوباره هدف، سپیدی حنجر...
حاج #سعید_حدادیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
شهدای حرم #شاهچراغ
اقلیم علیست این جهان سرتاسر
شیراز و حلب، چه فرق دارد آخر
ای مرگ! مرا به رایگان در بر گیر
تا هست شهادت از عسل شیرینتر
شیخ #محسن_حنیفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حاج_قاسم
نیستی ببینی که به اهل حرم؛
چشم حرومی وا شده دوباره
ببین نبودنت چیکارمون کرد
چقد نداشتنت هزینه داره
#حمید_رمی
#شاهچراغ
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آئینی
@shia_poem
#ایران
شهدای حرم#شاهچراغ
#غزل
در میان همه ی بی سرو سامانی ها.
غیرتی هست اگر، غیرت ایرانی ها.
همه جا در همه دم، باهم و همراه هم اند.
فارغ از چوب الف، یار دبستانی ها.
همه یک مذهب و یک طایفه و یکرنگ اند.
همه در مسلک خود، کرده مسلمانی ها.
مثل یک کوه به سختی همگی پشت هم اند.
گرچه دورند ز هم، لحظه ی آسانی ها.
دائما همتشان زلزله و قحطی و سیل.
شانه بر شانه ی هم کرده فراوانی ها.
قطره قطره همه دریا شده، آباد کنند.
با صفای دل خود جمله ی ویرانی ها.
همه هستند شریک غم یکدیگر چون.
داده از دست همه، یوسف کنعانی ها.
وای اگر فکر تجاوز بکند دشمن ما.
بر خطایش بدهد پشته ی قربانی ها.
کم ندارد به خدا مام وطن در دامن.
مثل محسن حججی، مثل سلیمانی ها.
#رسول_رشیدی_راد(مجتبی)
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#غزل
نفس ها ناله های زار شد، آقا نمی آیی؟
جگرها شعله های نار شد، آقا نمی آیی؟
پناهِ مؤمنین! از مؤمنین حالی نمی پرسی؟
به شیعه زندگی دشوار شد آقا نمی آیی؟
به جرم شیعه بودن، ای بسا بی پا و دست و سر
هزاران میثم تمّار شد، آقا نمی آیی؟
جهانّ کفر از بابی و از صهیون و وهّابی
فقط با شیعه در پیکار شد، آقا نمی آیی؟
چه سرها که یزیدی ها بریدند از حسینی ها
دوباره کربلا تکرار شد، آقا نمی آیی؟
به شیعه چارده قرن آنچه شد تا دامن محشر
میان آن در و دیوار شد، آقا نمی آیی؟
فزون از برگ های نخل ها و ریگ صحراها
ستم با حیدر کرّار شد، آقا نمی آیی؟
تو می دانی چرا در روز روشن بین آن کوچه
جهان در چشم زهرا تار شد، آقا نمی آیی؟
پس از قتل شه آزاد مردان، عمّه ات زینب
اسیر کوچه و بازار شد، آقا نمی آیی؟
به دشواری غم های علی از فتنة امّت
به شیعه زندگی دشوار شد، آقا نمی آیی؟
به قرآن چارده قرن است از آل ابوسفیان
به آل فاطمه آزار شد، آقا نمی آیی؟
شُریحانی دگر، فتوای قتل شیعه را دادند
قلم ها، چوبه های دار شد، آقا نمی آیی؟
شرار آه "میثم" از دل ابیات جانسوزش
به پا تا گنبد دوّار شد، آقا نمی آیی؟
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_علیه_السلام
#غزل
مشهد نشد، قم هم نشد، قسمت شد این جا
امشب هر آن کس آمده، دعوت شد این جا
سید شدی، آقا شدی، من هم گدایت
بر ما ز پا افتادگان نعمت شد این جا
از بس حریمت بوی شهر کربلا داشت
قائم مقام دوم جنت شد این جا
جسم تو را پای "درخت سیب" بردند
یعنی که با کرب و بلا قسمت شد این جا
من زار قبرک کمن زار حسینا
بر اهل تهران مایه ی رحمت شد این جا
شب های جمعه با نوای عرشی یار
منزلگه سینه زن هیئت شد این جا
****
وقتی تو از نسل کریم اهل بیتی
گلدسته هایت موجب حیرت شد این جا
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_علیه_السلام
#مربع_ترکیب
ای آنکه زیباتر ز پرواز نسیمی
باخاکِ زیرِ پای خود هستی صمیمی
مثل حسن تفسیر ذکر ِ «یاکریمی»
مشهور در عالم به شاه عبدالعظیمی
بوی حسن می آید از صحن وسرایت
تعظیم دارد سبزیِ گلدسته هایت
با چشم هایِ خود گره وامی کنی تو
می آیی و در عشق ، غوغا می کنی تو
با مقدمت این چشمه ، دریا می کنی تو
«ری» را حسینیة زهرا می کنی تو
ما تاقیامت خاک بوسِ این حریمیم
مدیونِ احسان ِ تو آقایِ کریمیم
عبدالعظیمی عاشقِ پروردگاری
بر آستانِ قربِ حق سر میگزاری
این جمله بس باشد ز اوصافِ تو آری
«تو مُهرِ تأیید از امامِ خویش داری»
از بسکه زیبا عهد با دلدار بستی
الحق زیارانِ امامِ هادی هستی
مارا تو از دستان غم آزاد کردی
از خاک نفرین گشتة ما یاد کردی
در خاک ِ ری کرببلا ایجاد کردی
این سرزمین را تو حسین آباد کردی
بی شک تورا زهرا فرستاده به ایران
مدیون تو هستیم وآقای خراسان
خیلی در این وادی کنارت گریه کردیم
با نوکران بی قرارت گریه کردیم
هر مسلمیه در جوارت گریه کردیم
سینه زنان دورِ مزارت گریه کردیم
شاید تسلایِ دل مادر نماییم
شاید که از شرمندگی ها در بیاییم
صحن وسرای تو دیارِ گریه کن هاست
هرگوشه از صحنت مزارِ گریه کن هاست
صحنت شبِ جمعه قرارِ گریه کن هاست
چون مادری در انتظارِ گریه کن هاست
داده و سرگشته ایم الحمدلله
مایارِ مادر گشته ایم الحمدلله
با یک سلام از کویِ تو پرباز کردیم
تاگوشة صحنِ حسین پرواز کردیم
سیر و سلوکِ عاشقی آغاز کردیم
مانند فطرس بر ملائک ناز کردیم
راه رسیدن تا خدا تنها حسین است
زیباترین ذکر لبِ زهرا حسین است
شبهایِ جمعه گریه آب و رنگ دارد
پیراهنی که جا صدها چنگ دارد
مادر شکایت ها زروز جنگ دارد
گوید چرا رویِ تو جای سنگ دارد
گوید مرا با روضه هایت پیر کردی
مثل خودم زیرِ لگدها گیر کردی
مانند من ترکیب ِ ابرویت بهم ریخت
باهر تکان ضربه گیسویت بهم ریخت
خوردی زمین ووضع پهلویت بهم ریخت
آتش گرفتی حالت رویت بهم ریخت
خیلی شبیه مادرت زهرا شدی تو
آشفته گیسو زیرِ دست وپا شدی تو
بر نیزه ها و نیزه دارِ پست لعنت
بر آنکه راهِ حنجرت را بست لعنت
بر خیزران وتشت و قومی مست لعنت
بر آنکه دندان تورا بشکست لعنت
با هر تکان خیزران زینب زمین خورد
از تشت و افتاد وسرت بالب زمین خورد
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_علیه_السلام
#غزل
این یا کریم مثل همه یا کریم ها
در فکر بام توست به رسم قدیم ها
"من زار" خاک ری چو "حسین بکربلا"
زائر شود هر آن که بر عبدالعظیم ها
باید نشست رو به ضریحت سلام داد
تا این که جلوه گر شود این جا کلیم ها
اصلاً بعید نیست که آقایمان کنند
وقتی طرف حساب شود با کریم ها
این شهر بی وجود شما ارزشی نداشت
با این حساب لطف شما از قدیم ها
این شهر با وجود شما قبله می شود
هر گوشه ی ضریح شما چون حطیم ها
روزی سه بار می دهمت السلام و بعد
عاشق شدن به سبک همه یا کریم ها
#امیر_حسین_محمود_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_علیه_السلام
#مثنوی
آمده عشق را کند اثبات
مردی از خانواده ی سادات
حسنی زاده ای جلیل القدر
ساقیِ باده ای جلیل القدر
شام یلدایِ غصه طی گشته
روشنی بخش شهر ری گشته
عابر کوچه های دلداری
مرشد دسته های عیاری
آمد و با خودش صفا آورد
عطر شهرِ مدینه را آورد
نکته آموز منبر مولا
روضه خوان مصائب زهرا
آمد و کوچه خیسِ باران شد
مرقدش کربلای ایران شد
یادمان داد و زندگی کردیم
تا به امروز بندگی کردیم
از سفر تحفه پُر بها آورد
مُهر و تسبیح کربلا آورد
آمد و یک سبد بهار آورد
عشق را او سرِ قرار آورد
مست بود و خُم شعف آورد
دف و تنبور از نجف آورد
از لب یار و زلف و ابرو گفت
صدوده بار نعره زد، هو گفت
شعله بود و تبش نمی افتاد
یا علی از لبش نمی افتاد
#وحید_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_علیه_السلام
#مثنوی
ای بلندای عشق قامت تو
ای سلام خدا به ساحت تو
خاک بوس سیادت تو زمین
جایگاهت ولی به عرش برین
آسمانی ترین مسافر خاک
قدرو شان تو کی شود ادراک
ای ذراری حضرت زهرا
بنده با ارادت زهرا
افتخارت همین بس ای والا
باشی از نسل سیدالنجبا
بسکه بودی تو فاطمه سیرت
مصطفایی منش علی صولت
در سماوات چون ستاره شدی
تو اباالقاسمی دوباره شدی
نور توحید در نگاهت بود
تربت عشق سجده گاهت بود
ذکر تحلیل با تکان لبت
چشمه نور در نماز شبت
ای هدایت گر هدایت ها
راوی صادق روایت ها
بسکه در عشق مستدامی تو
دست بوس چهارامامی تو
تالبت عرضه ای ز دین کرده
معرفت پیش تو کم آورده
اعتقادت زبسکه بنیادیست
صله اش لطف حضرت هادیست
بهر تحصین تان بگفت آقا
انت انت ولینا حقا
تو غرور اصالتی منی
حسن محضی حسین در حسنی
آبرودار خاک مایی تو
صاحب ملک خون بهایی تو
توصفابخش دین و آیینی
عزت سرزمین باکینی
ملک ری از تو آبرو دارد
پای توهست خویش بگذارد
چه بگویم زقدر والایت
چه بگویم ز شان عظمایت
وصفت این بس ز بس عظیمی تو
حضرت سیدالکریمی تو
شاهزاده گدای خود دریاب
رهگذر خاک پای خود دریاب
پیرمرد عصا به دست حجاز
یک نظر سوی خاکیان انداز
قبله خاک ماشده حرمت
چشم امید ماست برکرمت
هردمی از زمانه دلگیرم
راه صحن تو پیش می گیرم
ای قرار دل هوائی من
مرهم زخم کربلایی من
ای به دلداگان تو نور عین
ای نگار همیشه شکل حسین
کوی تو رنگی از خدا دارد
خاک تو بوی کربلا دارد
ای فرستاده رسول الله
جانب خون بهای ثارالله
تویی آن یار بی قرین دلم
هر شب جمعه همنشین دلم
باعلی عهد عشق بستی تو
سفره دار کمیل هستی
بشنو این درد دل زنوکر خود
نوکر بی قرار و مضطر خود
چه بگویم که قوم نامردان
ملک مارا فروختند چه گران
قلب ام الائمه آذردند
تا ابد آبروی مابردند
وای بر ما بر سرشک دوعین
قیمت خاک ماست خون حسین
آری این است با تو درد دلم
تا قیامت ز مادرت خجلم
تحفه ای میدهی که هدیه کنم
کمکم کی کنی که گریه کنم
حق بده گر ز غصه دلخونم
قدر یک عمر گریه مدیونم
گر که نقشم بر آب شد توببخش
گرکه شادی خراب شد تو ببخش
حرمت گرچه کربلا باشد
کربلا کرب والبلا باشد
کی در اینجا سری بریده شده
معجری از سری کشیده شده
کی در اینجا عطش جگر سوزاند
جگر یک پدر پسر سوزاند
باورم نیست شور و زمزمه را
کربلای بدون علقمه را
کربلا دیدنیست با یاسش
بادو گلدسته های عباسش
حاجتی دارو از تو شاه کریم
حضرت عشق واجب التعظیم
خواهش سائلت ادا فرما
خاک من خاک کربلا فرما
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_علیه_السلام
#مثنوی
خاک ری نالید در پیش خدا
کای حکیم السّر ، ولی الاولیا
صاحب هستی امیر کائنات
سرّ وحدانیّت ذات و صفات
آفریدی نور و نار و آب و خاک
در دو عالم "لیس معبود سواک"
ای مسبّب از تو پیدا هر سبب
تو توانایی ، تو خلّاقی ، تو رب
انبیا را امر تو انگیخته
مهرشان با مهر تو آمیخته
بر گزیدی از میان آن همه
یک محمّد یک علی یک فاطمه
نسل شان شایسته و والا مقام
صاحب رایند و مولا و امام
از تبار آن نبی و آن ولی
خلق کردی یک حسین بن علی
پرده ای از عشق خود بالا زدی
مهر او را نقش بر دلها زدی
حرمت دلدادگی نام حسین
هفت دریا تشنه جام حسین
من چو او خاکم ولی در این جناس
کربلا را کی کنم با خود قیاس؟
کربلا نور است و من ظلمانی ام
او همه آیینه من حیرانی ام
آن زمین خاک شهیدان خداست
من ری ام آن جا دیار راز هاست
خجلتی اندوه حرمانم شود
قاتلش می خواست سلطانم شود
من شدم انگیزه تا دستی پلید
تیغ بر آیین? قرآن کشید
او به سودای حرام ملک ری
راه دنیا تا جهنم کرد طی
نحس بود این آرزو بر ابن سعد
مبتلای کفر قبل و ، ظلم بعد
شد چنین اسرار غیبی ملهمش
نکته ای گفت و زدود از دل غمش:
دل به غم مسپار ای خاک وسیع
نزد ما داری مقامی بس رفیع
ای زمین از ابر ، بارانت رسد
چون صدف درّی به دامانت رسد
از بهشت معرفت اینجا دری ست
از ولایت جلوه گاه دیگری ست
ای تو آرام دل لبریز بیم
مشهد نور خدا عبد العظیم
خاک ری ، چون عشق ایمن می شوی
از گل توحید گلشن می شوی
هر نگاهت عالم آرا می شود
هر دلی اینجا مصفّا می شود
از فرشته آید اینجا زمزمه
رحمت حق بر محّب فاطمه
از تبار مجتبی نسل کرام
بهره مند از صحبت چندین امام
در ولایت نقش بند معرفت
رفعت روح بلند معرفت
اهل بیت و محورش را می شناخت
او امام و رهبرش را می شناخت
نزد مولا در فروع و در اصول
دین خود را عرضه کرد و شد قبول
هجرت او را نشان بند گی است
آری آری در شهادت زندگی است
شعر من ای آسمانی حال من
ای سکوت و شور و قیل و قال من
خسته منشین در حریم وصل یار
نشئه ای از جام مشتاقی بیار
گر سفر نزدیک آید یا که دور
می وزد عطر دل انگیز حضور
می رباید دل صفای این حریم
قدسیان را ذکر یارب العظیم
زائران اینجا حسینی مذهب اند
کربلا در کربلا تاب و تب اند
یک توسّل عشق در این بارگاه
می برد دل را به سوی قتله گاه
اشک اینجا گوهر و آیینه است
قیمتی گر هست این گنجینه هست
لطف خوبان کرامت دیدنی ست
این رواق با صفا بوسیدنی ست
اهل ری در خیمه حق ایمن اند
مومنان با دشمن دین دشمن اند
تا خراسان و قم و ری جان ماست
هفت وادی معرفت ایمان ماست
#جعفر_رسول_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem