eitaa logo
🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
227 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
14 فایل
⭕این کانال حاوی مطالب مربوط به شهدای انقلاب ، شهدای جنگ تحمیلی ، شهدای ترور ، شهدای محور مقاومت و شهدای مدافع حرم می باشد. شامل زندگی نامه و ابعاد شخصیتی شهدا🌷 🆔 @shohada_tmersad313 ❤زندگی زیباست اما شهادت زیباتر❤
مشاهده در ایتا
دانلود
اولاً ؛ فقط بہ خاطر مظلومیتِ سیـدہ زیـنب بہ سوریہ می روم دومـاً ؛ اگر بہ سوریـہ بروی قـطعاً زمینۂ ظهـور امام زمان عج را می بینید ◻️تاریخ ولادت: ۱۳۶۴/۰۲/۰۲ ◻️محل ولادت: نکا_مازندران ◻️تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۰۲/۱۶ ◻️محل شهادت: خان طومان_سوریه 🆔 @shohada_tmersad313
🕊🍂 🍂🕊 🌷خـــاطره‌ای‌از‌شهید‌ 🌷 ◽️قبل از شروع مراسم عقد، علی‌آقا نگاهی به من کرد و گفت: شنیدم که عروس هرچه از خدا بخواهد، اجابتش حتمی است. ➕گفتم: چه آرزویی داری؟ ؟؟ ◽️درحالی ‌که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود، گفت: اگر علاقه‌ای به من دارید و به خوشبختی من می‌اندیشید، لطف کنید از خدا برایم شهادت بخواهید. از این جمله تنم لرزید. چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی‌‌ترین روز زندگی‌‌اش بی نهایت سخت بود. ◽️سعی کردم طفره بروم؛ اما علی‌آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم، ناچار قبول کردم. هنگام جاری شدن خطبه عقد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک نگاهم را به علی دوختم؛ آثار خوشحالی درچهره‌اش آشکار بود. ◽️مراسم ازدواج ما در حضور شهید آیت ‌الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد. نمی‌دانم این چه رازی است که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت ‌الله مدنی همه به فیض شهادت نائل شدند... ✍راوی: همسربزرگوارشهید🕊 🌷🍃 🕊شهداءرایادکنیدبه‌ذکریک‌صلوات🕊 🆔 @shohada_tmersad313
✍️ 💠 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام (علیه‌السلام) خوانده بودم، قالب تهی می‌کردم و تنها پناه امام مهربانم (علیه‌السلام) جانم را به کالبدم برگرداند. هرچند برای دل کوچک این دختر جوان، ترسناکی بود و تا لحظه‌ای که خوابم برد، در بیداری هر لحظه کابووسش را می‌دیدم که از صدای وحشتناکی از خواب پریدم. 💠 رگبار گلوله و جیغ چند زن پرده گوشم را پاره کرد و تاریکی اتاق کافی بود تا همه بدنم از ترس لمس شود. احساس می‌کردم روانداز و ملحفه تشک به دست و پایم پیچیده و نمی‌توانم از جا بلند شوم. زمان زیادی طول کشید تا توانستم از رختخواب جدا شوم و نمی‌دانم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم. در را که باز کردم، آتش تیراندازی در تاریکی شب چشمم را کور کرد. 💠 تنها چیزی که می‌دیدم ورود وحشیانه به حیاط خانه بود و عباس که تنها با یک میله آهنی می‌خواست از ما کند. زن‌عمو و دخترعمو‌ها پایین پله‌های ایوان پشت عمو پناه گرفته و کار دیگری از دست‌شان برنمی‌آمد که فقط جیغ می‌کشیدند. از شدت وحشت احساس می‌کردم جانم به گلویم رسیده که حتی نمی‌توانستم جیغ بزنم و با قدم‌هایی که به زمین قفل شده بود، عقب عقب می‌رفتم. 💠 چند نفری عباس را دوره کرده و یکی با اسلحه به سر عمو می‌کوبید تا نقش زمین شد و دیگر دست‌شان را از روی ماشه برداشتند که عباس به دام افتاده بود. دستش را از پشت بستند، با لگدی به کمرش او را با صورت به زمین کوبیدند و برای بریدن سرش، چاقو را به سمت گلویش بردند. بدنم طوری لمس شده بود که حتی زبانم نمی‌چرخید تا التماس‌شان کنم دست از سر برادرم بردارند. 💠 گاهی اوقات تنها راه نجات است و آنچه من می‌دیدم چاره‌ای جز مردن نداشت که با چشمان وحشتزده‌ام دیدم سر عباسم را بریدند، فریادهای عمو را با شلیک گلوله‌ای به سرش ساکت کردند و دیگر مانعی بین آن‌ها و ما زن‌ها نبود. زن‌عمو تلاش می‌کرد زینب و زهرا را در آغوشش پنهان کند و همگی ضجه می‌زدند و به دل این حیوانات نبود که یکی دست زهرا را گرفت و دیگری بازوی زینب را با همه قدرت می‌کشید تا از آغوش زن‌عمو جدایشان کند. 💠 زن‌عمو دخترها را رها نمی‌کرد و دنبال‌شان روی زمین کشیده می‌شد که ناله‌های او را هم با رگباری از گلوله پاسخ دادند. با آخرین نوری که به نگاهم مانده بود دیدم زینب و زهرا را با خودشان بردند که زیر پایم خالی شد و زمین خوردم. همانطور که نقش زمین بودم خودم را عقب می‌کشیدم و با نفس‌های بریده‌ام جان می‌کَندم که هیولای داعشی بالای سرم ظاهر شد. در تاریکی اتاق تنها سایه وحشتناکی را می‌دیدم که به سمتم می‌آمد و اینجا دیگر آخر دنیا بود. 💠 پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود. به سمت صورتم خم شد طوری که گرمای نفس‌های را حس کردم و می‌خواست بازویم را بگیرد که فریادی مانعش شد. نور چراغ قوه‌اش را به داخل اتاق تاباند و بر سر داعشی فریاد زد :«گمشو کنار!» داعشی به سمتش چرخید و با عصبانیت اعتراض کرد :«این سهم منه!» 💠 چراغ قوه را مستقیم به سمت داعشی گرفت و قاطعانه حکم کرد :«از اون دوتایی که تو حیاط هستن هر کدوم رو می‌خوای ببر، ولی این مال منه!» و بلافاصله نور را به صورتم انداخت تا چشمانم را کور کند و مقابلم روی زمین نشست. دستش را جلو آورد و طوری موهایم را کشید که ناله‌ام بلند شد. با کشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد :«بهت گفته بودم تو فقط سهم خودمی!» صدای نحس عدنان بود و نگاه نجسش را در نور چراغ قوه دیدم که باورم شد آخر اسیر هوس این شده‌ام. 💠 لحظاتی خیره تماشایم کرد، سپس با قدرت از جا بلند شد و هنوز موهایم در چنگش بود که مرا هم از جا کَند. همه وزن بدنم را با موهایم بلند کرد و من احساس کردم سرم آتش گرفته که از اعماق جانم جیغ کشیدم. همانطور مرا دنبال خودش می‌کشید و من از درد ضجه می‌زدم تا لحظه‌ای که روی پله‌های ایوان با صورت زمین خوردم. 💠 اینبار یقه پیراهنم را کشید تا بلندم کند و من دیگر دردی حس نمی‌کردم که تازه پیکر بی‌سر عباس را میان دریای دیدم و نمی‌دانستم سرش را کجا برده‌اند؟ یقه پیراهنم در چنگ عدنان بود و پایین پیراهنم در خون عباس کشیده می‌شد تا از در حیاط بیرون رفتم و هنوز چشمم سرگردان سر بریده عباس بود که دیدم در کوچه شده است... ✍️نویسنده: 🇮🇷 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه ۹۹/۲/۱۸ "مادرت" زائر و من قافیه رفت از دستم دورم اما تو بگو دور نِشینت هستم "شبِ جمعه" طرفِ "ڪرب وبلایت" گفتم خوش به حالم ڪه فقط من به شما دل بستم یاحسیـن(ع) 🆔 @shohada_tmersad313
🌹 ذبیح۲۱سالهٔ لشکـــــر فاطمیون دانشجوی دانشگاه فردوسی برای دفاع از حرم بی بی درس را رهاکرد سرش رو هم داد....✌ 🆔 @shohada_tmersad313
وقتی به فرودگاه دمشق رسیدیم، شهید طهماسبی گفت:«حسین! تا می‌تونی این یکی دو روز بگیر بخواب!» گفتم:«چطور؟» گفت:«تا قبل از اعزام به حلب، جز زیارت و خواب هیچ کار دیگه‌ای نکن!» گفتم:«قضیه چیه؟» گفت:«اونجا خواب و خوراک ندارید! کلا 24 ساعته بیدارید و درگیر» حال خاصی به من دست داد. در فرودگاه هم می‌فهمیدند به حلب می‌رویم طور دیگری نگاهمان می‌کردند. حسابی به ما می‌رسیدند و پذیرایی می‌کردند! انگار دو دقیقه بعد می‌خواهند سرمان را ببُرند! بالاخره به مقرمان در حلب رفتیم. صدای عباس از پشت بیسیم می‌آمد که دائم می‌گفت:«مهمات بریزید، دفاع کنید، من کمک می‌خوام» صدایش را که شنیدیم خوشحال شدیم. گفتم:«دمش گرم! چقدر مرد شده این عباس!» فرمانده گروهان شده بود و مدیریت می‌کرد. دوست داشتیم زودتر برویم و عباس و بچه‌ها را ببینیم. ✍حسین جوینده همرزم شهید شهید عباس دانشگر پاسدار دهه هفتادی مدافع حرم هـــجـــده ‌اردیبهشت سالروز ولادتت مبارک 🍃🌼🍃🌼🍃 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
* * * 🥀 تاریخ تولد: ۱۳۵۸ تاریخ شهادت: ۱۳ / ۱۰ / ۱۳۹۸ محل تولد: زنجان / دفن تهران محل شهادت: بغداد مادرش میگوید هادی عادت داشت که من را هر وقت میدید دست یا پای مرا میبوسید☺️ و به ما خیلی احترام میگذاشت *جگرم سوخت ولی خداروشکر که عاقبت بخیر شد🕊او حدود ۱۶ سال در لباس سبز سپاه به خدمت مشغول بود سال‌ها در تیم حفاظتی شهید سپهبد قاسم سلیمانی حضور داشت.هادی برادر شهید بود* یکی از برادرش *شهید جواد طارمی* در عملیات خیبر بعد از ۱۵ سال پیکرش به وطن بازگشت🍁هادی دارای دو دختر ۴ ساله و ۹ ساله به نام‌های *محیا*و *هانیه*است دخترانی که دلتنگ پدر هستند💔 روز ۱۳ دی ماه ۹۸ در حمله بالگردهای آمریکایی در فرودگاه بغداد در کنار سردار بزرگ ایران پر کشید😭😔 🌹 شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات 🕊🌷🌷🕊 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 روایتی از استاد رائفی پور؛ درباره شهید دهه هفتادی مدافع حرم که یکی دوماه از نامزدی ش نگذشته بود 😔 ۲۷ 🆔 @shohada_tmersad313
⚘﷽⚘ ♡ ســاعت به وقــت دلتنگـے ♡ دلت که گرفته باشد تازه آغاز ماجراست قدم به قدم خاطرات مےآیند روحت را مےخراشند وتو ناچار مےشوے به سکوت و تحمل بغضے تلخ دلت که گرفته باشد قطره به قطره دلتنگے سرازیر مےشود از چشمانت وآهےسرد روےگونه هایت مگر چقدر مےتوانےطاقت بیاورے؟ دلت که گرفته باشد فقط یک نفر باید باشد فقط باید باشد . . . 😔 ســــــــــــــــــــــردار شرح دلتنگےمن باتو فقط یک جمله ست تاجنون فاصله اے نیست از اینجا که منم 🌙 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ فرقی نمیکند تاکنون با چه آدابی زیسته ای. فرقی نمیکند تاکنون دل به دلشان داده ای یا نه؟ فرقی نمی کند تاکنون گوشِ دل به حرف هایشان سپرده ای یا نه... یـا حـــتـــی ؛ فرقی نمیکند که تاکنون در برابرشان مودب بوده ای یا جوابِ ایثارشان را با تمسخر داده ای!!! آنـهـا مثل من و تو نیستند ، که با داشته های خودشان قضاوتمان کنند و یا دوستمان بدارند... آنــهــا از جــنـس لــبــخـند هـای خـــدا هستند.... پاک و ساده و مهربان.... فقط کافی است یک بار هم که شده، دلت را به دلشان بسپاری... دوســـت شــهــیـــدت را پـــیــــدا کــن.... او همیشه حاضر است ... در کنار لبخند هایت ، و هم نفس با هـق هـقِ بغض هایت... ضـرر نمیکــنــی بِســـْـــــمِ الـــلّـــــه... 🌷 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هروز صبح با صدای شهدا مداحی خواندن 💖شهید حامد بافنده💖دربین مدافعان حرم. 🌹🌸بیشتر این جمع عندربهم یرزقون شدند خوش به سعادتشون🌹🌸 🕊🌷🌷🕊 🆔 @shohada_tmersad313
🍃رهبرانقلاب: همین الان کسانی در دنیا هستند که با شهدا اُنس بیشتری دارند، در مشکلات زندگی متوسّل به شهدا میشوند و شهدا جواب میدهند . اُنس با شهدا را امروز تجربه کن : رفیق شهید که داشته باشی، یک قدم به خدا نزدیک تری و حسن اولئک رفیقا ابراهیم هادی، هادی دلهای ما 🌷شهید ابراهیم هادی🌷 یاد شهدا با صلوات🌷 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. پروردگارا..! قلبم مالامال عشق تو است و از شوق عشق تو و به حسین تو می تپد.. جانا..! جان ناقابلم که امانت توست را بپذیر و از خطاهایم درگذر که من فراق تو و طاقت و تحمل عذاب تو را ندارم. بارالها..! من همان بنده ای هستم که سالها در گمراهی به سر برده و عصیان اوامر تو را کرده‌ام ، اما اینک معترفم به گناهانم و اقرار میکنم به اینکه در اشتباه بوده‌ام.. [ شهید حجت الله رحیمی ] 🆔 @shohada_tmersad313
❤️حسن جان... من از زبان همہ حـرف مـیزنـم بـا تـو ..؛ زمینمان شده ویران، از چہ خبر؟.. یادی کنیم از تمامی شهدا علی الخصوص با ذکر صلوات شهدای رضوی 🆔 @shohada_tmersad313
اولاً ؛ فقط بہ خاطر مظلومیتِ سیـدہ زیـنب بہ سوریہ می روم دومـاً ؛ اگر بہ سوریـہ بروی قـطعاً زمینۂ ظهـور امام زمان عج را می بینید ◻️محل ولادت: نکا_مازندران ◻️محل شهادت: خان طومان_سوریه 🆔 @shohada_tmersad313
●حسن سرش درد می کرد برای کارهای خیر. اگر دوستانش در کاری فرو می ماندند، به حسن مراجعه می کردند. یک ماشین پی کی داشت. یک باره نمی دانم چه بلایی سرش آمد. بعد از شهادتش فهمیدیم آن را فروخته هزینه زایمان همسر یکی از دوستانش کرده بود .. ✍ به روایت برادرشـ‌هید 🌷 🕊🕊 🆔 @shohada_tmersad313
مـن یقیین دارم شـهادت را شــما عـــشاق درک کردید... نه مایی کہ شـهادت فقـط ورد زبـانمان است و بسـ...😔 الــهی زندگـیمان را شـهادت گـونه قرار ده... 🌹🌹 🆔 @shohada_tmersad313
شهید حاج قاسم پیش از سفر به سوریه در سفر به قم و زیارت حضرت معصومه(س) گفته بودند :   🔹اگر شهید شدم انگشترم را به همراه خودم دفن کنید زیرا به دلیل قرائت همه نمازهای من و تبرک حرم های مطهر ائمه و دیگر مکان های مقدس که به همراهم بوده ارزش معنوی بسیار بالایی برای من دارد. 🔹در یکی از ماموریت‌های اعزامی به غرب کشور از حاج قاسم سوال کردم که اگر به شما پست و مقام بالاتری پیشنهاد کنند چه تصمیمی خواهید گرفت؟ گفت: فرماندهی نیروی قدس سپاه آخرین مسئولیت من است. روحت شاد سردار دلها 🆔 @shohada_tmersad313
سالگرد شهادت برادرانی که با هم و در آغوش هم آسمانی شدند 🌹. تاریخ شهادت 1361/2/19 محل شهادت عملیات بیت المقدس شلمچه 🌹 شادی روح شهدا صلوات🌹 🌹فرازی از وصیت‌نامه شهید غلامحسین عطیفه 🌹خدایا تو را چگونه سپاس گویم که زندگیم را در زمانی قرار دادی که شاهد پیاده شدن حکومت اسلامی باشم و مقداری از عمر ناچیزم را در زیر سایه اسلام ورهبری امام و مرگم را شهادت در راه حق قرار دادی وتو را شکر می گویم که سعادت جهاد در راه خودت را که از درهای بهشت است نصیبم کردی تا به ندای امام لبیک گویم ودر کنار مجاهدان فی سبیل الله باشم خدمتگذار باشم خدایا خاضعانه از تو می خواهم که در لحظات آخرهم از لغزشها مصونم داری ومرا لحظه ای به خودم وا مگذاری وبه من توفیق شناخت خودت را عطا کنی...🌹شادی روح شهدا صلوات 🌹 🆔 @shohada_tmersad313