eitaa logo
🌸🕊شمیم یاس 🕊🌸
135 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
9.1هزار ویدیو
140 فایل
.....★♥️★.... .....★♥️ ......♥️★... ....★♥️★... سلام و خیر مقدم خدمت همه شما دوستان بزرگواران در کانال 《 شمیم یاس》 سعی ما بر بررسی دانستنی های علمی ،مذهبی و روان‌شناسی مبتلابه روز اینجاییم برای روشنگری حقیقت 🆔@shmimyasfatmi
مشاهده در ایتا
دانلود
هر انسانی مرکز جهان خویش است فرمانروای حکومت جهانی اش که می اندیشد و تمام دستاوردهای زیبا را خلق میکند به راستی در هر لحظه چگونه می اندیشی؟؟ چرا که یک اندیشه متفاوت یه زندگی متفاوتی میسازد و این قانون است @behshtfatm🍃🦋
توصیه آیت_الله بهجت ❓اصلی ترین هدف زندگی چیست؟ ❓سرمایه عمرمان را کجا هزینه کنیم؟ ❓چیکار کنیم آخر عمرمون پشیمون نشیم؟ @behshtfatm🍃🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ‌ به‌شبهه‌ازدواج‌ عمر‌با‌ ام‌کلثوم استاد‌رائفی‌پور @behshtfatm🍃🦋 🌸🌸🌸🌸🌸
مداحی_آنلاین_برکات_باور_نکردنی_صله.mp3
2.08M
❇️برکات باور نکردنی صله رحم..! 🎥حجت الاسلام والمسلمين @behshtfatm🍃🦋 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻥ ؛ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﻛﻦ !... ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﺸﻜﻨﺪ ... ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮﻛﻠﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻓﯽ ﻛﻨﻨﺪ ... ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻣﻴﺪﺕ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﺎ ﺍﻣﻴﺪﺕ ﻛﻨﻨﺪ ... ﻭﻗﺘﯽ ﻳﺎﺭﺕ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﺎﺭﻓﻴﻖ ﺷﻮﻧﺪ ... ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﻤﺎﻥ . ﭼﺘﺮِ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﭼﺘﺮِ ﺩﻧﻴﺎست حس_زیبای_زندگی ♥️ ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌@behshtfatm🍃🦋
آدمای درونگرا اینجورین که اگه تواناییشو داشتن و میتونستن برای همیشه ساکت میموندن... ولی یه موقع‌هایی هست که یه سری آدما اونقد براشون مهم و ارزشمند میشن که برای ضربه نزدن به اونا شروع میکنن به حرف زدن! پس بزار اینجوری بگم که اگه یه درونگرا پیشتون زیاد حرف میزنه و تعریف میکنه بخاطر اینه که تو برای اون خیلی مهم هستی @behshtfatm🍃🦋 🌸🌸🌸🌸🌸
شرمسار توام ای دیده ازین گریه خونین که شدی کور و تماشای رخش سیر نکردی ای اجل گر سر آن زلف درازم به کف افتد وعده هم گر به قیامت بنهی دیر نکردی وای از دست تو ای شیوه عاشق کش جانان که تو فرمان قضا بودی و تغییر نکردی مشکل از گیر تو جان در برم ای ناصح عاقل که تو در حلقه زنجیر جنون گیر نکردی عشق همدست به تقدیر شد و کار مرا ساخت برو ای عقل که کاری تو به تدبیر نکردی خوشتر از نقش نگارین من ای کلک تصور الحق انصاف توان داد که تصویر نکردی @behshtfatm🍃🦋
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 هوا رفته‌رفته تاریک و تاریک‌تر می‌شد. اغلب نیروهای جناح راست و چپ ما عقب‌نشینی کرده بودند. امیر به تبع دستور فرمانده، اصرار می‌کرد که برگردیم عقب. از سمت خان‌طومان به خانه‌های ابتدایی قراصی حمله شده بود و عقب‌نشینی، به معنای از دست دادن روستا بود. گفتم این‌قدر اصرار نکن! نیروها را دلسرد می‌کنی! رحیم هم گفته بروم به یکی از خانه‌ها و تا خودش نگوید، عقب نمی‌روم! لابد خیلی با تندی گفته‌ام که بیسیمش را داد دستم و گفت محض رضای خدا از این جلوتر نرو تا خودم را به رحیم برسانم و بگویم که پشت بیسیم به تو بگوید عقب‌نشینی کنی! از من قول گرفت که هرچه رحیم بگوید را بپذیرم؛ اما نتوانسته بود رحیم را به عقب‌نشینی راضی کند! هم امیر توی روستا ماند و هم احمد خودش را رساند به او. بوی باروتِ آمیخته با رایحه تند برگ‌های سوخته زیتون، میزبانی‌مان می‌کند. رسیدم به خانه‌ای که رحیم نشانی‌اش را داده بود. نیروهای فاطمیون را آن‌جا دیدم. خانه، جایی در سمت چپ روستا و در نزدیکی خاکریز تکفیری‌ها بود. وراندازش کردم. از پنجره‌ی خانه، درختان درختانِ صلح، در غبار دیده می‌شدند. چیزی نگذشت که نیروهای کمکی خودشان را به رحیم رساندند؛ حمودی، آن‌ها را آورده بود. از حرف‌های پشت بیسیم فهمیدم که ده‌بیست‌نفر از بچه‌های نبل و الزهراء هم به ما اضافه شده‌اند. رحیم پشت بیسیم از من می‌خواست که مراقب جناح راستم باشم و همزمان خواست که بروم و نیروهای نبل و الزهراء را تحویل بگیرم. پشت بیسیم گفتم بگو بیایند! رحیم گفت راه را نمی‌شناسند؛ باید بیایی و ببری‌شان. ده دقیقه نشد که به دو، خودم را رساندم به رحیم. نیروها را که تحویل می‌گرفتم رحیم گفت تقسیم‌شان کن توی خانه‌ها. همین کار را کردم و چند نفر از نیروها را هم بردم به همان خانه‌‌ای که بچه‌های فاطمیون آن‌جا بودند. ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 تا به خودمان بیاییم، آفتاب، آخرین موج‌های نورش را روی دشت پاشید و رفت. خانه‌های مخروبه قراصی، رفته‌رفته توی تاریکی گم شدند. قنداقه تفنگ را گذاشتم روی خاک‌های گرم جلوی خانه. چند دقیقه‌ای منتظر ماندم. به استقبال شب می‌رفتیم. خانه‌ی من، تقریبا آخرین خانه از سمت چپ روستا بود و رحیم، به موازات من، در انتهای سمت راست روستا در خانه‌ای آماده حرکت می‌شد. بین من و رحیم، 500 متری فاصله بود و نمی‌دانستیم که در خانه‌هایی که توی این فاصله واقع شده‌اند، تروریست‌ها لانه کرده‌اند یا نه. رحیم بیسیم زد: -کمیل! می‌توانی به سمت راست روستا حرکت کنی، من هم به سمت چپ بیایم و به هم دست بدهیم؟ تا بله را گفتم، رحیم گفت خدا خیرت بدهد! پس خانه به خانه، پاکسازی کنید و بیایید جلو! نیروهایی را دیدم که در تاریکی شب، لبشان به ذکر مترنم بود. می‌خواستم دلشان را قرص کنم. اغلب از شیعیان عرب بودند و زبان مشترکمان قرآن بود. هر لحظه امکان داشت از یکی از این خانه‌ها، نیروهای تکفیری به سویمان آتش بریزند. آیه‌ای را که رحیم برای نیروهایش خوانده بود به یاد آوردم. آرام برایشان نجوا کردم:«...هل تربصون بنا الا احدی‌الحسنیین؟» چه دشمن را شکست دهیم و چه شهید شویم، پیروز شده‌ایم... آرامش قرآن، رفت توی نهانخانه دل‌مان. خانه به خانه پاکسازی می‌کردیم و به سمت رحیم حرکت می‌کردیم. همه‌جا تاریک است. چک‌چک صدای پوتین‌ها سکوت شب را می‌شکند. صدای آرامِ رحیم از توی بیسیم آمد؛ حضورِ نزدیکش را احساس می‌کنم: -کمیل کجایی؟ -توی یکی از خونه‌ها -چراغ بیسیمت رو خاموش‌روشن کن! در آن ظلمات، چراغ بیسیمم به سختی دیده می‌شد. رحیم گفت چراغ بیسیم مرا می‌بینی؟ نمی‌دیدمش! گفت چراغ‌قوه‌ام را روشن و خاموش می‌کنم؛ بگو آن را می‌بینی یا نه! نور چراغ قوه رحیم را که دیدیم، صدای تکبیر بچه‌های مقاومت، رفت تا آسمان. رحیم پشت بیسیم اعلام کرد که قراصی تثبیت شد. شوقی در دلم بود که واژه‌ها در بیانش، کم می‌آوردند. حالا لابد فرماندهانی که می‌خواستند من و رحیم برگردیم، فهمیده‌اند که تصمیم درستی گرفته‌ایم. اگر نمی‌ایستادیم، ممکن بود دشمن تا حلب برسد و تمام زحمات جبهه مقاومت به هدر برود. چهاردهم خردادمان را این‌گونه گذراندیم! «هرجا مبارزه هست ما هستیم...» .... ۱۳۰ 📔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌🌿دوڪلام حرف حساب 💬شهدایے زندگے ڪردن به؛↓ ←پروفایل شهدایےنیست... اینڪه همون شهیدے ڪه من عڪسشو پروفایلمو📲 گذاشتم←↓ 🌱 چے میگه مُهمه... 🌱چے از من خواسته مُهمه 🌱راهش چے بوده مُهمه 🌱چطور زندگے میڪرده مُهمه 🌱با ڪے رفیق بوده مُهمه 🌱دلش ڪجا گیر بوده مُهمه 🌱چطور حرف میزده 🌱چطور عبادت میڪرده 🌱چطوربوده‌ قلب، روح و جسمش مُهمه 💯اره! من ڪه با یه شهید، رفیق میشم، باید اینا و خیلے چیزاے دیگه‌ی اون شهید رو درنظر بگیرم؛ نَه فقط دَم بزنم... سلاااام صبح زیباتون بخیرو شهدایی🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️پروردگارا 🎊در این صبح زیبا و دلپذیر ❄️آرامش را همچون دانه‌های برف 🎊آرام و بیصدا ❄️به سرزمین قلب کسانی 🎊که برایم عزیزند بباران ❄️همه شما عزیزید 🎊دوستان صبحتون بخیر ❄️وسرشار از آرامش وشادی @behshtfatm🍃🦋 🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فایل صوتی تصویری تلاوت قرآن کریم صفحه  ( ۱۲۴ ) 🎤باصدای:استاد محمدرضا حق شناس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فایل صوتی تصویری ترجمه قرآن کریم صفحه  ( ۱۲۴ ) 🎤باصدای:استاد محمدرضا کبیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا