✍جالبه که #ابوبکر در روز رحلت پیغمبر اصلا در مدینه نبود!!!
🍃✨🍃✨🍃
👈 او در یکی از روستاهای اطراف مدینه به نام #سنح بود
↩️ اینجا بود که وجود او را ضروری میدانستند؛
✍ از این جهت، تا آمدن #ابوبکر، با این روش مانع
ِانتشار #خبر_وفات_رسول_خدا (صلّی الله علیه و آله وسلّم) شدند.
🟥🟥🟥🟥🟥🟥
💠با اقدامی سازمان دهی و از پیش تعیین شده، #ورود به مدینه و #خروج از آنجا را را ممنوع اعلام کردند ⛔️
⚠️ کسانی که قصد فرار و خارج شدن از #مدینه را داشتند، ترور کردند🗡
⬅️و با هجوم به
مخالفان، توسط #قبیله_بنی_اسلم، بیعت با خلیفه را قطعی نمودند!!
↩️↩️و مخالفان خود را به اتهام #ارتــــــداد، از صحنه خارج و این چنین بخش نامه کردند:🗞
📝 «هرکه سر به فرمان حکومت نسپرد، باید کشته یا سوزانده شود و زن و فرزندش تار و مار و اسیر گردند».
🍃🍃🍃🍃🍃
ــــــــــــــــــــــــــــــ
📒تاریخ ابن کثیر، جلد۵، صفحه۳۴۲.
[۱]: تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۲۶ و ص۲۲۷
🟨عده ای را با تهدید به #قتل و عده ای را با ضرب و شتم از صحنه خار ج کردند....
🗡 شمشیر «زبیر» را شکسته و بر سینه اش نشستند.
🔻🔻🔻🔻
🔶 «ابوذر» و «سلمان» و «مقداد» را آن گونه زدند که سلمان میگفت: «گردنم همچون غده ای ورم کرد و بالا آمد. »
🌴🌴🌴🌴
🔷 «بُریده اسلمی» را به خاطر دروغگو خواندن آنها در مسجد، زدند و بیرون انداختند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
📘اسرار آل محمد (صلّی الله علیه و آله وسلّم)، صفحه ۳۹.
👳♂« #مالک_ابن_نویره» را که به خلیفه اعتراض کرد و گفت:
«از منبر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله وسلّم) پایین بیا؛ آن جا جایگاه علی (علیه السّلام) است. »، زدند و از مسجد بیرون انداختند...
🔰🔰🔰🔰
🛑و بعدا به خاطر عدم پرداخت #زکات،
سر از تن او جدا کردند.
♻️♻️♻️♻️
💠« #حباب_ابن_منذر» آن بزرگ صحابی و مجاهد بدری را با آن همه سابقه درخشان به جرم این که در #سقیفه در برابر خلیفه شمشیر کشیده، و خلافت او را قبول نکرده بود،⚡️⚡️⚡️
↩️ در همان #سقیفه لگدکوب کردند و دهانش را پُر از خاک نمودند.
🟨🟨🟨🟨
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
📗بحارالانوار، جلد۳۰، صفحه ۴۸۸.
📘 الغدیر، جلد ۷، صفحه ۷۷.
🔶« #ام_ایمن» (پرستار پیامبر (صلّی الله علیه و آله وسلّم) ) را به خاطر اعتراض به غاصبین، از مسجد بیرون انداختند.
✨✨✨✨✨✨
🔶« #سعد_ابن_عباده»، بزرگ قبیله #خزرج را، که بیعت نکرده و غاصبین را هم تهدید نموده بود، شبانه در تاریکی با تیری کشتند و آن گاه اعلام کردند که جنها او را کشتند.🏹
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
💠 #فجائه (ایاس بن عبدالله) را با برچسب #ارتــداد، به درون آتش انداختند و زنده زنده سوزاندند؛🔥🔥
🔻🔻🔻🔻
🔶 او در آن حال فریاد میزد: «أنا مسلمٌ » اما کسی به فریادش نرسید و مظلومانه در آتش سوخت.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
📗شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد۱۷، صفحه۲۲۲
✍مردم، در آن هیاهو و آشوب جز نهیب و سایه شمشیر چیزی نمی دیدند🗡
🌕🌕🌕
↩️ و آنان که #ترس و
زبونی در قلوبشان ریشه افکنده بود و جان و مال خویش را اندکی دوست داشتند
🍁🍁🍁🍁
👈و اصالتی برای دین و ایمان قائل نبودند، #دم_فرو_بستند
⚡️✨✨🍃🍃🍃🍃
⬅️ سفارشات رسول خدا (صلّی الله علیه و آله وسلّم) را به #فراموشی سپردند..
✨✨✨✨
🖊و #سقیفه را با بیعتشان پایدار کردند و فضا چنان غبارآلود شد که 🔻🔻🔻
خانه وحی، به عنوان خانه فتنه معرفی شد
😔😔😔😔
دوستان عزیز!!
👈طوری شد که صدای ریحانه نبی (صلّی الله علیه و آله وسلّم) از بین در و دیوار به گوش رسید!
🔰🔰🔰🔰
اما #ترس و #زبونی و #سست_عنصری، سکوت خفت باری بر مدینه حاکم نمود و اهل مدینه را به ذلت و خواری کشاند و آنان برای همیشه، محکوم تاریخ شدند؛ 🚫
🍃🍃🍃🍃
📝چنان که حضرت زهرا (علیهاالسّلام) فرمودند:
«هان ای فرزندان قیله!
آیا در حضور شما مرا از ارث پدر محروم سازند؟ ⁉️
✨✨✨✨
👈میبینید و میشنوید و در مجلسی و مجمعی که من شما را میخوانم و از ظلمی که به من میرود آ گاه هستید؟⁉️
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
👈 و شما افراد و یاران زیادی دارید و ساز و برگ و نیروی دفاع از مرا دارید.
↩️به ندای من #پاسخ_نمی_دهید و به فریاد من #فریادرسی نمی کنید.
🔻🔻🔻🔻
👈شما مردان جنگید و به خیر و صلاح معروف و شناخته شده اید.
🌿🌿🌿🌿
👈شما برگزیدگان و صالحانی بودید که به جنگ با عرب انتخاب شدید و در این راه متحمل رنج و زحمت و با امتها شاخ به شاخ شدید و رودرروی شجاعان ایستاده اید، و پیوسته به شما فرمان میدادیم
🟩🟩🟩🟩
دوستان عزیز!!
یکی از علل سکوت مردم مدینه #ترس بود
➿➿➿➿
👈 #ترس مانع حمایت اهل مدینه از حقانیت حضرت زهرا (علیهاالسّلام) گشت.
🔘🔘🔘🔘🔘
⚠️البته ترس از #خداوند_متعال و ترس در حد مهیا شدن در برابر خطر، #ستودنی_است؛....
▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🔴 ولی در حد #خودباختگی و خضوع در برابر خطر «اگر خطر از ناحیه مخلوق باشد»
چنین #ترسی_نکوهیده_است.
⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️
اسماء میگه من آب میریختم و علی«ع» بدن فاطمه«س» را از زیر پیراهن غسل میداد
😔😔😔
یه دفه دیدم علی(ع) دست از غسل دادن کشید و سر رو تکیه به دیوار نهاد،
شروع کرد به گریه کردن
😔😔😔😔
اسماء میگه عرضه داشتم: یا علی!
خودت به بچه ها سفارش کردی آرام گریه کنن
🔻🔻🔻🔻
👈 اما چه شد که به یکباره صدای گریه شما بلند شد!؟؟
😔😔😔
امیرالمومنین فرمود؛
اسماء! همینطور که یدن زهرا رو غسل میدادم دستم به بازوی شکسته وی خورد،
دستم به پهلوس شکسته فاطمه خورد،
🔻🔻🔻
آخه بی بی زهرا از این بازوی مجروح و پهلوی شکسته به علی شکایت نکرده بود😔😔😔