eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
569 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
نفس‌های آخر، عطش، روضه‌خوان شد که لب‌های تشنه، به یادم بیاید اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را قرار است امشب، جوادم بیاید قرار است امشب، شود طوس، مشهد شود قبله‌گاه غریبان، مزارم اگر چه غریبی، شبیه حسینم ولی خواهری نیست اینجا کنارم به دِعبِل بگو: شعر کامل شد اکنون «و قبرٍ بطوس»ی که خواندم برایش بگو: این نفس‌های آخر هم، اشکم روان است، از شعر کرببلایش بلا نیست جز عافیت، عاشقان را تسلای دردم، نگاه طبیب است من آن ناخدایم، که غرق خدایم «رضا»یم، رضایم، رضای حبیب است رئوفم، شهیدم، امامم، امیدم من آن شمس عشقم که بخشیده‌ام نور شود هر کسی، هر کجا، بی‌قرارم دلش را در آغوش می‌گیرم از دور شدم آسمان، تا کبوتر شوی تو رسیدم که آهویی آزاد باشی بیاور غمت را، بیا زائر من! که مهمان صحن گهرشاد باشی اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را به یادِ سواری که با ذوالفقارش بیاید سحر، تا بگردند دورش خراسان و یاران چشم انتظارش #@shia_poem
خـــواب دیدم شبی میانِ حَرَم عشق را بی اجازه می خواندم دســت در دســتِ پنجره فولاد داشتم شـــعرِ تازه می خواندم چشـــم در چشـــمِ گنبدش بودم داشت خورشید بر جهان میریخت آسِــمان هم به گریــه می افتـاد آسِــمان روی آسِــمان می ریخت گوشه ای از حیاطِ خلوتِ صحن پیـــرمـردی میـــانِ راز و نیـــاز گریه در گریه زیرِ لب می گفت : ما غریب ایم ای غریــب نـــواز ما غریــب ایـــم ... کودکانـم را بیمـــه کردم فقط به اسـمِ شـما بعدِ یک حــادثه فَلَج شده است پسـرِ کوچک ام  "  غلام رضا  " گوشـه گوشـه کنایه هـا گفتند : هان چه شد معجزه کجاست خدا چاره ی کار دســـتِ جرّاح است پس چه شد بیمه ی امام رضا ؟ به همه گفته ام چه می دانیـد رویِ این زخم ، التیام رضاست اشک ، سرمایه ی فقیران است بیمه ی ما فقط امـام رضاست اشک هایم ندیده اند هنـــوز آشنایـی شکیــب تـــر از تـــو چه غروبی غریـب تر از مـــن چه طلوعی طبیـب تر از تـــو آمـــدم بــاز هم امـام رضـــا چاره ی حلِّ مشکلم باشـــی کاش می شد که ضامنِ آهو ضـامنِ آهـــوی دلـم باشـــی سینـــه ام را جَلا بـده آقـــا درد دارم ،  دوا بــــده آقـــا سمتِ باب الجـواد آمده ام پـــسـرم را شِفــا بـده آقـــا ناگهان آسمان به هم پیچـید باد و باران به هم امان دادند نـور در نـور شد حیاطِ حَـرَم رویِ گلدسـته ها اذان دادند معـــجـــزه اتّفــاق افــتـاد و باز هم قـــدرتِ امـام رضـــا لحظه ای بعد ویلچــر بود و پسری که بلنـــد شـد از جــا آسِـمان اشـــکِ شوق بارید و در و دیـوار یا رضـــا گـــفتند ابـرها هم به سجــده افتادند قطره قطره رضا رضـا گفتند خواب هم ناگهان پرید از خواب و  من از سرنوشـت رانـده شدم مثلِ هردفعه رأسِ ساعتِ هشت باز هـم از بهشـــت رانـده شدم باز هم لایــقت نبـــودم و این ســیـــنــه ام را به درد آورده ولی آقا نشانه ی خوبی ست مـــادرم " شُــله زرد "  آورده نـــذر دارد برایتان هر سـال روزِ میــلادتـــان دعـــا دارد زعفرانـی به رنگِ راز و نیاز بینِ هر کاسه یک رضا دارد نـــذر کرده مرا به اسمِ شـما که فقط شاعـرِ شـما باشـــم گفتــه از راه دور هم گاهـی می شود زائــرِ شـما باشـــم پس من امروز زائرت هستم ای برایـم عزیـز تر از جـــان السّلامُ علیـک حضرتِ عشق " السّلامُ علیـک یا سلطان " @shia_poem
سلام فلسفۀ چشم‌های بارانی! سلام آبروی سجده‌های طولانی!... چگونه وصف کند غصۀ تو را دعبل؟ چگونه رسم کند چهرۀ تو را مانی؟ تو را هر آینه تصویر کرده‌ام، نظمی چه نسبتی‌ست میان تو با پریشانی؟ چقدر بر سر بازارها قدم زده‌ای که یک معامله سر گیرد از مسلمانی چقدر موقع قحطی صدا زدیم تو را و یادی از تو نکردیم در فراوانی قرار بود بسازیم خانۀ دل را چقدر ساخته شد خانه‌های اعیانی! چه عهدها که پس از هر دعای عهد، شکست چه ندبه‌ها که نشد موجب پشیمانی چه گریه‌ها که نکردیم با امین الله میان صحن تو در یک هوای بارانی اضافه شد به غم تو چقدر سال به سال و ما چقدر گرفتیم بی‌تو مهمانی چقدر در پی ما گشته‌ای چراغ به دست میان همهمۀ کوچۀ چراغانی خودت بیا بنشین و بخوان و اشک بریز خودت خطیب، خودت مستمع، خودت بانی بخوان که روضه از آن حنجره شنیدنی است به لهجۀ عربی، با زبان قرآنی... بگو چگونه به هنگام آب نوشیدن همیشه می‌رسی از تشنگی به حیرانی فدای سرخی چشم سیاه تو که هنوز درون گودی مقتل نماز می‌خوانی... @shia_poem
مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت چه غریبانه،غریبانه،غریبانه گذشت چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم پیشِ او بود علی صبر نکردند این قوم ای دل از غربتِ این لحظه ی تشییع بگو از غریبانه ترین لحظه‌ی تشییع بگو او غریبانه ترین لحظه‌ی رفتن دارد روضه‌ی رفتن او گفتن و گفتن دارد اندک اندک اثرِ زهر به جانش اُفتاد رویِ دامانِ علی بود توانش اُفتاد شهر در مَکر و سکوت است علی تنها شد یک تنه گرم حنوط است علی تنها شد   یک طرف داشت علی آب به پیکر می ریخت یک طرف داشت جماعت سرِ مادر می ریخت آب غسلش به تنش بود که هیزم پُر شد شعله پیچید به در نوبتِ یک چادر شد بدنش روی زمین بود به زحمت اُفتاد وای ناموس علی بینِ جماعت اُفتاد در عزای پدرش بود که سیلی را خورد سوگوار پسرش بود که سیلی را خورد   تا که مولا کفنش کرد زنش را کُشتند تا  کفن روی تنش کرد زنش را کُشتند دست بر پهلوی خود داشت پرش خورد به در درد پهلو که خَم اش کرد سرش خورد به در @shia_poem
حسن(ع) شدی که گدا فکر آب و نان نکند به غیر رو نزند...غصه را عیان نکند حسن(ع) شدی که بدانند خیلِ گمراهان خدا به عشقِ دعایت عذابشان نکند کلام نافذ تو، تا که هست؛ این دل من- -هوای محفلِ عشاق و عارفان نکند محبتَت پر از اعجاز و مرد شامی را کسی به جز تو مسلمانِ مهربان نکند مدام از کرمت میرسد برایش خیر هر آنکه تکیه به احسانِ این و آن نکند جزامیان و فقیرانِ دست-خالی را کسی به جز تو سرِ سفره میهمان نکند غریب و خسته و بی سرپناه خواهد ماند کسی که خانهٔ امنِ تو را نشان نکند! @shia_poem
دیگر رها ز غصه و مِحنَت شدم حسین از خاطرات خویش چه راحت شدم حسین با کس نگفته ام ز چهل سال پیش من از کوچه ی مدینه که غارت شدم حسین از کوچه ی مدینه که مادر به خاک خورد از کوچه ای که غرق خجالت شدم حسین قدم نمی رسید که او را کمک دهم خیلی در آن میانه اذیت شدم حسین خیلی عزیز بودم و در بین طائفه ! محکوم به شنیدن تهمت شدم حسین دیدی برادرم جگرم تکه پاره شد کشته میان خانه به غربت شدم حسین گفتی که دیگر عطر به مویت نمی زنی گفتی : ” حسن ز داغ تو غارت شدم” حسین اما بدان چو روز تو روزی حسین نیست من گریه کن برای گلویت شدم حسین @shia_poem
"آن‌جا که دلتنگی برای شهر بی‌معناست جایی شبیه آستان گنبد خضراست جایی که سرسبز است با شوق کبوترهاش جایی که تصویرش برای ذهن‌ها زیباست... از شش جهت نور است در آیینه‎های آن از شش جهت انگار تصویر خدا پیداست... عاشق شدن حرف کمی از وسعت آن است در هم گره خورده‌ست این دل‌ها که از بالاست آن‌‌سوتر از این عرش، آبادی نمی‌بینم این بارگاه نور، بی‌شک آخر دنیاست... از باب جبرائیل تا منبر غزل‌خوان است هر چشم بارانی که در این شهر پابرجاست روزی هزاران آیه می‌بارد بر این مردم این‌جا همان باغ بهشتی... جنة الماواست... با لهجۀ خورشید می‌آید سروشی ناب این جذبه از چشمان سبز سید بطحاست این‌جا شبستان در شبستان روز در روز است این‌جا حریم خاندان لیلة الاسراست زیر عبای خویش می‌گیرد زمین را، او پیغمبر امروزها... پیغمبر فرداست... این‌جا هوا ابری‌ست باران در نفس دارد این‌جا هوا بغض است... بغضی در گلوی ماست از کوچه‌هایی که به جنت می‌زند پهلو عطر غریبی می‌وزد... این عطر اعطیناست بغضی گرفته جان من را خوب می‌دانم بغض گلوگیر زمین در ماتم زهراست... پژواک درد و داغ تو در شهر پیچده‌ست غربت پس از این روزگاران باز هم پیداست..." @shia_poem
کنج دنجی در هیاهوی جهان داریم ما تا میان سینه از مهرت نشان داریم ما خانه ی ویران دل با مهر تو قیمت گرفت در خراب آبادمان، گنج نهان داریم ما ما نمک پرورده ی خوان کریم عالمیم شامل لطفیم اگر در سفره نان داریم ما خاک سرد مرده ایم و تشنه ی یک جرعه نور دست بر دامان لطف آسمان داریم ما ما کبوترهای قبر خاکی صحن تواییم کنج ایوان خیالی آشیان داریم ما تا گذر کرد از مزارت باد صحرا، گریه کرد چون نسیم از داغ تو اشک روان داریم ما از غم تشییع سرخت، ذره ذره سوختیم تا ابد درسینه مان، داغ گران داریم ما واژه حیران مانده بین مدح و اشک مرثیه در بهار شوق، اندوه خزان داریم ما @shia_poem
سکرات جذبه ی میم و ها غلیان مَد هوَالعُلی دم نطق ظاهر من تشاء به ظهور حضرت مصطفی که جریده ی جریان می ز حدوث رتبه ی هل اتی متجلی از نفحات هو به هویت آمده  برملا قِدَم از حدوث وجوب او که شود ثنای محمدی جریان خَلقِ خَلَقتُ شد به ظهور ظاهر هو دلیل عجبا ز نسل ابوالبشر به اصالتش که بُوَد اصیل شرف شرافت ذاتیش که شده کفالت ماکفیل به مقام هو هویت دهد سکرات نشعه ی بی بدیل چه حکایتی شده بر ملا همه از عطای محمدی لب ساغری می هل اتی چه کشیده مست و قلندری که برات بی دلی از جنون شده نقد مفلس مشتری اگر آیتی به اشاره ای متحیر از دم حیدری به جلال صاحب تیغ اگر بنهد سر از رخ دلبری همه حسن مرتبت آورد نفسی لقای محمدی شب لیله الجلوات کُن به قدوم شامخ نجل هو که نذیر شربت ها انا به بشارت آمده نزد او به درنگی از شریان دل که بشارت آمده از سبو چه قدح گرفته به کف شبی به جواز آیه فاذکروا که امین امن مقام خم قدحی نوای محمدی کلمات نافذ چشم او همه ایه ایه مشعشا فوحات حول سلام او همه نهله نهله مرصعا صلوات سبط مکرمش همه لمعه لمعه مدمعا که جناب خاتم انبیا همه لجه لجه مورعا شب نوش و نشعه به پاشده به حق صفای محمدی بلغ العلی به بلاغتش کشف الدجی به سیادتش که خصال خاص عنایتش صلوات خاصه به ساحتش ملکوت جامع قدرتش شرف شریف بلاغتش چه کسی رسد به نهایتش چه کسی رسد به بداتش که صفیر مانزل آمده همه از دعای محمدی نظری اویس قَرَن اگر ز کجا رسیده به ناکجا شکنی شکن شکن آمده به پناه رف رف عُلیا چه شکسته سنگ جفا اگر دُر عِقد شاهد اصطفا همه بوده حب محبه که حبیب حضرت کبریا همه هفت عزیمه عزم دل قَدَری قَضای محمدی رخ یوسف است اگر آئینه که ببیند آیت قل کفی به اشاره مصر صفات او چه رسد مقصد ماورا که ورای شان خطیب کن همه بوده وادی اصطفا به یعز همت من یشا به تعز رحمت من تشا همه نموده به وی عطا قدحی بهای محمدی به کنایه خصلت اربعه به اشاره آمده بی کران که در این کرانه هویتی قِدم آمده ره بی نشان احدیت ایه ی واحدی  که اشاره کرده به کن فکان که طفیل خلقت او شده ملکوت مالک آسمان صفحات صفه ی سالکان به سماء لوای محمدی زده طره اش گره بر سبو به جوار ساقی می کشان عجب از قلندری جنون که اشاره کرده به سایبان به کجا رسد زکجا رود که به گل فرو نرود بیان به همین بهانه که طره زد نفسی به ورطه ی امتحان اگر از دلیل اثری رسد بود از رجای محمدی #@shia_poem
عقده هاى دلم آن روز اگر وا مى شد قد من جاى قد مادر اگر تا مى شد اين همه سال،به اين حال نمى افتادم ميخ در كاش كه بر سينه ى من جا مى شد بين ديوار و در آنقدر"زدن" مادر را مادرم روى زمين بود و تماشا مى شد قنفذ از راه از آن لحظه كه آمد مى زد بى هوا با لگدش تا كه ز جا پا مى شد هر نفس با نفسش از ته دل گفت:على با على گفتن او كوچه چه غوغا مى شد @shia_poem
بعد از دو ماه اشک و عزا فابک للحسن خواهی رضای فاطمه را فابک للحسن این روضه وا کند گره ی کور را : اگر دردت شده بدون دوا ، فابک للحسن بازین چه شورش است ؛ تو ای سینه زن بیا همراه سید الشهدا ، فابک للحسن نه گنبدی ، نه صحن و سرایی ، نه زائری ای زائران کرببلا فابک للحسن او گرچه مادری است ؛ ولی بی کسیش هست خیلی شبیه شیر خدا فابک للحسن آید به گوش ناله زهرا که می زند در کوچه مدینه صدا فابک للحسن جز او برای مادر قامت کمان که بود ؟ در کوچه مدینه صدا فابک للحسن مرد حماسه ساز جمل ، مانده بی سپاه در خانه و محله چرا ؟ فابک للحسن باران تیر و مجلس تشییع یک امام هرگز نبود شرط وفا فابک للحسن در مجلس یزید گمانم سر حسین زد ناله بین طشت طلا فابک للحسن @shia_poem
شکر خدا که باغمتان آشنا شدیم ازشیعیان عاشق آل عبا شدیم مدیون این محبت بی منتهاشدیم بالطف پادشاه بر این در گداشدیم دنیا بدون نور علی..در سیاهی است کار گدای کوی علی پادشاهی است آنها سفینه های نجات شریعتند طفلان قومشان همه پیر طریقنتد صاحب لوای عرصه حق وحقیقتند لحظه به لحظه سوی خدا درعزیمتند ما از قدیم شامل احسانشان شدیم عاشق شدیم و دست به دامانشان شدیم جبریل کیست؟خادم ودربان اهل بیت ما کیستیم؟تشنه باران اهل بیت ازنسل باشرافت سلمان اهل بیت هرکس دخیل بست به دامان اهل بیت حاجت رواترین غزل این کتاب شد یعنی که ذره بود ولی آفتاب شد این شعر پاک ذره ای ازلطف مجتبی است عالم فدای مرحمت پور مرتضی است تصویری ازجمال دل انگیز مصطفی است دست کریم اوست که مشکل گشای ماست توجان پاک فاطمه ای ماه پنج تن هستم گدای سفره لطف تو یا حسن قدقامت قیام تو بی شک قیامت است صلح وتو اوج غیرت و عین شجاعت است اسرار تو به سینه شاه ولایت است صبر تو آیتی است که سرامامت است خون گریه کرده ایم برای تو یا حسن پس سینه میزنیم به پای تو یا حسن سرتا به پای تو اخلاص در عمل طعم اطاعتت شده اهلا من العسل ای شیر ذولفقار بدست شب جمل این ضرب شصت توست ندارد دگر مثل ازهول حمله ات همه گشتند بی قرار ازتیغ آبدار تو لا یمکن الفرار.. فتح جمل که بی دم مولا نمیشود بی دست مجتبی گره ای وا نمیشود قطره حریف وسعت دریا نمیشود یعنی که هیچ کس یل زهرا نمیشود درچهرات تلا لویی ازنور فاطمه است سردار سروران عرب پور فاطمه است تا دست رد به سینه نامردها زدی ازخود پلی به مقصد کرببلا زدی دروقت جنگ شیرخدا راصدا زدی با تیع پای آن شتر سرخ را زدی مانند ضربه ای که علی..زد به عبدود گفت است آفرین به تو جبریل بی عدد دیدم روایتی سندش هست دربحار وقتی علی به روز جمل زد به کارزار گویا که شیر نری رفت برشکار گفتند الفرار همه از برق ذولفقار.. دیدند آل طلحه ودیدند  بن زبیر بی حب مرتضی نشوی عاقبت به خیر @shia_poem