eitaa logo
شهدا شرمنده‌ایم
155 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
864 ویدیو
22 فایل
کانال وقف آقا اباعبداللّٰه الحسین{؏} کپی با ذکر صلوات برای سلامتی رهبر و تعجیل در فرج آقا امام زمان{عج} آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
لحظه لحظه به خدا ؛ جای شهیدٰان خالی است ! حِیف ؛ جامانده از آن قافِله‌ی یٰار شدیم ... 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج ╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗ ڪاناݪ شہدا شࢪمنده‌ایم @shohada_sharmandehim_313 ╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
13.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرد تر از شهدا چه کسانی هستند ؟! - جواب این دل‌ها رو کی میده ؟! 🚶🏻‍♀قوی‌نشربدید 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج ╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗ ڪاناݪ شہدا شࢪمنده‌ایم @shohada_sharmandehim_313 ╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
🤍ℍ𝕠𝕤𝕤𝕖𝕚𝕟🧡: ❬🔗😂❭ •• جبهه به سلامتی فرمانده😎 دستور بود هیچ کس بالای ٨٠ کیلومتر سرعت🚖، حق ندارد رانندگی کند😓! یک شب داشتم می‌آمدم كه یکی کنار جاده🛣، دست تکان داد نگه داشتم😉 كه شد ، 🙂 گاز دادم و راه افتادم من با می‌راندم و با هم حرف می‌زديم ! 😍 گفت: می‌گن لشکرتون دستور داده تند نرید ! 🙄😒 راست می‌گن؟!🤔 گفتم: گفته😊 ! زدم دنده چهار و ادامه دادم : اینم به سلامتی باحالمان !!!😄 مسیرمان تا نزدیکی واحد ما، یکی بود؛ پیاده که شد، دیدم خیلی تحویلش می‌گيرند !!😟 پرسيدم : کی هستی تو مگه ؟!🤔 گفت : همون که به افتخارش زدی دنده چهار ...😶😰😨😱😂 شادی روح شهدا صلوات 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج ╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗ ڪاناݪ شہدا شࢪمنده‌ایم @shohada_sharmandehim_313 ╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
•• راه گم کرده ایم... قرار بود؛ جا پای شما راه برویم، اما به بیراهه قدم گذاشتیم... 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج ╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗ ڪاناݪ شہدا شࢪمنده‌ایم @shohada_sharmandehim_313 ╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
🌱📜 ای کسانیکه نسبت به مسائل انقلاب بی تفاوت هستید ، از خانواده های شهداء خجالت بکشید ، از کودکان شهدا خجالت بکشید ، از خود شهداء خجالت بکشید ، از مظلومیت شهداء و بسیجیان خجالت بکشید و سعی کنید وارد مسائل انقلابی شوید . شهیدفرج الله دیده بان🌷 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج ╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗ ڪاناݪ شہدا شࢪمنده‌ایم @shohada_sharmandehim_313 ╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
میدونی این چیه؟! این... آخرین نگاهِ یِک غَواصِ.... 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج ╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗ ڪاناݪ شہدا شࢪمنده‌ایم @shohada_sharmandehim_313 ╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
گفت : میدونۍ چࢪا میگیم ‌ࢪفیق شہید خیلے کمڪت‌ میکنہ؟! -بࢪا؎ اینڪھ ‌ࢪفیق‌ ࢪوی ‌ࢪفیق‌ اثࢪ میزاࢪھツ♥️✨ معࢪفت ‌بھ‌ خࢪج‌ میدھ‌ و یھ ‌ࢪوز بھ ‌ࢪسم‌ ࢪفاقت‌ میبࢪتت پیش ‌خودش... 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج ╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗ ڪاناݪ شہدا شࢪمنده‌ایم @shohada_sharmandehim_313 ╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
ما از جان عزیز تر داشتیم که رفت .. 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج ╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗ ڪاناݪ شہدا شࢪمنده‌ایم @shohada_sharmandehim_313 ╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
🔹با سید رفته بودیم حمام عمومی. سید انگشترهای دستش را در آورد و کنار حوض گذاشت. آب را پاشیدم سمت حوض. رنگ از چهرهٔ سید پرید. او به دنبال انگشترش می گشت. انگشترش را آب برده بود داخل چاه. دیگه کاری نمی شد کرد. به شوخی به سید گفتم: تو نباید به مال دنیا دلبسته باشی. 🔸گفت: «راست میگی ولی این هدیهٔ همسرم بود؛ خانمی که ذریهٔ حضرت‌زهرا (س) است. اگر بفهمد همین اوایل زندگی هدیه اش را گم کردم بد می شود.» روز بعد به همراه سید راهی مازندران شدیم در حالی که ناراحتی در چهره اش موج می زد. 🔹دو روز مرخصی ما تمام شد. سوار بر خودروی سپاه راهی تهران شدیم. ناخودآگاه نگاهم به دست سید افتاد. خواب از چشمانم پرید. دستش را در دستانم گرفتم. با تعجب گفتم: «سید این همون انگشتره!!» خیلی آهسته گفت آروم باش. انگشتر خود خودش بود. من دیده بودم که سید یه بار به زمین خورد و گوشه نگین این انگشتر پرید. خودم دیدم که همان انگشتر به داخل فاضلاب حمام افتاد. حالا همان انگشتر در دست سید بود. 🔸با تعجب گفتم تو رو خدا بگو چی شده؟ اما سید حرفی نمی زد و بحث را عوض می کرد. اما این موضوعی نبود که به سادگی بشود از کنارش گذشت. سید را حق مادرش قسم دادم. گفت چیزی را که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن و حتی اگه تونستی بعد از من هم به کسی نگو چون تو را به خرافه گویی متهم می کنند. 🔹سید گفت: «من آن شب به خانه رفتم. مراقب بودم همسرم دستم را نبیند. قبل از خواب به مادرم متوسل شدم. گفتم مادر جان بیا و آبروی من را بخر. بعدش طبق معمول سوره واقعه را خواندم و خوابیدم. 🔸نیمه شب بود که برای نمازشب بیدار شدم. مفاتیح من بالای سرم بود. مسواک و انگشترم روی مفاتیح بود. رفتم وضو گرفتم و آماده نماز شب شدم. رفتم سمت مفاتیح تا انگشترم را دستم کنم . یکباره با تعجب دیدم دو تا انگشتر روی مفاتیح هست. با تعجب دیدم همان انگشتری که در حمام دانشکده تهران گم شده بود روی مفاتیح قرار داشت. با همان نگینی که گوشه اش پریده بود، نمی دانی چه حالی داشتم.» 🌷 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج ╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗ ڪاناݪ شہدا شࢪمنده‌ایم @shohada_sharmandehim_313 ╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
🔹بیشتـر وقت ها لباس پوشیدنش جوری بود که تیپ و ظاهرش مثل بچه‌های‌جنگ باشد... ولی آن روز شلوار کتان پوشیده بود و خیلی شیک شده بود. جلو رفتم و گفتم: سید! شما هم ؟! سید گفت : به نظر تو از لحاظ شرعی اشکالی داره؟؟؟ 🔸گفتم: نه! گشاده، هیچ علامتی هم نداره ، ولی برای شما خوب نیست. گفت: میدونم؛ ولی امروز رفته بودم با یه سری از جوون ها فوتبال بازی کنم! بعد هم باهاشون صحبت کردم و دعوتشون کردم به هیئت. بعد هم گفت: «وقتی با تیپ و ظاهری مثل خودشون باهاشون حرف میزنی بیشتر حرفت رو قبول میکنند.» 🌷 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج ╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗ ڪاناݪ شہدا شࢪمنده‌ایم @shohada_sharmandehim_313 ╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
🔹با سید رفته بودیم حمام عمومی. سید انگشترهای دستش را در آورد و کنار حوض گذاشت. آب را پاشیدم سمت حوض. رنگ از چهرهٔ سید پرید. او به دنبال انگشترش می گشت. انگشترش را آب برده بود داخل چاه. دیگه کاری نمی شد کرد. به شوخی به سید گفتم: تو نباید به مال دنیا دلبسته باشی. 🔸گفت: «راست میگی ولی این هدیهٔ همسرم بود؛ خانمی که ذریهٔ حضرت‌زهرا (س) است. اگر بفهمد همین اوایل زندگی هدیه اش را گم کردم بد می شود.» روز بعد به همراه سید راهی مازندران شدیم در حالی که ناراحتی در چهره اش موج می زد. 🔹دو روز مرخصی ما تمام شد. سوار بر خودروی سپاه راهی تهران شدیم. ناخودآگاه نگاهم به دست سید افتاد. خواب از چشمانم پرید. دستش را در دستانم گرفتم. با تعجب گفتم: «سید این همون انگشتره!!» خیلی آهسته گفت آروم باش. انگشتر خود خودش بود. من دیده بودم که سید یه بار به زمین خورد و گوشه نگین این انگشتر پرید. خودم دیدم که همان انگشتر به داخل فاضلاب حمام افتاد. حالا همان انگشتر در دست سید بود. 🔸با تعجب گفتم تو رو خدا بگو چی شده؟ اما سید حرفی نمی زد و بحث را عوض می کرد. اما این موضوعی نبود که به سادگی بشود از کنارش گذشت. سید را حق مادرش قسم دادم. گفت چیزی را که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن و حتی اگه تونستی بعد از من هم به کسی نگو چون تو را به خرافه گویی متهم می کنند. 🔹سید گفت: «من آن شب به خانه رفتم. مراقب بودم همسرم دستم را نبیند. قبل از خواب به مادرم متوسل شدم. گفتم مادر جان بیا و آبروی من را بخر. بعدش طبق معمول سوره واقعه را خواندم و خوابیدم. 🔸نیمه شب بود که برای نمازشب بیدار شدم. مفاتیح من بالای سرم بود. مسواک و انگشترم روی مفاتیح بود. رفتم وضو گرفتم و آماده نماز شب شدم. رفتم سمت مفاتیح تا انگشترم را دستم کنم . یکباره با تعجب دیدم دو تا انگشتر روی مفاتیح هست. با تعجب دیدم همان انگشتری که در حمام دانشکده تهران گم شده بود روی مفاتیح قرار داشت. با همان نگینی که گوشه اش پریده بود، نمی دانی چه حالی داشتم.» 🌷 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج ╔━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╗ ڪاناݪ شہدا شࢪمنده‌ایم @shohada_sharmandehim_313 ╚━━━━━๑ღ❤️ღ๑━━━━━╝
درفرهنگ کربلا... جوان یعنی آن کسی که جلوداراست واز همه زودت به سمت شهادت سبقت می گیرد...! جوون حواست باشه.... 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَـرج ╔━━๑ღ❤️ღ๑━━╗ ڪاناݪ شہدا شࢪمنده‌ایم @shohada_sharmandehim_313 ╚━━๑ღ❤️ღ๑━━╝