#شهید حسینِ معزغلامی:
در بدترین شرایط اجتماعی، اقتصادی و .... پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم، حضرتِ آقا را تنها نگذارید.
امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید و نگذارید خون #شهدا پایمال شود...نگذارید...
#سالروزشهادتش 💔🕊
@shohaadaa80
#پارت_17
#واقعیت_درمانی✨
+بعدش چی؟
-هی زنگ میزد و تهدیدم می کرد گفت نمیزاره یه اب خوش از گلوم بره پایین منم بی توجهی کردم تا اینکه دیشب وقتی برام خواستگار اومده بود نمیدونم از کجا فهمید ولی اومد جلوی همه ابرو ریزی کرد😔
کوثر بابام شکست....خورد شد ....کمرش خم شد به چشمام دیدم
+چیکار کردن بابات؟دعوات کردن
سرش و به علامت نه تکون داد
+نکنه کتکت زد🤕
-ای کاش کتکم زده بود کوثر.... ای کاش کشته بودم... ولی این کارو نمی کرد
+چیکار کردن؟
-از دیشب باهام حرف نمیزنه.ِ... نگام نمی کنه....😔 امروز صبح به مامانم گفت بهم بگه به مهدی زنگ بزنم بیاد خواستگاریم
+یا ابلفضل😱 خب بگو چجور ادمیه و نمیخوایش
-گفتم ولی بابام گفت ابروی من و بردی حالام غلط کردی نخوای
بخدا موندم چیکار کنم میدونم بامهدی بدبخت میشم😞
+بابات الان عصبین بزار یکم بگذره
-من بابام و میشناسم کوثر حرفش یکیه خداش یکی
+می خوای بیام با بابات حرف بزنم؟
-فایده نداره کوثر....
+الهی من فدات شم ابجی غصه نخور
سرش و گذاشت روسینه م و از ته دل گریه کرد همون موقع گوشیش شروع کرد به زنگ زدن با ترس بهم خیره شد
-مهدیه😱
+جواب بده بزار رو ایفون
تماس و وصل کرد صدای کریه مهدی پخش شد
-چطوری عشقممممم🤢 خوش گذشت دیشب؟
سادات با ترس بهم خیره شد ادامه داد...
-من که بهت گفتم دوست دارم لامصب خودت نخواستی چرا این کار و باهام کردی زهرا؟
گوشی از زهرا گرفتم
+زهرا رو دوست داری؟
-شما؟
+دوسش داری؟
-اره اندازه ی تموم دنیا
#پارت_18
#واقعیت_درمانی✨
+دوسش نداری اگه داشتی دیشب اون بلارو سرش نمیاوردی😏
-نمیخواستم از دستش بدم😔
+زهرا دیگه به اون رابطه بر نمی گرده اگه به زور بخوای کنار خودت داشته باشیش بدون فقط جسمش کنارته!!!
حالا بزار یه چیز دیگه بگم اگه واقعا زهرا رو دوست داری و عشقت واقعیه دست از سرش بردار
این و گفتم گوشی و خاموش کردم بعدم زنگ زدم به مامان زهرا و اجازه ش و گرفتم و بعدم از مامان اجازه گرفتم و بردمش مشهد میدونستم الان فقط امام رضا میتونه ارومش کنه تو راه زهرا گریه می کرد و جیگر من و اتیش میزد😔
رسیدیم مشهد تقریبا ظهر شده بود اول رفتیم یه رستوران برای ناهار زهرا رفت و نشست و من رفتم غذا رو سفارش بدم بعد سفارش رفتم سر میز
+کوثر پسرخاله ت داماد شده؟
-علی؟😳
-اره
+نه چطور؟🤔
با چشماش به پشت سرم اشاره کرد برگشتنم همانا و چشم تو چشم شدن با علی همانا کنارش یه دختر با یه وضع افتضاح نشسته بود مهدی با ترس بهم خیره شده بود سرم و به نشونه ی تاسف تکون دادم و یه پوزخند زدم و روم و برگردوندم صدای اس ام اس گوشیم اومد میدونستم علیه پیام و باز کردم
+به خدا اشتباه می کنی کوثر
-برام مهم نیست لطفا دیگه مزاحمم نشید دلم نمیخواد جلوی خاله ابروتون و ببرم ناهار و سریع خوردیم و رفتیم حرم...
#ادامه_داره
نویسنده:ث.ن
@shohaadaa80
#دوخط_روضه
اهسته به توبگویم رباب نشنود
گهوارراه حراجی بازارکردن
:)
بےقرارانِ فرج بسم الله
عَجَّلَ الله بحق الزِینَب(س)
#بهوقتدعایفرج♥️
•
•
||اگر مےخواهید تاثیرگذار باشید؛
اگر میخواهید
به عمر
و خدمٺـ
و جایگاهتون
ظلم نڪرده باشید
ما راهے به جز اینڪه
یڪ | #شهید| زنده در این
عصر باشیم نداریم :)✨
•
•
•🌿• #حاجاحـمد ..♡..
@shohaadaa80
اگر یک داعشی مسلح رو به روی شما بود و می پرسید که آیا علی را دوست داری؛ چه جوابی می دادی؟!
✅ @shohaadaa80