eitaa logo
شهدا شرمنده‌ایم
155 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
864 ویدیو
22 فایل
کانال وقف آقا اباعبداللّٰه الحسین{؏} کپی با ذکر صلوات برای سلامتی رهبر و تعجیل در فرج آقا امام زمان{عج} آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج ╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗ ڪاناݪ شہدا شࢪمنده‌ایم @shohada_sharmandehim_313 ╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تفاوت‌مسمار ومیخ‌ِدرچیست؟؟ تا به حال زیاد کلمه مسمار رو شنیدید ! ولی شاید ندیده باشید! به این میگن میخ مسمار.. این میخ ب قدری بزرگه که بعد از کوبیده شدن به در تقریبا نصفش از در رد میشه و بیرون باقی میمونه!! |💔🕊| به خودیه خود خطرناکه،خیلی خطرناک.. مخصوصا اگر داغ بشه!!🍂 مثلا یه عده بیان زیر در آتیش‌درست‌کنن و این میخ مسمار سرخ بشه.. زن و مرد باید مراقب باشن.. به خصوص زن باید بیشتر مراقب باشه چون تحمل مرد زیاده زن تحملش کمه.لطیفه..🥀 مخصوصا اگر زن سنش کم باشه مثلا 18 سالش باشه ،حالا اگه اون زن. بار شیشه داشته باشه ک هیچی..💔 حتی دیدن این صحنه میخ مسمار سرخ زیر آتش‌براش‌خیلی بده،باید مراقب باشه نباید نزدیکش بشه.. حالا اگه ب ناچار نزدیک شد بقیه باید مراقب باشن،مثلا نباید ب دری که... پشتش این خانومه لگد بزنن..😭 نباید درو هول بدن،آخه میخ مسمار بلنده اون خانوم18 ساله پشت دره.. بار شیشه داره،با یه‌دست‌باید درو بگیره با یه‌دست‌چادرشو ، از بچه‌به دنیا‌ نیومده هم باید مراقبت کنه...حالا اگه یکی اومد! یکی نه! میگن چهل نفر بودن!! اگه درو لگد بزنن این در با شدت باز میشه و مسمار.‌‌‌‌.💔 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج ╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗ ڪاناݪ شہدا شࢪمنده‌ایم @shohada_sharmandehim_313 ╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج ╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗ ڪاناݪ شہدا شࢪمنده‌ایم @shohada_sharmandehim_313 ╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
شهدا شرمنده‌ایم
#خاطرات_شهید ✍به روایت همسربزرگوارشهید #شهید_علی_شفیعی #سالروز_شهادت #شهدا #خاطرات_شهید #لبیک_یا_خ
اوایل ازدواجمان بود. یک شب از صدای دلنشین قرآن بیدار شدم . نور کم سویی به چشمم خورد. از خودم پرسیدم : این نور از کجاست ؟ بعد از مدتی متوجه شدم از چراغ قوه ای است که علی روشن کرده  بود تا نماز شب بخواند، چراغ بزرگتری را روشن نکرده  بود که مبادا من از خواب بیدار شوم . علی خیلی به من احترام می گذاشت. باید از کار او سر در می آوردم، آن شب تا نماز تمام شد، سریع بلند شدم ولی از او خبری نبود زودتر از آنچه تصور می کردم رفته بود، قضیه را باید می فهمیدم، کنجکاو شده بودم هنوز صفوف نماز از هم نگسسته بودکه غیبش زد. شب دیگر از راه رسید، نماز و عبادت. مصمم بودم بدانم علی کجا می رود . طوری در صف نماز قرار گرفتم که جلوی من باشد با سلام نماز بلند شد ، من هم بلند شدم به بیرون از مسجد می رود. در تاریکی کوچه ای رها می شود و من هم تا به خود می آیم، بر دوش او یک گونی می بینم از کجا آورده بود نفهمیدم  کوچه ها را در تاریکی یکی  پس از دیگری طی می کند . هنوز متوجه من نشده بود.  درب اولین منزل ایستاد گره گونی را باز کرد پلاستیکی را کنار در گذاشت چند مرتبه به شدت در را کوبید و سریع رفت در باز شد زنی پلاستیک کنار در را برداشت به بیرون سرک کشید و برگشت . من به دنبالش راه افتادم، دومین منزل ، سومین منزل و ..... وقتی گونی خالی شد من به سرعت به طرف مسجد حرکت کردم رودتر از او رسیدم منتظرش ماندم ، علی وارد مسجد شد . جلو رفتم ، سلام کردم جواب داد . گفتم جایی رفته بودی : نه ... مثل اینکه جایی رفته بودی ؟ با نگاهش مرا به سکوت وا داشت. من جایی نبودم ، همین اطراف بودم ،فایده ای نداشت . به ناچار از او جدا شدم و او را با خدایش تنها گذاشتم . کاری که بعضی شبها تکرار میکرد . می خواست همچنان مخفی بماند. 📎فرمانده محور عملیاتی لشگر ۴۱ ثارالله ولادت : ۱۳۴۵/۸/۱۸ کرمان شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۴ عملیات کربلای ۴ 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج ╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗ ڪاناݪ شہدا شࢪمنده‌ایم @shohada_sharmandehim_313 ╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝