فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹عکس معروف حاج قاسم و ابومهدی چطور گرفته شد؟
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
⚘﷽⚘
📌دلنوشته....✍
خسته ام از این همه تکرار
ازاین همه غفلت و گناه
دلم حریم امنی میخواهد
مثلا کنار مزار تو....
ای شهید مرا بخوان به سرزمین آرامشت همان جایی که میشود خدا را باتمام وجود احساس کرد....
رفیق شهیدم
مرا ببخش اگر گاهی یادت دیر میشود ،
زیرا که من زمین گیرخویشتنم
واسیر نفس....
گاه گاهی مرا به اسم بخوان
که بپرد از سرم خواب غفلتی که یادت را از جان و ذهنم دور میکند....
#اےکهمراخواندهاےراهنشانمبده
#شهیـدحسینحریری🌷
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷🌷🌷✨✨✨🌷🌷🌷
🌺 شهید #محمود_رادمهر ، متولد ۳ آذرماه سال ۱۳۵۹ از شهرستان ساری می باشد.
🦋🕊💫
❣محمود رادمهر در #سپاه ناحیه ساری و لشکر ۲۵ کربلا مشغول به کار شد ، #شهید_رادمهر ، رزمنده ، فرمانده و کارشناسی مسلط بر فنون نظامی ( دیدبانی ماهر ، و خلاق ) بود ؛ وی نیز در نبرد لشکر ۲۵ کربلا با تکفیری ها تلفات و خسارات سنگینی به دشمنان وارد کرد ، و سر انجام در عصر ۱۶ اردیبهشت ۹۵ در خانطومانِ سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
📓کتابی با عنوان《 شهید عزیز 》 که حاوی مجموعه خاطرات شهید مدافع حرم محمود رادمهر است که به کوشش مصیب معصومیان به چاپ رسیده است.
🌱 از این شهید بزرگوار دو فرزند پسر به نام های * محمد و علی * به یادگار مانده است.
🥀🌟 روحش شاد 🌟🥀
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷🌷🌷✨✨✨🌷🌷🌷
🌺 ، شهید #سعید_کمالی متولد ۱۹ شهریور ماه سال ۱۳۶۹ در روستای کفرات ، از توابع بخش هزار جریب شهرستان #نکا می باشد.
🦋🕊💫
🌺 بعد از فارغ التحصیلی ، در ناحیه #سپاه_شهرستان_میاندورود ( سورک ) مشغول به کار شد.
این شهید عزیز در مورخه ۱۴ فروردین ماه سال ۱۳۹۵ با نیت دفاع از حرم حضرت زینب ( سلام لله علیها ) به جمع دلاور مردان #لشکر ۲۵ کربلا پیوست و به سوریه اعزام شد. که در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۵ در منطقه خان طومان به همراه ۱۲ تن از همرزمانش به شهادت رسیدند.
🌱 از این شهید بزرگوار یک فرزند پسر بنام امیرمهدی به یادگار مانده است.
🥀🌟 روحش شاد 🌟🥀
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷🌷🌷✨✨✨🌷🌷🌷
🌺 شهید #سید_جواد_اسدی ، متولد ۱۸ مهر ماه سال ۱۳۵۹ در روستای ( امره ) از توابع شهرستان ساری ، یکی از شهدای مدافع حرم استان مازندران بود که در اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۵ و در کربلای خان طومان بهمراه ۱۲ نفر دیگر از شیر مردان این خطه دل از دنیا شست و در سوریه آسمانی شد و #پیکر_پاک_و_مطهرش به وطن باز نگشت.
🦋🕊💫
🌱 از این شهید بزرگوار یک فرزند پسر به نام سید احمد به یادگار مانده است.
🥀🌟 روحش شاد 🌟🥀
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷🌷🌷✨✨🌷🌷🌷
🌺 شهید #علی_جمشیدی ، فرزند عبدالحسین . در تاریخ ۱۵ آبان سال ۱۳۶۹ در شهرستان نور بدنیا آمد.
🦋🕊💫
🌺 ایشان دانشجوی مقطع کارشناسی و بسیجی فعال در موسسه فرهنگی شهرستان نور بود و جانشین فرمانده دسته ویژه و تک تیر انداز گردان امام حسین ( ع ) نور بود که در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ در خان طومان سوریه در دفاع از حرم آل الله به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
🥀🌟 روحش شاد 🌟🥀
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷🌷🌷✨✨✨🌷🌷🌷
🌺 شهید #حاج #رحیم_کابلی ، متولد ۱۱ مهرماه سال ۱۳۴۲ از شهرستان بهشهر می باشد.
🦋🕊💫
🌺 ایشان هم یکی از ۱۳ شهید مازندرانی بود که در ۱۷ اردیبهشت ۹۴ در جبهه خان طومان سوریه آسمانی شد.
🍃🌸🍃
شهید #رحیم_کابلی سابقه ۸۰ ماه رزمندگی در دفاع مقدس را داشت و با اینکه ۵۳ سال از عمرش می گذشت و باز نشسته بود ، باز عزم میدانی دیگر کرد و این بار در دفاع از حرم و حریم اهل بیت به شهادت نائل آمد.
🥀🌟 روحش شاد 🌟🥀
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷🌷🌷✨✨✨🌷🌷🌷
🌺 شهید #علیرضا_بریری ، متولد ۳۰ فروردین ماه سال ۱۳۶۶ در شهرستان بابلسر می باشد.
🦋🕊💫
🌟 ایشان در بهمن ۱۳۸۷ بطور رسمی وارد سازمان مقدس #سپاه_پاسداران شد.
برای اولین بار در آبان ماه ۱۳۹۴ عازم شهر عشقِ دمشق شدند ؛ به مدت ۴۹ روز در سوریه بود و به اذن خداوند متعال در دی ماه برگشتند.
در تاریخ ۱۴ فروردین ۱۳۹۵ برای دومین بار عازم سوریه شد و در ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۳۹۵ شهید علیرضا بریری به همراه ۱۲ آلاله🌷 پرپر لشکر عرشی ۲۵ کربلا در نقض آتش بس تروریست های تکفیری پس از ۱۴ ساعت تلاش پی در پی در منطقه خان طومانِ حلب به آرزوی دیرینه خود دست یافتند و شهد شیرین شهادت را نوشیدند.
🌱 از این شهید بزرگوار یک فرزند پسر به نام محمد امین به یادگار مانده است.
🥀🌟 روحش شاد 🌟🥀
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_شانزدهم
💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود.
دیگر گریههای یوسف هم بیرمق شده و بهنظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمتشان دویدم.
💠 زنعمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه میرفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زنعمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید.
چشمان حلیه بسته و نفسهای یوسف به شماره افتاده بود و من نمیدانستم چه کنم. زنعمو میان گریه #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را صدا میزد و با بیقراری یوسف را تکان میداد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بیهوش بود که نفس من برنمیگشت.
💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب میترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانههای حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش میکردم تا چشمانش را باز کند.
صدای عمو میلرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری میداد :«نترس! یه مشت #آب بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو #روضه شد و ناله زنعمو را به #یاحسین بلند کرد.
💠 در میان سرسام مسلسلها و طوفان توپخانهای که بیامان شهر را میکوبید، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و اولین روزهمان را با خاک و خمپاره افطار کردیم.
نمیدانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت.
💠 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بیتاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران میبارد و زیر لب به فدای یوسف میرود.
عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج #انفجار دور باشیم، اما آتشبازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپارهها اضافه شد و تنمان را بیشتر میلرزاند.
💠 در این دو هفته #محاصره هرازگاهی صدای انفجاری را میشنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بیوقفه تمام شهر را میکوبیدند.
بعد از یک روز #روزهداری آنهم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم.
💠 همین امروز زنعمو با آخرین ذخیرههای آرد، نان پخته و افطار و سحریمان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی میکرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود.
زنعمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمیدانستم آبی برای #افطار دارد یا امشب هم با لب خشک سپری میکند.
💠 اصلاً با این باران آتشی که از سمت #داعشیها بر سر شهر میپاشید، در خاکریزها چهخبر بود و میترسیدم امشب با #خون گلویش روزه را افطار کند!
از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس میکردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با #عشقم قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد.
💠 آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت همصحبتیام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت.
حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زنها هر یک گوشهای کِز کرده و بیصدا گریه میکردیم.
💠 در تاریکی خانهای که از خاک پر شده بود، تعداد راکتها و خمپارههایی که شهر را میلرزاند از دستمان رفته و نمیدانستیم #انفجار بعدی در کوچه است یا روی سر ما!
عمو با صدای بلند سورههای کوتاه #قرآن را میخواند، زنعمو با هر انفجار #صاحبالزمان (روحیفداه) را صدا میزد و بهجای نغمه مناجات #سحر، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک #رمضان کردیم.
💠 آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پردههای زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خردههای شیشه پوشیده شده بود.
چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستونهای دود از شهر بالا میرفت.
💠 تا ظهر هر لحظه هوا گرمتر میشد و تنور #جنگ داغتر و ما نه وسیلهای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش.
آتش داعشیها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! میدانستم سدّ #مدافعان شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمیدانستم داغ #شهادت عباس و ندیدن حیدر سختتر است یا مصیبت #اسارت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🔰در سال ۷۶ به عنوان فرماندهی نیروی قدس، انتخاب و معرفی شد.
به یاد دارم در جلسهی معارفه، اولین جملهای که گفت، این بود؛
"از ابتدا که وارد جنگ شدم دو ابزار مهم درکولهپشتیام بود؛ ۱- خلوص، ۲- توکل
همیشه با این دو، خودم را آمادهی خدمت کردهام."
#عند_ربهم_یرزقون
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌹خاطره سردار سلیمانی از شهید محمدحسین یوسف الهی:
《قطعه زمین》
✍محمدحسین قطعه زمینی در کرمان داشت که پدرش به او بخشیده بود و او به دلیل حضور در جبهه ، خیلی کم به آن سرکشی میکرد. آخرین بار وقتی بعد از حدود یک سال به آن جا رفت، در کمال تعجب دید که یک نفر زمین را ساخته و در آن ساکن شده است.
بعد از پرس وجو و تحقیق، فهمید آن شخص، یک نفر جهادی است! قضیه را برای من تعریف کرد. گفتم: خب! برو شکایت کن و از طریق دادگاه پیگیر قضیه باش، بلاخره هرچه باشد، تو مدارکی داری و می توانی به حقت برسی.
گفت: نه! من نمی توانم این کار را بکنم،
او یک نفر جهادی است و حتما نیازش از من بیشتر بوده است؛ هرچند نباید چنین کاری می کرد و در زمین غصبی می نشست، اما حالا که چنین کرده، دلم نمی آید پایش را به دادگاه بکشم. عیبی ندارد! .من زمین را بخشیدم و گذشت کردم.
📚کتاب حسین پسر غلامحسین ص۷۴
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_هفدهم
💠 ما زنها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست #داعشیها همه تن و بدنمان میلرزید.
اما #غیرت عمو اجازه تسلیم شدن نمیداد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رختخوابها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!»
💠 چهارچوب فلزی پنجرههای خانه مدام از موج #انفجار میلرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم.
آخرین نفر زنعمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکشهای انفجار بهتون نمیخوره!»
💠 اما من میدانستم این کمد آخرین #سنگر عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپشهای قلب #عاشقش را در قفسه سینهام احساس کردم.
من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر میشد؟
💠 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما #دفاع کند. دلواپسی زنعمو هم از دریای دلشوره عمو آب میخورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای #توسل بخونیم!»
در فشار وحشت و حملات بیامان داعشیها، کلمات دعا یادمان نمیآمد و با هرآنچه به خاطرمان میرسید از #اهل_بیت (علیهمالسلام) تمنا میکردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه میلرزد.
💠 صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفسمان را در سینه حبس کرد. نمیفهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجرههای اتاق رفت.
حلیه صورت ظریف یوسف را به گونهاش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا میکرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد :«جنگندهها شمال شهر رو بمبارون میکنن!»
💠 داعش که هواپیما نداشت و نمیدانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره #آمرلی آمده است. هر چه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتشبازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم.
تحمل اینهمه ترس و وحشت، جانمان را گرفته و باز از همه سختتر گریههای یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش میکرد و من میدیدم برادرزادهام چطور دست و پا میزند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد.
💠 با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمیدانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان میداد و مظلومانه گریه میکرد و خدا به اشک #عاشقانه او رحم کرد که عباس از در وارد شد.
مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرتزده نگاهش میکرد و من با زبان #روزه جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم.
💠 ما مثل #پروانه دور عباس میچرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل #شمع میسوخت.
یوسف را به سینهاش چسباند و میدید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد :«قراره دولت با هلیکوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید :«حمله هوایی هم کار دولت بود؟»
💠 عباس همانطور که یوسف را میبویید، با لحنی مردد پاسخ داد :«نمیدونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح #مقاومت کردیم، دیگه تانکهاشون پیدا بود که نزدیک شهر میشدن.»
از تصور حملهای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد :«نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانکها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچهها میگفتن #ایرانیها بودن، بعضیهام میگفتن کار دولته.» و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد :«بچهها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برقها تموم نشده میتونیم گوشیهامون رو شارژ کنیم!»
💠 اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لبهای خشکم به خنده باز شد.
به #همت جوانان شهر، در همه خانهها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباطمان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بیپاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید :«نرجس دارم دیوونه میشم! توروخدا جواب بده!»
💠 از اینکه حیدرم اینهمه عذاب کشیده بود، کاسه چشمم لرزید و اشکم چکید. بلافاصله تماس گرفتم و صدایش را که شنیدم، دلم برای بودنش بیشتر تنگ شد.
نمیدانست از اینکه صدایم را میشنود خوشحال باشد یا بابت اینهمه ساعت بیخبری توبیخم کند که سرم فریاد کشید :«تو که منو کشتی دختر!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 ،@shohada_tmersad313
۱. محسن حاجیبابا (فرمانده عملیات سپاه غرب کشور)
۲. جعفر جنگروی (اولین فرمانده سپاه خرمشهر، از همرزمان حاج احمد متوسلیان در سوریه و لبنان، قائم مقام لشکر ۱۰ سیدالشهداء)
۳. عباس شعف (فرمانده گردان میثم تمار تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص))
تکهای از بدن شهید محسن حاجی بابا در بازی دراز ماندگار شد. شهیدی که میگفت: میخواهم به گونهای شهید شوم که حتی تکههای بدنم را نتوانند جمع آوری کنند.
سرهنگ بهرامیان میگوید: «شهید حاجی بابا وقتی میبیند که دوستانش شهید شدهاند به دوست خودش حسین خدابخش گفته بود دعا کن با گلوله توپ شهید بشویم. زیرا اگر در این دنیا بسوزیم میتوانیم مطمئن شویم که خداوند گناهانمان را بخشیده است.»
🗓 سالروز شهادت سردار #محسن_حاجیبابا فرمانده عملیات سپاه غرب کشور و فرمانده محور سرپل ذهاب
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀خدا حافظ فرمانده
به مناسبت چهارمین سالگرد شهادت سردار شهید محمد ناظری پدر علم تاکتیک ایران
#شهید_ناظری
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🥀جگرگوشههایمان، #شهید شدند😔
اگر برای لاشخورهای وطنفروش بین #سپاه و #ارتش تفاوت وجود دارد، برای انقلابیها هیچ فرقی بین این دو وجود ندارد، چون هردو به یک اندازه در امنیت و اقتدار این مرز و بوم تاثیرگذارند!
👈روحشان شاد و نامشان گرامی باد🌹
#ارتش_فدای_ملت
#دریادلان_ارتش
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🥀"من غسل شهادت هم کردم"
این یکی از آخرین پیامهای اسماعیل پورخسرو، از شهدای ناو کنارک بوده
ارتش فدای ملت یعنی همین جوانان که میدانند جانشان در خطر است ولی همیشه میایستند تا امنیت ما را به خطر نیفتد
#امنیت_اتفاقی_نیست
#ارتش_فدای_ملت
#دریادلان_ارتش
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
تازه از سربازی برگشته بود و حدود20 سالش بود
که اومدن خواستگاریم ...
هنوز کاری هم پیدا نکرده بود...
یادمه مراسم خواستگاری بابام ازش او پرسید...
" درآمدت از کجاست؟؟
گفت:من روی پای خودم هستم و
از هر جا که باشه نونمو در میارم
حالت مردونهش خیلی به دلم نشست
وقتی میدیدم که چطور با خونوادم در مورد ازدواج صحبت میکنه ...
با هم که صحبت میکردیم گفت:
حجاب شما از هر چیزے واسم مهمتره ...
واسه عـــــقد که رفتیم ...
دست خطی نوشت و خواست که امضاش کنم
نوشته بود ...
" دلم نمے خواهد یک تار موی شما را نامحرمی ببیند… "
منم امـــــضاش کردم ...
مادرم از این موضوع ناراحت شد و گفت
این پسر خیلے سخت گیره
ولی من ناراحت نشدم
چون میدونستم که میخواد زندگی کنه ...❤️
واقعاً هم زندگے باهاش بهم مزه میداد
شهید #مهدی_قاضی_خانی
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
مادر شهید:
به خواب رفته بودم و خیلی گریه کرده بودم که سهراب آمد به خوابم😍دیدم یک دریا هست که خیلی عمق آن روشن است و اگر یک سکه بیندازی معلوم است ولی خیلی عمیق و گود است و روی آن نرده گذاشته اند و من تا خواستم پایم را روی نرده بگذارم می رفتم پایین…
گفتم : خدایا من می خواهم بروم آن طرف چرا من را می برد پایین؟!😔
دیدم پسرم شهیدم از آن طرف گفت : مامان جان چرا ناراحتی؟!
گفتم : سهراب جان می خواهم بیایم آن طرف ولی از این دریا می ترسم…😢
گفت : قسم بخور که دیگر گریه نمی کنی تا من بیایم دستت را بگیرم ببرم آن طرف…☝️
گفتم : نمی شود که گریه نکنم..!😞
گفت : نه… گریه بکن ، گریه برای امام حسین (ع) و حضرت فاطمه (س) بکن..
برای حضرت ام البنین گریه بکن برای من گریه نکن…✅
دستت را می گیرم و می برمت آن طرف…
آمد و دستم را گرفت ، نه آب بود و نه چیزی و رفتیم آن طرف…
لباس های سبز هم پوشیده بود و با آن چشم های آبی تا زمانی میرفت به من پشت نکرد و از آن زمان گریه که می کنم می گویم به نیت امام حسین (ع)….💔
شهید سهراب علیخانی🌹
#شبتون_شهدایی🌹🌙
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
هدایت شده از استیکر&متنگرافی&بنر
─═इई🌀⚜﷽⚜🌀ईइ═─
به بهترین کانالهای ایتا بپیوندید😍🌹
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
لینک کانال #تنگه_مرصاد
⬇️⬇️
http://eitaa.com/joinchat/1814757378Cdd495a640f
🆔 @tmersad313
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
🌷کانال دایره المعارف شهدا
بفرمائید
↡↡ ↡↡ ↡↡ ↡↡
http://eitaa.com/joinchat/1646657554C355c924634
🆔 @shohada_tmersad313
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
🌴🆔کانال مکتب تشیع علوی👇👇
@tashayoa_tmersad313
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
♨️🆔کانال نمکسرای سیاسی👇👇
@Ncya30_tmersad313
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
✅حتما جوین بشید👌 🙏🌹
#سردار_دلها
من نــہ آنــم ڪــہ تـوان ڪــرد فراموش
تو را... ❤️
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#صبحتون_شهدایی🌷
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹مشکل مالی
♦️کلیپ #روایت_سلیمانی برشهایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی حاج #قاسم_سلیمانی هست
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313