فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞۱۸ روز تا عید غدیر
میثم تمار گوید #امیرالمومنین شبهنگام سر در چاه فرو برده و درد دل میکرد...
🔹 در بحارالانوار علامه مجلسی
📚 إذا ضاق لها صدري
#روزشمار_غدیر
#مبلغ_غدیر_باشیم
#استوری
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
آن روز کاظمین چو بازار شام شد
دنیا برای بار نهم بیامام شد
دجله که دیگر آبروی رفته هم نداشت
آنقدر اشک ریخت که چشمش تمام شد
جنت وزید و حُجرهٔ در بستهٔ امام
در بارش ملائکه خود، بار عام شد
تا سایهبان شود به تن زهر دیدهاش
خورشید شد کبوتر و بر روی بام شد...
آن روز ذوالجناح حسین از نفس فتاد
آن روز ذوالفقار علی در نیام شد
آتش نشست در جگر کربلاییاش
یعنی به رسم خون خدا تشنهکام شد...
#عباس_احمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
روضه سوزاند، دلِ چوبی منبرها را
خیس کرد اشکِ غمت گونهی نوکرها را
غزلِ مرثیهات مثل زغالی سوزان
باز سوزاند، دلِ نازکِ دفترها را
داغ، سخت است، ولی داغ جوان سختتر است
پیر کردهست جوانیِ تو مادرها را
آفتابِ تنت افتاد، لب بام، سه روز
ای خدا خیر دهد باز، کبوترها را -
- که رسیدند، به دادت؛ که نسوزد جسمت
ریختند از تن خود بر بدنت پرها را
اسبها حمله نکردند، به بیجانی تو
رو سیاهند، از آن روز که پیکرها را ...
باز هم شکرِ خدا نیزه به دستی نرسید
مثل آن روز، که بردند، همه سرها را
باز هم شکر، که ناموس تو را ... لال شوم
که ندیدی غمِ دزدیدنِ معجرها را
با جوانمرگی تو یادِ جوان افتادم
برد، تابوتِ عبایش علیاکبرها را ...
#رضا_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
13.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#امام_جواد_علیه_السلام
شنیده ام که گدا موج می زند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
#محمد_سهرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
_؛_؛_؛_ ؛_؛_؛_؛_؛_؛_؛_؛_؛_؛_؛_؛_؛_
سخنرانی شیخ علی خزائی
#امام_جواد_علیه_السلام
#مناجات
شکستهاند قلمها و بستهاند دهانها
نشستهاند قدمها و خستهاند توانها
نبرده راه به جایی خیال از تو سرودن
چه ساکناند زمانها، چه الکناند زبانها
چه حاجتی به بیان است آنچه را که عیان است
که شرح عمر کمت نیست در توان بیانها
کم از شکوه تو گفتند راویان احادیث
نشسته داغ عظیمی میان سینۀ آنها
کسی که حرز تو را بسته است بر سر بازو
کشیده خط سیاهی به دور خط و نشانها
یکیست لطف و عتابت هر آن که دور شد از تو
چشیده است بلاها و دیده است زیانها
تویی که مرجع حلُالمسائل است نگاهت
به ما نگاه بینداز در هجوم گمانها
همیشه قصۀ تو میخورد گریز به گودال
درست لحظۀ آخر بریده است امانها
رضا شدهست علیاکبر و شدی تو حسینش
عوض شدهست فقط جای پیرها و جوانها
دوباره راهی مشهد شدیم و توشۀ ما شد
پر از عریضۀ حاجت شبیه نامهرسانها
غریبزاده! قریبِ به اتفاق سپردند
که حاجت از تو بخواهیم ای امام جوانها!
#سیدمحمدجواد_میرصفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
عروج من و آستان جواد
قنوت من و آسمان جواد
من و خلوت لامکان جواد
سری دارم و سایبان جواد
که آقا ندیدم بسان جواد
رهاییم اما به دامی خوشیم
اسیریم اما به بامی خوشیم
همه کنج صحن امامی خوشیم
به امید عرض سلامی خوشیم
نگیرید از ما امان جواد
هزاران هزار آستان دیدهایم
در این آستان نورِ جان دیدهایم
که جود و کرم توامان دیدهایم
همیشه همین و همان دیدهایم
دو عالم کجا خورده نان جواد
اگر کارو بارت بهم خورده است
اگر بر دلت موج غم خورده است
به نامت اگر رزق کم خورده است
چه غم راه تو بر حرم خورده است
تو و سفرهی جاودان جواد
به گِردش کرم در کرم را ببین
به صحنش حرم در حرم را ببین
به روی گناهان قلم را ببین
هلا سائل محترم را ببین
که عمری نشسته به خوان جواد
خوشا باد اگر کاظمین آمدیم
اگر پیش این نور عین آمدیم
همه عمر در زیرِ دِین آمدیم
کنار ضریح حسین آمدیم
خوشا بر دل میهمان جواد
اگر مشهدی وقت دیدار گو
سرت را به دیوار بگذار گو
شبیه گدایی بدهکار گو
دو بار و سه دفعه نه یکبار گو
فقط گو رضاجان به جان جواد....
حسن لطفی
#ازدواج_حضرت_علی_حضرت_زهرا_علیهاسلام
#ذی_الحجه
از شهر مدینه بانگ شادی برخاست
در عرش، بساط شادمانی برپاست
بفرست مدام بر محمد صلوات
هنگامه ی پیوند علی با زهراست
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#ازدواج_حضرت_علی_حضرت_زهرا_علیهاسلام
#ذی_الحجه
#مربع_ترکیب
دلخوشی یعنی خدا را داشتن
در بهشت لطف او جا داشتن
بین سینه حب مولا داشتن
مادری مانند زهرا داشتن
دل خوشی یعنی دو دنیا مال ماست
روز محشر فاطمه دنبال ماست
بندگی یعنی عبادات شبش
ذکر تسبیحات بر روی لبش
سجده های غرق نور زینبش
آن حجابی که رسید از مکتبش
بندگی یعنی حجاب فاطمه
سجده های ناب ناب فاطمه
عشق یعنی خنده های فاطمه
پر گرفتن در هوای فاطمه
نوکری کردن برای فاطمه
با امید یک دعای فاطمه
عشق یعنی یک نگاه مادری
سر پناهی در پناه مادری
زندگی یعنی سکوتی پر سرور
انعکاس نور در سیمای نور
و بساط عاشقی ها جورِ جور
دور باد از زندگیشان چشم شور
زندگی یعنی هوای بندگی
زندگی کردن برای بندگی
سادگی یعنی به کم ها ساختن
در تنور خانه نان را ساختن
و حصیری زیر پا انداختن
نه به دنیا و طلا دل باختن
سادگی یعنی دو لیوان گلی
وصله نعلین مولایم علی
#وحید_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#ازدواج_حضرت_علی_حضرت_زهرا_علیهاسلام
#ذی_الحجه
#مسمط_مسدس
گفت رسولِ مصطفی، خوشا صفای فاطمه
اوست فداییِ علی، منم فدای فاطمه
خلق جهان برای من، من از برای فاطمه
گفت نبی به مرتضی: بجو رضای فاطمه
که مصطفای او منم، تو مرتضای فاطمه
تو سایۀ منی و من ظلّ عبای فاطمه
کوثر پاک رحمتی آمده جوش فاطمه
ای تو ملیکه الولا فرّ سروش فاطمه
ملک شب عروسیات حلقه به گوش فاطمه
به دست خود به مرتضی خرقه بپوش فاطمه
مبارک است بر علی رخت ولای فاطمه
چیست حیاط خانهات؟- صحن عتیق مرتضی
ذکر لب کبود تو نقش عقیق مرتضی
در شب بیستارگی کیست رفیق مرتضی
شاهپری که میزند پر به حریق مرتضی
شاپرکِ بهشت شد، نور دعای فاطمه
عین علی تو و علی عین ظهور ذات تو
دیدۀ آدم صفی به صفوتِ صفات تو
بحر ولا حسین تو، سفینة النجات تو
مأذنۀ محمّدی «حَیّ علیالصلاتِ» تو
حیات قلب مرتضی، دقایق حیات تو
آب وضوی اولیا، عین صفای فاطمه
نوح به یک اشارهات عمر دوباره میکند
ملک به حاجت بشر، سویت اشاره میکند
مشکل جمله خلق را دست تو چاره میکند
نبی به دفتر دل تو استخاره میکند
اشک امیر، خاکِ تو پر از ستاره میکند
رسول بوسه میزند به دست و پای فاطمه
طاهرۀ کریمهای قلب رسول اکرمی
تو پاکی مجسّدی، تو خوبیِ مجسّمی
تاج سریر مرتضی، خاتمِ دست خاتمی
رشک ذبیح هاجری، صاحب ذبح اعظمی
مائدۀ مسیحی و چشمه و نخل مریمی
که چنگ زد به شاخۀ نخل ولای فاطمه
تویی تو نفس مرضیه، راضیۀ رضیهای
به خانۀ امیر دین، تو دافعالبلیهای
کوثر آل احمدی، قطع بنیامیهای
ای که به عرش کبریا صاحب فاطمیهای
در دو جهان وحیدهای، نورِ علیالسویهای
نور جمال ذات حق، نیست سوای فاطمه
#محمد_سعید_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#ازدواج_حضرت_علی_حضرت_زهرا_علیهاسلام
#ذی_الحجه
#مربع_ترکیب
جهان برای شکوفا شدن مهیا بود
و این قشنگ ترین اتفاق دنیا بود
که دست فاطمه در درست های مولا بود
به اعتقاد من اصلا غدیر اینجا بود
پدر به فاطمه رو کرد ، اینچنین فرمود
دلیل خلقت لاهوت ازدواج تو بود
قرار شد که شما بی قرار هم باشید
جهان دچار شما شد دچار هم باشید
تمام عمر دمادم کنار هم باشید
و در مصاف خطر ذوالفقار هم باشید
دعای من همه این بوده تا به هم برسید
که خلق گشته زمین تا شما به هم برسید
نفس نفس همه جا عاشقانه همدم هم
خدا نکرده اگر زخم بود مرهم هم
صفا و مروه و رکن و مقام و زمزم هم
چرا که قبله ی من هم علیست فاطمه هم
و رو به اهل مدینه چنین سفارش کرد
نوشته ام که سفارش نه بلکه خواهش کرد
همیشه نام علی را امام بگذارید
به خانواده ی من احترام بگذارید
برای فاطمه سنگ تمام بگذارید
و روی زخم دلش التیام بگذارید
جهان بدون علی رنگ و بو نخواهد داشت
بدون فاطمه هم آبرو نخواهد داشت
شنیده می شود از آسمان صدایی كه...
كشیده شعر مرا باز هم به جایی كه ...
نبود هیچ كسی جز خدا،خدایی كه...
نوشت نام تو را ،نام اشنایی كه
پس از نوشتن آن آسمان تبسم كرد
و از شنیدنش افلاك دست و پا گم كرد
نوشت فاطمه، شاعر زبانش الكن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد
نوشت فاطمه تكلیف نور روشن شد
دلیل خلق زمین و زمان معین شد
نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل قصیده ی نابی که در ازل گفته است
نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد
ز درك خاك مقام فراتری دارد
خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد
درون خانه بهشت معطری دارد
پدر همیشه كنارت حضور گرمی داشت
برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت
چرا كه روی زمین واژه ی وزینی نیست
و شأن وصف تو اوصاف این چنینی نیست
و جای صحبت این شاعر زمینی نیست
و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست
خدا فراتر از این واژه ها كشیده تو را
گمان كنم كه تورا، اصلا آفریده تو را
كه گرد چادر تو آسمان طواف كند
و زیر سایه ی آن کعبه اعتکاف كند
ملك ببیند وآنگاه اعتراف كند
كه این شكوه جهان را پر از عفاف كند
كتاب زندگی ات را مرور باید كرد
مرور كوثر و تطهیرو نور باید كرد
در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش الهاكم التكاثر بود
درون خانه ی تو نان فقر آجر بود
شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود
بهشت عالم بالا برایت آماده است
حصیر خانه ی مولا به پایت افتاده است
به حكم عشق بنا شد در آسمان علی
علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی
چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!
به نان خشك علی ساختی، به نان علی
از آسمان نگاهت ستاره می خواهم
اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم
به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم
كنار شعر دو ركعت نشسته بنویسم
شكسته آمده ام تا شكسته بنویسم
و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم
به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادری كن و اینبار هم اجازه بده
به افتخار بگوییم از تبار توایم
هنوز هم كه هنوز است بی قرار توایم
اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم
كنار حضرت معصومه در كنار توایم
فضای سینه پر از عشق بی كرانهء توست
كرم نما و فرود آ كه خانه خانهء توست
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#ازدواج_حضرت_علی_حضرت_زهرا_علیهاسلام
#ذی_الحجه
#مربع_ترکیب
ماه ربیع کرده تجلاّ مبارک است
ماه سرور اهل تولاّ مبارک است
جشن وصال حیدر و زهرا مبارک است
این جشن ازدواج به مولا مبارک است
از فیض وصل فاطمه دلشاد شد علی
خیزید و کف زنید داماد شد علی
امروز مهر و ماه به هم مقترن شوند
حوران عرش خادمۀ بوالحسن شوند
جن و ملک به خاک درش بوسه زن شوند
محصول این زفاف حسین و حسن شوند
روز و شب عروسی زهرای اطهر است
عاقد خدا و احمد و داماد حیدر است
آدم به بزم وصل شه اولیا بیا
از باغ خلد با همۀ انبیا بیا
با انبیا به بزم شه اولیا بیا
مریم تو با زنان بهشتی بیا بیا
حوران عرش روی در این خانه می کنند
با خنده موی فاطمه را شانه می کنند
داماد را هماره ز سوی خدا سلام
بر این دو زوج از همۀ انبیا سلام
بر این عروسی از علی مرتضی سلام
بر یازده ستارۀ برج هدی سلام
این ازدواج علّت ابقای مکتب است
بالله قسم طلیعۀ میلاد زینب است
حسن خدا به روی علی دید فاطمه
بشکفت همچو لاله و خندید فاطمه
در چشم آفتاب درخشید فاطمه
بنت اسد عروس تو گردید فاطمه
لبخند زن به چهرۀ نورانی عروس
اوّل بزن تو بوسه به پیشانی عروس
امشب ستاره می چکد از چرخ آبنوس
در محضر علی به سر حجلۀ عروس
بازآ خدیجه بر در آن حجله کن جلوس
دست عروس و صورت داماد را ببوس
قلب تو منجلی شده امشب مبارک است
داماد تو علی شده امشب مبارک است
عالم از این خبر همه خلد مخلّد است
دامادی ولّی خداوند سرمد است
این جان احمد است که داماد احمد است
داماد نه بگو که تمام محمّد است
اینجا عروس، دخت رسول مکرّم است
مهریّه اش شفاعت خلق دو عالم است
امشب چه با صفاست حرمخانۀ علی
ناموس کبریا شده ریحانۀ علی
کوثر قدم نهاده به کاشانۀ علی
لبریز نور آمده پیمانۀ علی
در حجله ی زفاف محمّد قدم نهد
دست علیّ و فاطمه را دست هم دهد
قلب علی از آنهمه عزّ و وقار زد
لبخند اشتیاق به دیدار یار زد
بر باغ آرزویش نسیم بهار زد
کم کم نقاب از رخ زهرا کنار زد
خورشید آسمان هدی را نظاره کرد
لا حول گفت و روی خدا را نظاره کرد
لبخند زد و ز شوق که این همسر من است
یا جان احمد است که در پیکر من است
امّ الائمّه فاطمۀ اطهر من است
من روز حشر ساقی و این کوثر من است
ای هستی امام ولایت خوش آمدی
ای مادر تمام ولایت خوش آمدی
بگذار پا به دیده ام ای نور دیده ام
کز اشک شوق گُل سرِ راه تو چیده ام
از هر چه دل بریده به وصلت رسیده ام
خوش انتظار آمدنت را کشیده ام
دار الولای کوچک من گلشن از تو شد
بیت علی نه قلب علی روشن از تو شد
آیینه ی خدای تعالای من تویی
مشعل فروز دیدۀ بینای من تویی
بالله قسم بهشت تماشای من تویی
نازم به این مقام که زهرای من تویی
هر وصف تو که زمزمۀ خلق عالم است
گویی هزار میوه به یک نخل «میثم»
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#ازدواج_حضرت_علی_حضرت_زهرا_علیهاسلام
#ذی_الحجه
#مسدس_ترکیب
امشب شب ساغر زدن با ساقی کوثر شده
امشب عروس آسمان خاک در حیدر شده
امشب علی محو رخ صدیقه اطهر شده
امشب به بیت فاطمه غلمان ثنا گستر شده
امشب شب آمرزش خلق از سوی داور شده
زیرا امیر المومنین داماد پیغمبر شده
جن و بشر و حور و ملک گویند امشب با علی
دامادیت ، دامادیت ، بادا مبارک یا علی
مهر و مه اینجا اختری ، گردون هلالی میکند
یا آسمان با اختران بذل لئالی می کند
دل در سرای فاطمه سیر خیالی میکند
طوطی جان در بزم او شیرین مقالی می کند
روح الامین مداحی مولی الموالی میکند
حور و ملک را با دمش حالی به حالی میکند
ریزد چو باران از سما آیات رحمت بر زمین
در مجلس دامادی مولا امیر المومنین
جبریل نازل از سما گردیده بر فخر بشر
آورده پیغام از خدا کی بهترین پیغامبر
ما از ازل این عقد را بستیم در لوح قدر
تو در زمین این خطبه را انشاد کن بار دگر
گیتی ز انجم پر شد با وصل این شمس و قمر
او مادر است و این بود بر یازده مولا پدر
این وصل ، وصل کوثر و ساقی کوثر میشود
این عقد ، عقد حیدر و زهرای اطهر میشود
وصل دو دریا حاصلش دولولوی مرجان شود
کز هر دو تا شام ابد روشن چراغ جان شود
بر پای آن در راه این جان جهان قربان شود
او دین ز صلحش زنده و این کشته قرآن شود
مرجان حسن کز حسن او جان مشعل تابان شود
لولو حسین است و از او دل شعله سوزان شود
مرجان که دیده آنچنان لولو که دیده اینچنین
آدم گدای کوی او عالم فدای روی این
ای فاطمه بنت اسد ناموس حی ذوالمنن
امشب عروس خویش را بنگر کنار بوالحسن
بر روی حیدر خنده کن بر دست زهرا بوسه زن
بنشین و بنشانش ببر مانند جان خویشتن
گردیده در بیت الولاماه رخش پرتو فکن
گوش خدا یعنی علی تا بشنود از او سخن
تهلیل گو ، تقدیس کن تسبیح خوان دل باخته
در سر به شوق فاطمه شوری دگر انداخته
امشب خدیجه در جنان لبخند دیگر می زند
روحش بشوق دیدن داماد خود پر می زند
در خانه شیر خدا با مصطفی سر می زند
گه بوسه بر دست علی ساقی کوثر می زند
گه خنده بر ماه رخ زهرای اطهر می زند
گاهی تبسم بر گل روی پیمبر می زند
ارواح پاک انبیا دور سرای فاطمه
خوانند از بهر علی مدح و ثنای فاطمه
آدم ستاده بر در بیت امیر المومنین
خواند ثنای فاطمه با نوح شیخ المرسلین
خنجر بکف دارد خلیل ان شاهد شور آفرین
تا از ذبیحش شر برد در مقدم آن نازنین
استاده موسی روی پا افتاده عیسی بر زمین
داود مداحی کند با نغمه های دل نشین
یوسف به حسن دلربا خدمتگذاری می کند
یعقوب با ذکر علی شب زنده داری می کند
می خواست تا آید عروس آن شب به بیت شوهرش
پر شد ز افواج ملک هم ایمنش هم ایسرش
جبریل از پیشش رود و میکال از پشت سرش
پا در رکاب ناقه و جا در دل پیغمبرش
رضوان شده جاروب کش با زلف خود در معبرش
سبحانه سبحانه خالی است جای مادرش
حیدر به شوق مقدمش دل بیقراری می کند
استاده در پشت در و لحظه شماری می کند
بگرفت دست مرتضی تا پرده از رخسار او
نقش تبسم شد عیان از لعل گوهر بار او
یار دو عالم را ببین گردیده زهرا یار او
غم خوار عالم را نگر شد فاطمه غم خوار او
افکنده چشمی جانب بیت و در و دیوار او
یاد آمد از حرق در و از قصه ایثار او
گردید دور مرتضی آهسته گفتا با علی
من آمدم تا جان خود سازم فدایت یا علی
در حجله بنهادند پا آن دخت عم این ابن عم
آن روح از سر تا بپا این جان از سر تا قدم
آن وحی را خیر تاکلام این بیت را صاحب حرم
بنهاد دست هر دو را ختم رسل در دست هم
گفتا بزهرا کاین علی شوی تو باشد دخترم
گر او شود از تو رضا راضیست حی ذوالکرم
پس با علی گفتا علی انسیه الحور است این
سر خدا ، روح نبی ناموس تو زهراست این
امشب امانت میدهم من بر تو جان خویش را
بگذاشتم در دست تو روح و روان خویش را
روح و روان خویش ر ا تاب و توان خویش را
پاینده میبینم د راو ، نام و نشان خویش را
در دامن او یافتم من دودمان خویش را
چون جان نگهدای علی ، جان جهان خویش را
هرکس بیازارد و را خسته دل زار مرا
آنکس که آزارد مرا آزرده دادار مرا
ای بوده پیش از پیشتر ناموس داور فاطمه
ای مدحت از سوی خدا تطهیر و کوثر فاطمه
ای دست بوست مصطفی ای کفو حیدر فاطمه
ای زینب کبری تو را پاکیزه دختر فاطمه
ای بر حسین بن علی آزاده مادر فاطمه
ای یازده فرزند تو بر خلق رهبر فاطمه
در شام قدر وصل تو روشن دل عالم شده
مدح تو ذکر علی شیرینی "میثم " شده
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem