eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
569 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
تا آبشار زلف تو را شب نوشته‌اند ما را اسیر خال روی لب نوشته‌اند در اعتکاف گیسوی تو سال‌های سال مشغول ذکر و سجده و یا رب نوشته‌اند در مسجد الحرام خم ابروان تو مثل فرشتگان مقرب نوشته‌اند در محضر نگاه الهی تو مرا در خیل نوکران مهذَب نوشته‌اند شب‌های جمعه که دل من مست کربلاست از اشتیاق وصل لبالب نوشته‌اند با یک نگاه مادرت اینجا رسیده‌ایم ما را دلی‌ست فاطمه‌مذهب...؛ نوشته‌اند: «از هر چه بگذری سخن دوست خوشتر است» ما را فدای دلبر زینب نوشته‌اند من را که بی‌ قرار حرم می‌کنی بس است اصلا مرا غبار حرم می‌کنی بس است شرط نزول کوثر رحمت دعای توست اصلاً تمام خلقت عالم برای توست بالاتری ز درک تمام جهانیان وقتی که انتهای جهان ابتدای توست حتی نداشت روح الامین اذن پر زدن آنجا که از ازل اثر رد پای توست بی‌حب تو کسی به سعادت نمی‌رسد رمز نجات اهل زمانه ولای توست آسوده خاطران هیاهوی محشریم وقتی رضای حضرت حق در رضای توست فردوس ماست تا به ابد روضة الحسین تنها بهشت اهل ولا، کربلای توست در آستانۀ تو کسی نا امید نیست صحن امیر علقمه، دار الشفای توست از ابتدای صبح ازل فضل می‌کنی ما را گدای دست اباالفضل می‌کنی وقتی که هست دوش نبی آسمان تو یعنی تو از پیمبری و او از آن تو فرزند خویش را به فدای تو کرده است بسته‌ست جان حضرت خاتم به جان تو معلوم کرد نزد همه حرمت تو را با بوسه‌های دم به دمش بر دهان تو فرمود هفت مرتبه تکبیر عشق را تا بشنود ترنم عشق از زبان تو آوای «من أحب حسینا» وزیده است هر روز پنج مرتبه از آستان تو ما از در حسینیه جایی نمی‌رویم هستیم تا همیشه فقط در امان تو هر شب نشسته فطرس اشکم به راه عشق آنجا که صبح می‌گذرد کاروان تو این اشک‌ها برای دلم توشه می‌شود اذن طواف مرقد شش‌گوشه می‌شود حال و هوای قلب من امشب کبوتری‌ست وقتی که کار صحن و سرای تو دلبری‌ست شب‌های جمعه عکس حرم زنده می‌شود تصویر رقص پرچم و گنبد چه محشری‌ست ما را اسیر عشق تو کرده، تفضلت با این حساب کار شما ذره‌پروری‌ست با تربت تو کام دلم را گشوده‌اند آقا ارادتم به شما ارث مادری‌ست در ماتم تو محفل اشک است چشم ما اصلا بنای هیأت ما روضه‌محوری‌ست ما سال‌هاست در غم تو گریه می‌کنیم هم‌ناله با محرم تو گریه می‌کنیم @shia_poem
علیه‌السلام از یک مناجات نور حق می‌دمد از مشرق سجادۀ تو چه شکوهی‌ست در این زندگی سادۀ تو می رود از نظرش جنت و مُلک و ملکوت آن‌که از روز نخستین شده دلدادۀ تو هر کسی معجزۀ عشق تو را باور کرد می‌شود بنده ولی بندۀ آزادۀ تو با کرامات نگاهت دل هر عاشق را می‌برد سمت خدا، روشنی جادۀ تو آمدی تا به جهان نور یقین برگردد نور ایمان و سعادت به زمین برگردد خاک با مقدم تو عطر بهاران دارد دیدۀ روشن تو رحمت باران دارد مثل جدّت تو نهادی حجر الاسود را کعبه از لطف مسیحایی تو جان دارد هر کسی در دل او نور ولایت جاری‌ست به کرامات تو و چشم تو ایمان دارد از نگاه تو که اعجاز و یقین می‌بارد چشم‌هایت چقدر تازه مسلمان دارد آیه آیه کلمات تو همه روشنی‌اند خط به خط مصحف تو جلوۀ قرآن دارد لحظاتت همه از نور خدا لبریزند مگر این شوق الهی تو پایان دارد شب گذشت و سر تو بر روی تربت مانده در عروجی تو ولی شوق عبادت مانده با تو هر لحظۀ من بوی خدا می‌گیرد عطر تسبیح و مناجات و دعا می‌گیرد بچشان بر دل من طعم عبودیت را سجده‌هایم به نگاه تو بها می‌گیرد تو ولی نعمت و من عبد تو هستم مولا رحمت واسعه‌ات دست مرا می‌گیرد تا بقیعت دل شیدای مرا راهی کن عشق از گوشۀ چشمان تو پا می‌گیرد آن‌قدر بنده نوازی که دل چون من هم عاقبت تذکرۀ کرب‌وبلا می‌گیرد از تو بر گردن اسلام چه دِینی مانده‌ست با فداکاری تو شور حسینی مانده‌ست... @shia_poem
💠 الحمدلله الذی لیس لقضائه دافع و لا لعطائه مانع ... من را همیشه خواندی و نشناختم تو را از غصه‌ها رهاندی و نشناختم تو را این بندۀ اسیر، اسیرِ گناه را از کوی خود نراندی و نشناختم تو را بی‌یاد تو گذشت جوانی من ولی با من همیشه ماندی و نشناختم تو را بر خوان رحمت و کرمت، خوان رأفتت عمری مرا نشاندی و نشناختم تو را شب‌های جمعه تو نمک اشک و روضه را بر جان من چشاندی و نشناختم تو را با رأفت و بزرگی و آقایی‌ات مرا تا کربلا رساندی و نشناختم تو را @shia_poem
💠 الحمدلله الذی لیس لقضائه دافع و لا لعطائه مانع ... من را همیشه خواندی و نشناختم تو را از غصه‌ها رهاندی و نشناختم تو را این بندۀ اسیر، اسیرِ گناه را از کوی خود نراندی و نشناختم تو را بی‌یاد تو گذشت جوانی من ولی با من همیشه ماندی و نشناختم تو را بر خوان رحمت و کرمت، خوان رأفتت عمری مرا نشاندی و نشناختم تو را شب‌های جمعه تو نمک اشک و روضه را بر جان من چشاندی و نشناختم تو را با رأفت و بزرگی و آقایی‌ات مرا تا کربلا رساندی و نشناختم تو را @shia_poem
شده‌ست آینه‌ی حیّ لایموت، صفاتش کسی که خورده لبِ خضر هم به آب حیاتش به غیر او که جمالش إذا تَنَفّسِ صبح است کدام نور به خورشید می‌رسد برکاتش؟ بگو به کعبه عقب‌تر بایستد که تنِ طور به لرزه آمده روزی مقابل جلواتش می‌آید او که جهان روزه‌ی سکوت بگیرد به زیر سایه‌ی نهج البلاغه‌ی کلماتش ربیع الاول و آخر... تمام سال بهار است اگر که ریشه دواند به فصل‌ها نفحاتش کسی که گفت امام ششم به او "لَخَدِمتُه" به راستی که محال است وصف کردن ذاتش در الغدیر شریک است طبق قولِ امینی کسی که بوی "وَعَجّل" می‌آید از صلواتش @shia_poem
بکش خط به روی گناه گنهکار نظر کن به روی سیاه گنهکار به آه پشیمان، به آه گنهکار به شرمی که دارد نگاه گنهکار شدم بد گرفتار، اجرنا من النار بخر های و هوی مرا بار دیگر نمانده برایم خدا چاره دیگر ندارم بغیر از تو دلدار دیگر ندارم عزیزم خریدار دیگر فقط دارم اصرار، اجرنا من النار گرفتار نفسم، گرفتار آتش فتاده به جانم سر و کار آتش به شانه کشیدم، فقط بار آتش به خود تکیه کردم، به دیوار آتش شده وقت اقرار، اجرنا من النار مرا عفو کن که شب اعتماد است زیادی فقیرم، گناهم زیاد است اگر کار و بارم حسابی کساد است حساب و کتابم به پای جواد است کریم است بسیار، اجرنا من النار برای همه لطف و جودی، مرا هم برای همه خیر و سودی، مرا هم از اول تو بخشیده بودی مرا هم ببر تا نجف پس به زودی مرا هم منم عبد فرّار، اجرنا من النار غریبم ولی آشنای حسینم غبارم ولی زیر پای حسینم بدم، نوکر بی وفای حسینم اسیر غم کربلای حسینم بده وقت دیدار، اجرنا من النار شنیدم مدینه در آتش گرفته کمی گوشهء معجر آتش گرفته سر و صورت مادر آتش گرفته ببین فاطمه! حیدر آتش گرفته علی سر به دیوار، اجرنا من النار به امروز زینب، به فردای زینب به شام غریبان، به احیای زینب خدایا چرا سوخته پای زینب جوابی ندارد تمنای زینب بجز یار بیمار، اجرنا من النار صدا زد برادر، پرم سوخت عباس منم خواهر تو، سرم سوخت عباس رقیه، حرم، پیکرم سوخت عباس کمک کن به من معجرم سوخت عباس کجایی علمدار، اجرنا من النار @shia_poem
الا ای بهاری ترین استعاره الا موسم غنچه های بهاره نگاه تو کشف و شهود غزل هاست صدای تو زیباترین گوشواره می آیی که تنها نمانیم در راه که تنهای تنها تویی راه چاره می آیی پس از سرفه‌های درختان مزین کنی برکه را با ستاره می آیی که جاری کنی رود ها را در این خشک سالی فقط با اشاره و تقوا لباس جهان می‌شود پس می‌افتد لباس ریا از قواره می آیی بگیری غم مادری را که تا شد قدش زیر بار اجاره تو باشی که نومید و حیران نماند کسی بین دهلیزهای اداره و سیر از گرسنه خبر دارد آن روز خبر می شود از پیاده ، سواره به دلداری مادران فلسطین به آرامش کودکان هزاره می آیی پس از جنگ و طاعون و وحشت بنا می کنی شهر ها را دوباره تو تعبیر رویای شیرین وصلی بیا بهترین معنی استخاره @shia_poem
وقتی که یادت نیستم، بی اعتبارم وقتی به تو ایمان ندارم، بی قرارم الحق و الانصاف کم فکر تو هستم از بس که بر این نفس وامانده دچارم شاید که از چشم تو افتادم که این طور دیگر زمان معصیت بی اختیارم یابن الحسن، با غفلتم سرمایه ام سوخت رحمی نما، آتش گرفته کوله بارم باشد بزن اما دگر رو برمگردان شرمنده ام من از گناه بی شمارم دیدی پشیمانم، به آغوشم کشیدی دیدم غریق رحمت پروردگارم گرچه برایت نوکر خوبی نبودم با این همه جد شما را دوست دارم من که نشد یک بار پیش تو نشینم شاید زمان روضه بنشینی کنارم رو به برادر، خواهری با گریه می گفت: با رفتنت آتش زدی بر روزگارم ای کاش می شد بوسه از رویت بگیرم قاری قرآنم، عزیزم، نی سوارم @shia_poem
از شما دوریم آقا، غرق بارانی چرا ما تو را می‌خواستیم توضیح عرفانی چرا جمعه‌هایی که دل ما تنگ رویت می‌شود سینه‌ی ما خانه‌ی تو، در بیابانی چرا می‌رسیّ و می‌روی، بی آنکه ما آگه شویم صاحبِ ما، در کنار ما نمی‌مانی چرا راستی آن نامه‌هایی که نوشتم با دلم... محضرت حتماً رسیده، پس نمی‌خوانی چرا در غریبیِ خودت می‌سوزی و آواره‌ای دیده‌ات گریان نباشد، دیده گریانی چرا @shia_poem
🏴 انّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعون با نهایت تأسف و تأثر، شاعر پیش‌کسوت دیار کرمانشاه؛ استاد محمدجواد محبت، آسمانی شد. روحش شاد و یادش گرامی باد...
کسی که از امام عصر خود خواهد وصالش را کسی که آرزو دارد نظاره بر جمالش را ندارد چاره ای جز این که بشناسد در این دنیا صراط مستقیمش را، حرامش را، حلالش را خیالِ معصیت، معصیت است و منتظر باید نگه دارد از اوهام خطا فکر و خیالش را تعجب می کنم از عاشقی که بهر یک لذت به آتش می کشد سرمایه ی هفتاد سالش را چگونه ادعای بنده بودن می کند، آن که نمی پردازد از مازاد مالش، خمس مالش را چه حیف است اشک آقا خرج رسوایی ما گردد روان می سازد این اعمال ما اشک زلالش را محب آل حیدر لحظه هایش مملو از ذکر است همیشه مغتنم می داند از دنیا مجالش را شهید از کل دنیایش برید و در ازای آن از این ترک تعلق یافته راه کمالش را بسوز ای دل برای غصه های عمه ی سادات که روی نیزه ای کامل شده بیند هلالش را امان از چوبه ی محمل، بگو یک زن در این محفل ببندد بر سر خونی زینب تکه شالش را @shia_poem
غفّاری و حکیمی و ربّی و داوری فوق عروج وهم و فراتر ز باوری از هر چه دیده‌اند و ندیدند خوب‌تر وز هر چه گفته‌اند و نگفتند برتری خالیست از ثواب و پر است از خطا وجرم پروندۀ سیاه مرا هر چه بنگری من کمترم از اینکه بسوزانی‌ام به نار تو برتری از اینکه به رویم بیاوری خواهی ببخش و خواه بسوزان در آتشم من عبد کوچکم تو خداوند اکبری پرسی اگر تو کیستی و من که، گویمت: من بندۀ فراری و تو بنده‌پروری در پیش وسعت کرمت نیز کوچک است حتی گر از گناه همه خلق بگذری من داخل بهشت ولای علی شدم باور نمی‌کنم که تو در دوزخم بری ما را هماره بار معاصی به روی دوش تو دمبدم حوائج ما را برآوری «میثم» گناهکار و تو بخشنده و کریم کز لطف خویش ناز گنهکار می‌خری @shia_poem