#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#مدح
#شهادت
#غزل
آن کعبه ای که صاحب کعبه دچارش شد
قسمت نشد حاجی شود، حق بی قرارش شد
یک روز بین شیرها الله اکبر گفت
شیر درنده محو او گشت و دچارش شد
اسب چموشی را لگام انداخت...نازش کرد...
آن اسب رامش شد، سپس آقا سوارش شد
وقتی سه سال آقای ما در بین زندان بود
یعنی سه سالِ سخت، غربت... یارِ غارش شد
در روزها، در کنج زندان روزه داری کرد
شب ها مناجات و نماز و گریه کارش شد
گرچه دل تاریک و سنگی داشت زندان بان
آقا دعایش کرد تا تقوا نثارش شد
تا معتمد فهمید با زندان حریفش نیست
با جام زهری سویش آمد... سفره دارش شد
مسموم شد آقا، میان حجره اش افتاد
بر خاک چنگی می زد و دلتنگ یارش شد
از تشنگی آبی طلب کرد از غلام اما
مانع ز نوشیدن دو دست رعشه دارش شد
شکر خدا فرزندش آمد این دم آخر
دیدار رویش روزی چشمان تارش شد
این جا امام عسگری در بین این حجره...
... فرزندش آمد در کنارش غم گسارش شد
در کربلا اما همین که جد او افتاد
قاتل به روی سینه، یارِ احتضارش شد
رحمی به کهنه جامه اش حتی نکردند و...
...دست کسی غارتگر آن یادگارش شد
سالار زینب را میان خون رها کردند
گرمای سوزانِ بیابان سایه سارش شد
زینب اسیری رفت و جای یک کفن آخر...
...تکه حصیری بر تن شاه و نگارش شد
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#شهادت
#اشعار_ترکی
#مثنوی
دوشوبدی باشه دؤیَم درگه پُر اجلالین
یازام آقام حسن عسکرینون احوالین
او اون بیریمجی امامیکه شأنی والادی
امام عصرین آتاسی عزیز زهرادی
اوچومجی ابن رضا حجّت حق یزدان
که یدّی ایل اولوب اسلامه رهبر و سلطان
گیدنده درگهینه صاحبان غصّه و غم
روا ایدردی حوايجلرین او صاحب دم
اورکده هرکسین هر مطلبی اولیدی اگر
حیا و قیدیده دردین دینمییدی اگر
بیان ایدردی اونون حاجیتین او شاه کرم
ویرردی حاجت و دلدن ایدردی رفع اَلَم
زمان مکان اولارا فرقی یوخدی یکساندور
بو جَمعه گوشه ی چشمی گر اولسا احساندور
بولور که اهل عزانون اؤرکده حاجتی وار
علینون اوغلیدی مشگل گشادی مشگل آچار
خلاصه قورتولوب عمری فشار و محنتده
همیشه تحت نظر زیر چرخ ظلمتده
ویروبدی معتمد دون او شاهه زهر جفا
ایدوبدی شیعه لری غرق ابتلا و عزا
ایکی یوز آتمیش هجرت اولاندا هشت ربیع
ایچوبدی جام شهادت تاپوب مقام رفیع
بو بیرخبر ابوالادیانیدن روایتدی
ولایت اهلینه باب غم و مصیبتدی
دیَر گلنده مداینندن اضطرابیله
مواجه اولدوم او دم غملی ازدحامیله
یتنده بیت امامه گورنده شور و فغان
وصیت ایتدیقی اوضاع غم اولوبدی عیان
یقینیم اولدی امامیم ایدوبدی ترک وصال
یانوبدی نار جفادن سونوبدی شمع جمال
یوموبدی گوزلرینی باغبان صولوبدی چمن
ایدولّر اهل ولا جسم پاکه غسل و کفن
نماز قیلماقا اصحاب اولاندا دلداده
او امره جعفر کذّاب اولاندا آماده
ایدوبدی گون کیمی جلوه او بش یاشیندا بالا
دوتوب عمو یرینی تا نماز امامه قیلا
او دمده عالم امکانه گلدی بیر جَلَوات
او گل جمالینه اهل ولا دیوب صَلَوات
قیلوب نمازینی امّا دلینده آه نوا
آتانی دفن ایلدی یوز گوزونده اشگ عزا
آتا فراقینه آز سنّیده دچار اولدی
امام عصریمیزون قلبی داغدار اولدی
بو قدر شأن و جلالی گورنمدی دشمن
وجود مهدینی بولدی دوزنمدی دشمن
دوشوب بو فکره عدو تا که دستگیر ائتسون
امام عسکرینون نائبین اسیر ائتسون
بو نیّتیله او قوم پلید و غارتگر
ایدوبله حمله حریم امامته یکسر
گورنده بیر بیله اوضاعی اهل بیت امام
ایشیق گونوزلری وحشتدن اولدی تیره و شام
همان او گونده اولان کلّ عالمه حجت
پیام حقّیله سردابیدن ائدوب غیبت
گوزل یازوبدی «حسینی» گلوبدی سوز یرینه
ایکی امام ئولن گون توکولدولر ایوینه
بیری امام حسن عسکری اونا عنوان
بیری امام حسین خیمه سی اولان تالان
«علیلو» «سعدی» اهل ولانی یاد ایلدون
حسینچیلر اورگین بول یقین که شاد ایلدون
حسینون آدینا قربان تمام جن و بشر
مدافع حرمیدی او لحظۀ آخر
قالان قدر جانی رخت وفانی سویموردی
هجوم لشگری سمت خیامه قویموردی
اودم که امر شهادت یتوبدی اتمامه
او دمده لشگر کینه یول آچدی اخیامه
صدای طَبل و دُهُل تا اوجالدی لشگردن
اوجالدی عرشه نوا بی پناه حرملردن
امان او لحظه دن اود ووردی خیمیه اشرار
دوشوبدی وحشت و خوفه تمام خرد و کبار
او وضعی زینب کبری یتوردی سجاده
که قارداشیم بالاسی نیلیاخ بو مأواده
بویوردی عمّه خیام ایچره قالماسون بالالار
هامیسی چوللره قاچسون که یانماسون بالالار
قاچوبلا چوللره اطفال ناز پرورده
بو غمده قلب امام زمان گلر درده
نچونکه گیت گَلَه بیر یول واریدی خیمه لره
بیریدی یول قاچانا هم گلن سواره لره
اودور که حمله ایدنده او دستۀ خونخوار
قالاردی آتلار ایاقینده نازنین بالالار
یازولّا بعضی لرین جامه سی آلشمیشیدی
او اود سوسوزلیق اودی بیربیره قاریشمشیدی
عطش شراری اودور دیلرینده چوخ چوخیدی
یتنده غارت ائدن قاچماقا توان یوخیدی
#محمد_تقی_علیلو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#امام_زمان_عج_مناجات
#غزل
از آن زمان که خدایم سرشت تا باشم
نوشت تا که فقط عاشق شما باشم
نوشت با همه کس غیر تو غریب شوم
نوشت تا که فقط با تو آشنا باشم
خدا رقم زده این سرنوشت را؛ چه کنم؟
همیشه شاه تو باشی و من گدا باشم
امام عصر، امام زمان، مباد دمی
دمی که از تو و از یاد تو جدا باشم
تو نیستی و من این را ز خود نپرسیدم
در این زمانه که او نیست، من چرا باشم
میان خانه ات امشب عزا به پا کردی
چه می شود که در آن مجلس عزا باشم
برای آنکه کمی در غمت شریک شوم
اجازه می دهی امشب که سامرا باشم؟
قسم به اشک روانت برای من بنویس
که باز یک سحر جمعه کربلا باشم
#محمد_علي_بياباني
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
زهر افتاده به جان جگرم مهدی جان
لرزه انداخت ز پا تا به سرم مهدی جان
به لب خشک پدر آب گوارا برسان
که من از سوز عطش شعلهورم مهدی جان
قدح آب همینکه به لبم شد نزدیک
غم لبهای حسین زد شررم مهدی جان
قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد
کشته از صحنهی دیوار و درم مهدی جان
لحظهای نیست عزیزم که تداعی نشود
وقعهی کرب و بلا در نظرم مهدی جان
زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب
خون قلبم چکد از چشم ترم مهدی جان
میدرخشد رخ ماه تو بهیاد آوردم
سر نورانی هجده قمرم مهدی جان
#سعید_خرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
سامرا، از غم تو، جامهدران است هنوز
چشم «نرگس» به جمالت، نگران است هنوز
دل شهزادهی روم، آینهی دلبریت
تاکها مست تو و این لقب عسکریت
پسر حضرت هادی! به فدایت پدرم
پدر حضرت مهدی! به فدایت پسرم
حج نرفتی تو، ولی قبلهی حاجات شدی
تو خودت، عین صفا، مشعر و میقات شدی
کعبه، یک چاردهم، بی تو صفا کم دارد
بی تو، یک چاردهم، عطر خدا کم دارد
ماه زیبا ! حسنِ دوم زهرا ! برخیز
مهدیت دل نگرانت شده، بابا ! برخیز
باز هم جانِ جهان را، تو در آغوش بگیر
صاحب عصر و زمان را، تو در آغوش بگیر
روی زانو بنشان آینهی طاها را
تو ببوس از طرف ما، پسر زهرا را
غم پرپر شدنِ چون تو کریمی، سخت است
به رقیه قسم! آقا ! که یتیمی سخت است
#قاسم_صرافان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
شب تاریک هوای سحرش را می خواست
شهر انگار خسوف قمرش را می خواست
گوشه حجره کسی چشم به راه افتاده
حسن دوم زهرا پسرش را می خواست
حضرت عسگری از درد به خود می پیچد
زهر از سینه آقا جگرش را می خواست
آسمانیست امامی که زمین افتاده
آسمان جلوه ای از بال و پرش را می خواست
شعله زهر که بد جور زمین گیرش کرد
به خدا که نفس مختصرش را می خواست
لحظه ی آخر خود روضه عاشورا خواند
منبر خاک غم چشم ترش را می خواست
ته گودال کسی روی زمین افتاده
خنجر شمر گمانم که سرش را می خواست
دختری دید که بالای سرش نامردی
آمده بود و نگین پدرش را می خواست
#مسعود_اصلانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#شهادت
#چارپاره
نشد که قوره ی نارس شراب ناب شود
ضریح دامن او دست این گدا نرسید
نشد که فطرس آن آستانه باشم حیف
شکسته باد، پرم چون به سامرا نرسید
غریب کرببلا لاأقل زهیری داشت
کنار حضرت آقا حبیب بوده و هست
همیشه هر شب جمعه حرم پر از زائر
ولی مزار حسن ها غریب بوده و هست
شبیه برگ گلی بین حجره می لرزید
ز درد در وسط حجره دست و پا می زد
برای مرهم زخمش برای تسکینش
بلند مادر خود را فقط صدا می زد
همین که بر جگرش زهر چنگ می انداخت
شراره می زد و داغی دوباره شد تازه
دوباره کوچه و نامحرم و فدکنامه
و زخم گم شدن گوشواره شد تازه
همین که او دم آخر لبش عطش نوشید
برای تشنگی ا قدری آب آوردند
هنوز خاطر او مانده است این روضه
برای حضرت هادی شراب آوردند
غریب بوده ولیکن امام بعد از او
سحر به پیکر پاکش نماز می خواند
کنار پیکر او تا سحر نمی خوابد
شبیه ناحیه او روضه باز می خواند
فدای تو پدر و مادرم حسین غریب
فدای آن تن زخمی که بوریا شده بود
شنیده ام که لباس تو را کسی دزدید
سه روز روی زمین پیکرت رها شده بود
#محسن_حنیفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
آتش زهر تمام جگرت را سوزاند
نا نداری و عطش چشم ترت را سوزاند
کاسه ی آب ز دستت به زمین می افتد
تشنگی شعله شد و بال و پرت را سوزاند
بدنت بی رمق و هی به خودت می پیچی
آه آهت همه ی دور وبرت را سوزاند
میکشی پا به زمین و بدنت سرد شده
سرفه هایت بدن مختصرت را سوزاند
دیدن حال بد و جان به لب آمده ات
به خدا قلب یگانه پسرت را سوزاند
سر تو بر روی دامان پسر... جاندادی!
مطمئنم که خودت یاد حسین افتادی
#محمد_حسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
سامرایی می شوم وقتی هوایی می شوم
از زمین پر می کشم غرق رهایی می شوم
سیّدی ای دومین یاحسن ِ آل علی
تو کریمی که چنین گرم گدایی می شوم
بهترین ساعات عمرم با شما سر می شود
شادم از اینکه غلامِ چون شمایی می شوم
مطمئن هستم که تاثیر روایات شماست
اربعین؛هرسال؛اگر کرببلایی می شوم
یاد تخریب مزار تو مرا دق می دهد
هر سحر شرح غمِ بی انتهایی می شوم
گوشه ی حجره مدینه..کربلا..یا مشهد است
اشکبار بغض های بی صدایی می شوم
روضه های سخت تو جمع حسن بود و حسین
یا حسینی می شوم یا مجتبایی می شوم
منتظِر بودی به دیدارت بیاید منتَظَر
مثل تو همناله ی " مهدی کجایی؟" می شوم
حرف دل من می زنم با "حجت بن العسکری"
الامان و العجل یا " حجت بن العسکری"
#اسماعیل_شبرنگ
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
برای من شده زندان تمامی دنیا.
و، جانم آمده بر، آستانه ی لبها.
رسیده دفتر عمرم به نقطه ی سر خط.
که گشته عمر کمم مثل مادرم زهرا.
کنار بستر بابا بیا که بلکه شود.
به نور روی تو روشن دو دیده ام بابا.
غزل مصیبت مرگ مرا سروده اجل.
که بسته رخت سفر را دلم، از این دنیا.
نشسته گرد یتیمی به چهره ی ماهت.
برای تو نگرانم که می شوی تنها.
به حال روز پریشان من مکن گریه.
که بعد من شوی آواره در دل صحرا.
دوانده ریشه به کل وجود من، این زهر.
مرا هم از نفس انداخته، و، هم از پا.
اگر چه شد به جوانی قدم کمان لکن.
نکرده میخ در آزرده پهلوی من را.
به زهر کینه اگر لاله لاله شد جگرم.
ندیده خواهر من طشت خون دلها را.
اگر چه زخم ز برخورد کاسه شد لب من.
نخورده بر لب من چوب خیزران اما.
اگر چه آب به لبهای من رساندی تو.
ولی زدی به دلم داغ روضه ی سقا.
دلم خوش است به زانو گرفته ای سر من.
نرفته بر سر زانوی من سرت بابا.
ولی امان ز غریبی که داشت بر زانو.
سر عزیز دلش را به ظهر عاشورا.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#مدح
#شهادت
#مثنوی
ای سراپا حسن حیّ ذوالمنن
سوّمین ابن الرّضا دوّم حسن
ای هزاران آفتابت مشتری
یا اباالمهدی امام عسکری
دُرّ ده دریا و بحر یک گهر
آن گهر خود حجّت ثانی عشر
با همه درد و غم و عمر کمت
تا ابد مرهون احسان، عالمت
از نماز و از دعای متصل
بردی از دشمن کنار حبس دل
با خدا پیوسته در راز و نیاز
روزها را روزه، شب ها در نماز
رنج هایت در ره توحید بود
سال ها یا حبس یا تبعید بود
روزگارت شعله ها بر جان فکند
دشمنت در برکهء شیران فکند
ایستادی بین شیران در نماز
شیرها را جانبت روی نياز
الله الله گرد تو درّندگان
سر فرو بردند همچون بندگان
نور علمت از درون حبس ها
کرد از ظلمت جهانی را رها
ای دمت جان داده بر روح الامین
آسمان خفته در خاک زمین
رهنمای آفرینش کیست تو
شهریار ملک بینش کیست تو
چشم بد از ماه رخسار تو دور
یک جمال و چارده خورشید نور
گشت دشمن در جوانی قاتلت
کشت در ماه ربیع الاوّلت
کفر خود را عاقبت معلوم کرد
همچو اجدات تو را مسموم کرد
سامره شد صحنهء روز جزا
گشت تنها مهدیت صاحب عزا
ای به قربان تو و عمر کمت
قلب مهدی داغدار ماتمت
بی تو مهدی بی کس و یاور شده
طفل تنهای تو تنهاتر شده
آه از آن ساعت که در سوز و گداز
خواند مهدی بر تن پاکت نماز
کرد تا جسم ضعیفت را نظر
بر کشید آهی جهان سوز از جگر
آسمان دیده اش انجم گریست
بین مردم مخفی از مردم گریست
گر چه بوده اشک دامن دامنت
بود کی زنجیر و غل بر گردنت
جسم تو زخم از دم خنجر نداشت
پیکر جدّ غریبت سر نداشت
آه از آن ساعت که زین العابدین
پیشوای عابدین و ساجدین
دید در گودال خون بر روی خاک
پیکر پاک پدر را چاک چاک
یوسف زهرا و زخم تیر و سنگ
گرگها کردند جسمش چنگ چنگ
گشت از چشمش روان دریای خون
خواست جانش از بدن آید برون
همدم او جز شرار تب نبود
جان ز کف می داد اگر زینب نبود...
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسگری_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
مادرت نیست ولیکن پسرت هست هنوز
جای شکر است که مهدی به سرت هست هنوز
نفست تنگ شده کنج قفس افتادی
باز خوب است که این بال و پرت هست هنوز
پسرت آمده بالای سرت آقا جان
مرهمی بر جگر پر شررت هست هنوز
اثر وضعی سم خشکی لبهاست، ولی
خوب شد کاسه ی آبی به برت هست هنوز
لب تو خشک و دو چشمان تو تر آقا جان
گوییا ظهر عطش در نظرت هست هنوز
#وحید_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem