#روایت_عشق
1⃣ سید ابراهیم میگفت دفعه اول که به سوریه اعزام شدم در عملیات تدمر خمپاره درست خورد کنار من ولی به من نخورد..
گفتم شاید مشکل مالی دارم خدا نخواسته شهید بشم..
آمدم ایران و مباحث مالی خودم را حل کردم..
2⃣ دفعه دوم
که رفتم سوریه،باز خمپاره خورد کنار من و به من چیزی نشد..
گفتم شاید وابستگی به خانواده و
بچه هاست که نمیذاره شهید بشم..
آمدم ایران و از بچه ها دل بریدم..
3⃣ و برای بار سوم
که به سوریه اعزام شدم در عملیاتی ترکش خوردم و مجروح شدم
ولی شهید نشدم..
به ایران که آمدم نزد عارفی رفتم و از او مشكلم را پرسیدم..
ایشان گفتند:
"من كان لله كان الله له"
تو برای خدا به جبهه نمیروی
برای شهادت میروی..
نیتت را درست کن
خدا تو را قبول میکند..
پدرش میگفت :
این دفعه آخر مصطفی (سيدابراهيم)
عجیب بال و پردرآوره بود دیگر زمینی نبود..
رفت
و به
آرزويش
رسيد..
#شهید_مصطفی_صدرزاده 🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
:
﴾﷽﴿
#روایت_عشق
.
قسمتی از کتاب #دلتنگ_نباش :
.
زینب عادت داشت، گلهایی را که روحالله برایش میخرید، پرپر میکرد و لای کتاب خشک میکرد. در یکی از نبودنهای روحالله، وقتی دل تنگش شده بود، روی یکی از گلبرگها نوشت: «آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت، که اگر سر برود از دل و از جان نرود.» این گلبرگ را خودش نوشته بود. اما جریان گلبرگ دوم را نمیدانست. وقتی آن را برگرداند، دستخط روحالله را شناخت که روی گلبرگ نوشته بود:
« عشقِ من #دلتنگ_نباش »
#شهید_روحالله_قربانی🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
:
آنان ڪه یڪ عمر مردھ اند
یڪ لحظھ ھم
شھید نخواهند شد
شهادٺ
یڪ عمر زندگے سٺ!
یڪ اٺفاق نیسٺ: )♥️
#شهیدبابڪنورے•🌙
#رفیقم_بابکم
یاد شهدا با صلوات🌷
:
#شاهسلامعلیڪ✋🏻
صبح امید من
ای شمسِ
جهان تاب حسینــــ♥️ــــــ
و سلام لڪ منـّی
و لِاَصحـاب حسین
#صلیاللہعلیڪیااباعبداللهــ【ع】
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸
🌸🍃
🌸
~🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
-#شھیدمحمدباقرصدر
همسرش رو اینجور صدا میکرد ؛
| غاليتیالحَبيبَةِ |
یعنی #محبوبگرانبها :)♥️
شهدا، رفته اند و رسالتی از جنس آگاهی و حرکت را بر دوش ما باقی گذاشته اند. شهادت، مرز زمین و آسمان است و شهدا، مرزبانان هماره بیداری. شهیدان، پیامبران حماسه انسان اند که ما را مسئولیتی ممتد که در لحظه لحظه زندگی مان جاری است، نازل فرموده اند ...
#شهدا_شرمنده_ایم
#شهید_ابراهیم_هادی