لشگرِ کوفه و شام، سیدنا عباسبنعلی علیه السلام را محاصره نمودند و دورِ آن حضرت
را گرفتند، گروهی با شمشیر، گروهی با نیزه،
گروهی باتیر، گروهی با چوب و گروهی با
سنگ، بدنِ مطهر را ریز ریز نمودند..
|نسخهخطیتحفهالحسینیه،ص۹۱
ملانوروزعلیبسطامی|
آنچه که در کتبِ مقاتل آمده است این می باشد که بدنِ مطهرِ سیدناومولانا عباس بن علی سلام الله علیه از کثرتِ جراحت، قابلِ نقل نبود، که محمد بن انس گفت:
زمانی که ندای استغاثه سیدنا عباس بن علی علیه السلام بلند شد، من به آن موضع رفتم، چون به آنجا رسیدم دیدم کهسیدناومولانا عباس سلام الله علیه در میانِ خاک و خون افتاده بود، پس من خود را بر بدنِ غرقِ در خونِ آن مظلوم انداختم و شروع به شیون کردم، ناگاهملاحظه نمودم جمعی از لشگرِ عمر سعد، از سواره و پیاده که آنجا بودند به آن بدنِ غرقِ به خون حمله کردند و با نیزه های خود گوشتِ اعضای آن مظلوم را ذره ذره نمودند..
|محرق القلوب،ص۱٥٤|
|روضة الشهدا،ص۳۳٦|
#مقتل
#ابوالقربة
|مَصائبُاَلسَّبایا|
سیدنا و مولانا امام صادق سلام الله علیه
فرمودند:
اهل بیتِ جدِ غریبم حسین علیه السلام را بردند و
در زندانِ ابنِزیاد لعنةاللهعلیه حبس کردند،
زندانِ تنگ و تاریکی بود که جای کوچک و بزرگِ
ایشان نبود و همه را به روی همدیگر ریخته بودند،
نه غذایی بود و نه آبی، نهفرشی و نه چراغی..
|مقتلخطیتذکرةالمصائب،ص۱۱۴|
#مقتل
#اسارت
روزی سیدنا و مولانا امام سجادسلام الله علیه به
یکی از مزارعِ خود تشریف بردند، در بینِ راه به
یک زمینِ پُر از سنگ رسیدند، پیاده شدند و به
سجده رفتند تا آنکه اشک از چشمِ مبارک جاری
شد.
عبدالله جعفر آمد جلو و عرض کرد: فدایت شوم
چرا صورت به روی خاک و سنگ گرم گذاشته اید؟
سیدنا امام سجاد علیه السلام فرمودند:
خاکِ زمینِ کربلا از این خاک گرم تر بود، بدنِ نازِ
مخدرات از بدنِ من نازک تر بود، اطفالِ خردسال
العطش العطش می گفتند و عمرِ سعد لعنة الله
علیه چهارصد نفر را مأمور کرده بود که در لشگرگاهِ خود، آب پاشی میکردند که گرما فرونِشانَد..
|مقتل خطی مبکی العیون(نجفی)|
#مقتل
#اسارت
#سیدالساجدین
|مَصائبُاَلسَّبایا|
درمسیرِ کوفه تا شام، در یکی از منازل که هوا
بسیار گرم بود، سیدنا امام السجاد علیهالسلام
در آفتاب، از گرم شدنِ غل و زنجیر اذیت شده
وبدنِ مبارکِ خود را به سایه یکی از خیمههای
لشگرِ عمربنسعد لعنهاللهعلیه کشاند، که
در این لحظه ملعونی از خیمه بیرون آمده و تا
نظرش به آن حضرت افتاد، شروع به بی ادبی
نمود و آن حضرت را از سایه به آفتاب کشاند..
|مقتلِطریقالبکا،نسخهخطی،ص۱۰۳|
#مقتل
#اسارت