eitaa logo
شعر شیعه
7.6هزار دنبال‌کننده
610 عکس
214 ویدیو
23 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
شاه امروز آفریده شاهکار دیگری احتیاجی نیست بعد از این به یار دیگری لشکر ارباب میگیرد وقار دیگری مرتضی باید بسازد ذوالفقار دیگری بیشتر امشب شب خوشحالی سقا شده چون که حالا یک نفر مثل خودش پیدا شده او برای زینب کبری رکاب آورده است عمه زینب هم برای او نقاب آورده است هدیه ای را هم برایش بوتراب آورده است مرکبی در شان پیغمبر....عقاب آورده است نیست جایی خوش قدو بالاتر از این آینه ام لیلا تکیه زد بر جایگاه آمنه از فراز خانه اش نور کرامت می گذشت قدر او که هیچ قدش از قیامت می گذشت غرق در ذات خدا بود از علامت می گذشت بود در شانش ولیکن از امامت می گذشت شیر دارد بی امان با شیر بازی می کند تا که اکبر با عمو شمشیر بازی می کند پهن کرد از دست خود بر خواهرش سجاده ای بعد پیغمبر به او دل داده هر دل داده ای ای فقیران سفره  دارد ، سفرۀ آماده ای اوست آقا زاده ام آن هم چه آقا زاده ای در مقام او جهانی بانگِ یا هو می زند وقت مدحش ناصرالدین شاه  زانو می زند وقت معراجش رسول و وقت خیبر مرتضی بین خانه چون پیمبر ؛ بین لشکر مرتضی سر ، رسول الله هست و هست پیکر مرتضی نیمی از پیکر نبی و نیم دیگر مرتضی دست هایش چون که بر هم سخت محکم می شود باز هم عید غدیر خم مجسم می شود مثل مادر آسمان ها را تماشا میکند آسمان در گیسویش خورشید پیدا می کند کیست این آقا که ما را نیز آقا می کند خواهر کوچکترش هم کار زهرا می کند صاحب بالاترین عنوان و منصب می شود شانه ی او تکیه گاه عمه زینب می شود کعبه از شش گوشۀ ارباب کم می آورد نام او افلاک را زیر قدم می آورد صحبت از شش گوشه شد ؛حرفی که غم می آورد باز هم دارد مرا سمت حرم می آورد هرچه باداباد من این روزها لیلایی ام هرکه جایی را پسندد من که پایین پایی ام مرهمی بعد از تو بر داغ پدر پیدا نشد خواست برخیزد حسین بن علی از جا نشد خواست جسمت را بگیرد در بغل اما نشد آخرش هم پیکر تو در عبایش جا نشد داد زد بابای پیرت ، آه زینب ، اکبرم ... ای جوانان بنی هاشم بیایید از حرم @shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گيسو به باد مى دهى و دلبرى على پا در ركاب مى كنى و حيدرى على ابرو نهان كن از نظر خيره حسود آئينه دارِ صورت پيغمبرى على @shia_poem
اى ورق روى تو عنوان حُسن خال و خطت نقشه ى ايوان حسن نسل جوان را به جهان رهبرى جلوه ى توحيد على اكبرى ريخته از شر م رخت در شفق گل به گلستان عرق از هر ورق گر چه خداوند وجود و عدم خلق نكرده دو نفر مثل هم ليك چو رخسار تو را آفريد نقش تو را شكل محمد كشيد چشم تو بيناى همه ماسوا گوش تو گنجينه ى صوت خدا روى تو از آب بقا صاف تر وز دل عشاق تو شفاف تر صبح تو از شام ابد دلرباست شام تو تا صبح ازل جان فزاست هر كه هواى رخ احمد كند در تو تماشاى محمد كند باد نقابت چو به بالا زند فاطمه لبخند به ليلا زند منطق شيواى جهانگير تو در لبه ى تيغه ى شمشير تو بسكه خدا خوب تو را ساخته خصم تو در مدح تو پرداخته دشمن سرسخت شما انجمن بود معاويه كه گفت اين سخن تاج خلافت كه ز پيغمبر است ساخته بر فرق على اكبر است هر چه سخن گشت برازنده تر مانده به مدح تو سر افكنده تر حق سخن گشت به مدحت ادا از لب جانبخش شه كربلا گفت تويى اى پسر باوفا اشبه مردم به رسول خدا قبر تو شد اى همه را نور عين جلوه ى شش گوشه ى قبر حسين جان تو و جان حسين بُد يكى قبر تو و قبر حسين شد يكى اى ز تمام شهدا خوب تر پيش حسين از همه محبوب تر بين جوانان بنى هاشمى جانى و جانان بنى هاشمى بسكه بُدت شور شهادت به سر كشته شدى از همگى زودتر خون سرت تا به جبينت چكيد موى سياه پدرت شد سپيد خواست شود موى سپيدش خضاب روى به روى تو نهاد آن جناب روى تو و روى پدر رنگ شد عاشق و معشوق هم آهنگ شد چهره به رخسار منيرت گذاشت تا دلش آرام نشد برنداشت زينب مظلومه به حفظ امام صيحه زنان گشت برون از خيام تا كه نبازد پدرت جان پاك ناله كشيد از جگر چاك چاك گفت كه‏ اى تازه جوانم على ميوه ى دل، قوت جانم على ميثم اگر وصف تو را میسرود جز تو و الهام تو در او نبود @shia_poem
آیت اللّهی‌ست در نـوع خـودش اِبـن الـحسین وَصف یک خط از رُخش هفتاد مِنبر می‌شود @shia_poem
ظهور کردو تجلی نام مولا شد علیِ اولِّ ، دوم عزیز زهرا شد ز خلقت نبوی اش چنان به جلوه نشست که پیش پای قدومش حسین هم پا شد نه اینکه آمده تا جلوه ی ولی باشد نبی به جلوه د‌رامد علی که پیدا شد ((حسینُ و منی انا من حسینِ)) پیغمبر نظاره کن که چه زیبا دوباره  معنا شد قمر به طایفه ی هاشمی اباالفضل است به انعکاس قمر از کرم چو دریا شد چنان به وقت اذان عارفانه از او گفت حسین گفت که ممسوس ذات اعلی شد ز قدرت حسنی درس رزم طوری برد میان معرکه گویا حسن هویدا شد نجف به یاد قتالش علی علی گفتم به کربلا که رسیدم ز گریه  غوغا شد علی که جمع همه پنج تن به یک جا بود ز صدر زین به زمین آمدو مجزا شد قدی که سایه ی اهل حرم به میدان بود فقطعوه ُ بسیّوف اربا اربا شد @shia_poem
آفتاب خدا نمایان شد بین دریا دوباره طوفان شد ماه در پشت ابر پنهان شد خانه ای بازهم چراغان شد چون رسیده دوباره پیغمبر به تحقق رسیده رویاها نعمت آمد دوباره از بالا کشتی نوح آمده اینجا گشته مجنون این پسر لیلا بیقرارش هزار شمس و قمر در این خانه باز غوغا شد دو جهان غرق در تمنا شد باب رحمت در آسمان واشد یکی از اهل بیت بابا شد میدهد مژده بر فلک اختر تو به سمت خدا نظر داری ارث زهراست گر جگر داری باغ طوبایی و ثمر داری بعد از امشب توهم پسر داری مهر فرزند هست روی جگر این جهان هر زمان ولی دارد مشکل و غم سینجلی دارد ذوالفقارش چه صیقلی دارد فاطمه بازهم علی دارد در شجاعت مثال او حیدر کوثر از لعل او سبو گیرد عالم از نامش آبرو گیرد کعبه با بودنش وضو گیرد عمه بوسه ز روی او گیرد شافع محشر است و خود محشر ریزه خوار دعای او افلاک قدر وشانش فراتر از ادراک پیش پایش شود سلیمان خاک او کجا و کجا خس و خاشاک مثل و همتا ندارد او دیگر همچو دریا که بر خروش آید خواب و بیدار هم به هوش آید خون رگهای ما بجوش آید از دل دشت چون به گوش آید بانگ الله اکبر  ،، اکبر همچو یک شیر نر به میدان زد از همه زودتر به میدان زد تا که قرص قمر به میدان زد آرزوی پدر به میدان زد از پی اش چشم ساقی لشگر بین آن ازدحام تا افتاد پیش چشم امام تا افتاد و علیک السلام تا افتاد وسط قوم شام  تا افتاد آمد از ره پدر ولی مضطر هستی اش را به خالقش بخشید پدر افتاد تا پسر را دید روی جسم جوان خود خوابید ثمرش را روی عبایش چید یک عبا و هزار تا پیکر @shia_poem
۱ دلم حال و هوایی تازه دارد به لب ذکر و دعایی تازه دارد دوبیتی های من وقتی بیایی برایت حرف هایی تازه دارد... ۲ اگر چشم تو از هم وا نمی شد زبان شعرهایم وا نمی شد بدون دست های روشن تو... گره از کار عالم وا نمی شد ۳ بیا در اول نوروز برگرد که تا برگردد از نو ، روز برگرد چه فرقی می کند آدینه... شنبه... "چرا فردا همین امروز برگرد" ۴ دلم در حسرت آیینه ای سبز معطل شد به پشت سینه ای سبز به رغم جمعه های سرخ تقویم بیا تا بشکفد آدینه ای سبز ۵ تو را می خوانم ای از عشق لبریز دلم از آه و غم لبریز ، برخیز _ بیا فانوس چشم روشنت را بر ایوان نگاه من بیاویز ۶ دل من شد ذبیح چشم هایت زدم دم از مسیح چشم هایت بیا تا من دخیل چشم خود را... ببندم بر ضریح چشم هایت ۷ به خود آمد کویر تفته ی ما که برگردی! بهار رفته ی ما! اقامه شد بدون قامت تو نماز جمعه ی این هفته ی ما ۸ شکستن ، سهم دل در بی قراری شکفتن ، کار گل های بهاری بیا پلکی بزن آقا ، رها کن مرا از این همه چشم انتظاری ۹ مگر لایق نباشم دیدنت را گل خورشیدی خندیدنت را تقاضا می کنم آقا مبادا نبینم جمعه ی تابیدنت را ۱۰ بیا ای عرشی بالا نشینم که من عاشق ترین مرد زمینم بیا از باغ سرسبز نگاهت گل زیبای اشکت را بچینم ۱۲ بیا! زیبا ترین صبح رهایی فروغ چشم های روشنایی بیا! با ذوالفقارت ای سپیده بزن بر فرق شب های جدایی ۱۳ بیا ای علت فصل شکفتن بهار تازه ی پاییز خفتن چه حالی دارد از روی ارادت دوبیتی در دوبیتی از تو گفتن ۱۴ دلم لبریز از امید باشد به دور از وهم و هر تردید باشد دعای ندبه ی هر صبح جمعه... "زیارت نامه ی خورشید" باشد ۱۵ جهان یکپارچه چشم انتظارت زمین در معرض صبح بهارت امام عاطفه ، ای عدل گستر بیا با بیرق و با ذوالفقارت ۱۶ به شوقت آسمانی سبز دارم نگاه مهربانی سبز دارم میان قلب سرخ کوچک خود همیشه جمکرانی سبز دارم ۱۷ دلم آیین آیات تو دارد ببین تصویر مرآت تو دارد تو از نسل علی با ذوالفقاری عدالت ریشه در ذات تو دارد ۱۸ اگر داغ از شقایق سر نمی زد غمی بر قلب عاشق سر نمی زد بدون مطلع الفجر نگاهت سحر از صبح صادق سر نمی زد ۱۹ تو باشی آسمان آبی در آب است تمام نقشه ها ، نقش بر آب است همیشه حالت دریاچه از دور بدون تو شبیه یک سرآب است ۲۰ نثار مقدمت ، گل ، دسته کردم شقایق ، با گلایل .... ، دسته کردم شبی فانوس اشک روشنم را چراغ غربت گلدسته کردم ۲۱ کجایی ای چراغ صحن دیده فراتر از شکوه هر قصیده به بام وحشت شبهای تاریک تو را چشم انتظارم ای سپیده ۲۱ دلم تا کی برایت ندبه خواند زمین هم آتش دل را فشاند نگهدار تو شد دست خداوند که دنیا خالی از حجت نماند ۲۲ دلت پاک و دلت بی کینه برگرد نگاهت بهتر از آیینه برگرد دلم قربانی چشمت که دیریست به عشقت می تپد در سینه برگرد ۲۳ دوبیتی های سر سبز و رسیده مرا بهتر ز یک دفتر قصیده گمانم وعده ی موعود باشد که رنگ از صورت شعرم پریده ۲۴ غروب جمعه و چشم انتظاری به پایان می رسد این بی قراری بگو ای دل اگر آقا بیاید چه حرف تازه ای در سینه داری؟ ۲۵ پرستوی دلم در آستانش گرفته الفتی با زائرانش بیاویزد شبی فانوس اشکم بر ایوان بلند جمکرانش ۲۶ دلش آیینه را تعبیر می کرد کلام وحی را تفسیر می کرد اگر مردم به فکر خود نبودند کجا او این همه تاخیر می کرد ۲۷ سحر شد غرق در دریای نورش زمین پیوسته در فیض حضورش الهی جمعه ی این هفته دیگر فراهم ساز اسباب ظهورش ۲۸ ندارد گر چه آدم صبر ایوب زبانزد شد به عالم صبر ایوب الهی بعد از این چشم انتظاری عنایت کن کمی هم صبر ایوب ۲۹ همیشه مایه ی هر درد سر ، ما الهی رحم کن دیگر تو بر ، ما به موعود شب آدینه سوگند الهی در فرج تعجیل فرما ۳۰ نفس تا در صدایم بند آمد چو نی در هر نوایم بند آمد برایش خواستم شعری بگویم زبان شعر هایم ..................... @shia_poem
در باغ خدا گلی معطر دادند یا آل رسول را پیمبر دادند دیدند که دلتنگ نبی هست حسین بر دامن او علیِ اکبر دادند @shia_poem
از لطف مرا گدای این در بپذیر این سائل خسته را مکرر بپذیر دلتنگ شدم ، مرا حرم راه بده ارباب، به حقِ علی اکبر بپذیر
اکبر که صفای بیتِ خیرالناس است باب الکرم و کریم چون عباس است با نام علی برو به درگاهِ حسین ارباب به نام اکبرش حساس است @shia_poem