🌷 #هر_روز_با_شهدا🌹
#مواظب_آقاى_خامنه_اى_باش....
#با_همان_پنج_وات_سیمت_را_وصل_کن !!
🌷عباس را فرستادند اميديه. سه شنبه شد و پنج شنبه اش عيد قربان بود. همان عید قربانی که عباس به حج نرفت تا در دفاع از تنها انقلاب اسلامی به خدا برسد و همان روز در آسمان شهید شد.
🌷عباس داشت با من حرف مى زد. ٤٥ دقيقه براى من درس اخلاق گفت. _مواظب آقاى خامنه اى باش. اين سيد اولاد پيغمبر را تنهايش نگذار. هر جا مى رود، همراهش باش. ٧٠٧ را خودت بنشان روى سيت. (sit)
🌷ببين آقاى مطلق، پيامبران و امامان يك كابل داشتند خيلى ضخيم و هر وقت مى خواستند با خدا رابطه برقرار مى كردند؛ اما ما گناهكارها كه نمى توانيم با خدا اينگونه باشيم. حداكثر بتوانيم پنج وات وصل شويم!!
🌷اين تلفن را نگاه كن. پنج وات است، ولى با كل دنيا مى توان صحبت كرد. سعى كن با همان پنج وات، سيمت وصل شود. نماز اول وقت را فراموش نكن، از دعا غافل نشو، قلبت وسط دريا باشد. ببين موج هايى مثل بنى صدر و كارهاى آنها را! آنها مثل موج هايى هستند كه وقتى به صخره ها بخورند، كف مى شوند. قلبت وسط دريا باشد كه با هيچ چيزى نلرزد.
🌹خاطره اى به ياد خلبان شهيد سرلشكر عباس بابايى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌹
🆔 @shohada_tmersad313
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌹
#وقت_اختصاصی_برای_خدا
🌷گفتم: با فرمانده تان کار دارم. گفت: الان ساعت یازده است، ملاقاتی قبول نمی کند. رفتم پشت در اتاقش در زدم، گفت: کیه؟ گفتم: مصطفی، من هستم. گفت: بیا تو. سرش را از سجده بلند کرد.
🌷....چشمهای سرخ، خیس اشک و رنگش پریده بود. نگران شدم، گفتم: چه شده مصطفی؟ خبری شده؟ کسی طوری اش شده؟ دو زانو نشست. سرش را انداخت پایین. زُل زد به مُهرش. دانه های تسبیح را یکی یکی از لای انگشتهایش رد می کرد. گفت:....
🌷....گفت: ساعت یازده تا دوازده هر روز را فقط برای خدا گذاشتم. برمی گردم کارهایم را نگاه می کنم. از خودم می پرسم کارهایی که کردم، برای خدا بود یا برای دل خودم؟
🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهید حجت السلام مصطفی ردانی پور
❌ مسئولين شما چى؟
❌❌ براى خدا يا براى دل خودتون....؟!!!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌹
🆔 @shohada_tmersad313
13.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #کلیپ
🍂دوباره وقتشه جنون بگیرم
قراره مادرا زبون بگیرن
💐به یاد تشییع با شکوه #شهدای_غواص
و خط شکن،
۲۶خرداد سال ۹۴
🆔 @shohada_tmersad313
4_5845909037744391571.mp3
3.34M
#رادیو_پلاک
دریادلان دست بسته
تقدیم به غواصان دریادل و شهدای #عملیات_کربلای_۴
#دیماه_۱۳۶۵
🆔 @shohada_tmersad313
هدایت شده از آرشیوکنفرانس اتحادیه عماریون
❥✺﷽✺❥
⏰ساعت22/30
📆تاریخ:98/03/27
📚موضوع:(درمان های خانگی بیماری ها در طب اسلامی*قسمت اول)
✍ارائه:جناب استاد شایان حسامی
🆔 @ammareyon
┄┅═✼❥❈❥✼═┅┄
🇮🇷اتحادیه عماریون🇮🇷
و چہ احساس قشنگے ستــــ
ڪہ در اول صبــ🌤ــح
یاد یڪ " #خـوبـــ"
تو را غـرق تمنـــــا سـازد...
#شهید_علیرضا_توسلی🌷
#صبحتون_شهدایی🌤
#یاد_شهدا_صلوات✨
🌟اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدْ
🌟وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🆔 @shohada_tmersad313
🕊
✍ #برگی_از_خاطرات
آنقدر سجده های حمید آقا طولانی بود که همیشه برام سوال بود که تو این سجده های طولانی چی میگه به شوخی میگفتم بسه دیگه بزار خدا یه کم هم وقت داشته باشه برای بقیه بزاره حمید آقا هم لبخند میزد و چیزی نمیگفت حالا میفهمم که با خدا چه دلبری هایی میکرده که خدا هم طاقت دوریش رو نداشت و زود اونو برد پیش خودش
این حرفو خیلی بهش میزدم یادش بخیر
🖋روایت از برادر شهید
🌹 #شهید_حمید_سیاهکالی
🆔 @shohada_tmersad313
🕊🍂 #دوستان_شهدا 🍂🕊
🔹 #حاج_آقا_پناهیان:
هر کی آرزو داشته باشه خیلی خدمت کنه، #شهید میشه...
یه گوشه دلت پا بده؛ #شهدا بغلت کردند. ما به چشم دیدیم اینارُو
از این #شهدا مدد بگیرید مدد گرفتن از #شهدا رَسمِ بزرگی است دست بذار رُو خاک قبرِ #شهید بگو:
#حسین؛ به حق این شهید یه نگاه به ما کن...
🌷
🆔 @shohada_tmersad313
🕊🕊
✍ #برگی_از_خاطرات
نزدیک مراسم #عقد محمودرضا بود که یک روز آمد و گفت: «من کت و شلوار برای مجلس عقد نخریده ام» من هم سر به سرش گذاشتم و گفتم: تو نباید بخری که خانواده #عروس باید برایت بخرند.
خلاصه با هم برای #خرید رفتیم. محمودرضا حتی هنگام خرید کت و شلوار دامادی اش هم حال و هوای همیشگی را داشت، اصلا #حواسش به خرید نبود و دقت نمی کرد در عوض من مدام می گفتم مثلا این رنگ خوب نیست و آن یکی بهتر است و ...
هیچ وقت فراموش نمی کنم در گیر و دار خریدن کت شلوار به من گفت: «خیلی سخت نگیر، شاید #امام_زمان(عج) امشب #ظهور کردند و عروسی ما به تعویق افتاد.» یعنی گویا تمام لحظات زندگی، #منتظر یک اتفاق مهم بود یا حداقل شناخت من از محمودرضا اینطور بود.
🌹 #شهید_محمودرضا_بیضایی
🌷
🆔 @shohada_tmersad313
🕊
✍ #سیره_شهدا
زمانی که فرمانده بود ، یک عده پشت سر او حرف می زدند.
یک روز به او گفتم بعضی ها پیش دیگران بدِ شما را می گویند.
خیلی تو هم رفت!! ، از اینکه این موضوع را با او درمیان گذاشتم پشیمان شدم.
رو به او کرده و گفتم: محمد جان! زیاد به این قضیه فکر نکن!
گفت ، من از اینکه پشت سرم حرف می زنن ناراحت نیستم! ، من که چیزی نیستم؛ از این ناراحتم که چرا آدم های به این خوبی ، غیبت یک آدم بی ارزشی مثل من رو می کنن ؛ از این ناراحتم که چرا باعث گناه برادرام شدم؟!
سرم را پایین انداختم و با خودم گفتم ، خدایا این کجاست و من کجا... !!!
🌹 #سردارشهیدمحمد_بروجردی
📙 یادگاران
🌷
🆔 @shohada_tmersad313
#اطلاع_رسانی
مراسم تشییع
پیکر مطهر تازه تفحص شده
طلبه شهید مدافع حرم فاطمیون
« #حجت_الاسلام_محمدحسین_مؤمنی»
#چهارشنبه ۱۳۹۸/۳/۲۹ ساعت ۱۸
#قم/ مسجد امام حسن عسکری (ع)
قطعه ۳۱ بهشت معصومه (س)
🆔 @shohada_tmersad313
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سہ شنبه ها و
دلم جمڪرانی از احساس
سه شنبه ها و
نسیمی پـراز شمیم یاس
چڪیده اشڪ فراقت به
روی گونه ی من
چه قیمتی شده اشڪم،
شبیہ یڪ الماس
✨ اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلَیَّکَ الْفَرَج ✨
۲۸ خرداد ۱۳۷۶
🔺سالروز شهادت جستجوگرنور #شهید_حسین_صابری گرامی باد.
#حسن_صابری
#عباس_صابری
#حسین_صابری
#تفحص_شهدا
#فکه
🆔 @shohada_tmersad313
5c96510a61aeb6066e54f992_8428476867753322058.mp3
13.22M
🌷شهيد گمـنام خـوش نام تـويى
#حاج_محمود_كريمى
💐 وداع با پیکرهای مطهر ۱۱۰ شهید دوران دفاع مقدس در ایام شهادت امام صادق
🌹🆔 @shohada_tmersad313
🕊🍂 #دوستان_شهدا 🍂🕊
✍ #برگی_از_خاطرات
توی گردان!
ما به گروه اخراجی ها معروف بودیم ،چون خیلی شلوغ می کردیم
حاج مهدی فرمانده گروهان مون بود و ماهم دستورات شو مو به مو انجام میدادیم
ولی خوب باز شیطنت مون زیاد بود، حاجی هیچ وقت به ما کوچکترین حرفی نمیزد و اجازه نمی داد کسی به ما حرف بزنه،بلاخره محیط نظامی بود و ماهم یک فرد نظامی.
یادمه حاج مهدی میگفت بچه ها ان شاء الله پس از برگشتمون به ایران همه شما ها رو مجدد جمع میکنم از شما فیلم اخراجیهای 4 رو می سازم
رابطه صمیمی حاج مهدی با رزمندگان فاطمیون زبانزد همه بود سایر رزمندگان حاضر در منطقه مایر به تعجب میگفتند : یه فرمانده ایرانی اومده مثل مصطفی صدر زاده ، رابطه گرمی با بچه های افغانستانی برقرار کرده رزمنده های فاطمیون هم خیلی دوستش دارن ، حتی این موضوع به گوش (حاج قاسم) هم رسیده بود..!!
موقع برگشت به ایران، تو راه همه ی این بچه ها با چشمانی اشکبار و غمناک از حاج مهدی عذرخواهی کردندو حلالیت گرفتند،
می گفتن: فرمانده شرمنده که داریم تنهات میزاریم ، شرمنده ایم که شب عملیات نتونستیم عقب بیاریم ات،شرمندایم که نتونستیم سرباز خوبی برات باشیم، آخه حاج مهدی تنها شهید گروهانمون بود!!!
حالا بعد چهار ماه ،اصلا باورم نمیشه که حاج مهدی که مثل یک پدر واقعی برامون بود، در جمع ما نیست!
خدا کنه در آخرت شفیع ما باشه، ما هم پاسدار خونش باشیم ،انشاءالله
🌹 #شهید_حاج_مهدی_قاسمی
🖋 راوی:رزمنده لشکر فاطمیون
🆔 @shohada_tmersad313
🕊
✍ #تلنگر
#میترسم_از_خودم ...
•زمانی که عکس شهدا رو به دیوار اتاقم چسبوندم،
ولی به دیوار دلم نه!
#میترسم_از_خودم ...
•زمانی که اتیکت خادم الشهدا و...رو به سینه ام میچسبونم،
اما خادم پدر و مادر خودم نیستم!
#میترسم_از_خودم ...
•زمانی که اسمم توی لیست تمام اردو های جهادی هست،
ولی توی خونه خودمون هیچ کاری انجام نمیدم!
#میترسم_از_خودم ...
•زمانی که برای مادرای شهدا اشک میریزم،
اما حرمت مادر خودم رو حفظ نمیکنم!
#میترسم_از_خودم ...
•زمانی که فقط رفتن شهدا رو میبینم،
ولی شهیدانه زیستنشون رو نه!
#میترسم_از_خودم .......
🌷🆔 @shohada_tmersad313
🕊🕊
✍ #شهید_دکتر_چمران میگفت:
توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود ...سن و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم؛ اون شب رخت و خواب آزارم می داد! و خوابم نمیبرد از فکر پیرمرد ... رخت و خوابم را جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم ...
اما روحم شفا پیدا کرد
چه مریضی لذت بخشی ...
🌷 🆔 @shohada_tmersad313
#خاطرات_شهدا🌹
شهید مهدی باکری
فرمانده دلیر لشکر 31 عاشورا ،
بر اثر اصابت تیر ،
از ناحیه کتف مجروح شده بود.
یک روز تصمیم گرفت
برای سرکشی و کسب اطلاع
از انبارهای لشکر بازدید کند
مسئول انبار ، پیرمردی بود
به نام حاج امر ا... با محاسنی سفید
که با هشت جوان بسیجی در حال
خالی کردن کامیون مهمات بود ،
او که آقا مهدی را نمی شناخت
تا دید ایشان در کناری ایستاده
و آن ها را تماشا می کند فریاد زد
جوان چرا همین طور ایستاده ای
و ما را نگاه می کنی
بیا کمک کن بارها را خالی کنیم
یادت باشد آمده ای جبهه که کار کنی شهید باکری با معصومیتی صمیمی پاسخ داد :
« بله چشم»
و با آن کتف مجروح به حمل بار سنگین پرداخت
نزدیکی های ظهر بود که حاج امرا... متوجه شد که او
آقا مهدی فرمانده لشکر است
بعض آلود برای معذرت خواهی جلو آمد که
مهدی گفت :
« حاج امر ا... من یک بسیجی ام .»
🌟اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدْ
🌟وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🕊
✍ #برگی_از_خاطرات
یکی از کارهایی که خیلی دوست داشتم نماز خواندن پشت سر آقا مهدی بود، ما حتی نماز صبح را هم جماعت می خواندیم ، اگر یک روز بدون من نماز می خواند ناراحت میشدم و گله میکردم. وقتی مهدی را نمیدیدم مریض میشدم، قلبم درد می گرفت ، سردرد می گرفتم ، ولی وقتی میدیدمش خوب میشدم، این جور موقع ها می گفت : فکر کنم مریضی هایت احساسی هست.
زمانی که محمد هادی فرزندم بدنیا آمد ، مهدی غسل شهادت انجام داد ، می گفت دوست دارم بچه ام را با غسل شهادت بغل بگیرم، لحظه ای که صدای محمد هادی را موقع بدنیا آمدنش شنیدم تنها دعایی که بعد از ظهور امام عصر (عج) کردم، دعا برای شهادت آقا مهدی بود، نمی دانم چرا آن دعا را کردم، مهدی خیلی در کارهای مربوط به محمدهادی کمکم می کرد ، مثل پروانه دورم می چرخید.
🌹 #شهید_مهـدی_نوروزی
🌷
🆔 @shohada_tmersad313
🕊🕊
🖋در #وصیت_نامه_اش هم نوشته بود:
«آرزو دارم اگر #شهید شدم، همانند شهیدان گمشده جنازهام در بیابان ها بماند و در میـدان جنگ به خاکم بسپارند، خداوندا میخواهم که غریب شهید شوم و شهید بی کفن باشم، می خواهم در این بیابان باشم تا به #کربلا نزدیک تر باشم.»
🌹 #شهید_غلامرضا_پروانه
🌷
🆔 @shohada_tmersad313