┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄
🌷معرفی شهید🌷
#شهیدحسنرضایی، متولد ۱۳۴۶، در شهرستان مسجدسلیمان در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود . شهید با توجه به احساس وظیفه و تکلیفی که نسبت به حفظ انقلاب داشت مشتاقانه به جبهه رفت و سرانجام در تاریخ ۱۳۶۶/۷/۲۸ در منطقه ماووت عراق بر اثر ترکش گلوله به شهادت رسیدند.
🌷نثار ارواح طیبه شهدا علی الخصوص شهید منظور 🌷صلوات🌷
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#سالگرد_شهادت #شهدا #امام_زمان(عج) ♡
شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای
@shohada_masjedsoleiman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بشنوید ماجرای نبش قبر شهید بهنام محمدی را از زبان مادرشهید
#امام_زمان(عج) ♡
#شهید_بهنام_محمدی #وعده_صادق #یحیی_سنوار
شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای
@shohada_masjedsoleiman
⚘️خاطره ای از مادر بهنام محمدی⚘️
بهنام در زمان شروع جنگ تحمیلی سیزده سال و هشت ماه داشت، وی اولین فرزند من بود. وقتی که دوازده ساله بود به من می گفت:" می خواهم کاری کنم تا سرتاسر ایران در آینده از من یاد کنند و یک قهرمان ملی باشم." اولین شعاری که به ذهن بهنام خطور میکرد و در دوران انقلاب، آنرا با اسپری روی دیوار می نوشت، به این شرح بود:« یا مرگ یا خمینی، مرگ بر شاه ظالم». همیشه هم شاهش را وارونه می نوشت. پدرش بارها به او گفت که بهنام نرو، سربازها تو را میگیرند ولی بهنام اصلاً توجه نمی کرد.
او با پخش اعلامیه و نوشتن شعار در تظاهرات شرکت می کرد. گاهی هم با تیر و کمان به سربازهای شاه حمله میکرد. من، وی را به مدرسه نبردم، به این علت که پدرش نمی داد. به این ترتیب او را بهمراه برادرش به تعمیرگاه سپاه فرستادم تا کاری را یاد بگیرد.
یک روز گفت: مادر دلم می خواهد پیش امام حسین( ع) بروم و بدانم که چطور او را به شهادت رسانده اند! در یک روز دیگر، کاغذی را به من نشان داد که در آن راجع به غسل شهادت نوشته شده بود. به آرامی گفت:مادر مرا غسل شهادت بده! به این علت که می خواهم شهید شوم، تو هم از خرمشهر برو، این جا نمان چون می ترسم عراقی ها تو را با خودشان ببرند.
بهنام به امام خمینی( ره) علاقه عجیبی داشت، آنقدر که سفارش كرده بود:از بچه ها درخواست میکنم كه نگذارند امام تنها بماند و خدای ناكرده او احساس تنهایی كند.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#شهید_بهنام_محمدی
#سالگرد_شهادت #شهدا #امام_زمان(عج) ♡ #وعده_صادق
شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای
@shohada_masjedsoleiman
⭕️ ترور دانشمند لبنانی به همراه همسر ایرانی ایشان
🔹 دکتر رضا عواضه به همراه همسر ایرانی اش معصومه کرباسی در حمله پهپادی تروریستهای صهیونیست در لبنان به شهادت رسید
🔹شهید رضا عواضه دکتری مهندس کامپیوتر در گرایش معماری کامپیوتر را در دانشگاه تهران به اتمام رساند و یکی از نخبگان برجسته در زمینه شبکه های کامپیوتر بود. به جرات میتوان گفت در زمینه لینوکس ایشان یکی از برترین اساتید موجود در جهان بودند.
🔹کارشناسی ارشد خود را در سال ١٣٨٩ از دانشگاه آمریکایی علوم و فناوری در بیروت دریافت کرد و به عنوان یک نیروی اصلی در پروژه روتر ملی در دانشگاه تهران به مدت ۳ سال فعالیت کردند و بخش مهمی از این پروژه را توسعه دادند و در راستای همین پروژه ایشان یک اختراع را به ثبت رساندهاند.
🔹همسر ایشان خانم معصومه (آرزو) کرباسی اهل ایران و از فعالان رسانهای دغدغه مند مقاومت بود. از این زوج شهید ۵ فرزند به یادگار ماند.
یادشان گرامی
هدیه محضر همه شهدا صلوات
#اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج
#امام_زمان(عج) ♡ #وعده_صادق #یحیی_سنوار
شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای
@shohada_masjedsoleiman
*┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄*
🌷معرفی شهید🌷
#شهیدعلیجانمحمدی،فرزندخیاری ، متولد۱۳۳۹درشهرستانمسجدسلیماندیده به جهان گشود. از طریق سپاه پاسداران مسجدسلیمان به جبهه حق عليه باطل اعزام شدند. سرانجام در تاریخ۱۳۵۹/۷/۲۸در منطقه خرمشهر در مصاف با دشمن به درجه شهادت نایل آمد.
🌷نثار ارواح طیبه شهدا علی الخصوص شهید منظور صلوات🌷
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#سالگرد_شهادت #شهدا #امام_زمان(عج) ♡
شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای
@shohada_masjedsoleiman
هدایت شده از صدای محلات مسجدسلیمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یادواره_اسطوره_ملی_سردار_بهنام_محمدی
#مصلی_نماز_جمعه_۲۸مهرماه
#خبرگزاری_صدا_و_سیما
🎥عزت الله قاسمی
🔗کانال صدای محلات مسجدسلیمان
ایتا
https://eitaa.com/Masjedsoleyman2
واتساب
https://chat.whatsapp.com/LCXwHHu8RNy6PuLTYzgcL0
هدایت شده از ؏ﭑرفــــﺂݩِ مـجـﭑهد | شهیدانּ عشࢪیہ و طهـمـاسبے
#زندگی_به_سبک_شهید_طهماسبی
🟢 نماز اول وقت
#شهیدمدافعحرممهدیطهماسبی
•┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈•
#عارفان_مجاهد #مدافع_حرم
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
🔗 | @arefanemojahed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥لحظه ترور شهید رضا عواضه و شهیده معصومه کرباسی(اهل ایران) در شهر جونيه لبنان
پس از اینکه خودروی شهید موردحمله پهپادی قرار میگیرد به همراه همسرش به دختران اطراف جاده پناه می برند اما پهپاد دست از تعقیب برنداشته و هر دو را به شهادت میرساند
#اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج
#امام_زمان(عج) ♡ #وعده_صادق #یحیی_سنوار
شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای
@shohada_masjedsoleiman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۳۰ مهر ۱۳۶۲ سالروز وسیع ترین حمله موشکی رژیم بعث به پایتخت نفتی ایران مسجدسلیمان
گرامی میداریم نام و یاد شهدا هشت سال دفاع مقدس
#مسجدسلیمان #شهدا #امام_زمان(عج) #وعده_صادق #یحیی_سنوار
شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای
@shohada_masjedsoleiman
📸 #گزارش_تصویری
📆 سی ام مهرماه سال هزاروسیصد و شصت و دو،عقربه های ساعت حدود۱۶عصر بود که صدای غرش اولین موشک رژیم بعث عراق در شهرستان مسجدسلیمان همه را وحشت زده نمود...
#مسجدسلیمان #شهدا #امام_زمان(عج) #وعده_صادق #یحی_سنوار
شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای
@shohada_masjedsoleiman
🔅به نام خدا
🔹حدود ساعت ۴ بعدازظهر شنبه ۱۳۶۲/۷/۳۰ با صدای انفجار مهیب و ترسناکی از خواب بیدار شدم، صدایی که بعدها یکی از بدترین تراژدیهای شهرم شد، صدایی که به خاک و خون نشستن ۱۲۰ شهید و مجروح شدن ۲۴۴ همشهری و هموطن عزیز را در پی داشت،
سراسیمه و با وحشت فراوان به حیاط خانه دویدم، مادرم هراسان، فریاد میزد: نترسید، چیزی نیست، و میپرسید خوبید؟ همه سالم هستید؟ هنوز گیج و مبهوت بودیم که صدای پرواز هلیکوپترها به این فضای پر ابهام اضافه شد.
🔹صدا: بسیار بلند، ترسناک و غیرمنتظره بود، در آن زمان کسی با موشک و حملات موشکی آشنایی نداشت و در وحشت و اضطراب هرکسی چیزی میگفت: شهر بمباران شده! تانک سازی منفجرشده! پتروشیمی منفجرشده! شهر بمبگذاریشده! و....
در هول و ولا و استرس فراوان بهسرعت لباسهایم را پوشیدم و بهطرف مسجد محل (صاحبالزمان عج) رفتم، در آنجا متوجه شدم که هر چه هست مربوط به اتفاقی در محلة چاه نفتی واقع در نزدیکی مرکز شهر است.
🔹جهت کمک به همنوعانمان با تنی چند از دوستان و مسنترهای مسجد، بهطرف محل حادثه براه افتادیم، از مسیر پایین کاروانسرا بهطرف محله ۱۷ شهریور رفتیم، حادثة تصادفی در سرازیری پشت دبیرستان 17 شهریور همان جایی که بعداً مورد اصابت موشک سوم قرار گرفت، رخداده بود، از روبروی دبیرستان ۱۷ شهریور و از جاده بین گاراژ شهنیان و سینما ۲۲ بهمن به محل حادثه رفتیم و با عبور از جاده به منطقه مورد اصابت موشکها رسیدیم، جمعیت نسبتاً زیادی به چشم میخورد که برای کمک آمده بودند، مردم با هرآنچه که داشتند آواربرداری میکردند تا به مصدومان کمک کنند. امدادگران ونیروهای ارتش وسپاه و سایر إدارات بال لودرها وبلدوزرها هم آمده بودند، خلاصه همه در تکاپو وکمک بودند.
🔹دقایقی نگذشت که چند نفر با نشاندادن آسمان، فریاد زدند: «موشک! موشک! فرار کنید... دوباره داره موشک میاد»
انگار آنها موشک را از راه دور و در آسمان دیده بودند، تقریباً جمعیت به تکاپو افتاد بود و عدهای در حال متفرق شدن به اطراف بودند، من سیل جمعیت را دیدم که بهطرف نمره چهل و از آنجا بهطرف خیابان ۱۷ شهریور پشت دبیرستان سرازیر شده بود.
#روایتگری #خاطره
📌ادامه...👇
شـــهــــدای مسـجدسـلیمان
🔅به نام خدا 🔹حدود ساعت ۴ بعدازظهر شنبه ۱۳۶۲/۷/۳۰ با صدای انفجار مهیب و ترسناکی از خواب بیدار شدم،
برادرم حاج آرش یزدی که با تعدادی از دوستان هم مسجدیش جهت کمک به محل حادثه آمده بود، میگوید: ما در حال کمک به مجروحان و تخلیه شهدای موشک اول در روبروی سینما ۲۲ بهمن بالاتر از ساختمان بیمه فعلی بودیم که از فاصله خیلی دور، متوجه آمدن دو موشک که در پشت آنها دود خاکستری وجود داشت شدیم، البته آن زمان تصوری از موشک نداشتیم و بحث هواپیماهای سوپراتاندارد خیلی داغ بود و همه فکر کردند هواپیما دور زده و برای بمباران مجدد منطقه و کشتار جمعیت کمککننده آمده است که همه مجبور به ترک محل شدیم.
با رسیدن به ابتدای سرازیری 17 شهریور تراکتوری در حال سوارکردن مردم جهت بردن به کاروانسرا بود
من و سایرین در تلاش برای رسیدن به تراکتور و سوارشدن بودیم تا بلکه بتوانیم مسیر سراشیبی و سربالایی آنجا تا کاروانسرا را که بسیار مسیر نفس گیری بود را سواره طی کنیم ناگهان متوجه شدم، بند کفشم باز است علیرغم عجله دوستان خواهش کردم تا چند لحظه بمانند تا با هم سوار شویم که تراکتور حرکت کرد و ما نتوانستیم به آن برسیم، در حال بستن بند کفشم بودم که بدترین حالت ممکن رخ داد و موشک سوم دقیقاً در وسط جاده و نزدیک محل تصادف، اصابت نمود. (بعدها شنیدم که سرنشینانش تراکتور هم شهید و مجروح شدند) خیلیها شهید و مجروح شدند و موج انفجار تا شعاع چندصدمتری مردم اطراف را دچار موج گرفتگی نمود. حاج آرش ادامه میدهد که تقریباً ما حد مرز زندهها و شهدا بودیم؛ یعنی جلوی ما بهطرف سرازیری همه شهید شده بودند و پشت سرمان خیلیها زنده ماندند و ما به دلیل فوران رو به بالای مواد منفجره، از آنجا نجات یافتیم.
مردم بلافاصله به کمک مصدومان شتافتند، در همین لحظه یکی از بدترین صحنه را به عینه مشاهده کردیم، و آن دیدن تکههای جسد نوجوانی به فاصله یکصد متری از محل اصابت موشک در بالای سیمهای برق بود که غم و اندوه همه را دوچندان نمود.
من بهطرف مرکز شهر رفتم، در امتداد خیابان اصلی و نزدیکی بوتیک قصر رؤیا بودم که صدای مهیب و ترسناک را شنیدم، بلافاصله خود را به زمین انداختم، تکههای سنگ، شیشه، گردوخاک و غیره بود که از آسمان بر سرمان میبارید، کشانکشان خود را به زیر ایوان مغازهها رساندم
خودم را جمعوجور کردم و بلافاصله از مسیر بازار شوشتریها و از کورهراهی بهطرف کاروانسرای کلگه براه افتادم، به سربالایی نزدیک منزل شهید حسین صادقی و مغازه مشهدی نادرسیاهپور رسیدم که یک وانت تویوتا پر از اجساد و تکههای انسانی از جلوی من بهطرف کاروانسرا عبور کرد.
#روایتگری #خاطره
📌پایان بخش اول