eitaa logo
🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
227 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
14 فایل
⭕این کانال حاوی مطالب مربوط به شهدای انقلاب ، شهدای جنگ تحمیلی ، شهدای ترور ، شهدای محور مقاومت و شهدای مدافع حرم می باشد. شامل زندگی نامه و ابعاد شخصیتی شهدا🌷 🆔 @shohada_tmersad313 ❤زندگی زیباست اما شهادت زیباتر❤
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷 وقتی رزمندگان با زبان و لب تشنه به وصال حضرت حق رسیدند... 🔺یادمان نرود این روزها و شب ها را که با امنیت و آزادی روزه داریم، مدیون چه کسانی هستیم... 🆔 @shohada_tmersad313
💔 را آمده بود خانه... به علی می گفت: «امسال ماه رمضان از خدا اِحدی الحُسنیین را خواستم؛ یاشهادت یا زیارت.» هر شب با موتور علی می رفتند دعای ابوحمزه، هر سی شب... وقتی دعا را می خواندند، توی حال خودش نبود، ناله می زد، داد می کشید ، استغفار می کرد ، از حال می رفت.😔 از دعا که برمی گشتند،گوشه ی حیاط، می ایستاد می خواند. زیر انداز هم نمی انداخت، هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمی توانست خوب قنوت بگیرد😢، با همان حال، العفو می گفت، گریه می کرد، میگفت: « ماه رمضون که تموم بشه، من هم تموم میشم.»🕊 🆔 @shohada_tmersad313
‍ زودتر از سنش بالغ شد،نماز خواندن و گرفتن را از ۷ سالگی شروع کرد،آنچنان زیبا میخواند که قنوت هایش در آسمان هفتم می پیچید و در میان این قنوت ها گاهی چهره اش به وسعت دریاها نمناک و دیده اش تار میشد. رضا آنقدر در برابر صبوری میکرد که دیگر هم به ستوه آمده بود. صوت دلنشینی داشت،هنگامی که را میخواند،میتوانستی حضور فرشتگان را در کنارش حس کنی. با هر که از راه می رسید، را با شور و حال عجیبی میخواند، گویا دلتنگی امانش را میبرید و تنها راه آرامش روحش این زیارت بود. هنگامی که فهمید عمه جان زینب«س»در معرض خطر است لحظه ای آرام و قرار نگرفت و داوطلب شد و اذن سربازی بانو را گرفت. در ماموریت دوم بود که پا بر بال گذاشت و رفت. او رفت و چند خط وصیت به یادگار گذاشت . «ای همسرم! از اینکه رفیق نیمه راه بوده‌ام، . تو را به همان خدایی می‌سپارم که به طفل صغیر هم می‌دهد. به پسرم بگو: که چرا به این راه رفته‌ام؟ ، زندگی عزتمندانه ایران، ایرانی و مردم بوده است.» شاد و گرامی ✍نویسنده: به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۱۰ دی ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ 🗺مزار : روستای هریکنده 🆔 @shohada_tmersad313
✍️ 💠 ما زن‌ها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست همه تن و بدن‌مان می‌لرزید. اما عمو اجازه تسلیم شدن نمی‌داد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رخت‌خواب‌ها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!» 💠 چهارچوب فلزی پنجره‌های خانه مدام از موج می‌لرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم. آخرین نفر زن‌عمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکش‌های انفجار بهتون نمی‌خوره!» 💠 اما من می‌دانستم این کمد آخرین عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپش‌های قلب را در قفسه سینه‌ام احساس کردم. من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر می‌شد؟ 💠 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما کند. دلواپسی زن‌عمو هم از دریای دلشوره عمو آب می‌خورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای بخونیم!» در فشار وحشت و حملات بی‌امان داعشی‌ها، کلمات دعا یادمان نمی‌آمد و با هرآنچه به خاطرمان می‌رسید از (علیهم‌السلام) تمنا می‌کردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه می‌لرزد. 💠 صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفس‌مان را در سینه حبس کرد. نمی‌فهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجره‌های اتاق رفت. حلیه صورت ظریف یوسف را به گونه‌اش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا می‌کرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد :«جنگنده‌ها شمال شهر رو بمبارون می‌کنن!» 💠 داعش که هواپیما نداشت و نمی‌دانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره آمده است. هر چه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتش‌بازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم. تحمل اینهمه ترس و وحشت، جان‌مان را گرفته و باز از همه سخت‌تر گریه‌های یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش می‌کرد و من می‌دیدم برادرزاده‌ام چطور دست و پا می‌زند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد. 💠 با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمی‌دانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان می‌داد و مظلومانه گریه می‌کرد و خدا به اشک او رحم کرد که عباس از در وارد شد. مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرت‌زده نگاهش می‌کرد و من با زبان جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم. 💠 ما مثل دور عباس می‌چرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل می‌سوخت. یوسف را به سینه‌اش چسباند و می‌دید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد :«قراره دولت با هلی‌کوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید :«حمله هوایی هم کار دولت بود؟» 💠 عباس همانطور که یوسف را می‌بویید، با لحنی مردد پاسخ داد :«نمی‌دونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح کردیم، دیگه تانک‌هاشون پیدا بود که نزدیک شهر می‌شدن.» از تصور حمله‌ای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد :«نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانک‌ها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچه‌ها میگفتن بودن، بعضی‌هام می‌گفتن کار دولته.» و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد :«بچه‌ها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برق‌ها تموم نشده می‌تونیم گوشی‌هامون رو شارژ کنیم!» 💠 اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لب‌های خشکم به خنده باز شد. به جوانان شهر، در همه خانه‌ها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباط‌مان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بی‌پاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید :«نرجس دارم دیوونه میشم! توروخدا جواب بده!» 💠 از اینکه حیدرم اینهمه عذاب کشیده بود، کاسه چشمم لرزید و اشکم چکید. بلافاصله تماس گرفتم و صدایش را که شنیدم، دلم برای بودنش بیشتر تنگ شد. نمی‌دانست از اینکه صدایم را می‌شنود خوشحال باشد یا بابت اینهمه ساعت بی‌خبری توبیخم کند که سرم فریاد کشید :«تو که منو کشتی دختر!»... ✍️نویسنده: 🆔 ،@shohada_tmersad313
🍃🌺🍃🌺🍃 ☘شهید جواد تیموری متولد سال 1370 و از نیرو‌های پاسداران انقلاب اسلامی بود که مسئولیت از را به‌عهده داشت. ☘او سال 90 وارد شد. شهید تیموری اولین شهید مجلس است. برادرش «» سال 67 در عملیات به‌دست کوردلان به شهادت رسید و بعد از گذشت 29 سال از شهادت برادر بزرگش او نیز توسط عده‌ای دیگر از کوردل و های تکفیری در سن 26سالگی که سه سال از ازدواجش می‌گذشت و همزمان با سالروز مراسم با زبان در مجلس شورای اسلامی به شهادت رسید. ☘او از ناحیه چشم چپ و فک مورد اصابت گلوله تروریست‌ها قرار گرفت. 🌷 🆔 @shohada_tmersad313
📝خاطرات حاج حسین آقا ▪️از مراسم سالگرد خسته و کوفته😪 و با زبون برگشته بود خونه، لباساشو عوض کرده بود و راه افتاده بود که تولد محمدپارسا رو تبریک بگه به جونش ▪️اما بیمارستان رو رفته بود و فکــ💭ـر کرده بود همون بیمارستانی که به دنیا اومده👶 اونم به دنیا اومده! ▪️وقتی تماس📞 گرفت که چرا اسم آبجی جون تو لیست نیست❌ و متوجه شدیم که اشتباهی رفته، هممون از خنده روده بر شدیم😂 حق داشت اشتباه کنه، به فاصله نه روز🗓 دوبار شده بود. ▪️بچه ها انگار عجله داشتن که حتما جونشونو ببینن و باهاش عکس📸 داشته باشن! حالا ما موندیم و رسیدن تو راهی که داییشو ندیده😔 و عکس یادگاری هم باهاش نداره🚫 خدا کنه که بچه ها داییشونو ادامه بدن شهید 🕊🍀🌺🍀🌺🍀 🆔 @shohada_tmersad313
🌙اعمال ماه 🌙 ۱- ؛ در هر روز از روزهاى ماه شعبان هفتاد بار بگوید: «استغفر الله الَّذی لا اله الاّ هو الرحمن الرحیم، الحیّ القیّوم و اتوب الیه» ۲- صلوات : هر روز صد بار صلوات بر محمد و آل محمد و صد بار «لا حول و لا قوَّة الا بالله» خوانده شود ۳- خواندن مناجات شعبانیه و تدبر در آن ۴- در تعقیبات نماز ظهر و عصر؛ صلوات امام سجاد «علیه السلام» ۵- گرفتن : در این ماه هر اندازه که ممکن باشد، سفارش شده است. خصوصا ۳ روز اول و آخر ۶- صدقه دادن ( از امام جعفرصادق «علیه السلام» نقل شده است که «خداوند؛ صدقه ی این ماه را پرورش می دهد و روز قیامت مانند کوه احد دیده می‌شود.») ۷ - معاشرت خوب با مردم و نیکی به پدر و مادر (صله ) ۸- امر به معروف و نهی از منکر ۹ - ذكر «لا اله الا اللّه و لا نعبد الاّ ایاه مخلصین له الدین و لو كره المشركون»هزار مرتبه گفته شود ۱۰ - با مراقبت و به استقبال ماه رمضان رفتن ۱۱ - خواندن زیارت 🏝ان‌شاءالله که به‌حق مولودین این ماه عزیز ، این ماه و امسال برای همه شما عزیزان پرخیر و برکت باشه و همگی حاجت روا 🆔 @shohada_tmersad313
# نهج البلاغه شهید امیر اکبر نحفی که با زبان در ماه و بدست دشمنان م (ع)🌷 ب رسید. مدافع وطن، نجفی 🍃🌷🍃 در تاریخ 18 آبان1326، در روستای دلو حسن آباد از توابع شهرستان اسلام آبادغرب در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد. دوران ابتدایی را در زادگاهش به پایان رساند و برای ادامه دوران دبیرستان به کرمانشاه آمد و بعد از گرفتن دیپلم و اتمام دوران سربازی در سال 1355 ایشان با خاصی که به به مردم داشت وارد افسری شد. 🍃🌷🍃 ایشان تحصیلاتش را تا مدرک در رشته اسلامی  فقه و و انتظامی به پایان رساند و سال های سال قسمت های مختلف در سابق و بعد از آن انتظامی را در مناطق مختلف برعهده داشت. 🍃🌷🍃 تا پايان كارشناسی در رشته و نظامی درس خواند و دار انتظامي بود. 🍃🌷🍃 🆔 @shohada_tmersad313
به روایت از همسر : بسیار بود و وقت نمی شد و برای و زیادی قائل بود. الوضوبود و را همیشه وقت می خواند بدون اینکه کسی متوجه شود. 🍃🌷🍃 ها و شنبه ها و ماه و روزه بودند طوری که وقتی می داد من متوجه می شدم که هستند. 🍃🌷🍃 ایشان اصلا اهل شعار نبود و همه کارهایش با عمل بود.باوجود آنکه بود ولی در همیشه در صف می نشست. 🍃🌷🍃 یک روز با هم به فروشگاه ارتش رفتیم که خرید کنیم. مسئول فروشگاه بلند شد و گفت: از طرف من به جناب سلام برسانید. با اشاره به اکبر گفتم: جناب ایشان هستند، شان را شناختند ولی چون اهل نبود کسی ایشان را شناخت. 🍃🌷🍃 بعد از تازه افرادی آمدند و که انجام داده بود را گفتند  و من که همسرش بودم تا آن زمان . 🍃🌷🍃 🆔 @shohada_tmersad313
💠 ابتکار مرحوم سلحشور برای آنکه بازیگران بگیرند 🆔 @shohada_tmersad313
‼️ زمان شروع و اتمام روزه ‌ 🔷 روزه در شرع مقدس اسلام آن است که انسان از طلوع فجر صادق(۱) تا مغرب با قصد اطاعت فرمان خداوند از مبطلات روزه خودداری کند. (۱) فجر صادق زمانی است که نور سفید متصل به سطح افق با روشنایی کم طلوع کرده و در افق پراکنده میشود. لذا با توجه به اینکه تشخیص دقیق طلوع فجر سخت است، جهت رعایت احتیاط، برای روزه، هم زمان با شروع اذان صبح، باید امساک نمود و برای نماز صبح حدود ده دقیقه بعد از شروع اذان، آن را به جا آورد. 📕 منبع: رساله نماز و روزه، مسأله ۷۸۶ 🆔 @shohada_tmersad313
احکام روزه ‼️خوردن غذای لای دندان و فرو بردن آب دهان در حال روزه 🔷 اگر روزه‌دار، چیزی را که لای دندان مانده است عمداً فرو ببرد، روزه‌اش باطل می‌شود. 🔷 فرو بردن آب دهان روزه را باطل نمی‌کند. 📕منبع: leader.ir 🆔 @shohada_tmersad313
🔶 ماه ویژه ی خداوند 🔶 🌹 نبی خاتم فرموده اند : إنَّ أبوابَ السَّماءِ تُفتَحُ فی أوَّلِ لَیلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ و لاتُغلَقُ إلی آخِرِ لَیلَةٍ مِنهُ ؛ درهای آسمان ( رحمت و برکت خداوند ) در اولین شب رمضان گشوده می‏ شود و تا آن بسته نخواهد شد . 🕊🕊🕊🕊🕊 و در روایتی دیگر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند : خوشا بحال کسانی که برای خدا و شده اند اینان در روز سیر می شوند ✅ 🕊 📚 بحار الانوار ، جلد ۹۳ _ وسائل الشیعه ، جلد ۷ 🆔 @shohada_tmersad313
همه‌ی ما... روزی! غـروب خواهیم کرد کاش اون غروب رودرماه رمضان بنویسن: ..🌹مبارک🌹 🌟 🌷 🌷 🆔 @shohada_tmersad313
گرفتن در جرم سنگین‌ی بود بچه‌ ها غذای ظهر را می‌ گرفتند و در یک پلاستیک می‌ ریختند چهار گوشه آن را جمع کرده و گره می‌ زدند سپس این غذا را در زیر پیراهن خود پنهان می‌ک ردند و می‌ خوردند اگر موقع تفتیش از کسی غذا می‌ گرفتند او را شکنجه می‌ دادند!! یادشهدا رو در فراموش نکنیم 🌷 🆔 @shohada_tmersad313
روایتی از چند رزمنده جلیل سوری یکی از جانبازان دوران دفاع مقدس است، درباره رمضان و رزمندگان در آن روزها می‌گوید: دشمن بعثی از معنویت رزمندگان مطلع بود و در ماه رمضان بر شدت آتش توپخانه و پاتک‌های خود می‌افزود، دشمنان خوب می‌دانستند که نیروهای با معنویت ایران اسلامی در ماه رمضان روزه‌دار هستند و از این فرصت استفاده می‌کردند، تا وضعیت جبهه‎ها را به سود خودشان عملیاتی کنند. رزمندگان در با زبان همه مسئولیت‌های خود را به خوبی انجام می‌دادند و برای کم کردن تشنگی در زیر آفتاب سوزان جنوب چفیه‌هایشان ر با آب خیس کرده و روی سر و صورتشان می‌گذاشتند تا شاید اندکی از حرارت بدنشان کم شود و در مواقع آنقدر گذشت داشتند که هیچ کدام برای افطار از دیگری سبقت نمی‌گرفتند 🆔 @shohada_tmersad313
تحرک بسیار بالا باعث تشنگی می‌شد اما با دیدن برخی رزمندگان مجروح که به بیمارستان منتقل می‌شدند روحیه‌مان تغییر می‌کرد و آستانه تحمل کادر امدادی در روزه‌داری افزایش می‌یافت چرا که می‌دیدیم برخی رزمندگان و مجروحان که بر آن‌ها واجب نبود حرمت روزه‌داری را حفظ می‌کردند تا آنجا که حتی ما به اجبار دارو و غذا به آن‌ها می‌دادیم. خانم تاجری نیا از بانوان امدادگر و رزمنده دوران دفاع مقدس 🆔 @shohada_tmersad313
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 در سال 63 از طرف لشگر25 کربلا به پايگاه اعزام شديم لشگر 8 نجف اشرف چون قـرار بود بہ مقر منتقـل شويم حکـم را داشتيم و بر ما واجب نبود اما ڪسانے ڪہ در در پايگاه مےماندند مےبايست مےگرفتند از جملہ مسئولين ستاد و امام جماعت و مکبر كہ 13 ساله اے بود داشت. اهـواز بسيار گرم بود و حتے يڪ ساعت بدون نوشيـدن آب تحمل نبود. اواخر ڪه اهـواز برگشته بودم احساس ڪردم نصف گوشت اين آب شده است. در واقع از چهره اين (مکبر نماز خانه) متجلے بود و هر وقت ياد آن صحنه مےافتم و آن طاقت فرسا ، از خودم مےڪشم كہ چرا نمےتوانستيم بگيريم. راوی : شادی روح و 🆔 @shohada_tmersad313
💔 شهیدی که یک عمر، روزه‌دار بود حاج حمید از سال ۱۳۶۲ یعنی زمان شهادت پدرشان تا سال ۱۳۹۳، یعنی ۳۱ سال تمام هر روز، روزه بود ـ البته غیر از روزهای حرام و ایامی مثل روز عاشوراـ اوایل زندگیمان اگر مسافرت بودند روزه نمی‌گرفتند، اما این اواخر حتی در سفرها هم روزه بودند. چون کثیرالسفر حساب می‌شدند. راوی همسر 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
در کویر 🍃يكى از مسئولين مستقيمش ميگفت: ماه رمضان بود، رفته بودم بادينده (منطقه اى كويرى در اطراف ورامين) كه محمودرضا را آنجا ديدم. مهمانانى از حاشيه خليج فارس داشت و با زبان روزه داشت در هواى گرم آنها را آموزش ميداد. 🍃نقطه اى كه محمودرضا در آنجا آموزش ميداد،در عمق ١١٠ كيلومترى كوير بود گرماى هوا شايد ۴۵ درجه بود آن روز ولى روزه اش را نشكسته بود در حالی كه نيروهايش هيچكدام روزه نبودند و آب مى خوردند... 🍃محمودرضا ميگفت: من چون مربى هستم و در مأموريت آموزشى و كثير السفر هستم نمى توانم روزه ام را بخورم حقا مزد محمودرضا كمتر از شهادت نبود... 🌹 🆔 @shohada_tmersad313