eitaa logo
شـــهــــدای مسـجدسـلیمان
1.7هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
15 فایل
شهدای مسجدسلیمان به حول و قوه الهی برای آشنایی با سبک زندگی شهدای مسجدسلیمان ارتباط با ما: @mandir_268 دعوت شهدا هستید 👇 به ما بپیوندید🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻مقام معظم رهبری: ▫️آزادگان، بهترین سربازان انقلابند. آزادگان، آزموده‌ترین فرزندان این ملتند. آزادگان، شایسته‌ترین افراد برای دفاع از انقلاب و نظام جمهوری اسلامیند. 🗓 ۲۶ مرداد سالروز بازگشت افتخار آمیز آزادگان سرافراز به میهن اسلامی در سال ۱۳۶۹ گرامی باد. (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
⚘️ 🖇 🌷اسیری بود بیست و پنج ساله به نام موسی که بچه مسجدسلیمان بود... ⚘️تقریبا بعد از یک سال که به اردوگاه بين القفسين منتقل شده بودیم، شبکه های تلویزیونی خبر دادند صدام اعلام کرده از میان اسرای ایرانی می خواهد سیصد اسیر را یک طرفه و بشردوستانه به دولت ایران تحویل دهد. می گفتند: «سيد الرئيس این اسرا را مورد تفقد قرار داده است!» ⚘️اسیرانی بودند که دو دست یا دو پا نداشتند، بعضی نابینا و روانی شده و عملا زمین گیر بودند، آنها به کمک دیگران احتیاج داشتند. هر چه صلیب سرخ تلاش کرد این افراد مبادله شوند عراقیها موافقت نکردند. بعضی از این ها تا آخر در اسارت ماندند. اسرای جنگی بدحال، معلول و پیر داشتیم که تا زمان آزادی اسرا مبادله نشدند. ⚘️اسیری بود بیست و پنج ساله به نام موسی که بچه بود. از روزی که او را دیدیم تعادل روحی نداشت؛ نمیدانم موج انفجار گرفته بودش یا اتفاق دیگری برایش افتاده بود. بعضی می گفتند: «موسی عاشق دختری بود که بنا بود وقتی از جبهه برمی گردد ازدواج کند، اما اسیر می شود. از شدت ناراحتی نرسیدن به دلداده اش مجنون می شود.» موسی مدام در حال راه رفتن بود. همیشه هم لبخند می‌زد. از بس راه می رفت بچه ها دستش را می گرفتند و می گفتند: «بنشین موسی دیوانه کردی ما را از بس که راه رفتی!» او ظاهرا بین ما بود اما در عالم خودش غرق بود. یک دنیای عجیب و غریبی برای خودش درست کرده بود. نمی دانستیم موسی در عالمی که دارد خودش را چه موجودی تصور می کند. او به هیچ کس و هیچ چیز توجه نداشت جز ظاهر خودش. او معمولا با سبیل هایش ور می‌رفت، سبیل هایی که ظاهرا به یک متر می رسید. او نه ریش داشت نه سبیل چون عراقی ها مجبورمان می کردند هر روز ریشمان را بتراشیم، یا شاخ های بلندی برای خودش تصور می کرد که مدام نگران بود شاخش به کسی گیر نکند و یا نشکندا حتی دم هم داشت! دمش که نمی دانم در تصور خودش چند متر بود، چون صبح ها که در آسایشگاه باز می‌شد، می‌دیدی چند دقیقه طول می کشد تا موسی دمش را مثل شیلنگ حلقه کند و بیاندازد روی کولش و بعد برای قدم زدن وارد محوطه شود. بچه ها قصد خندیدن به او را نداشتند اما کارهایش همه را می‌خنداند. اگر کسی به موسی و محدوده قدم زدنش نزدیک می شد، سریع عکس العمل نشان می داد؛ یعنی مراقب دم من باشید ممکن است لگدش کنید! توی آسایشگاه وقتی می خواست بنشیند دمش را می پیچید و از میخ بالای سرش آویزان می کرد. بعضی بچه ها وانمود می کردند دم موسی را از میخ باز کرده اند، موسی یک دفعه از جا می جست دوباره نیم ساعت علاف بود تا این دم را جمع کند و از میخ بالای سرش آویزان کند. توی درگیری ها وقتی عراقی ها بچه ها را کتک می زدند، توی آن وانفسا و گیرودار می‌دیدی موسی آن وسط زیر ضربه های کشنده عراقی ها سروصدا راه انداخته و می خواهد دمش را از زیر دست و پای عراقی ها و بچه ها بیرون بکشد! مثلا می‌دیدی موسی پای سرباز عراقی را گرفته و زور می زند پای او را که در حال زدن بچه ها بود از زمین بلند کند که دمش را از زیر پای او خلاص کند. سرباز عراقی با دیدن این صحنه عصبانی می‌شد و فریاد می‌زد: «های شوی انت قشمار او مجنون.» می گفتیم: «بابا این بیچاره واقعا مجنون است!» بیست و چهار ساعت موسی درگیر خودش بود. سبیل های یک متری، شاخ های بلند و دم چند متری اش، رسیدگی به این چیزها همه وقتش را پر می کرد. ⚘️ یکی دیگر از بچه ها بود که وقتی توی محوطه راه می رفت هر چی سنگ سر راهش می دید بر می داشت و می خورد. بعضی سنگ ها بزرگ بود و به سختی قورت می‌داد. مدام نگران بودیم خفه نشود. حواسمان بهش بود که سنگ نخورد اما گاهی از دستمان در می‌رفت و می‌دیدیم چشم هایش از حدقه بیرون زده و دارد به سختی سنگی را قورت می‌دهد! چون سنگ می‌خورد موقع دستشویی رفتن هم سختش بود. کسی نمی توانست برای درمانش کار خاصی بکند. عراقی‌ها هیچ وقت برای او نه دکتری آوردند نه قرص و دوایی دادند. حتی به درخواست های ما برای مبادله آنها که مدام به صلیب می گفتیم هم پاسخی ندادند. دیدن این دو نفر با این حالی که داشتند برای ما سخت بود اما باید تحمل می کردیم. 📌راوی : آقای مهدی طحانیان (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman