eitaa logo
کانال محله شهدای جاسب
284 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
7.6هزار ویدیو
4 فایل
کانال مردمی شهدای جاسب به‌یاد ۱۳۲ شهید جنگ تحمیلی دهستان جاسب
مشاهده در ایتا
دانلود
کم کم سپیده سر زد و پایان ظلمت بود شرط عبودیَّت شروعِ کار خِلقت بود از ابتدا هم مبحث اصلی..،ولایت بود هنگامه ی تابیدن نور امامت بود دست خدا این نور را بی مُنتَهایش کرد او را امیرالمومنین،"حیدر" صدایش کرد دنیا به دنبال شرابی بود..،ساغر داد از شربتِ جوی بهشتِ عرش بهتر داد چشمی که او را دید عقل خویش را پر داد یا حیدر و یا مرتضی و یاعلی سر داد در عالم ذَر هرکسی قالوا بَلیٰ می گفت باید صد و ده مرتبه یا مرتضی می گفت شب بود..،رنگِ چهره اش صبحی سپید آورد آئینه ، نور عرش را در خطِّ دید آورد ما را به جبرِ چشمهای خود کشید..،آورد دستی به گِل بُرد و تَشَیُّع را پدید آورد پس خِلقَت باقیِ مخلوقات کار اوست سُکّانِ انسان‌ساختن در اختیار اوست نور تَعقُل،عقلِ کُل را پای کار آورد طوبای جنَّت میوه ی رحمت به بار آورد بِنتِ اسد شیری به میدانِ شکار آورد فریاد زد جبریل: صاحب‌ذوالفقار آورد با خِلقتش بر رِجسِ شیطان آب پاکی زد کعبه برایش سینه ی خود را چه چاکی زد اسطوره یِ رَبّانیِ بی باک ها حیدر آقایِ فرزندانِ صُلبِ‌پاک ها حیدر خاکی ترین بابایِ اهلِ خاک ها حیدر سِرِّ نهانِ خلقتِ افلاک ها حیدر غیرِ خدا ، تنها نبی از راز آگاه است سیبِ شب معراج در دست یدالله است بال ملائک منبر روز اَلَستش شد نون و قلم را خواند..،لوح نور مستش شد لب را که وا کرد آسمان ها پای‌بستش شد بت خانه ها مخروبه ی ضربات دستش شد با یک نظر از خاک تا عرشِ مُعَلّی رفت دوش نبی را هرکه بالا رفت،بالا رفت هنگامه ی پیکار چشمش برق‌ها می زد در معرکه ها بی محابا تیغ را می زد دُلدُل‌سوارانه به میدان بلا می زد وقتی فلانی با فلانی داشت جا می زد جز او کسی آماده ی خفتن به بستر نیست غیر علی وقت خطر یار پیمبر نیست در یا علی مُهر وقار یا صمد خورده بر لوحِ غیرت ذکرِ یا حیدر مدد خورده سیلیِ بعد از صبرِ او را عَبدُوَد خورده دروازه ی خیبر به نام او سند خورده وقتی به روی شانه ی هایش درب بالا ماند لب ها ی قلعه از تعجب تا ابد وا ماند شهرِ تَفَکُّر احمد و حیدر درِ آن است این تیغِ با تدبیرِ دین در جنگ ، بُرّان است با ذوالفقارش در دل میدان رجزخوان است شاگرد رزم بی محابایش حسن جان است فرزندِ خود را در شجاعت بی نظیرش کرد شیرجمل را شیرِ آل الله شیرش کرد حُبِّ علی آغاز قانون اساسی شد هرجا ولایت بود از او اقتباسی شد مشق ولی زیباترین درس کلاسی شد یک "مرتضی" راه است تا "حیدرشناسی‌‌" شد شاءن مقامِ او نمی گنجد در این دفتر "حیدر که جایِ خود،وَ ما اَدراکَ ما قنبر" نوحِ نبی در مکتبش طفل دبستان است پای جهالت از کلام او گریزان است بی نقطه خطبه خوانی اش آغاز جریان است "نهج البلاغه" انشعاب نورِ "قرآن" است نَصِّ "خدا" را لفظِ "حیدر" می کِشد بالا نامِ "برادر" را "برادر" می کشد بالا عشقِ علی قلبِ تمام خَلق را اَفشُرد ابلیس را حتی ز سلک نحس خود آزرد هرکس به جایی راه بُرد از کویِ مولا بُرد سلمان مسلمان شد اگر،نان علی را خورد قطعا تو مِنّا اهلِ بیتِ این ولی باشی وقتی نمک‌پرورده ی دستِ علی باشی دارد نمک ذکر شب او وُ شِکَر روزَش شوق عبادات سحرگاهی در روزش پوشیده رختی از لباس نور بر روزش این ردِّ الشمسَش بوده سرگرمی هر روزش وقتی دو دستِ ربناخوانش به کار افتاد خورشید عالم‌تاب از دور مدار افتاد حیدر نشان بی نشان ها را بلد بوده طیِّ طریق لامکان ها را بلد بوده پیچ و خم رنگین کمان ها را بلد بوده حتی زبان بی زبان ها را بلد بوده او کُنهِ لفظِ هر صدا را درک می کرده تنها علی ناقوس ها را درک می کرده در آسمانش ماه و اختر می شود پیدا بالای بام پلکِ او پر می شود پیدا از خاک نعلینش ابوذر می شود پیدا بین حریمش ظرف ساغر می شود پیدا مستان به انگور ضریحش اقتدا کردند بین حرم مستی خود را برملا کردند دیوانه‌ها اغلب ز دست زندگی سیرند عشاق تا لب تر کند معشوق،می میرند آنان که با سجاده و محراب درگیرند ایوان طلای مرتضی را قبله می گیرند باید به عشق یار از اغیار رو گرداند سمت علی باید نماز عاشقی را خواند یا مرتضی ! تو پادشاه مُلک ایمانی در اوج عزت همنشینِ با گدایانی تو بانی لبخند شب های یتیمانی دارم به تو رو میزنم،رو برنگردانی حال مرا این روزها قدری رعایت کن خیلی نجف‌لازم شدم آقا عنایت کن وضع مرا هنگام شب درهم کنی بد نیست بندِ عبادات مرا محکم کنی بد نیست قد مرا وقت گدایی خم کنی بد نیست بین رکوعت گوشه‌چشمی هم کنی بد نیست من منصبی جز منصب نوکر نمی خواهم من بارها گفتم که انگشتر نمی خواهم عیسی توسل کرد بر ذکرت،مسیحا شد موسی به طورِ تو پناه آورد،موسی شد هرکس که گُم شد در شبِ قدرِ تو،پیدا شد باید که "کوثر" بود تا هم کُفوِ "دریا" شد کشفِ ولیُّ‌الله از ما برنمی آید این کار جز از دست زهـرا برنمی آید
بعدِ دوری از تو تنها گریه شد کارم پدر روضه ی بی وقفه ام ، در حال تکرارم پدر من چه شب‌هایی که پای نیزه‌ات خوابم نبرد پس خیالت تخت ، امشب با تو بیدارم پدر می توانی سر روی پاهام بگذاری خودت؟ نا ندارم تا تو را از طَشت بردارم پدر تک‌تک آمار زخم صورتت دست من است این چنین آموختم تا خوب بشمارم پدر! این اواخر راه می افتم شبیه مادرت هر زمان پا می شوم دنبال دیوارم پدر گوشوارم باعث این گوش‌های پاره شد تا ابد از هرچه زیور هست..،بیزارم پدر عاشق بازار رفتن با تو بودم، نه سنان... تو ندیدی با چه وضعی بُرده بازارم پدر زجر می خوابید و پا می شد..،کتک می زد مرا هیچ تفریحی ندارد غیر آزارم پدر من فقط یک خُرده جا خوردم ، زبانم کُند نیست آه! کُلِّ شام می خندد به گفتارم پدر من کجا ، عمّه کجا ، بزم حرامِ مِی کجا... رنگِ چوب خیزران شد رنگِ رخسارم پدر ناگهان بحثِ کنیزی شد ، سکینه آب شد... حرف خود را قطع خواهم کرد ، ناچارم پدر! ▪️ جان هرکس دوست داری با خودت من را ببر راحتم کن از خیال اینکه سربارم پدر
کدامین ماه بین ابر و من ، پا درمیانی کرد در این ظلمت چراغی نیست تا آن را نشانی کرد من از تاریکی شب‌های بی تو سخت می ترسم... زمینم را نگاه روشن تو آسمانی کرد درخت سبز عُمرم زرد شد از ماتم دوری بهار باغ من را سردیِ هجران خزانی کرد به غیر از خانه‌ی تو هر کجا رفتم ، ردم کردند نمیدانی چه با قلبم غمِ نامهربانی کرد به لطف اشک شُستم گرد و خاک کُلبه‌ی دل را برای میهمان باید چُنین خانه‌تکانی کرد! تمام شُهرت دلداده وابسته به دلدار است زلیخا را تبِ عاشق‌کُشِ یوسف ، جهانی کرد رَقَم های گناهانم ، رَمَق را بُرده از جانم... نباید در مسیر قُلّه حسِّ ناتوانی کرد! کلام هرزِ من هر روز روحت را میازارد چگونه می توان در پیشگاهت بددهانی کرد؟ شکستم ، لـه شدم ، مُردم ، تو بودی زنده ام کردی دمِ گرمت مرا دلبسته‌ی این زندگانی کرد سر پیری سرم را روی زانوی خودت بگذار اَقلّاً این دم آخر بگویند او جوانی کرد ! خدا رحمت کند بابا‌بزرگِ روضه‌خوانم را صدای حزن‌آلودش مرا صاحب‌زمانی کرد پسر تنها در آغوش پدر آرام می گیرد به قدر بوسه ای باید محبّت را عیانی کرد ! دل دیوانه‌ام میل شبستان نجف کرده ضریحش مستم از انگورهای آنچنانی کرد " علیٌّ حُبُّهُ جُنَّه ، قَسیمُ النّارِ وَ الجَنَّه... " برای مرتضی اینگونه باید مدح خوانی کرد پُر از زخمم ، دوایِ دردِ من شش‌گوشه ی شاه است.... دل عاشق چه عشقی در کنار یار جانی کرد تو را جان گُلِ هجده بهارِ مرتضی ، برگرد همان یاسی که سیلی چهره اش را ارغوانی کرد ▪️ علی با چشم خود می دید زَجرِ " ذابَ لَحْمی" را... گمانم مادر ما را همین غم استخوانی کرد
آواز عشق از لبِ گیتی شنیده شد دریا به سمت پهنه ی ساحل کشیده شد خورشید در کرانه‌ی پُر نور دیده شد ماهِ قبیله در دل شب..،آفریده شد ای روشنای چشمِ پیاله! خوش آمدی ای بهترین عمویِ سه‌ساله! خوش آمدی چشمان نافذت دل آئینه را رُبود آورده جبرئیل به پیش تو، سر فُرود گهواره ی تو جز پر و بال مَلَک نبود شیخِ اَجَل به مَدح تو اینگونه لب گشود: "صبحِ مبارک است،نظر بر جمالِ دوست بَر خوردن از درختِ امیدِ وصال دوست" نور بهشت،ظلمت شب را تباه کرد دستِ خدا خمیره‌ی غم را سیاه کرد ما را اسیر جذبه ی لبخندِ ماه کرد شاه نجف به ساقیِ عالم نگاه کرد انگار شهریار به این یار بوسه زد وقتی علی به دست علمدار بوسه زد حاجت،به شکل راهِ حَلَش،می کِشَد تو را مضمون عشق،با غزلش می کِشَد تو را حُسنِ خیال، در مَثَلش می کِشَد تو را دارد حسین در بغلش می کِشَد تو را تصویر وصلِ عاشق و معشوق دیدنی است عبّاس با حسین!..،چه عکسی..،کشیدنی است پلکَت به جلد مصحف یزدان شبیه شد چشمَت به آیه‌آیه ی قرآن شبیه شد اشکت به قطره‌قطره ی باران شد خیلی کرامتت به حسن‌جان شبیه شد غیر از کَرَم، گدای درِ تو ندیده است تو سفره داری ات به برادر کشیده است در سِنِّ کم..،میانه‌ی میدان چکار کرد! دشمن که دید تیغ کجش را، فرار کرد کاری که کرد، روز اُحُد ذوالفقار کرد شیرِ خدا به شیرِ خودش افتخار کرد دررفتنِ سپاهِ پُر از رَذل را ببین ذکر علی علیِ اباالفضل را ببین! ریشه اگر به وقت خودش جِدّیَّت کند هر شاخه ای که میوه دهد..،تقویت کند سَروَش به باغ های جهان سلطنت کند اُمُّ البَنین اگر پسری تربیت کند عباس می شود..،که ادب را تمام کرد دنیا به احترام مقامش قیام کرد غم را که آمده دمِ خانه..،جواب کن آبِ میان کوزه ی ما را شراب کن حال گدای پشت درت را خراب کن ما را عَلَم‌کِشان مُحَرَّم حساب کن آنکس که داغ خورده ز هجر حرم..،منم لال‌ِ شفاگرفته ی زیرِ علم..،منم عطرت نسیم صبحِ بهار قبیله شد نام تو رمزِ قول و قرار قبیله شد با کوشش سکینه شُعار قبیله شد زانوی تو رکابِ وقار قبیله شد با بودن تو ابر به کوکب نمی رسد چشمِ کسی به سایه ی زینب نمی رسد با تو رقیّه قَهقَهه ای بی حساب داشت هرگاه تشنه بود علی..،ظرف آب داشت گهواره بود..،اصغر شش‌ماهه خواب داشت این خیمه،لای‌لایِ قشنگ رباب داشت... امّا پس از تو بود،خوشی‌ها تمام شد با حرمله، عروس علی همکلام شد