eitaa logo
🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
227 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
14 فایل
⭕این کانال حاوی مطالب مربوط به شهدای انقلاب ، شهدای جنگ تحمیلی ، شهدای ترور ، شهدای محور مقاومت و شهدای مدافع حرم می باشد. شامل زندگی نامه و ابعاد شخصیتی شهدا🌷 🆔 @shohada_tmersad313 ❤زندگی زیباست اما شهادت زیباتر❤
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌹 ... 🌷عروسم که حامله بود به دلم افتاده بود اگر بچه پسر باشد، معنیش این است که خدا می خواهد یکی از پسرهایم را عوضش بگیرد. خدا خدا می کردم دختر باشد. وقتی بچه دختر شد، یک نفس راحت کشیدم. 🌷....مهدی که شنید بچه دختر است، گفت: «خدارو شکر. در رحمت به روم باز شد. رحمت هم که برای من یعنی شهادت.» 🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهيد مهدى زين الدين راوى: پدر بزرگوار شهيد زين الدين ❌ به آنچه مى خواستى رسيدى مهدى جان، شهادت نوش جانت.... 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
🌷 🌹 ....! 🌷حمزه پسر محمد، ١٠ مهر ٥٩ به دنیا آمد در اوج و بهبوهه جنگ. پدرم از طریق بی سیمِ فرماندهی تماس گرفتند که اطلاع بدهند. بعدها دوستانش تعریف کردند زمانی که حاج آقا زنگ زد تا بگوید فرزند محمد به دنیا آمده روزی بود که.... 🌷....روزى بود كه بچه ها در مدرسه ای در خرمشهر جمع شدند که ستون پنجم گرا داده بود و عراقی ها موشک زدند و همه بچه ها را شهید کردند. رفته بودند جنازه ها را جمع کنند توی وانت که همان زمان بی سیم صدا می زند و به محمد خبر مى دهند پدرت پشت بی سیم است. 🌷پدر سلام و احوال پرسی می كند و می گويد: محمد، حمزه به دنیا آمد. همان موقع بچه ها با اینکه ناراحت بودند ولی شروع کردند به دست زدن و خواندن شعر تولدت مبارک. در اوج ناراحتی این خبر یک شادی خوبی به بچه ها داد و آنها را خوشحال کرد. 🌹خاطره اى به ياد شهيد سيد محمد جهان آرا راوى: خواهر شهيد معزز منبع: سايت خبرگزارى دفاع مقدس 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌹 !! 🌷فرمانده عراقى اردوگاه تو چاقى و بد قوارگى رو دست نداشت. دقیقاً مثل یه بشكه با صورت سیاه و دماغ گنده و سبیل هاى پاچه گاوى و هیكل چند لایه و خیكى اش بین اُسراى ایرانى به اسى بشكه معروف بود. آن روز بعد از آمار رو كرد به ما و گفت: اى آتش پرست ها! امروز روز شادى و رقص و آواز است. امروز روز تولد سید الرئیس صدام حسین است! 🌷به زور جلوى خنده مان را گرفتیم. بدمصب ها نمى گذاشتند نماز بخوانیم و روزه بگیریم اما تا دلتان بخواهد ازَمان مى خواستند برقصیم و قِر بدهیم! ما هم كه این كاره نبودیم و زیر بار نمى رفتیم و جاش هِى ڪتک و هى ڪتک مى خوردیم ڪه چرا قِر نمیدیم و.... 🌷آن روز هر چه اسى بشكه تهدید كرد و فحش داد و التماس كرد كه برقصیم و دست افشانى كنیم و قِر بریزیم؛ زير بار نرفتیم تا اینكه تهدید كرد اسراى نوجوان را شكنجه خواهد كرد!! سرانجام راضى شدیم كه فقط كف بزنیم و اسى بشكه خودش زحمت قِر دادن و رقصیدن را بكشد و مراسم شروع شد. 🌷اسى بشكه رفت وسط حلقه اسیران و شروع كرد به رقصیدن و نعره زدن كه مثلاً ترانه مى خواند. ما هم دست مى زدیم كه یك هو‌ زمزمه اى بلند شد كه: خِرسُ به رقص آوردیم، دمِشُ به دست آوردیم! اسى بشكه شكم و كپل مى چرخاند و ما مى خواندیم و كِركِر مى كردیم. 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌹 ....!! 🌷یکبار داشتیم با ابراهیم به باشگاه می رفتیم. من کمی جلوتر رفتم و برگشتم دیدم ابراهیم کمی عقب تر ایستاده. بعد نشست و به اطرافش نگاه کرد و دوباره بلند شد! گفتم: چی شده داش ابرام؟ با تعجب برگشتم به سمتش. 🌷ابرام گفت: اینجا پر از مورچه بود. حواسم نبود و پام رو گذاشتم بین مورچه ها، برا همین نشستم ببینم کجا مورچه نیست، از اونجا حرکت کنم. ابراهیم پرید اینطرف کوچه و راه رو ادامه داد. گفتم عجب آدمى هستی! دیر شده وایسادی بخاطر مورچه ها؟ 🌷....گفت: اینها هم مخلوقات خدا هستند. من اگه وقت داشتم یه مشت گندم براشون می ریختم نه اینکه با پام اون ها رو له کنم! 🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهيد ابراهيم هادى 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مصطفی خواب های خوب زیادی دیده بود. یک صبح بلند شد، دیدم چهره اش برافروخته است. گفتم: چی شده؟ نمی‌گفت. اصرار کردم، گفت: «خواب دیدم امام زمان گفت من از شما راضی‌ام😍.». یک بار دیگر می‌گفت: «دیدم آیت الله خامنه‌ای بالای تپه‌ی سبزی ایستاده و با اون دست جانبازیش روی سرم دست می‌کشه.». گه گاه به خاطر خستگی، نماز صبحش قضا می‌شد. گفتم: اگر تو بخواهی شهید بشی، نماز صبح هات نمی‌گذاره. بعد از مدتی گفت:💠 «من خواب دیدم در صحرای کربلا، پشت امام حسین علیه السلام نماز صبح می‌خونم.»💠 دوستاش تعریف می‌کردن زمانی که دانشجو بود، به اون‌ها گفته بود: «من خواب در خونه‌ی فاطمه سلام الله علیها رو خیلی می‌بینم.» یه بار تعریف کرد: «خواب دیدم پیامبر قبری رو به من نشون می‌ده و می‌گه؛ جایگاه تو این ‌جاست.» کتاب 🌷خاطرات شهید مصطفی احمدی روشن🌷 🆔 @shohada_tmersad313
دستش خالی بود پرسیدم: ساعتت کو؟😳 خیلی بی تفاوت گفت: یکی از بچه ها ازش خوشش اومد گرفت نگاهش کنه گفتم ماله خودت....😍 حرصم گرفت...😡 گفتم: علی اون کادوی سرعقدمون بود تبرک مکه بود بنده خدا بابا با چه ذوق و شوقی برای دامادش گرفته بود. رادوی اصل بود.😔 سری تکان داد و گفت: اینقد از این ساعت ها باشه و ما نباشیم.👌 تا توانی دلی ب دست آور...🌷 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
°•○●°•○●°•○●°•○●°•○●°•○●°•‌°• ‌ 💗 ‌نمازهایت را عاشقانه بـــــخوان ... حتے اگر خسته اے یا حوصله ندارے ؛ ‌ قبلش فکر کن چرا دارے نماز میخوانے و با چه کسے قرار ملاقات دارے ... ‌ آن وقت ڪم ڪم لذت میبرے از ڪلماتے ڪه در تمام عـــــمر دارے تڪرارشان می کنے ... ‌ ‌🍃🌸 🆔 @shohada_tmersad313
🌷 🌹 .... 🌷شوهر خواهرش می گفت: تازه وارد دانشکده نیروی هوایی شده بود که یه روز با من تماس گرفت و گفت: فلانی لطفاً بیا تهران. کار واجبی دارم. نگرانش شدم. مرخصی گرفتم و رفتم تهران. به دانشکده که رسیدم، رفتم آسایشگاه پیش عباس. 🌷بعد احوال پرسی گفت: شما مسئول آسایشگاه ما رو می شناسی. بی زحمت برو راضیش کن تا منو از طبقه دوم بیاره طبقه اول. گفتم: قضیه چیه عباس؟ تو که یه سال بیشتر اینجا نیستی! گفت: می دونی چیه؟ راستش آسایشگاهمون به آسایشگاه خانم ها دید داره. نمیخوام به گناه بیفتم. 🌷....وقتی قضیه رو به مسئول آسایشگاه گفتم، خنده اش گرفت و گفت: طبقه دوم کلی طرفدار داره ولی چشم به خاطر شما میارمش پایین. 🌹خاطره اى به ياد سرلشكر خلبان شهيد عباس بابايى 📚 كتاب "علمدار آسمان" ❌❌ امروز سالگرد شهادت (١٥/٠٥/١٣٦٦) ابرمرديست كه براى پريدن به آسمانها، ابتدا معبر زمين را از گناه پاكسازى كرد.... 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌹 ..... 🌷وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود ١:٤٥ بود و به کلاس نمی‌ رسیدم و صف غذا طولانی بود. دنبال آشنایی می‌ گشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم. شخصی را دیدم که چهره ‌ای آشنا داشت و قیافه‌ ای مذهبی. 🌷نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر. چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد. 🌷بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟ گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمی‌ گردم و برای خودم غذا می‌ گیرم. این لحظه ‌ای بود که به او سخت علاقه ‌مند شدم و مسیر زندگی ‌ام تغییر کرد.... 🌹خاطره اى به ياد شهيد عبدالحميد ديالمه ❌ هميشه شهادت دنبال اهلش مى گردد.... 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌹 .... 🌷عملیات بیت المقدس که تمام شد و رزمنده ها برگشتند، هیچ خبری از محمد نشد. نه می‌ گفتند شهید شده، نه خبر اسارتش رو می دادند.... خیلی گذشت مادرم تمام فکرش پیش محمد بود یکی از آشناهامون داشت می‌ رفت مشهد.... 🌷....مادرم به من گفت: «یک نامه برای امام رضا علیه السلام بنویس و بخواه که از محمد خبری بیاورند لااقل اگر شهید شده، پیکرش برگردد.» دو سه روز بعد، محمد را آوردند فقط استخوان هایش باقی مانده بود.... 🌹خاطره اى به ياد دانش آموز شهید محمد اندرخور 📚 كتاب "فهمیده های کلاس" 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ 🌺 قسمـت ما میشــد اے کاش... ❌میتــرسم از خــودم زمـانی که؛ "دلِ مــادر خـودم" را میشــ‌‌‌‌‌‌‌‌ـ‍‌ـ‌کنم و در عـین حـال بر احوالِ "دلِ مادران " گریـه میکنم... ❌میتــرسم از خـودم زمانی کـه؛ به نامحرم نگــاه میکنم! و در عیـن حال هیات میروم و بر امام حسین اشک میریزم و از دم میزنـم... ❌میترسـم از خـودم زمانی که؛ از اهل بیت و‌ شهدا دم میزنـم و نمـازم اول وقت نیست... ❌میترسـم از خودم زمانی که؛ عاشق هستم و اخلاق و ادب ندارم... تکلیف مدار نیستم... ❌میترسـم از خـودم زمـانی که؛ از امام خامنه ای دم میزنـم و به حرف ها و خواسته هایشان بی توجهـم... ❌میترسـم از خـودم زمانی که؛ سر می کنم ولی گفتگو بانامـحــرم برایم عادی شده... ❌میترسم از خـودم زمانی کـه؛ حرفـ هایـم با عملــم فرسنـگ ها فاصله دارد... باید قتلگاهی رقم زد؛ باید کشت!! منیت را تکبر را دلبستگی را غرور را غفلت را آرزوهای دراز را باید از خود گذشت! باید کشت نفس را... درد دارد! دردش کشتن لذت هاست... امان از توجیه‌گر‌‌ 🆔 @shohada_tmersad313
: ✍ از طرف من بہ جوانان بگویید "چشم شهیدان و تبلور خونشان بہ شما دوختہ است!بپا خیزید و اسـلام خود را دریابید 🆔 @shohada_tmersad313
😁 •|سال ۱۳۵۹ دسته ای از سپاه زرین شهر به فرماندهی شهید محمدعلی شاهمرادی در گروه ضربت سنندج خدمت می ڪردیم. روزی برای انجام ماموریت با یڪ ماشین🚗 سیمرغ عازم اطراف سنندج بودیم. حین عبور از رودخانه🌊 آب سر شمع ماشین رفت و خاموش شد.☹️ شهید شاهمراد به بیسیمچی ڪه تازه ڪار بود گفت به فرمانده اطلاع بده که یواش تر بروند تا ما برسیم اما با رمز بگو! بیسیمچی گفت: نمیدانم چه بگویم!! شهید شاهمراد بیسیم را گرفت و گفت: حسین حسین شاهمراد.... آب تو گوش خر رفته ڪمی یواش تر...😐 ڪمی بعد ماشین روشن شد و شاهمراد به بیسیمچی گفت حالا تو اطلاع بده! بیسیمچی تماس گرفت و گفت الو الو📞..... خر روشن شد......😂😂😂|•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌹 !! 🌷قبل از انقلاب در فصل زمستانى در خدمت آقاى بهشتى به منزلشان رفتيم. هوا سرد بود. حين صحبت دريافتيم بخارى ايشان، كه بخارى ايرانى بود اشكالى پيدا كرده و ايشان سعى مى كرد اشكال آن را برطرف كند. 🌷ايشان وقتى نظر ما را در مورد ضرورت خريد يك بخارى خارجى شنيد گفت: اينها كه مى گوييد درست ولى من مقيد هستم از بخارى ايرانى استفاده كنم و با همه اشكالاتى كه دارد اين بخارى را براى استفاده بر بخارى خارجى ترحيح مى دهم. 🌹خاطره اى به ياد شهيد دكتر سيد محمد بهشتى 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌹 ....! 🌷یك بار عباس خیلی بو می‌ داد. از او سؤال كردم: چرا همه تیمسارها بوی عطر می‌ دهند، ولی تو....؟ گفت: حقیقتش وقتی از قزوین می‌ آمدم، رفتم یكی از روستاها صله ارحام. اصرار كردند كه شب بمانم و من هم گفتم اگه نمانم دلشان می‌شكند. 🌷....ماندم، ولی چون خانه آنها جا نداشت، رفتم توی طویله خوابیدم. 🌹خاطره اى به ياد سرلشكر خلبان شهيد عباس بابايى 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
🕊🍂 🍂🕊 🌹 عمریست شب و روزم را به عشق شهادت گذرانده ام... و همیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهادت به بالاترین درجه ی بندگی میرسم... خیلی تلاش کردم که خودم را به این مقام برسانم اما نمی دانم که چقدر توانسته ام موفق باشم... چشم امیدم فقط به کرمخدا و اهلبیت است و بس امید دارم این رو سیاه پرگناه را هم قبول کنند و به این بنده ی بدِ پرخطا نظری از سر رحمت بنمایند... که اگر این چنین شد؛الحمدالله رب العالمین... اگر روزی خبر شهادت این بنده حقیر سرا پا تقصیر را شنیدید؛ علت آن را جز کریمی و رحیمی خدا ندانید... اوست که رو سیاهی چون مرا هم می بخشد و مرا یاری می کند... 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من را زیارت کرده ام که به جِد و با صِدق دل می گفتند : اگر ما ده تا فرزند دیگر هم داشتیم، حاضر بودیم در راه خدا بدهیم   🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا