eitaa logo
محله شهدای جاسب
291 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
11هزار ویدیو
12 فایل
کانال انقلابی محله شهدای جاسب به‌یاد ۱۳۲ شهید جنگ تحمیلی دهستان جاسب 🔴این کانال توسط معاونت فضای مجازی بسیج شهدای جاسب مدیریت میشود.🔴 درصورت علاقه به همکاری با آی دی زیر ارتباط برقرار کنيد @Abujihad
مشاهده در ایتا
دانلود
@Maddahionlinمداحی آنلاین - نماهنگ علی مولا.mp3
زمان: حجم: 3.28M
علی حق والی الله علی حق اسدالله علی حیدر مددی نصر من الله ای جان جهان ای فخر زمان 🎙 🎙 🌺 ✅کانال امام رضا علیه السلام ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @emamrezamashhad
کم کم سپیده سر زد و پایان ظلمت بود شرط عبودیَّت شروعِ کار خِلقت بود از ابتدا هم مبحث اصلی..،ولایت بود هنگامه ی تابیدن نور امامت بود دست خدا این نور را بی مُنتَهایش کرد او را امیرالمومنین،"حیدر" صدایش کرد دنیا به دنبال شرابی بود..،ساغر داد از شربتِ جوی بهشتِ عرش بهتر داد چشمی که او را دید عقل خویش را پر داد یا حیدر و یا مرتضی و یاعلی سر داد در عالم ذَر هرکسی قالوا بَلیٰ می گفت باید صد و ده مرتبه یا مرتضی می گفت شب بود..،رنگِ چهره اش صبحی سپید آورد آئینه ، نور عرش را در خطِّ دید آورد ما را به جبرِ چشمهای خود کشید..،آورد دستی به گِل بُرد و تَشَیُّع را پدید آورد پس خِلقَت باقیِ مخلوقات کار اوست سُکّانِ انسان‌ساختن در اختیار اوست نور تَعقُل،عقلِ کُل را پای کار آورد طوبای جنَّت میوه ی رحمت به بار آورد بِنتِ اسد شیری به میدانِ شکار آورد فریاد زد جبریل: صاحب‌ذوالفقار آورد با خِلقتش بر رِجسِ شیطان آب پاکی زد کعبه برایش سینه ی خود را چه چاکی زد اسطوره یِ رَبّانیِ بی باک ها حیدر آقایِ فرزندانِ صُلبِ‌پاک ها حیدر خاکی ترین بابایِ اهلِ خاک ها حیدر سِرِّ نهانِ خلقتِ افلاک ها حیدر غیرِ خدا ، تنها نبی از راز آگاه است سیبِ شب معراج در دست یدالله است بال ملائک منبر روز اَلَستش شد نون و قلم را خواند..،لوح نور مستش شد لب را که وا کرد آسمان ها پای‌بستش شد بت خانه ها مخروبه ی ضربات دستش شد با یک نظر از خاک تا عرشِ مُعَلّی رفت دوش نبی را هرکه بالا رفت،بالا رفت هنگامه ی پیکار چشمش برق‌ها می زد در معرکه ها بی محابا تیغ را می زد دُلدُل‌سوارانه به میدان بلا می زد وقتی فلانی با فلانی داشت جا می زد جز او کسی آماده ی خفتن به بستر نیست غیر علی وقت خطر یار پیمبر نیست در یا علی مُهر وقار یا صمد خورده بر لوحِ غیرت ذکرِ یا حیدر مدد خورده سیلیِ بعد از صبرِ او را عَبدُوَد خورده دروازه ی خیبر به نام او سند خورده وقتی به روی شانه ی هایش درب بالا ماند لب ها ی قلعه از تعجب تا ابد وا ماند شهرِ تَفَکُّر احمد و حیدر درِ آن است این تیغِ با تدبیرِ دین در جنگ ، بُرّان است با ذوالفقارش در دل میدان رجزخوان است شاگرد رزم بی محابایش حسن جان است فرزندِ خود را در شجاعت بی نظیرش کرد شیرجمل را شیرِ آل الله شیرش کرد حُبِّ علی آغاز قانون اساسی شد هرجا ولایت بود از او اقتباسی شد مشق ولی زیباترین درس کلاسی شد یک "مرتضی" راه است تا "حیدرشناسی‌‌" شد شاءن مقامِ او نمی گنجد در این دفتر "حیدر که جایِ خود،وَ ما اَدراکَ ما قنبر" نوحِ نبی در مکتبش طفل دبستان است پای جهالت از کلام او گریزان است بی نقطه خطبه خوانی اش آغاز جریان است "نهج البلاغه" انشعاب نورِ "قرآن" است نَصِّ "خدا" را لفظِ "حیدر" می کِشد بالا نامِ "برادر" را "برادر" می کشد بالا عشقِ علی قلبِ تمام خَلق را اَفشُرد ابلیس را حتی ز سلک نحس خود آزرد هرکس به جایی راه بُرد از کویِ مولا بُرد سلمان مسلمان شد اگر،نان علی را خورد قطعا تو مِنّا اهلِ بیتِ این ولی باشی وقتی نمک‌پرورده ی دستِ علی باشی دارد نمک ذکر شب او وُ شِکَر روزَش شوق عبادات سحرگاهی در روزش پوشیده رختی از لباس نور بر روزش این ردِّ الشمسَش بوده سرگرمی هر روزش وقتی دو دستِ ربناخوانش به کار افتاد خورشید عالم‌تاب از دور مدار افتاد حیدر نشان بی نشان ها را بلد بوده طیِّ طریق لامکان ها را بلد بوده پیچ و خم رنگین کمان ها را بلد بوده حتی زبان بی زبان ها را بلد بوده او کُنهِ لفظِ هر صدا را درک می کرده تنها علی ناقوس ها را درک می کرده در آسمانش ماه و اختر می شود پیدا بالای بام پلکِ او پر می شود پیدا از خاک نعلینش ابوذر می شود پیدا بین حریمش ظرف ساغر می شود پیدا مستان به انگور ضریحش اقتدا کردند بین حرم مستی خود را برملا کردند دیوانه‌ها اغلب ز دست زندگی سیرند عشاق تا لب تر کند معشوق،می میرند آنان که با سجاده و محراب درگیرند ایوان طلای مرتضی را قبله می گیرند باید به عشق یار از اغیار رو گرداند سمت علی باید نماز عاشقی را خواند یا مرتضی ! تو پادشاه مُلک ایمانی در اوج عزت همنشینِ با گدایانی تو بانی لبخند شب های یتیمانی دارم به تو رو میزنم،رو برنگردانی حال مرا این روزها قدری رعایت کن خیلی نجف‌لازم شدم آقا عنایت کن وضع مرا هنگام شب درهم کنی بد نیست بندِ عبادات مرا محکم کنی بد نیست قد مرا وقت گدایی خم کنی بد نیست بین رکوعت گوشه‌چشمی هم کنی بد نیست من منصبی جز منصب نوکر نمی خواهم من بارها گفتم که انگشتر نمی خواهم عیسی توسل کرد بر ذکرت،مسیحا شد موسی به طورِ تو پناه آورد،موسی شد هرکس که گُم شد در شبِ قدرِ تو،پیدا شد باید که "کوثر" بود تا هم کُفوِ "دریا" شد کشفِ ولیُّ‌الله از ما برنمی آید این کار جز از دست زهـرا برنمی آید
آقا سید عيدت مبارک از قدیم رسم بوده سادات عیدی می‌دادند به بقیه به رسم تبرک. آقا سید میشه امشب عیدی بدی بهمون، اون بصیرتی که اصلح رو انتخاب کنیم. آقا سید... هنوزم باورمون نمیشه رفتی ما توی جنگل‌ها گمت کردیم اما بدن سوخته ت رو پیدا کردیم. الانم تو هیاهوی انتخابات گمت کردیم میشه یکی مثل خودت رو پیدا کنیم😭😭
717K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عرض تبریک دارم... خدمت تمامی سادات محترم دلتون شاد لبتون خندون عیدتون مبارک......
24.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی محمدرضا طهماسبی در حسینیهٔ امام خمینی پیش از سخنرانی رهبر معظم انقلاب. ۱۴۰۳/۴/۵ 💚
هدایت شده از پایگاه خبری دلیجان
مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ جشن بزرگ عید سعید غدیرخم به کلام : حجت‌الاسلام والمسلمین افراخته با نوای : کربلایی مهدی علیزاده با اجرای : سید مجتبی جلالی زمان : پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴ ساعت :۱۷ مکان : دلیجان ، شهرک قدس ، پارک ملت همراه با موکب های پذیرایی غرفه های فرهنگی و صنایع دستی و همراه با مسابقه و بیش از ۵۰۰ جایزه
. 🔻داستانی عجیب و تکان دهنده🔻 ☝️🏻با توجه به نزدیک بودن ایام عید بزرگ خداوند یعنی ، شنیدن این داستان و دوباره شنیدن آن، بسیار به انسان انگیزه می‌دهد تا بدانیم که 🌱او مرد است... 🔅حضرتش کاری -هرچند ناچیز- برای غدیر و امیرغدیر را از دیده دور نمی‌دارد و پاداش در خور عظمت خود، به ما می‌دهد. 🔰و اما جریان داستان به نقل از فرزند مرحوم دشتی: ♦️آقای دشتی -مترجم معروف نهج البلاغه- به مرحوم آیت الله مرعشی نجفی گفتند: آقا دعا کنید ما در هزینهٔ چاپ این کتاب دچار مشکل هستیم! 🔻مرحوم آقای مرعشی فرمودند آقای دشتی! حکایت علی مَرده را شنیدی؟ 💠شخصی بود در اصفهان، اوضاع مالی خراب... یک خانهٔ کوچک داشت که دو اتاق داشت. روزی به همسرش گفت بیا یکی از این اتاقها را خالی کنیم، و آن را محل پرورش مرغ و خروس قرار بدهیم. قرار شد کف اتاق را بکنند تا قفسه بگذارند تعداد بیشتری مرغ و خروس جا بگیرد. مقداری کند دید چیزی برق میزند نگاه کرد دید الماسی 💎 بسیار اعجاب آور از دل خاک آمد بیرون! سریع رفت بازار زرگرهای اصفهان و گفت این را کسی میخرد؟ گفتند این خیلی قیمتی است! این را فقط باید ببری بغداد. آنجا از تو میخرند. خلاصه رفت عراق. چون محب علیه السلام بود گفت اول بروم نجف عرض ارادت کنم بعد بروم دنبال فروش الماس. روز آخر که می‌خواست خداحافظی کند و برود سمت بغداد، دید خادم حرم دارد صدا میزند: «ایها الناس! شیعیان مولا! کمک کنید مولا ضریح ندارد!» (الان هم داخل ضریح یک صندوق چوبی است، و آن زمان حرم ضریح نداشته است) این بندهٔ خدا تحت تأثیر قرار گرفت. گفت ما که یک عُمر نداشتیم از این به بعد هم نداشته باشیم! خادم را صدا زد الماس را داد به خادم و گفت این خیلی قیمتی است ضریح را درست کنید و به همه ی کارهای حرم برسید همه را جواب میدهد! خادم خوشحال رفت. این شخص نشست گوشهٔ حرم. دیگر کاری نداشت بکند! باید برمی‌گشت ایران! یک لحظه پشیمان شد... با خود گفت عجب کاری کردم!؟ کاش می‌فروختم و مقداری را می‌دادم برای کمک به ضریح! حالا جواب زن و بچه را چه بدهم... 🔻در همین حالت که بوده به خواب فرو می‌رود و در عالم خواب میبیند آقا امیرالمؤمنین سلام الله علیه از داخل آن قبر که صندوق چوبی داشت آمدند بیرون و لاله گوشش را گرفتند و فرمودند: «حاجی الماسی علی مرد است! زیر بار منت احدی نمی‌رود» «حاجی الماسی علی مرد است! زیر بار منت احدی نمی‌رود» «حاجی الماسی علی مرد است! زیر بار منت احدی نمی‌رود» سه مرتبه... شخص از خواب بیدار شد. پشیمان شد از آن پشیمانی... عرضه داشت: آقا جان! غلط کردم نفهمیدم همهٔ زندگی من فدای شما... در این اثناء یک مرتبه دید پلیس وارد حرم شده و به دنبال او هستند و بالآخره او را گرفتند. ترسید. فکر کرد اتفاق بدی افتاده. پرسید چه شده؟ گفتند ما اصفهان دنبالت می‌گشتیم! تلگراف زدیم گفتند آمدی نجف. آمدیم دنبالت. یک عموی بسیار پولدار داشتی در هندوستان، از دنیا رفته و وارثی ندارد جز تو! دنبالت می‌گردند بروی اموال او را تحویل بگیری!!! با خود گفت من نیم‌ساعت پیش الماس را دادم این تلگراف بیشتر از بیست روز است دست به دست دنبال تو است اصلا قبل از اینکه الماسی پیدا کنی علی علیه السلام فکر تو را کرده است... رفت هندوستان مال و اموال را تحویل گرفت و آمد در اصفهان بازار زرگری راه انداخت که مشابهش نبود در آن اطراف. اسمش را هم به برکت خطاب امیرالمؤمنین گذاشت «حاجی الماسی» بعد آقای مرعشی فرمودند: 🔆 آقای دشتی! شما برای امیرالمؤمنین کار میکنید، نگران نباشید! علی مَرده...