خدایا معرفتم ده تا حسینی شوم....
وحسینی قربانی ات...
اللهم الرزقنا توفیق الشهاده
#عرفه
#نامه_شهید_حججی
🌹💖🦋
مداحی آنلاین - پادکست ویژه شهادت حضرت مسلم - حجت الاسلام عالی - میرداماد.mp3
7.24M
🏴 #شهادت_حضرت_مسلم(ع)
♨️روضه حضرت مسلم بن عقیل
👌 #پادکست بسیار شنیدنی
🎤حجتالاسلام #عالی
🎤 #سید_مهدی_میرداماد
💖🌹🌻🦋
#ایرانقوی
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخر نشد شبیه شهیدان دعا کنم
با ناله های خویش دلت را رضا کنم
احرام بسته اَت نشدم مثل حاجیان
دل را چگونه با عرفه آشنا کنم
ای کاش مَحرم جَبَل الرحمه اَت شوم
تا در رکاب آیم و در خون شنا کنم
تَرویه چیست، روز گرفتاری شماست
کاش ای غریب، درد شما را دوا کنم
یک عمر از عطای تو حاجت روا شدم
روزی رسد که حاجتتان را روا کنم
آخر گدای سامره مَرد خدا شود
یعنی به جای غیر، شما را صدا کنم
آقا منم غلام سیاه سپاه تو
ناقابل است جان من، اما فدا کنم
آنانکه بر علیه تو شمشیر بسته اَند
با اذن تو سر از تن آنها جدا کنم
هرگاه تو اجازه دهی میزنم به خط
کز مشرکین برائت خود برملا کنم
عمریست، من که گریه کنِ بی کفن شدم
حیف است بهر خود کفنی دست وپا کنم
با روضه های قافله دلهای خسته را
ارباب اگر اراده کند، کـربلا کنم
#نـوكـــر_نـوشـت:
#حسین_جان💔
قسمت ما که نشد کرب و بلایت عرفه
اربعین کاش به دیدار تو نائل بشویم
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يا ابا عبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، #عرفه روز نیایش و روز بارش چشمهای خاکیان بر شما آسمانیان مبارک باد.
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_مجیدسلمانیان
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
.
💖🌹🌻🦋
#ایرانقوی
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
YEKNET.IR - vahed - moslemie 1400 - poyanfar.mp3
8.9M
🏴#شهادت_حضرت مسلم علیه السلام
🌾▪️یابن عم کوفه میا
🌾▪️در دلم درد است کوفه نامرد است
#محمدحسین_پویانفر
#واحد
#ایرانقوی
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
دوستان عزیز کانال در هر گوشه و کنار این مملکت هستید هرکجا دعای عرفه رفتید و حال خوش معنوی گرفتید مارو از دعای خیرتون فراموش نکنید ما خادمهای کانال ازتون توقع داریم دعامون کنید🌹🌹
دعاتون مستجاب🙏🙏🙏
ماهم ان شاءالله کنار حرم با صفای حضرت عبدالعظیم حسنی دعاگویتان خواهیم بود.🌹🌹🌹🌹
🌸امروز روز عرفه
💫روز بخشیده
✨شدن گناهان
🌸روزی پر از؛
💫شور و شیدایی و شناخت؛
✨روز خوشه چینی بندگان،
🌸از پهن دشت معرفت الهی
💫روز نیایش
✨و روز بارش چشمهای
🌸خاکیان بر شما
💫آسمانیان مبارک باد
🌸التماس دعا
💫در لحظات قشنگ خلوتتان . . .
☘💐🌻
#ایران_قوی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸
#عرفه
عرفه روضه ی زینب چقَدَر می چسبد
عرفه دیده ی بارانی و تر می چسبد
عرفه بال بگیرم ز دم روضه ی تو
بزنم تا حرم پاک تو پر می چسبد
عرفه گریه کنان خاک بریزم بر سر
گر بماند ز غمت در دل اثر می چسبد
خواندن خطبه و رسوا شدن اهل عرب
نام این کار گذارید هنر، می چسبد
سر ارباب جدا شد جلوی نهر فرات
روضه خوان روضه بخوان روضه ی سر می چسبد
قتلگه بودم و دیدم که کسی می گوید
سر بریدن جلوی چشم پدر می چسبد
نیزه در دست کسی گفت به صد خوشحالی
زدن نیزه به بالای جگر می چسبد
ناگهان گفت رقیه به یکی از اعراب
زدن عمه ی ما بین گذر می چسبد ؟
یک حرامی به خودش گفت که این زینب هم
گر بگیرد ز لگد درد کمر می چسبد
جعفر ابوالفتحی
ــــــــــــــــــ
#ایرانقوی
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
#عرفه
#امام_زمان_عج
کنار بیت خدایی به یاد ماهم باش
به مروه یا به صفایی به یاد ماهم باش
در استلام حجر نیز یادی از ما کن
همین که گرم دعایی به یاد ماهم باش
چو دور کعبه طواف آوری به کعبه قسم
تو کعبۀ دل مایی به یاد ماهم باش
به ما که رو نگشودی ، به ما نگاهی کن
ز ما اگر که جدایی به یاد ما هم باش
کنار زمزم اگر یاد کام خشک حسین
نظر به آب نمایی به یاد ماهم باش
کنار حجر همان لحظه ای که اشک فشان
به سید الشهدایی به یاد ماهم باش
دمی که از در باب السلام اشک فشان
به سوی بیت می آیی به یاد ماهم باش
کنار قبر رسول خدا کنار بقیع
مقیم کرب و بلایی به یاد ماهم باش
مقیم شهر نجف کاظمین سامرا
کنار قبر رضایی به یاد ماهم باش
چنان که گرم دعایی به ما دعایی کن
همین که یاد خدایی به یاد ماهم باش
استادحاج غلامرضاسازگار
ــــــــــــــــــ
☘💐🌻
#ایران_قوی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸
🍀 ﷽ 🍀
#ارغــــــــوانــــــ🍁
#پارتـــ_صد_هجدهم....
عمدی گفت انگار ولی توجه نکردم و چرخیدم سمت ایران
خانم.
شیرینی برداشت و تشکرش انقدر آهسته و سرد بود که
وجودم را هم سرد کرد .و بعد رفتم سمت رادوین. قلبم
داشت تند میزد از عکس العملی که میترسیدم جلوی خاله
توران و دخترش ، تند و خشن باشد. نگاهم را به ردیف
منظم چینش شیرینی ها دوختم و خم شدم مقابلش. کمی
خودش را جمع کرد و شیرینی برداشت و نگاهم کرد. همان
نیم نگاه ضربان قلبم را تند کرد از استرس که آهسته گفت
:
_بشین کارت دارم.
نه ، وقت خوبی برای هیچ کاری حتی حرف زدن ساده در
مقابل نگاه خاله توران و ایدا نبود که جواب دادم :
_باشه بعد.
_ناز نکردم... ادای قهرم در نیاوردم... اما دست خودم
نیست... دلم شکسته.
صدایش کمی باال رفت :
_نشکنه... من همینم.
فوری با التماس نگاهش کردم و گفتم :
_هیس تو رو خدا....
اما بی توجه به من ادامه داد :
_خوبه خودت میدونی که وقتی عصبیم جلوی روم ادا
نریزی.
ای خداااا... چرا نگفتم که تو از اولش عصبی نبودی... چرا
یکدفعه از کوره در رفتی ؟!
و چون جوابی نشنید با حرص بیشتری گفت :
_این اداهات که بوی تظاهر میده روی اعصابمه.
اینبار اهسته جواب دادم :
_اینا ادا نبوده ولی اگه دوست نداری باشه...
برخاستم. فکر کردم پاسخم انقدر کامل بود که سکوت کند
یا حتی آرامش ولی اشتباه کردم. یکدفعه فریاد کشید :
_اینقدر با من کل کل نکن... میزنم داغونت میکنما.
و انگار همین فریاد قلبم را تکه تکه کرد. و نگاه همه را
سمت ما کشید و ایدا چه ذوقی کرد از این فریاد.
_چی شده پسرخاله ؟
حتی فرصت نداد بگویم ؛ چیزی نیست.
جلو آمد و با یک نگاهش مرا چنان تحقیر کرد که قلبم به
درد آمد. ایران خانم و توران خانم هم سمت ما آمدند که از
جمع همه آن ها فاصله گرفتم و دیس شیرینی را برداشتم
که سمت آشپزخانه بروم و به نوعی فرار کنم از دست نگاه
هایشان که رادوین محکم فریاد کشید و پایم را میخ کرد بر
زمین.
_با توام سرتو انداختی کجا میری؟
ایران خانم جلوی رادوین ایستاد :
_چی شده ؟
دیس شیرینی سنگین بود روی دستم اما نه به اندازه ی
تحقیری که در نگاه همه میدیدم.
_این روی اعصابمه... داره دیوونم میکنه.
ایران خانم با دستش اشاره کرد از جلوی چشم رادوین دور
شم و من اطاعت کردم. دیس رو روی پیشخوان آشپزخانه
گذاشتم و از پله ها باال رفتم سمت اتاق. در اتاقم و بستم و
میان شکستن بغضم و نشکستنش ، درگیر شدم. بی تاب
شدم. همان فضای چند متری اتاق را چند باری طی کردم
که ناگهان صدای فریاد عصبی رادوین خشکم کرد .
_ولم کن ببینم حرفش چیه.
حرف من! من که اصال حرفی نداشتم. من که همه چیز را
با نهایت تلخی و سختیش پذیرفته بودم. در اتاق یکدفعه باز
شد. رادوین نفس نفس زنان با چشمانی که خود آتش برزخ
بود نگاهم کرد. با دیدن همان طرز نگاهش فوری کف دو
دستم را به نشانه ی تسلیم باال آوردم :
_رادوین... من... من که... اصال چیزی نگفتم.
کلید را در قفل چرخاند و با این حرکتش تمام تنم را لرزاند.
صدای ایران خانم از پشت در بلند شد. محکم مشت
میکوبید به در و فریاد میزد :
_رادوین جاااان... مادر... عزیزم... آروم باش... رادوین.
اما چیزی که من در چشمان رادوین میدیدم ، آتشی نبود که
با این حرفا خاموش شود. یک قدم بزرگ سمتم برداشت که
چشمانم را محکم بستم و با ضرب دستش روی تخت پرت شدم.
🦋
🦋🦋
🦋🦋🦋✨
#ایرانقوی
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزو میکنم تو زندگیت
به جایی برسی
که هر شب قبل خواب
از ته دل بگی:
خدایا...🤲...شکرت
#برات_لطف_و_نگاه_خدا_رو_آرزو_میکنم✨
💫شبتون بخیر💫