eitaa logo
شهداءومهدویت
7.2هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
به امام رضا(ع) خبر دادند كه يكى از ياران شما، در حال جان دادن مى باشد و لحظه هاى سختى را پشت سر مى گذارد. امام رضا(ع) تا اين سخن را شنيد تصميم گرفت به عيادت او برود پس همراه با ياران خود به سوى خانه آن شخص حركت كرد. امام وارد خانه شد و در كنار بستر آن بيمار نشست و به او فرمود: حال شما چگونه است؟ او در پاسخ عرضه داشت كه ديگر عمرم به سر آمده است و مرگ به زودى به سراغم مى آيد. امام رضا(ع) فرمود: مرگ را چگونه مى دانى؟ او در پاسخ گفت كه مرگ را بسيار سخت و دردناك مى دانم. امام(ع) فرمود: ايمان خود را به خدا و ولايت ما اهل بيت محكم كن، كه مرگ را آسوده خواهى يافت. اينجا بود كه آن مرد، زير لب، اعتقاد به يگانگى خدا و محبّت اهل بيت(ع) را زمزمه كرد. لحظاتى گذشت، ناگهان آن مرد رو به امام رضا(ع) كرد و گفت: اينان فرشتگان الهى هستند كه برايم هديه هاى گرانبهاى بهشتى آورده اند، آنان در حضور شما ايستاده اند، آيا به آنها اجازه مى دهيد كه بنشينند. و امام رضا(ع) فرمود: اى فرشتگان، مى توانيد بنشينيد. همه نگاه ها متوجّه اين مرد شده بود، خوشا به حال او كه در اين لحظه آخر چنين سعادتمند شده است كه امام رضا(ع) و فرشتگان الهى به بالين او آمده اند. لحظاتى گذشت، و اين مرد چشمان خود را روى هم گذاشت و در آرامش فرو رفت. ناگهان چشمان خود را باز كرد و رو به امام رضا(ع) كرد و گفت: اين رسول خدا مى باشد كه همراه با حضرت على و امام حسن و امام حسين و بقيه امامان(ع)، بر بالين من آمده اند. اين آخرين سخن آن مرد بود و بعد از لحظاتى جان به جان آفرين تسليم كرد. ❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59