#رفاقتـ_بھ_سبڪ_تانڪ
.
❋ اول ڪه رفته بوديم گفتند ڪسے حق ورزش ڪردن نداره يه روز يڪے از بچه ها رفت ورزش ڪرد مامور عراقے تا ديد اومد در حالے ڪه خودڪار و ڪاغذ دستش بود براي نوشتن اسم دوستمون جلو آمد و گفت : مااسمڪ؟ اسمت چیه؟
.
❋ رفيقمون هم ڪه شوخ بود برگشت گفت : گچ پژ . باور نمےڪنيد، تا چند دقيقه اون مامور عراقے هر ڪاری ڪرد اين اسم رو تلفظ ڪنه نتونست ول ڪرد گذاشت و رفت و ما همينطور مے خنديديم..
.
#طنز
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#كلاهى_به_بزرگى_چادر!
🌷سال ١٣٦١ با تعدادى از بچه هاى جهاد رفتم جبهـه در تنگـه چزابـه، راننده بيل مكانيكى بودم. در جايى به نـام " جنگـل " مـستقر شـديم و بـا تعدادى از سنگرسازان شروع به ساخت سنگر كرديم.
🌷شگردهاى برادران در عمليات هاى مختلف خيلى جالب بود؛ مثلاً در كنار سـنگرها تعـدادى چادر برپا مى كردند و هواپيماهـاى عراقـى تنهـا چادرهـا را هـدف قـرار مى دادند و چادرهاى خالى را بمباران
مى كردند.
🌷غافـل از اينكـه چادرهـا خالى اند و نيروها در سـنگرها پنـاه گرفتـه اند. بچـه ها مى خنديدند و مى گفتند: چه كلاهى سر صداميان گذاشتيم؛ كلاهى به بزرگى چادر!
راوى: رزمنده دلاور غلامحسين مطهرى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#جراحى_با_پيچ_گوشتى!!
🌷سال ١٣٦٦ وارد جهاد سازندگى شدم. بهمن ماه همان سال از طريـق جهاد به جبهه غرب اعزام شدم و در عمليات والفجـر ١٠ كـه در منطقـه غرب مريوان انجام شد، شركت كردم. حاج آقا كارنما فرمانده و آقاى فتوت مسئول ستاد بودند. مسئوليت بچه هاى پشتيبانى، باز كردن راه براى شروع عمليات بود. راه كه باز شد و نيروها به منطقه رسيدند، هواپيماهاى عراقى حمله كرده و شـروع بـه ريخـتن بمـب خوشـه اى كردند.
🌷حاج آقا كارنما مجروح شد و على ميرزاابراهيمى تركش خورد. هـر چـه اصرار كرديم او به بيمارستان نرفت و خودش بـا پـيچ گوشتى تـركشهـا را از بدنش خارج كرد. او خودش به تنهايى، هم بيمار بود و هم پزشك و هرگاه بـه عمل جراحى احساس نياز پيدا مى كرد، ابزار كارش را كه عمومـاً پـيچ گوشتى، انبردست، چاقو و وسايلى از اين دست بودند، آماده مى كرد و در يك چـشم بـه هم زدن، تركشها را بيرون مى كشيد و روى زخمها را مى بست.
🌷....على مردى قوى و با ايمان بود. او با وجودى كه زخمى بود، حاضر نشد به عقب برگردد و در چند عمليات ديگر نيز شركت كرد تا سرانجام به شهادت رسيد.
راوى: رزمنده دلاور محمد موسى پور
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
💕 عاشـقانه بهشتے
اوایل ازدواجمون بود و هنوز خوب نمیتونستم غذا درست کنم. یه روز تاس کباب بار گذاشتم...
همین که اومد رفتم سر قابلمه..
ولی دیدم همه سیب زمینی ها له شده. یه گوشه نشستم و زدم زیر گریه.وقتی فهمید واسه چی گریه میکنم خنده ش گرفت و خودش رفت غذا رو آورد سر سفره. اون روز انقدر از غذا تعریف کرد که اصلا یادم رفت غذا خراب شده..
#شهیدیوسفکلاهدوز🕊
#بهروایٺهمسر...
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
#راز_شهیدی_که_امام_حسین_علیه_السلام #جمجمهاش_را_کربلا_برد...
🔰قبل از عملیات بدر غلامرضا جلوی من و مادرش بدنش را برهنه کرد و گفت نگاه کنید، دیگر این جسم را نخواهید دید همانطور شد و در عملیات بدر مفقود گردید...
🔰دوازده سال در انتظار بودم و با هر زنگ به سمت در میدویدم تا اگر برگشته باشد اولین کسی باشم که او را میبینم تا اینکه یک روز خبر بازگشت او را دادند فقط یک جمجمه از شهید برگشته بود که مادرش از طریق دندان؛ فرزند را شناخت...
🔰در نزد ما رسم است که بعد از دفن، سه روز قبر بصورت خاکی باشد شبی در خواب دیدم که چند اسب سوار آمدند و شروع به حفر قبر کردند
گفتم: چکار میکنید؟
🔰گفتند: مأمور هستیم او را به کربلا ببریم
گفتم: من دوازده سال منتظر بودم، چرا او را آوردید؟
گفتند: مأموریت داریم و یک مرد نورانی را نشان من دادند
🔰عرض کردم: آقا این فرزند من است فرمود: باید به کربلا برود؛ او را آوردیم تا تو آرام بگیری و بعد او را ببریم یکباره از خواب بیدار شدم با هماهنگی و اجازه، نبش قبر صورت گرفت، اما خبری از جمجمه غلامرضا نبود و شهید به کربلا منتقل شده بود و او در جرگه عاشورائیان در کربلا مأوا گرفتهبود.
راوی: احمد زمانیان پدر شهید
🌷شهید غلامرضا زمانیان🌷
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
#وصیتنامه📜
خدایا تو را سپاس می گویم این لیاقت را به من عطا نمودی که پی به عظمت تو ببرم و حق را از باطل تشخیص دهم👌، آن گاه خانه و زندگی را رها کنم و به سوی تو هجرت نمایم و در صف رزمندگان و جهادگران راه تو حضور یابم و از مظلومان عالم دفاع کنم🌹
شهید مدافع حرم علی شاه سنایی
شبتون شهدایی🌹
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
نسیم یادت
پیراهن دلتنگی را
بر تن ساعتهای انتظار
می دوزد ،
و آرزوها با هر پلک زدن
دنیای با تو بودن را
بر قامت واژه ها
هجی می کنند ..
کاش!
آغوشت رویایی
دور از دست نبود...
شهید_حاجقاسم_سلیمانی
صبحتون_شهدایی🌷
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷تولد : ۳ /۲ /۱۳۴۵
🌷شهادت : ۱۱ /۸ /۱۳۶۱
🌷عملیات محرم🌷
🌷خیلی صبور مهربان و مردم دوست بود کمک به محرومان جامعه .آموزش اعتقادات مذهبی .قرآن و احادیث به عنوان مربی در اطراف شهر و روستا می رفت .احترام به پدر و مادر می گذاشت .
🌷 یک شب زمستان که علی اصغر برای تبلیغ به روستای همجوار رفته بود باران زیادی می بارید ما فکر کردیم در روستا که رفته می ماند وخوابیدیم.
🌷صبح که برای نماز بیدار شدیم
دیدم علی اصغر روی ایوان خوابیده است در صورتی چیزی نداشت تا خود را گرم کند.
🌷 ناراحت شدم واو را صدا زدم که چرا ما را بیدار نکردید. گفت من دیر آمدم شما خواب بودید دلم نیامد بیدارتان کنم از نظر دین اسلام درست نبودبیدارتان کنم...
🌷راوی مادر شهید 🌷
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
⚘﷽⚘
روز عملیات نام کسانی را که قرار بوده است در عملیات شرکت کنند خواندهاند و اسم حسین آقا در فهرست نبوده است.
حسین آقا برای گرفتن رضایت فرمانده محور، پیش او میرود اما فرمانده مخالفت میکند😞. همسرم که اصرار را بیفایده میبیند به فرمانده میگوید: من بچهی مشهدم اگر من را به این عملیات نبرید به محض برگشتن به حرم امام رضا(ع) میروم و از شما پیش آقا شکایت میکنم☝️...
فرمانده محور وقتی صحبتهای شهید محرابی را میشنود بالاخره به او اجازه میدهد☺️😍
در همین لحظات یکی از همرزمانشان به بقیهی مدافعانحرم میگوید: همهی ما از مشهد آمدهایم، فردا شهادت امام رضا علیه السلام (ع) است و خوش بحال کسی که فردا شهید شود🕊🌹
هنوز حرف این مدافعحرم تمام نشده بود که شهید محرابی به همرزمانش میگوید:" آن کسی که میگویی فردا "شهید" میشود من هستم🕊☺️❤️
فردای آن روز، روز شهادت امام رضا در سوریه تیر به قلب ایشان اصابت کرد و در حالی که در "سجده" بودند و آخرین کلمهای که گفتند "یاابالفضل"بود به #شهـادت رسیدند✨
راوی همسر شهید #حسین_محرابی
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313