شاید آن روز که سهراب نوشت
تا شقایق ها هست زندگی باید کرد،
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت.
✍🏻 باید این جور نوشت...
هر گلی هم باشد چه شقایق،
چه گل پیچک و یاس،
تا نیاید گل نرگس زندگی دشوار است💔
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
#شبتون_مهدوی 🌙
#التماس_دعای_فرج 🤲
#منتظران_ظهور 💚
#بهار_قران
#التماسدعا
#شهداومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
📌خاطرات شهید
#حبیب_الله_جوانمردے
سن شهادت ۱۶ سال
اهل شهرستان بهبهان
#قسمت4⃣
خمس
🍃تابستان که مدرسه ها تعطیل بود، با حبیب الله می رفتیم کارگری. حبیب الله مقدار کمی از پولهایش را خرج خودش می کرد و بقیه را خرج فقرا می کرد. یه روز گفت بریم خمس پول هایمان را بدهیم. گفتم: چی چی. اگه بگم آن موقع واژه خمس یک واژه عجیب و غریب برایم بود، گزافه نگفته ام. حبیب الله گفت: آره خمس، یعنی یک پنجم پولهایمان را باید در راه دین بپردازیم، وگرنه مالمان حرامه و فرقی با دزدی نداره.
🍃رفتیم مسجد. نماز که تمام شد. رفتیم پیش امام جماعت. حبیب الله گفت: ما بعضی روزها می رم کارگری، می خواهم ببینم خمسش چقدر می شود که پرداخت کنم. امام جماعت نگاهی به حبیب الله کرد. چشماش از تعجب گرد شد و ابروهایش بی اختیار بالا رفت. گفت تو که سن و سالی نداری! می خواهی خمس بدهی. حبیب الله گفت: پرداخت حق الهی کوچک و بزرگ ندارد. روحانی جا خورد. حسابی تعجب کرد. بعد خمس حبیب الله را از او گرفت. آن موقع حبیب الله دوازده سال بیشتر نداشت. اما همیشه می رفت خمسش را پرداخت می کرد. در حالی که هیچ چیز بر او واجب نشده بود.
📙کتاب حبیب خدا ، صفحه ۱۹ الی ۲۰
#بهار_قران
#التماسدعا
#شهداومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#خورشیدایران
#صفحههشتم
ادامه برخی از ویژگیهای حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
3- عصمت
بر اساس روايتى كه مرحوم سپهر در «ناسخ» از امام رضا(ع)روايت كرده، لقب «معصومه» را به حضرت معصومه، امام هشتم اعطا كرده اند.
طبق اين روايت امام رضا(ع) فرمود: «من زار المعصومه بقم كمن زارنى» «هركس حضرت معصومه را درقم زيارت كند، همانند كسى است كه مرا زيارت كرده باشد.»
اين روايت را مرحوم محلاتى نيز به همين تعبير نقل كرده است. با توجه به اين كه عصمت به چهارده معصوم(عليهم السلام) منحصرنيست، بلكه همه پيامبران، امامان و فرشتگان معصوم هستند.
و علت اشتهار حضرت رسول اكرم، فاطمه زهرا و امامان(عليهمالسلام) به «چهارده معصوم» آن است كه آنها علاوه بر مصونيت ازگناهان صغيره و كبيره، از «ترك اولى» نيز كه منافات با عصمت ندارد، پاك و مبرا بودند.
مرحوم مقرم در كتابهاى ارزشمند: «العباس» و «على الاكبر» دلائل عصمت حضرت ابوالفضل و حضرت على اكبر(عليهماالسلام) را بر شمرده است. و مرحوم نقدى در كتاب«زينب الكبرى» از عصمت حضرت زينب سلام الله عليها سخن گفته است.
و مولف «كريمه اهلبيت» شواهد عصمت حضرت معصومه(س)را بازگو نموده است.
و با توجه به اين كه حضرت معصومه(س) نام شريفشان «فاطمه»است و در حال حيات به «معصومه» ملقب نبودند، تعبير امام(ع)دقيقا به معناى اثبات عصمت است، زيرا بر اساس قاعده معروف:«تعليق حكم به وصف مشعر بر عليت است» دلالت حديث شريف برعصمت آن بزرگوار بى ترديد خواهد بود.
💖🌹💖🌹💖🌹💖🌹💖
#خورشیدایران
#مسابقهویژهدههیکرامت
#هفتمینمسابقه
#شناختامامرضاعلیهالسلام
#شناختحضرتمعصومهسلامالله
#نشر_حداکثری
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
#کانال_کمال_بندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
✍از بهلول پرسیدند در قبرستان چه میکنی؟
او در جـواب گفت:
با جـمعی نشسته ام که به مـن
آزار نمیرسانند
طعنـه نمی زنند
تهمـت نمی زنند
دروغ نمیگوینـــد
خیـانت نـمیکنند
حسـادت نمیکنند
قضــاوت نمیکنند
چـاپـلوسی نمیکنند
و بالا تر از همه ی اینها اگر از پیششان بروم
پشت سرم بـد گویی نمیکنند....
🌼پنجشنبه هست فاتحه برای عزیزان سفر کرده فراموش نکنید.🌼
#بهار_قران
#التماسدعا
#شهداومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
شاید آن روز که سهراب نوشت:
“تا شقایق هست زندگی باید کرد”
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت
باید اینگونه نوشت:
هر گلی هم باشد، چه شقایق چه گل پیچک و یاس
زندگی بی مهدی
زندگی با غمهاست
#بهار_قران
#التماسدعا
#شهداومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
🌸💕🌸💕🌸💕🌸💕🌸
#رمان_عشق_باطعم_سادگی
#قسمت_59😍✋
بی اختیار لب باز کردم و شروع کردم به فاتحه خوندن و نفهمیدم کی جنازه از اونجا برده شد!
-حالت بهتره؟
سرتکون دادم که خاله لیلاروپوشش رو درآورد
-باز خوبه فقط اومدی اینجا ترست بریزه روزاولی که من اومدم اینجاکمک کردم
شبش تا صبح از وحشت نخوابیدم ولی خب دیگه عادت کردم !
با صدای لرزونی گفتم:
_چی شد که خواستین این کارو انجام بدین؟
-به خاطر شوهرماونم یک غساله!من هم مثل تو میترسیدم خیلی
راستشوبخوای اول هم که
محمودآقااومد خواستگاریم ازش خوشم نمیومدونمیخواستم قبول کنم ولی خب زمان ماهمه چی زوری بود حتی ازدواج!
بزرگتراباید میپسندیدن برای ما هم قرار نبودخواستگار دکتر مهندس بیاد!
کم کم همه چیز فرق کرد یه دل نه صد دل عاشق محمود آقا شدم ومنم مثل تو خواستم بیارتم اینجا واومدم از سر کنجکاوی ولی نمیدونم چیشد موندگار شدموهمون روز خواستم یاد بگیرم و این کارم بیشتر دامن زد به ترس روز اولم! خانومی که قبل من اینجا بود خانوم باخدایی بود با اینکه وضعیت زندگی خوبی داشت محض ثوابش میومد خدا
رحمتش کنه
همین زهرا خانوم بود این فکرکه اینکار فقط مخصوص مابدبخت بیچاره هاست رو از ذهنم انداخت بیرون از بزرگی این کار برام گفت خلاصه کنم برات اون روز اول منم خیلی ترسیدم
میدونی محیامردم فکر میکنن چون شغلمونه دیگه برامون عادی شده نمیگم نشده ولی راستش گاهی هنوزم من و وحشت میگیره وحشت از مرگ!
چادرش رو از جالباسی کوچیک دیواری برداشت
_ بریم که فکر کنم شوهرت دیگه پس افتاده!
لبخندی به صورتش پاشیدم و باهاش هم قدم شدم
-وقتی بهم گفتی خاله لیلا و خودت دست بلند کردی و با من دست دادی خوشحال شدم.راستش به خاطر شغلی که دارم کمتر کسی بهم احترام میزاره
مردم دیدگاه خوبی نسبت به ما ندارن
تو وآقا امیرعلی بهم میاین...
باخجالت سرم رو زیر انداختم
-بفرما اونم آقا امیر علی!
رد نگاه خاله رو گرفتم و به امیرعلی رسیدم که با عجله میومد سمتمون
نفس عمیقی کشیدموهوای سردو وارد ریه هام کردم نگاهش نگران روی چشمهام بود
-خوبی؟
خودم هم نمی دونستم.فقط میدونستم دیگه انرژی برای وایستادن ندارم
خاله لیلا جای من جواب داد
- خوبه مادرشیرزنیه برای خودش
امیرعلی بالبخند از خاله تشکر کرد
- خب دیگه من میرم خوشحال شدم از دیدنت محیاجان
بغض کرده بودم نمی دونم چرا
بی هوا و محکم خاله لیلا رو بغل کردم!
نمیخواستم این حس بد از دیدگاهی که عامیانه شده بود، برای همیشه تو ذهنش بمونه و شرمنده باشه از کاری که خیلی
بزرگ بوداونی که باید شرمنده می بود ما بودیم که به خاطر نداشتن دل و جرئت سعی می کردیم باتمسخر ضعف خودمون رو بپوشونیم.
چادرش بوی گلاب میداد عمیق نفس
کشیدم
- برای امروز ممنونم
-من که کاری نکردم من ممنونم عزیزم
حالاهم دیگه برین میدونم چه حالی داری
سرم رو عقب کشیدم و بغضم رو با آب دهنم فرو دادم به محض راه افتادن ماشین شیشه رو پایین کشیدم!
-چیکار میکنی محیا هوا سرده سرمامیخوری!
صدام می لرزید سریع گفتم:
بزار باشه امیرعلی خواهش میکنم
هوا خوبه
نگران گفت:_مطمئنی خوبی؟
دیگه نتونستم بغضم رو کنترل کنم
همه تصویرایی که امروز دیده بودم توی سرم چرخ میخوردبوی کافور هنوز تو بینیم بوداشکهام ریخت!
امیرعلی هول کرده راهنما زد و گوشه خیابون پارک کرد
-ببینمت محیا،چرا گریه می کنی؟
گریه ام بیشتر شدو هق هقم بلند
- امیرعلی مثل مامان بزرگ بود
-چی؟؟کی محیا؟!
حالم خوب نبودمیخواستم حرف بزنم ولی نمیشد،نفس بلندی کشیدم
-بوی کافورهنوزتوی سرمه چیکار کنم؟
صدای نفسهای کلافه امیرعلیو میشنیدم
ترس به جونم افتاده بود.
خاله راست میگفت ترس از مرده و غسالخونه بهونه است
همه ما می خوایم از مردن فرار کنیم!
_میترسم امیرعلی
از مردن میترسم،من نمی خوام
بمیرم
نگاه نگرانش روی صورتم می چرخید
- محیا چی داری میگی؟
یک دستش نوازشگونه کشیده میشد روی سرم
_آروم باش...آروم...!نمیتونستم آروم بشم
-اگه من مرده ام قول میدی تو غسلم بدی ؟تو کفنم کنی؟قول بده امیرعلی!
وحشت زده نگام کرد:
– چی می گی محیاخدا نکنه بس کن
حالم خوب نبوددستهاش و گرفتم والتماس کردم
_قول بده،خواهش
میکنم توباشی دیگه نمی ترسم
برام قرآن بخون باشه!
نگاهش کلافه بود و نگران
فشار ارومی به دستم آورد:
تمومش کن محیا خواهش می کنم دارم دق می کنم،غلط کردم آوردمت جون من آروم باش!
💕🌸💕🌸💕🌸💕🌸
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧🎼 خـــداےخـوبم
امشــب دلـم مـیخواهـد براےهمـه بنـدگانـت
دعـــاکنــم
شبتون حسینی
✨🌙🌟✨🌙🌟✨🌙🌟
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امید تو 🌹💖🦋
دعای روز چهاردهم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ لا تؤاخِذْنی فیهِ بالعَثراتِ واقِلْنی فیهِ من الخَطایا والهَفَواتِ ولا تَجْعَلْنی فیه غَرَضاً للبلایا والآفاتِ بِعِزّتِکَ یا عزّ المسْلمین.
خدایا، مرا در این ماه بر لغزش ها مؤاخذه مکن و از خطاها و افتادن در گناهان من در گذر و هدف بلاها و آفات قرار مده، به عزّتت ای عزّت مسلمانان.
🌹💖🦋🌹💖🦋🌹💖🦋
AUD-20210214-WA0002.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
➡️🌷🌼💝
#ماهخدا
#التماسدعا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#رمان_عشق_باطعم_سادگی
#قسمت_60😍
گریه ام کمتر شد
-بهتری خانومم ؟!
با صدای دورگه ای گفتم:
_خوبم
آروم من و از خودش جدا کرد
– ببین با چشمهات چیکار کردی؟
دست کشید روی گونه هام و اشکهام و پاک کرد
_آخه با این حال و روزت چطوری ببرمت خونمون
...جواب مامانم و چی بدم ؟
بازم تکرار کردم
-خوبم !
پوفی کرد
- معلومه ...یه دقیقه بشین الان میام
با پیاده شدن امیرعلی چشمهام رو بستم ...
دیگه توانی تو بدنم نمونده بود!
- بچرخ صورتت رو آب بزنم!!
نگاه گیجم رو دوختم به امیر علی که در سمت من رو باز کرده بود و با یک شیشه آب معدنی منتظر
نگاهم می کرد
پاهای سستم رو بیرون از ماشین گذاشتم و خم شدم ...
مشت پر آب امیرعلی نشست روی صورتم
...سردی آب شکه ام کرد و نفسم رفت
-یخ زدم امیر علی!
دستش مثل یک نوازش کشیده میشد روی صورتم
-از عمد آب سرد گرفتم ...حالت و بهتر میکنه!
دوباره مشتش رو پر آب کردو به صورتم پاشید و بعد هم آب ریخت روی دست هام ... باد سردی که به صورت خیسم می خورد حالم و بهتر میکردمثل یک شک بود برام که احتیاج داشتم بهش!
-بهترشدی ؟
با تشکرو یک لبخند مصنوعی در جواب نگاه منتظر امیرعلی گفتم :
آره خوبم
-میخوای بری عقب دراز بکشی؟
به نشونه منفی سر تکون دادم و پاهام رو آوردم تو ماشین
-نه می خوام کنارت باشم
لبخندی به صورتم پاشیدو بابستن در؛ ماشین و دور زدو پشت فرمون نشست
سرم حسابی بی هوا بود و امیر علی زیر چشمی نگاهش به من...چشمهام رو با انگشت اشاره و
شصتم فشار دادم
– میشه سرم و بزارم روی پات؟؟!
با تعجب نگاهم کرد
- اینجا؟
به جای جواب چرخیدم و سرم و روی پاش گذاشتم ...
-اینجا اذیت میشی محیا بهت گفتم برو عقب
صدام بازم لرزید توجه نکردم به حرفش
-پات اذیت میشه؟
- نه چشمهات و ببند ...سرت درد می کنه؟
فقط سر تکون دادم و امیر علی مشغول رانندگی شد...
عطیه مشکوک چشمهاش و ریز کرد
– گریه کردی؟ باز با امیر علی بحثت شده؟ چیزی گفته؟
بی حوصله گفتم:
_بی خیال عطیه مهلت جواب دادن هم بده
یک تای ابروش و داد باالا
– خب بفرمایین ببینم چیه؟
کف اتاق امیر علی باهمون چادر دراز کشیدم
–هیچی ...
عطیه- آره قیافه ات داد میزنه چیزی نیست ...
امیرعلی کجاست میرم از اون بپرسم
-جون محیا بی خیال شو..
بالاخره رضایت دادو اومد توی اتاق
- از زیر دست مامان بابا فرار کردی از جواب پس دادن به من
نمی تونی
سرگیجه داشتم ...
چشمهام رو فشار دادم روی هم...
هول هولکی باعمه و عمو سلام احوال پرسی
کرده بودم تا به حال و روزم شک نکنن ولی عطیه تیز بود!
-چی شده محیا؟؟!
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معامله با خدا
السلام علیک یا امیرالمومنین 💚
استاد سیدحسین مومنی
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
چگونه خواب امام زمان(عج) را ببینیم؟
شاگرد: استاد ، چکار کنم که خواب امام زمان(عج) رو ببینم؟
استاد: شب یک غذای شور بخور،آب نخور و بخواب
شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد و برگشت.
شاگرد: استاد دیشب دائم خواب آب میدیدم!
خواب دیدم بر لب چاهی دارم آب مینوشم
کنار نهر آبی در حال خوردن آب هستم!
در ساحل رودخانه ای مشغول...
استاد فرمود: تشنه آب بودی خواب آب دیدی؛
تشنه امام زمان(عج) بشو تا خواب امام زمان(عج) ببینی..
💖💖💖💖💖💖💖
#بهار_قران
#التماسدعا
#شهداومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
#رازخوشنودیخدا
#صفحهبیستهشتم
3 . چقدر خوب است سعى كنى در اين دو سه روز زندگى دنيا براى خود رسالتى قرار دهى و آن رسالت اين باشد كه همواره تلاش كنى تا شادى و سرور را تقديم دوستان خدا بنمايى.
هر كجا كه دوستان خدا را يافتى با سخن خويش، با فكر خويش، با ثروت خويش باعث شادمانى آنها بشوى!
در عوض روز قيامت كه مى شود خداوند متعال دستور مى دهد تا تو را اين گونه ندا دهند: "هر آرزويى كه دارى بگو تا خداوند برآورده كند، چرا كه تو در دنيا دل دوستان خدا را شاد مى نمودى".
4 . بهشت هشت در دارد، يك در مخصوص پيامبران الهى مى باشد، يك در هم مخصوص شهدا و بندگان صالح خدا مى باشد.
امّا يك در ديگر هست كه مخصوص افرادى است كه در دنيا كار خير انجام داده اند.
اين در را به "در نيكوكارى" نام نهاده اند!
فقط كسانى مى توانند از اين در وارد بهشت شوند كه در دنيا جهت رفع گرفتارى مردم تلاش كرده باشند و همواره به فكر مردم بوده، با كمك كردن به آنها اسباب خوشحالى آنها را فراهم كرده باشند.
براى همين امام صادق(ع) به شيعيان خود دستور مى دهد تا با يكديگر مهربان باشند و در كارهاى خير به يارى يكديگر بشتابند تا بتوانند از اين در وارد بهشت شوند.
5 . گاه پيش مى آيد كه ما براى كمك به فردى اقدام مى كنيم و نهايت سعى و تلاش خود را انجام مى دهيم ولى همه اين تلاش ها بى نتيجه مى ماند و مشكل آن بنده خدايى كه به ما مراجعه كرده بود حل نمى شود، حال سؤال اين است كه آيا خداوند آن ثواب هايى كه براى كمك كردن به ديگران در نظر گرفته است (مثل ثواب ده حج) را به ما مى دهد؟
امام صادق(ع) در سخن خود، وعده داده است كه خداوند تمام آن ثواب ها را به ما مى دهد، حتّى در صورتى كه مشكلِ فرد مراجعه كننده حل نشود، زيرا خداوند به سعى و تلاش پاداش مى دهد و به نتيجه تلاش ما كار ندارد، مهم اين است كه ما براى كمك به ديگران اقدامى كرده باشيم.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#تاخداراهینیست
#عاشقخداباش
#بهماهخدانزدیکمیشویم
#نویسندهمهدیخدامیان
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#نشرحداکثری
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
.
در پاسخ به خاکپاشی خفاشی بر چهرۀ خورشید
#مرد_میدان
بگذاشت پا جا پای مولا مرد میدان
زد مثل مولا دل به دریا مرد میدان
اهل ولایت بود و استادی مسلّم
در بزم شاگردیّ مولا مرد میدان
اهل بصیرت اهل ایمان اهل تقوا
مرد خدا مرد تولّا مرد میدان
اینجا به چشمش کوچک و بیمنزلت بود
چون بود در سودای آنجا مرد میدان
گشتند گرد عافیت دنیاپرستان
رفتند سوی مال، اما مرد میدان
از دام مال و عافیت خود را رهانید
بگذاشت در راه خدا پا مرد میدان
دار شهادت را به دوشش برد عمری
دل کنده بود از دار دنیا مرد میدان
چون از کسی غیر از خدا پروا نمیکرد
در عرش اعلی کرد پر وا مرد میدان
محو خدا بود و فدا در راه او شد
مانند اکبر ارباً اربا مرد میدان
از کربلای شصتویک جا ماند اما
آورد اینجا کربلا را مرد میدان
هم عارفی بیادعا و بیریا بود
هم عاشقی مجنون و شیدا مرد میدان
هم بود مالک هم علمدار ولایت
هم شد فدایی همچو زهرا مرد میدان
سردار دلها بود و سرباز خدا، زد
با رفتنش آتش به دلها مرد میدان
در مکتبی که حاجقاسم کرد تأسیس
پیمان خون بستیم ما با مرد میدان
خورشید را کی میتواند کرد خاموش
خفاش پست چون تویی، نامرد میدان!
#محمدتقی_عارفیان، ۱۴۰۰/۰۲/۰۷
ارسالی یکی از اعضای محترم کانال
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
💢مرد و قولش
🔹هنوز به سن تکلیف نرسیده بود که تصمیم گرفت روزه ماه رمضان را بگیرد. پسردایی اش هم که هم سن و سالش بود با بشیر همراهی کرد. وسط روز تشنگی و گرسنگی بر نوجوانان غلبه کرد. دیگر داشتند از حال می رفتند. پسردایی روزه اش را افطار کرد اما بشیر حاضر نشد روزه را بخورد.
🔹 لب هایش از تشنگی خشک شده بود ولی همچنان تحمل می کرد . به هر زحمتی بود تا اذان مغرب طاقت آورد و روزه اش را کامل گرفت.
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️امام زمان مهم تر است یا نماز؟!
#معرفت_امام
#امام_زمان
#ماه_مبارک_رمضان
#سخنرانی_کوتاه
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
doa_mojir_tarjomeh.pdf
590.4K
#متن_دعای_مجیر
💖متن و ترجمه (پی دی اف )
#دعای_مجیر
💖💖💖💖💖💖💖💖💖