مناظره علمای بغداد
مبحث بیست و یکم: کشورگشایی فضیلت نیست
عباسى گفت : اين شيعيان گمان مىكنند كه «عمر» فضيلتى نداشته است ، در حالى كه همين فضيلت براى او بس است كه آن كشورگشايىها را براى اسلام كرد .
علوى فرمود : ما چند جواب در اين مورد داريم :
۱- تمام حاكمان و پادشاهان كشورگشايى مىكنند تا سرزمين و محدوده حكومتى خويش را بگسترانند ؛ آيا اين فضيلت است ؟!
۲- اگر هم بپذيريم كه اين گشورگشايىها فضيلت باشد ، آيا مىتواند با اين فضيلت ، غصب خلافت پيامبر صلى الله عليه و آله را توجيه كند ؟!
در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله خلافت را به او نداد بلكه خلافت را به حضرت علی بن ابى طالب عليه السلام سپرد... اى پادشاه ؛ اگر تو براى خودت جانشينى برگزيدى و كسى آمد و مقام را از جانشينت غصب كرد و بر تخت او نشست و سپس به كشورگشايى پرداخت و كارهاى خير انجام داد ، آيا تو كشورگشايىهاى او را مىپسندى يا بر او خشمگين مىشوى به اين دليل كه جانشين تعيين شده تو را بركنار كرده و وليعهدت را عزل كرده و بدون اجازه تو بر تختت تكيه زده است ؟!
شاه گفت : معلوم است كه خشمگين مىشوم و كشورگشايىهايش موجب شستن اين گناه نمىشود .
علوى فرمود : «عمر» نيز همين طور بوده است ؛ مقام جانشينى و خلافت را غصب كرد ، بر جايگاه پيامبر صلى الله عليه و آله تكيه كرد و براى اين كار از رسول خدا صلى الله عليه و آله اجازهاى نداشت .
۳- كشورگشايىهاى «عمر» كارى نادرست و اشتباه بود و نتيجههاى منفى و بر خلاف انتظار داد ؛ زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله به جنگ افراد نمىرفت بلكه تمام نبردهايش دفاعى و پس از حمله دشمنان بوده است و به همين دليل مردم مشتاق اسلام شدند و گروه گروه به دين خدا درآمدند ؛ چون مردم دريافته بودند كه اسلام دين آرامش و آشتى است .
اينها در حالى است كه «عمر» به سرزمينها هجوم برد و با شمشير و زور آنان را مجبور به مسلمان شدن كرد ، و به همين جهت مردم از اسلام بدشان آمد و اين دين عزيز را متهم به زورگويى و توسل به شمشير كردند نه آنكه اسلام را دين منطق و نرمى و آرامش بدانند و همين برنامه سبب شد كه دشمنان اسلام فراوان شوند ؛ بدين سان ، كشورگشايىهاى عمر سبب بدنامى اسلام شد و نتيجه هايى منفى در پى داشت .
اگر ابوبكر و عمر و عثمان خلافت را از صاحب اصلى و شرعى آن يعنى حضرت على بن ابى طالب عليه السلام غصب نكرده بودند و آن بزرگوار زمام امور خلافت را به دست نگرفته بودند و پس از پيامبر صلى الله عليه و آله به امور مسلمانان رسيدگى مى كردند ، به طور حتم به سيره و روش رسول خدا صلى الله عليه و آله رفتار مىفرمود و از آن حضرت پيروى مىكرد و همان شيوه درست پيامبر را پيروى مىكرد ، و اين برنامه سبب مىشد تا مردم گروه گروه به اسلام درآيند ، و پرچم حكومت اسلامى گسترده مىشد و همه كره خاكى را فرا مى گرفت ؛ ليكن ، لا حول ولا قوّة إلاّ باللَّه العليّ العظيم .
در اينجا سيّد علوى عزيز ، نفسى عميق و آهى سرد از درون برآورد و با دستش بر دست ديگر زد و نسبت به آنچه پس از وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله به سبب غصب مقام خلافت از صاحب شرعى آن يعنى حضرت على عليه السلام ، بر اسلام وارد شده بود تأسف و اندوه خود را ابراز كرد .
شاه رو به عباسى كرد و گفت : چه پاسخى براى علوى دارى ؟!
عباسى گفت : من تا به حال چنين سخنى نشنيده بودم .
علوى فرمود : حالا كه شنيدى و حقيقت برايت آشكار شد ، پس آن خلفای غاصب را رها كن و از خليفه شرعى رسول خدا صلى الله عليه و آله يعنى حضرت امام همام على بن ابى طالب عليه السلام اطاعت و پيروى كن .
ادامه دارد ...
#مؤتمر_علماء_بغداد
@shobeiri