@MaddahionlinYEKNET.IR - shoor 2 - fatemieh 2 - 1400 - narimani.mp3
زمان:
حجم:
6.2M
⏯ #شور #حماسی #شهدا
🏴 #سالگرد_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🍃ته خوشبختی یه عاشق وقتی
🍃به اربابش میره
🎤 #سید_رضا_نریمانی
👌فوق زیبا
🔴مرجع رسمی #مداحی های روز
#فاطمیھ🕯🥀
🕌با ما هیئت را در خانه هایتان به پا کنید
@𝓪𝓸𝓼𝓱𝓰𝓱𝓸_𝓪𝓵𝓶𝓪𝓪𝓼𝓸𝓸𝓶𝓲𝓷
{کانال عشاق المعصومین}
🔰 #شهدا | #قهرمانان_بازی_دراز
🔻شهیدغلامعلیپیچک:
جنازه مرا بر روی مین ها بیاندازید، تا منافقین فکر نکنند، ما در راه خدا از جنازه مان دریغ داریم، به دامادیِِ دو ماهه من نگریید، دامادیِ بزرگی در پیش داریم.
╔━━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━━╗
ڪاناݪ شہدا شࢪمندهایم
@shohada_sharmandehim_313
╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
السلام علی شهدای #کربلا ❤️❤️
سلام به دوستان ✋
امروز هم به مدد شهدا ، کارمون رو شروع میکنیم...
طبق فرمایش امام خامنہ اے ؛
« زنده نگہ داشتن یاد #شهدا ، کم تر از #شهادت نیست ... »
╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗
ڪاناݪ شہدا شࢪمندهایم
@shohada_sharmandehim_313
╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
#خاطرات_شهید
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_علی_شفیعی
#سالروز_شهادت
#شهدا
#خاطرات_شهید
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج
╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗
ڪاناݪ شہدا شࢪمندهایم
@shohada_sharmandehim_313
╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
🤍ℍ𝕠𝕤𝕤𝕖𝕚𝕟🧡:
❬🔗😂❭
••
#طنز جبهه
به سلامتی فرمانده😎
دستور بود هیچ کس بالای ٨٠ کیلومتر سرعت🚖، حق ندارد رانندگی کند😓!
یک شب داشتم میآمدم كه یکی کنار جاده🛣، دست تکان داد
نگه داشتم😉
#سوار كه شد ، 🙂
گاز دادم و راه افتادم
من با
#سرعت میراندم و با هم حرف میزديم ! 😍
گفت: میگن #فرمانده لشکرتون دستور داده تند نرید ! 🙄😒 راست میگن؟!🤔
گفتم: #فرمانده گفته😊 ! زدم دنده چهار و ادامه دادم : اینم به سلامتی #فرمانده باحالمان !!!😄
مسیرمان تا نزدیکی واحد ما، یکی بود؛ پیاده که شد، دیدم خیلی تحویلش میگيرند !!😟
پرسيدم : کی هستی تو مگه ؟!🤔
گفت : همون که به افتخارش زدی دنده چهار ...😶😰😨😱😂
شادی روح شهدا صلوات
#داستان_طنز
#طنز
#شهدا
#شهید
#شهیدانه
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج
╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗
ڪاناݪ شہدا شࢪمندهایم
@shohada_sharmandehim_313
╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
••
راه گم کرده ایم...
قرار بود؛
جا پای شما راه برویم،
اما به بیراهه قدم گذاشتیم...
#شهدا_شرمنده_ایم
#شهدا
#شهید
#شهیدانه
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج
╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗
ڪاناݪ شہدا شࢪمندهایم
@shohada_sharmandehim_313
╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
#وصیت_نامه 🌱📜
ای کسانیکه نسبت به مسائل انقلاب بی تفاوت هستید ، از خانواده های شهداء خجالت بکشید ، از کودکان شهدا خجالت بکشید ، از خود شهداء خجالت بکشید ، از مظلومیت شهداء و بسیجیان خجالت بکشید و سعی کنید وارد مسائل انقلابی شوید .
شهیدفرج الله دیده بان🌷
#وصیت_نامه
#شهید
#شهدا
#شهیدانه
#شهدا_شرمنده_ایم
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج
╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗
ڪاناݪ شہدا شࢪمندهایم
@shohada_sharmandehim_313
╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
میدونی این چیه؟!
این...
آخرین نگاهِ یِک غَواصِ....
#عملیات_کربلای_چهار
#غواصان_دریا_دل
#غواص_دست_بسته
#شهید
#شهیدانه
#شهدا
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج
╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗
ڪاناݪ شہدا شࢪمندهایم
@shohada_sharmandehim_313
╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
#خاطرات_شهید
🔹با سید رفته بودیم حمام عمومی. سید انگشترهای دستش را در آورد و کنار حوض گذاشت. آب را پاشیدم سمت حوض. رنگ از چهرهٔ سید پرید. او به دنبال انگشترش می گشت. انگشترش را آب برده بود داخل چاه. دیگه کاری نمی شد کرد. به شوخی به سید گفتم: تو نباید به مال دنیا دلبسته باشی.
🔸گفت: «راست میگی ولی این هدیهٔ همسرم بود؛ خانمی که ذریهٔ حضرتزهرا (س) است. اگر بفهمد همین اوایل زندگی هدیه اش را گم کردم بد می شود.» روز بعد به همراه سید راهی مازندران شدیم در حالی که ناراحتی در چهره اش موج می زد.
🔹دو روز مرخصی ما تمام شد. سوار بر خودروی سپاه راهی تهران شدیم. ناخودآگاه نگاهم به دست سید افتاد. خواب از چشمانم پرید. دستش را در دستانم گرفتم. با تعجب گفتم: «سید این همون انگشتره!!» خیلی آهسته گفت آروم باش. انگشتر خود خودش بود. من دیده بودم که سید یه بار به زمین خورد و گوشه نگین این انگشتر پرید. خودم دیدم که همان انگشتر به داخل فاضلاب حمام افتاد. حالا همان انگشتر در دست سید بود.
🔸با تعجب گفتم تو رو خدا بگو چی شده؟ اما سید حرفی نمی زد و بحث را عوض می کرد. اما این موضوعی نبود که به سادگی بشود از کنارش گذشت. سید را حق مادرش قسم دادم. گفت چیزی را که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن و حتی اگه تونستی بعد از من هم به کسی نگو چون تو را به خرافه گویی متهم می کنند.
🔹سید گفت: «من آن شب به خانه رفتم. مراقب بودم همسرم دستم را نبیند. قبل از خواب به مادرم متوسل شدم. گفتم مادر جان بیا و آبروی من را بخر. بعدش طبق معمول سوره واقعه را خواندم و خوابیدم.
🔸نیمه شب بود که برای نمازشب بیدار شدم. مفاتیح من بالای سرم بود. مسواک و انگشترم روی مفاتیح بود. رفتم وضو گرفتم و آماده نماز شب شدم. رفتم سمت مفاتیح تا انگشترم را دستم کنم . یکباره با تعجب دیدم دو تا انگشتر روی مفاتیح هست. با تعجب دیدم همان انگشتری که در حمام دانشکده تهران گم شده بود روی مفاتیح قرار داشت. با همان نگینی که گوشه اش پریده بود، نمی دانی چه حالی داشتم.»
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
#شهیدانه
#شهدا
#شهید
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج
╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗
ڪاناݪ شہدا شࢪمندهایم
@shohada_sharmandehim_313
╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
#خاطرات_شهید
🔹بیشتـر وقت ها لباس پوشیدنش جوری بود که تیپ و ظاهرش مثل بچههایجنگ باشد... ولی آن روز شلوار کتان پوشیده بود و خیلی شیک شده بود. جلو رفتم و گفتم: سید! شما هم ؟! سید گفت :
به نظر تو از لحاظ شرعی اشکالی داره؟؟؟
🔸گفتم: نه! گشاده، هیچ علامتی هم نداره ، ولی برای شما خوب نیست. گفت: میدونم؛ ولی امروز رفته بودم با یه سری از جوون ها فوتبال بازی کنم! بعد هم باهاشون صحبت کردم و دعوتشون کردم به هیئت. بعد هم گفت: «وقتی با تیپ و ظاهری مثل خودشون باهاشون حرف میزنی بیشتر حرفت رو قبول میکنند.»
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
#شهیدانه
#شهدا
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج
╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗
ڪاناݪ شہدا شࢪمندهایم
@shohada_sharmandehim_313
╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
#خاطرات_شهید
🔹با سید رفته بودیم حمام عمومی. سید انگشترهای دستش را در آورد و کنار حوض گذاشت. آب را پاشیدم سمت حوض. رنگ از چهرهٔ سید پرید. او به دنبال انگشترش می گشت. انگشترش را آب برده بود داخل چاه. دیگه کاری نمی شد کرد. به شوخی به سید گفتم: تو نباید به مال دنیا دلبسته باشی.
🔸گفت: «راست میگی ولی این هدیهٔ همسرم بود؛ خانمی که ذریهٔ حضرتزهرا (س) است. اگر بفهمد همین اوایل زندگی هدیه اش را گم کردم بد می شود.» روز بعد به همراه سید راهی مازندران شدیم در حالی که ناراحتی در چهره اش موج می زد.
🔹دو روز مرخصی ما تمام شد. سوار بر خودروی سپاه راهی تهران شدیم. ناخودآگاه نگاهم به دست سید افتاد. خواب از چشمانم پرید. دستش را در دستانم گرفتم. با تعجب گفتم: «سید این همون انگشتره!!» خیلی آهسته گفت آروم باش. انگشتر خود خودش بود. من دیده بودم که سید یه بار به زمین خورد و گوشه نگین این انگشتر پرید. خودم دیدم که همان انگشتر به داخل فاضلاب حمام افتاد. حالا همان انگشتر در دست سید بود.
🔸با تعجب گفتم تو رو خدا بگو چی شده؟ اما سید حرفی نمی زد و بحث را عوض می کرد. اما این موضوعی نبود که به سادگی بشود از کنارش گذشت. سید را حق مادرش قسم دادم. گفت چیزی را که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن و حتی اگه تونستی بعد از من هم به کسی نگو چون تو را به خرافه گویی متهم می کنند.
🔹سید گفت: «من آن شب به خانه رفتم. مراقب بودم همسرم دستم را نبیند. قبل از خواب به مادرم متوسل شدم. گفتم مادر جان بیا و آبروی من را بخر. بعدش طبق معمول سوره واقعه را خواندم و خوابیدم.
🔸نیمه شب بود که برای نمازشب بیدار شدم. مفاتیح من بالای سرم بود. مسواک و انگشترم روی مفاتیح بود. رفتم وضو گرفتم و آماده نماز شب شدم. رفتم سمت مفاتیح تا انگشترم را دستم کنم . یکباره با تعجب دیدم دو تا انگشتر روی مفاتیح هست. با تعجب دیدم همان انگشتری که در حمام دانشکده تهران گم شده بود روی مفاتیح قرار داشت. با همان نگینی که گوشه اش پریده بود، نمی دانی چه حالی داشتم.»
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
#شهیدانه
#شهدا
#شهید
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج
╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗
ڪاناݪ شہدا شࢪمندهایم
@shohada_sharmandehim_313
╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝