آنچه که برای دیدنش به اینجا دعوت شده اید
اینجا کلیک کنید👇👇👇👇👇
🌹✨ @Tblig1 ✨🌹
چگـــونه غیبـت نکنیم؟!👇👇
https://eitaa.com/shohada_vamahdawiat/15501
شهیدی که امام زمان(عج)اوراکفن کرد👇
https://eitaa.com/tblig1/48
عاقبت شوخی با نامحرم👇👇
https://eitaa.com/tblig1/19
شهیدی که پس از شهادت چشمانش را باز کرد👇👇
https://eitaa.com/shohada_vamahdawiat/18940
باز شدن قفل با نام حضرت زهرا (س) 👇👇
https://eitaa.com/shohada_vamahdawiat/21933
موضوع های که پیشنهاد میشه حتما بخونید👇😊🌹
#داستان_ظهور
#روشنی_مهتاب
#زیارت_مهتاب
#مهدی_شناسی
#حقیقت_دوازدهم
#در_قصر_تنهائی
#علی__از_زبان_علی_علیه_السلام
#در_آغوش_خدا
#قصه_معراج
#آرزوی_سوم
#شیرین_تر_از_عسل
#الماس_هستی
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس (رمان)
#رازخشنودیخدا
#رمان_عشق_باطعم_سادگی (رمان)
#سجده_عشق (رمان)
#سلامبرخورشید
#رمـاݧ دام شیطانی (رمان)
#میوهبهشتی🤹♀️ (رمان)
#نهج_البلاغه حکمت ها
#عشقمقدساست💗 (رمان)
#نیمهیتاریک (رمان)
#ازجهنمتابهشت (رمان)
#حوادثفاطمیه
#به_بلندای_آن_ردا
#سلام_بر_ابراهیم
#منتظران_هوشیار
#مردےدرآئینہ
#رمان_از_سوریه_تا_منا
#یادت_باشد«رمان»
#رویای_نیمه_شب
#فصل_فیروزه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
آيا شما هم از مرگ مى ترسيد؟
من نمى دانم پاسخ شما به اين سؤال چيست اما اين را مى دانم كه با خواندن اين كتاب، مى توانيد نگاهى زيبا به مرگ داشته باشيد.
به راستى، چگونه است كه مرگ براى مؤمن، اين قدر دلنشين است؟
چون لحظه جان دادن، چهارده معصوم(ع) به ديدار مؤمن مى آيند و از او دلجويى مى كنند.
تصوّرش را بكن، لحظه جان دادن، چشم خود را باز مى كنى و رسول خدا و حضرت على(ع) را بالاى سر خود مى بينى !
و صداى خداى خويش را مى شنوى كه تو را به بهشت جاودان دعوت مى كند تا در آغوش مهربانى او باشى!
و چون اين صدا را مى شنوى كه خداى متعال او را به سوى خود فرا مى خواند مرگ را در كام خود شيرين مى يابى.
اين كتاب كه برگرفته از احاديث و سخنان اهل بيت(ع) مى باشد به تو كمك مى كند تا تصويرى روشن و واضح از چگونگى جان دادن داشته باشى و باور كنى كه با مرگ به آغوش مهر او مى روى.
من اين كتاب را براى تو نوشتم و اكنون نوبت توست تا كتاب خودت را بخوانى و بدانى كه مرگ را هم مى توان به گونه اى زيبا ديد.
هرروز برگی از این کتاب رو باهم ورق میزنیم
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#برگ_یک
اين صداى گريه كيست كه به گوش مى رسد؟
آن آقا كيست كه به سجده رفته است و چنين مى گريد؟
بيا نزديك برويم.
عدّه اى دور او جمع شده اند.
يكى از آنها مى گويد:
اى امير مؤمنان !
گريه شما، قلب ما را آتش زد، شما را چه شده است؟
حتماً متوجه شده اى كه من تو را به مسجد كوفه برده ام تا برايت خاطره اى از حضرت على(ع) نقل كنم.
آرى، صداى گريه حضرت على(ع) در سجده، آن قدر بلند است كه توجّه همه مردم را به سوى خود جلب كرده است.
به راستى چه شده است كه حضرت على(ع) اين چنين اشكش جارى شده است؟
گوش كن، خود آن حضرت جواب مى دهد:
من در سجده مشغول راز و نياز با خداى متعال بودم.
و در آن حالت، خواب به چشم من آمد و در خواب، رسول خدا را ديدم كه به من فرمود:
يا على !
من مشتاق ديدار تو شده ام !
يا على، خيلى وقت است كه تو را نديده ام !
خدا به وعده خود در مورد تو، وفا مى كند.
من مى خواستم بدانم كه خدا در مورد من حقّ من، چه لطف و عنايتى نموده است.
براى همين از رسول خدا سؤال كردم كه خدا چه وعده اى در مورد من داده بود.
پيامبر فرمود:
خدا وعده كرده بود تا من و تو و همسرت زهرا و فرزندان تو را در بهترين مكان بهشت، كنار هم جمع نمايد.
من از رسول خدا در مورد شيعيانم سؤال كردم كه آنها در كجا خواهند بود؟
آن حضرت فرمودند:
شيعيان، با ما خواهند بود و خانه هاى آنها در بهشت در كنار خانه هاى ما خواهد بود.
من از پيامبر سؤال كردم كه جان دادن شيعيان من چگونه خواهد بود؟
آن حضرت فرمودند:
كسى كه در هواى گرم تشنه شده باشد هيچ چيز براى او به دلنشينى آب سرد و گوارا نيست.
مرگ در كام شيعيان تو دلنشين تر از نوشيدن آب گوارا در هنگام تشنگى مى باشد.
بار خدايا، ما را در زمره شيعيان واقعى حضرت على(ع) قرار ده تا مرگ در كام ما اين چنين دلنشين باشد.
آرى، كسى كه پيرو واقعى آن امام همام باشد مرگ براى او لذت بخش خواهد بود.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#برگ_دوم
آيا موافقى با هم به شهر كوفه، به خانه حضرت على(ع) برويم؟
نگاه كن، آن پيرمرد كيست كه آرام آرام به سوى اين خانه مى آيد.
او در حالى كه از عصاى خود كمك مى گيرد به خانه امام نزديك مى شود.
آيا او را شناختى؟
او "حارث هَمْدانى" است كه به ديدن امام خود مى رود.
آيا موافقى همراه او باشيم؟
هنگامى كه حضرت على(ع)، نگاهش به حارث مى افتد كه با اين حالت بيمارى، به خدمت او آمده است از او سؤال مى كند:
حارث ! چه چيزى باعث شد كه تو به اينجا آمدى؟
حارث مى گويد:
اى امير مؤمنان ! محبّت شما مرا به اينجا كشانده است.
امام مى فرمايد:
اى حارث، آيا مرا دوست دارى؟
حارث در جواب مى گويد:
آرى، به خدا قسم من شما را دوست دارم.
من خيلى تعجّب مى كنم كه چرا حضرت على(ع)، اين سؤال را از حارث مى كند، معلوم است كه حارث هَمْدانى، عشق اهل بيت(ع) را به سينه دارد و گر نه با اين شدت بيمارى به خانه آن حضرت نمى آمد.
اما اين سؤال امام، حكمتى دارد، خوب است كمى صبر كنيم.
امام چون جواب حارث را مى شنود مى فرمايد:
اكنون كه مرا دوست دارى، بدان كه مرا در چند جا خواهى يافت:
ـ آن موقعى كه بخواهى جان بدهى و لحظه مرگ تو فرا رسد، مرا نزد خود خواهى يافت و با ديدنم شادمان خواهى شد.
ـ مرا كنار حوض كوثر خواهى يافت كه چگونه دوستان خود را سيراب مى سازم، اى حارث، مرا آن روز خواهى ديد و شادمان خواهى شد.
ـ روز قيامت مرا خواهى يافت در حالى كه "پرچم حمد" را به دست گرفته ام و همراه با رسول خدا، از روى پل صراط عبور كرده و به سوى بهشت مى رويم، و تو آن لحظه نيز شادمان خواهى شد.
حارث همدانى با يك دنيا خوشحالى، خانه امام خويش را ترك كرد در حالى كه يقين داشت كه امام مهربان او، در لحظه جان دادن به سر بالين او خواهد آمد.
حضرت على(ع) هم به وعده خود وفا كرد و لحظه جان دادن حارث، او را تنها نگذاشت.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#برگ_سوم
به من خبر دادند كه هر چه زودتر خود را به بالين حاج حسين برسانم زيرا او لحظه هاى آخر عمر خود را سپرى مى كند.
حاج حسين يكى از دوستان خوب من بود، فردى مؤمن و معتقد كه همواره تلاش مى كرد به فقرا كمك نموده و مشكلى از جامعه خود بر طرفة سازد.
من هر چه سريعتر خود را به بيمارستانى كه حاج حسين در آن بسترى بود رساندم.
همه فرزندان او در آنجا حاضر بودند و آرام آرام اشك مى ريختند زيرا ديگر هيچ اميدى به زنده ماندن او نداشتند.
آنها آخرين توشه هاى خود را از زندگى پدر مهربان خويش بر مى چيدند، آنها باور نمى كردند به اين زودى پدر خويش را از دست بدهند.
آرى، پدر و مادر نعمت هايى هستند كه تا زمانى كه در ميان ما مى باشند، قدر آنها را نمى دانيم اما وقتى كه آنها را از دست داديم، مى فهميم كه ارزشمندترين سرمايه زندگى خود را از دست داده ايم.
به هر حال، حاج حسين، در حال جان دادن بود و همه گريه مى كردند.
در اين ميان، حواس من به چيز ديگرى بود، من به چشم هاى حاج حسين نگاه مى كردم و دنبال چيزى مى گشتم.
آيا شما مى توانيد حدس بزنيد كه من در اين ميان دنبال چه بودم؟
من به دنبال يك قطره اشك بودم، قطره اشكى كه از گوشه چشم حاج حسين جارى شود.
و بالاخره آن قطره را يافتم، زيباترين قطره اشكى كه تا به حال ديده بودم.
به نظر شما آيا اين اشكِ غم و غصه است؟
آيا حاج حسين ما ناراحت است كه اشك مى ريزد؟
شايد بگويى گريه او براى اين است كه ديگر فهميده است بايد از همه دوستان و آشنايان خود جدا شود و تنهاى تنها به سفر قبر و قيامت برود.
اما اين طور نيست، اين اشك، اشكِ غم نيست !
اين اشكِ شادى و سرور است، اين شادمانى است كه به صورت اين قطره اشك جلوه كرده است.
و حتماً از سخن من سخت تعجب مى كنى !
آخر در اين لحظه جان دادن، چه چيز دوست داشتنى پيش آمده است كه انسان به خاطر آن شادمان شود تا آنجا كه اشك شوق بريزد؟
شما تا به حال هر چه در مورد مرگ شنيده ايد اين بوده است كه سخت ترين لحظه ها براى انسان، موقعى است كه انسان مى خواهد جان بدهد و از اين دنيا به سوى آخرت سفر كند و براى همين مى گويى: آقاى نويسنده، حتماً اشتباه كردى، آن گريه دوست تو، گريه غم و اندوه بوده است.
حالا كه اين طور شد من حديثى را برايت نقل مى كنم:
يكى از ياران امام صادق(ع)، از آن حضرت در مورد گريه مؤمن در موقع جان دادن، سؤال نمود.
سؤال او اين بود: به راستى چرا مؤمن هنگام مرگ، اشك مى ريزد؟
امام صادق(ع) در جواب او فرمود:
آن لحظه اى كه مؤمن، نگاه مى كند و مى بيند كه رسول خدا، به بالين او آمده است، اشك شوق مى ريزد !
بعد امام صادق(ع) فرمود:
آرى، انسان هنگامى كه عزيز خود را (كه به او خيلى علاقه دارد) مى بيند، اشك شوق مى ريزد.
خواننده محترم !
دوست من، حاج حسين، يك عمر به رسول خدا و اهل بيت(ع) عشق مىورزيد و زندگى خود را وقف خدمت به اين خاندان كرده بود، اكنون كه همه از او دل بريده اند، اكنون كه ديگر هيچ كس، نمى تواند براى او كارى بكند، ناگهان چشم خود را باز مى كند و رسول خدا را در كنار خود مى بيند، پس حق دارد كه اشك شوق بريزد !
جانم به فداى آن چهارده نور پاك كه دوستان خود را در سخت ترين لحظه ها فراموش نمى كنند.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#برگ_چهارم
حتماً تا به حال نام "ابو حمزه ثمالى" را شنيده ايد؟
او يكى از ياران امام سجاد و امام باقر(ع) بود.
او كسى است كه دعاى امام سجاد(ع) در شبهاى ماه رمضان را براى ما نقل كرده است.
ياد شبهاى ماه رمضان به خير !
نمى دانم به معانى دعاهايى كه خوانده اى توجّه كرده اى؟
بار خدايا !
اميد ما را نا اميد نكن، ما معصيت تو كرديم ولى به عفو و بخشش تو اميدواريم، پس گناهان ما را ببخشاى.5
بعد از وفات امام سجاد(ع)، ابو حمزه براى ديدن امام باقر(ع) و بيعت با آن حضرت به سوى مدينه حركت مى كند.
راه طولانى كوفه تا مدينه در پيش روى اوست و او اين همه راه را به عشق زيارت امام خويش، طى مى كند.
سفر سخت و طاقت فرسايى است، بيابان هاى خشك را بايد پشت سر گذاشت.
اين سفر مدتها طول مى كشد اما ابو حمزه، با عشقى بزرگ، قدم بر مى دارد و به سوى مدينه به پيش مى رود.
ديگر به نزديكى هاى مدينه رسيده ايم، آن سياهى هايى كه مى بينى نخلستان هاى مدينه است.
اينجا مدينه است، كعبه دلهاى عاشق اهل بيت(ع) !
ابو حمزه به زيارت قبر رسول خدا مشرف مى شود و در مسجد پيامبر نماز مى خواند.
ديگر وقت آن رسيده است كه او به خدمت امام باقر(ع) برسد، براى همين به سوى خانه امام حركت مى كند.
ابو حمزه به خدمت امام شرفياب مى شود و با نهايت ادب و تواضع در حضور امام مى نشيند.
نمى دانم چه مى شود كه ابو حمزه به ياد مرگ مى افتد، شايد او هم از مرگ هراسى به دل دارد.
براى همين لب به سخن مى گشايد و عرضه مى دارد:
اى پسر رسول خدا ! مرگ براى شيعيان شما چگونه خواهد بود؟
و امام در جواب او مى فرمايد:
آيا مى خواهى تو را بشارتى بزرگ بدهم؟ بدان، هنگامى كه مرگ دوستان ما فرا برسد رسول خدا و أمير مؤمنان(ع) به بالين آنها حاضر مى شوند.
رسول خدا در لحظه جان دادن شيعه ما، كنار او مى نشيند و به او مى فرمايد:
آيا مرا مى شناسى؟ من رسول خدا هستم !
بدان كه آخرت براى تو بهتر از دنيا است.
اكنون ديگر جاى هيچ ترس و نگرانى نيست و جز خوبى و خير در انتظار تو نيست !
به سوى ما بشتاب.
اشك در چشمان ابو حمزه حلقه زده بود، او در اين فكر بود كه مرگ براى شيعه واقعى، چقدر زيبا و دلنشين است، و به راستى كه اين بزرگترين خبر خوشى است كه ابو حمزه تاكنون شنيده است.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#برگ_پنجم
به راستى هدف خداوند از آوردن ما به اين دنيا چه بوده است؟
چرا زندگى اين دنيا همواره با بلا و گرفتارى آميخته است؟
حتماً سخن حضرت على(ع) را شنيده اى كه فرمود:
دارٌ بِالْبَلاءِ مَحْفُوفَةٌ
اين دنيا، خانه اى است كه هميشه با بلا و مصيبت همراه است.
جالب آنكه هر چه انسان به خدا نزديك تر شود بلاى بيشترى نصيب او مى شود.
به نظر شما علّت گرفتار شدن مؤمن به بلا چيست؟
خداوند متعال، روح ما را در عالم قدس و ملكوت خود آفريد، ولى او مى دانست اين انسان ممكن است دچار غرور شود و هيچ چيز مانند اين غده سرطانىِ غرور نمى تواند مانع كمال انسان شود.
براى همين بود كه خدا روح ما را به اين دنياى خاكى آورد، دنيايى كه با بلا و گرفتارى آميخته است.
در اين دنيا، روح ما با اين بلاها و گرفتارى ها درمان مى شود و آن بيمارى غرور و خودبينى، آرام آرام از بين مى رود.
يادت هست چند روز پيش به سردرد شديدى مبتلا شدى، يادت هست كه يك درد دندان، چگونه تو را كلافه كرد !
همه اين گرفتارى ها مانند پادزهرى است كه روح تو را از بيمارى غرور نجات مى دهد.
آرى، حال هر چه به خدا نزديك تر مى شوى، هر چه در اين درگاه مقام بيشترى پيدا مى كنى، مى بينى كه به بلاهاى بيشترى گرفتار مى شوى، همه اينها براى اين است كه تو مى خواهى مهمانِ درگاه خداوند شوى، براى همين بايد آلودگى ها از روح و جان تو زدوده شود.
آيا مى دانى چگونه روح ما از آلودگى هاى گناه و معصيت پاك مى شود؟
همانطور كه جسم انسان با حمام رفتن پاك و تميز مى شود، روح انسان هم با قرار گرفتن در زير دوش بلا، پاك مى شود.
پس از امروز به بعد، با چشمى ديگر به بلا و گرفتارى نگاه كن !
به هر حال، دنيا، جايگاه بلا و گرفتارى مؤمن است و خوشا به حال كسى كه اين مرحله زندگى خود را با سعادت پشت سر بگذارد و با خوشحالى تمام به سوى سفر آخرت برود.
امام صادق(ع) مى فرمايد:
چون لحظه مرگ مؤمن فرا مى رسد ندايى به گوش او مى رسد كه از غم و غصه دنيا راحت شدى.
آرى، موقعى كه مرگ فرا برسد پايان گرفتارى و بلاى مؤمن است، او ديگر پاك شده است و روح او صفا پيدا كرده است و مانند پرنده اى كه اسير قفس بوده است آزاد مى شود و دعوت خداوند را اجابت مى كند.
مؤمن در لحظه مرگ از همه آلودگى هاى روحى پاك شده است و اكنون مى تواند در عالم ملكوت به كمال خود ادامه دهد.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#برگ_ششم
"عُقْبه" يكى از ياران امام صادق(ع) بود و به آن حضرت بسيار علاقه داشت.
او يك روز همراه با دوست خود "مُعلّى" به خانه امام صادق(ع) رفت.
امام صادق به عُقْبه رو كرد و فرمود:
اى عقبه، آگاه باش كه خداوند متعال، فقط اعمال شيعيان ما را قبول مى كند و اعمال دشمنان ما مورد قبول درگاه خداوند واقع نمى شود.
به خدا قسم، شيعه ما لحظه جان دادن، با منظره اى روبرو مى شود كه او را بسيار خوشحال مى كند و باعث روشنى چشم او مى شود.
امام صادق(ع) چون سخنش به اينجا رسيد سكوت نمود.
به راستى شيعه اهل بيت(ع) در لحظه جان دادن چه مى بيند و چه مى شنود؟
چرا امام صادق(ع) پرده از اين راز بر نمى دارد؟
همه آنهايى كه نزد امام هستند مانند تو مشتاق آنند تا بقيه كلام امام صادق(ع)را بشنوند.
نمى دانم چرا امام صادق(ع) به سكوت خود ادامه مى دهد.
عُقْبه مى گويد:
من خطاب به امام صادق(ع) عرضه داشتم:
اى پسر رسول خدا !
لحظه جان دادن، شيعه شما چه چيزى مى بيند؟
ولى امام در جواب او فقط پاسخ مى دهد كه شيعه ما مى بيند آنچه را بايد ببيند.
عُقْبه يازده بار سؤال خود را تكرار مى كند و هر بار هم فقط همين جواب كوتاه را از امام صادق(ع) مى شنود.
به راستى چرا امام در اين يازده بار، جواب عُقْبه را به صورت كامل نمى دهد؟
آيا امام مى خواهد ببيند كه ميزان عشق و علاقه عُقْبه به فهميدن معارف دين تا چه اندازه است؟
به راستى كدام يك از ما اين چنين، مشتاق شنيدن حديث بوده ايم؟
لحظاتى مى گذرد، اين بار امام صادق(ع)، عُقْبه را صدا مى زند و به او مى فرمايد:
اى عقبه !
تو آنقدر سؤال را تكرار كردى كه تا جواب خود را نشنوى آرام ندارى.
عُقْبه پاسخ مى دهد:
اى پسر رسول خدا !
آنچه از شما مى شنوم جزء دين من است و من حاضرم جان خود را در راه دين خود بدهم !
خواننده محترم !
ببين كه شيعيان واقعى چگونه بودند و چقدر به فهميدن، اهميّت مى دادند و آن را جزء دين خود مى دانستند !
به راستى جامعه ما چقدر از دين واقعى فاصله گرفته است، در آن روزگارها، هر چه يك نفر به اهل بيت(ع) نزديك تر مى شد عشق و شوقش به شنيدن و فهميدن نيز بيشتر مى شد، اما چه شده است كه عده اى در جامعه ما خيال مى كنند هر چه به اهل بيت(ع) نزديكتر شوند بايد ديوانه تر شوند !
به هر حال عُقْبه در حضور امام اشك ريخت و گريه كرد !
اين گريه براى اين است كه او مى خواهد حديث و كلام امام صادق(ع) را به صورت كامل بشنود !
خدايت رحمت كند اى عُقْبه !
تو چه تصوير زيبايى از شيعه واقعى براى تاريخ ترسيم كردى !
و شايد اگر امام صادق(ع) در همان لحظه اول، جواب عُقْبه را مى داد اين تصوير زيباى عشق به شنيدن حديث در تاريخ ثبت نمى شد.
به هر حال امام صادق(ع) چون گريه عُقْبه را مى بيند رو به او مى كند و سخن خويش را ادامه مى دهد:
شيعه ما در لحظه جان دادن، دو نفر را مى بيند !
عُقْبه رو به امام مى كند و اين سؤال را مطرح مى كند كه شيعه واقعى در لحظه جان دادن، چه كسانى را مى بيند؟
امام صادق(ع) در پاسخ او مى فرمايد:
شيعه ما، در لحظه آخر، رسول خدا و أمير مؤمنان(ع) را مى بيند.
عُقْبه مى پرسد:
آيا پيامبر و حضرت على(ع) با مؤمن سخنى هم مى گويند؟
امام مى فرمايد:
آرى، پيامبر و حضرت على(ع)، نزد مؤمن حاضر مى شوند، رسول خدامى آيد و كنار مؤمن مى نشيند و حضرت على(ع) در پايين پاى مؤمن، مى نشيند.
خواننده محترم، آيا شما به عيادت بيمارى رفته ايد كه به او خيلى علاقه داشته باشيد، حتماً كنار او مى نشينيد و سعى مى كنيد صورت خود را به صورت او نزديك كنيد، براى همين خم مى شويد و در حالى كه به او نزديك شده ايد با او سخن مى گوييد.
امام صادق(ع) در ادامه سخن خود چنين ادامه مى دهد:
آن وقت رسول خدا به بالين مؤمن مى آيد، آن حضرت صورت خود را نزديك صورت مؤمن برده و به او مى فرمايد:
اى دوست خدا ! تو را بشارت باد كه من رسول خدا هستم.
آگاه باش كه من براى تو بهتر از همه دنيا هستم !
بعد از آن رسول خدا از كنار مؤمن بر مى خيزد و حضرت على(ع) در كنار مؤمن مى نشيند و به او مى فرمايد:
اى دوست خدا، شاد باش و غم مخور كه من همان علي بن أبى طالب هستم كه همواره مرا دوست مى داشتى !
من آمده ام تا تو را يارى كنم.
جانم به فداى تو اى مولاى مهربان كه در آن لحظه حساس، دوستان خود را تنها نمى گذارى !
سخن امام صادق(ع) تمام مى شود و اشك در چشم عُقْبه حلقه مى زند، او در اين فكر است كه چه موقع لحظه مرگ او فرا مى رسد تا جمال رسول خداو حضرت على(ع) را نظاره گر باشد.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#برگ_هفتم
يكى از نيازهاى عاطفى انسان، نياز به دوست داشتن مى باشد به اين معنى كه انسان همواره سعى مى كند تا به محبوبى عشق بورزد و احساس زيباى عشق خويش را نسبت به او نشان بدهد.
سلامت روانى انسان در گرو برآورده شدن اين نياز مى باشد و معمولاً انسان هايى كه نتوانسته اند براى خود محبوبى راستين بيابند دچار مشكلات روحى مى شوند چرا كه روحيه لطيف دوست داشتن از وجود آنان رخ بر مى بندد و با يك خلأ عاطفى رو برو مى شوند.
انسانى كه گرفتار زندگى ماشينى شده است و همواره خود را اسير تكنولوژى مى بيند نياز بيشترى دارد كه به محبوبى عشق بورزد.
اما سخن اينجاست كه هر چه اين محبوب كامل تر باشد انسان نيز به كمال بيشترى كشيده مى شود.
در دستورات دينى ما همواره به اين نكته اشاره شده است كه محبّت به اهل بيت(ع) اساس دين مى باشد و در واقع اين محبّت، تنها سرمايه جاودانى ما است به گونه اى كه اين محبّت در دنيا براى ما آرامش و صفاى روح را به ارمغان مى آورد و در آخرت هم باعث نجات ما خواهد شد.
به هر حال، عشق به چهارده معصوم پاك(ع)، سرمايه گرانقدرى است كه به ما ارزانى شده است و ما بايد شكرگزار آن باشيم و تلاش كنيم تا از اين سرمايه، جهت رشد و تعالى خود و جامعه، بهره ببريم.
اما من مى خواهم در اينجا سؤالى را از شما بنمايم و آن اين است كه ما چه موقع به محبت اهل بيت(ع)، بيشترين نياز را داريم؟
به عبارت ديگر در كدامين موقع است كه اين محبّت، بيشترين كارايى را براى ما دارد؟
آيا مايل هستيد كه جواب اين سخن را از امام صادق(ع) بشنويد؟
آن حضرت به شيعيان خود رو كرده و فرمودند:
در موقع جان دادن، آن لحظه اى كه روح از جسم شما خارج مى شود، به محبّت ما، بيشترين نياز را خواهيد داشت.
اكنون تصوّر كن، آن لحظه اى كه مرگ فرا رسيده و عزرائيل براى قبض روح آمده است.
آن موقعى كه ديگر زبانت بند آمده است و قدرت حرف زدن ندارى !
آن زمانى كه هيچ كس از فرزند و همسر و دوست نمى توانند به تو كمكى بكنند !
در آن هنگام، دنيا در چشم تو تيره و تار مى شود و آرام آرام بايد از اين دنيا دل بكنى و به دنياى تازه اى قدم بگذارى كه نسبت به آن هيچ شناختى ندارى !
درست در همان لحظه است كه محبّت و علاقه تو به اهل بيت(ع)، مايه نجات تو مى شود و غم از دل تو مى زدايد چرا كه اين عشق به اهل بيت(ع)، گنجى بزرگ است كه در قلب خود پس انداز كرده اى.
آيا به ياد مى آورى هر وقت ماه محرم مى شد در مجالس عزادارى امام حسين(ع) شركت مى كردى و به عشق اهل بيت(ع)، اشك مى ريختى !
يادت هست چگونه با سختى به سفركربلا رفتى و ضريح شش گوشه امام مظلومان را زيارت كردى !
آن كارهاى زيباى تو همه در اين لحظه جان دادن براى تو فايده اى بس بزرگ دارد و آن فايده اين است كه ترس از مرگ را از دل تو مى زدايد.
چرا امام صادق(ع) در اين كلام خود، عشق به اهل بيت(ع) را مايه برطرف شدن ترس از مرگ معرفى مى كند و نسبت به بقيه فايده هاى اين محبّت سكوت مى كند؟
من مدت زيادى در اين موضوع فكر كردم و به اين نتيجه رسيدم كه به راستى كه در آن لحظه هاى حسّاس جان دادن، هيچ چيز مانند محبّت به اهل بيت(ع)به درد ما نمى خورد.
آرى در آن لحظه، محبّت اهل بيت(ع) كار خود را مى كند و اين ترس و اضطراب را بر طرف مى كند.
امروزه روان شناسان براى درمان اضطراب در زندگى، مطالعه و تحقيق مى كنند و به نتايج جالبى هم رسيده اند.
اما مطالعات آنها هر چه قدر هم خوب باشد فقط در محدوده همين زندگى دنيايى است و نمى تواند آن اضطراب بزرگ لحظه جان دادن را برطرف سازد.
به راستى اگر بخواهيم براى رفع اضطراب كارى بكنيم خوب است تلاش كنيم تا آن اضطراب بزرگ را درمان كنيم ! اضطراب لحظه جان دادن !
بنازم مكتب شيعه را كه براى درمان آن اضطراب بزرگ نسخه اى زيبا پيچيده است.
از امروز بياييم در عشق و محبّت خود به اهل بيت(ع) راستين باشيم، و تلاش كنيم كه شيعه واقعى آنها باشيم و گرد معصيت و گناه نگرديم.
و اگر به راستى، اهل بيت(ع) را دوست داشته باشيم ديگر در لحظه جان دادن، هراسى نخواهيم داشت چرا كه به بالين ما عزيزى مى آيد كه از همه روان شناسان دنيا بهتر است !
او مى آيد تا اضطراب ما را درمان كند، او قدرتى خدايى دارد، كلام او اثرى عجيب دارد !
اصلاً ديدن او، درمان هر غم و اندوهى است و زيارتش شادمانى را به دل مى آورد.
نمى دانم او را شناختى يا نه؟
كسى كه تو يك عمر دم از عشق و محبّت او زدى، اكنون كه مى خواهى جان بدهى تو را تنها نمى گذارد !
اين لحظه، لحظه تنهايى توست و او خود مى داند كه تو چقدر به نگاه او محتاج هستى !
براى همين به كمك تو مى آيد و با تو سخن مى گويد كه نترس من با تو هستم !
و آن لحظه اى كه تو صداى او را بشنوى و جمالش را ببينى، ديگر غمى به دل ندارى، مرگ براى تو شيرين مى شود، چرا كه در لحظه جان دادن، محبوب خود را مى بينى، صدايش را مى شنوى، بوى خوش او را احساس مى كنى، مهربا
نى او را نگاه مى كنى !
و اشك شوق مى ريزى، چون تو باور نمى كنى كه مولايت اين قدر مهربان باشد كه به سر بالين تو بيايد !
و تو باور نمى كنى كه مولايت، مهمانت شده باشد.
در حيرتى بس بزرگ باقى مى مانى !
مانده اى چه كنى، چه بگويى !
و مولاى تو كه اين صحنه را مى بيند خطاب به تو مى كند:
من همان على بن ابى طالبى هستم كه همواره دوستم مى داشتى.
و اكنون شك تو به يقين مبدل گشته است، آرى، مولايت به ديدارت آمده است، و تو فقط اشك مى ريزى !
به صورت مولاى خود خيره مى شوى و با قطرات اشك از او تشكّر مى كنى !
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#برگ_نهم
نمى دانم مرا مى شناسى يا نه؟
من "سعيد بن يسار" هستم و در شهر كوفه زندگى مى كنم و از شيعيان اهل بيت(ع) بوده و بارها خدمت امام صادق(ع) رسيده ام و از آن حضرت احاديثى را نقل كرده ام و همه علماى شيعه، مرا شخص راستگو و مورد اعتمادى مى دانند.
آيا مى خواهيد شما را با زكريا آشنا سازم؟
"زكريا بن سابور" يكى از دوستان بسيار صميمى من بوده و او هم انسانى مورد اعتماد مى باشد.
من و او روزگاران زيادى را با هم سپرى كرديم و در راه نشر احاديث و سخنان امام صادق(ع) تلاشهاى زيادى نموديم.
چند روزى است كه دوست من، زكريا در بستر بيمارى قرار گرفته است و من گاه گاهى به او سر مى زنم، اما امروز خبر دار شدم كه حال او بدتر شده است و براى همين با عجله خود را به خانه او رساندم.
هنگامى كه وارد خانه او شدم، ديدم كه فرزندان و دوستان، گرد او جمع شده اند و گريه مى كنند.
من از ديدن اين صحنه بسيار ناراحت شدم چرا كه من يكى از بهترين دوستان خود را از دست مى دادم.
جلو رفتم و در كنار بستر او نشستم، هر چه با او سخن گفتم او جوابى نداد، براى همين اشك در چشمان من حلقه زد.
اما ناگهان ديدم كه زكريا دست راست خود را باز كرده و به سوى بالا آورد، مثل اينكه مى خواست با كسى دست بدهد.
و بعد يك جمله گفت:
دست من سعادتمند شد يا على !
من منظور او را نفهميدم، به راستى منظور او چه بود؟
او با چه كسى سخن گفت؟
در آنجا كسى كه نام او على باشد نبود.
من در اين فكر فرو رفته بودم كه معناى اين كار زكريا چه بود.
بعد از لحظاتى روح زكريا به سوى عالم باقى، شتافت و صداى گريه و ناله از منزل او بلند شد.
وقتى مردم خبر وفات زكريا را شنيدند، جمع شدند و ما بدن او را غسل داده و كفن كرديم و بدن او را تشييع نموده و به خاك سپرديم.
اما براى من اين سؤال مانند يك معماى بى جواب باقى ماند كه آن لحظه آخر عمر، زكريا با چه كسى حرف زد؟
منظور او از آن جمله چه بود؟
با خود گفتم خوب است به مدينه سفر كنم و به زيارت امام صادق(ع)شرفياب شوم و امام خود را ملاقات كنم و در ضمن از آن حضرت در مورد جريان زكريا، توضيح بخواهم.
بنابراين براى سفر به مدينه آماده شده و به سوى مدينه حركت كردم.
بعد از زيارت قبر رسول خدا، به خانه امام صادق(ع) شرفياب شدم و بعد از سلام و عرض ادب، در خدمت حضرت نشستم.
گويا خبر وفات زكريا به امام صادق(ع) رسيده بود، پس آن حضرت رو به من كرد و فرمود:
به من خبر بده كه هنگام جان دادن زكريا، از او چه شنيدى؟
من گفتم:
آقاى من !
من در آخرين لحظات، بر بالين زكريا حاضر بودم او دست خود را باز كرد، گويى مى خواست با كسى دست بدهد و بعد چنين گفت:
دست من سعادتمند شد يا على !
امام صادق(ع) رو به من كرد و فرمود:
به خدا قسم، در آن لحظه زكريا، حضرت على(ع) را ديده است !
حالا من فهميدم كه منظور زكريا چه بوده است !
زكريا در لحظه مرگ، حضرت على(ع) را ديده بود چرا كه آن حضرت به شيعيان خود قول داده است كه در لحظه جان دادن به ديدن آنها بيايد !
خوشا به حالت اى زكريا كه در لحظه جان دادن مولاى خود را ديدى و جان دادى !
عجب، چرا من از اين نكته غافل بودم !
زكريا، در لحظه جان دادن با حضرت على(ع) حرف مى زد !
آرى، او دست خود را باز كرد چون مى خواست با حضرت على(ع) دست بدهد و چون دست او در دستان مهربان مولايش قرار گرفت گفت:
دست من سعادتمند شد !
او گرماى مهربانى و وفادارى مولاى خويش را با دست خود لمس كرد براى همين بود كه با آن جمله از سعادت خويش خبر داد.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
⚘m_s⚘:
#در_آغوش_خدا
#برگ_دهم
نمى دانم نام "سيد حِمْيَرى" را شنيده اى يا نه؟
سيد حميرى شاعرى بلند مرتبه بود كه عشق و علاقه زيادى به حضرت على(ع) داشت و همواره فضائل آن حضرت را با شعر بيان مى كرد.
او در زمان امام صادق(ع) زندگى مى كرد و اشعار پر محتوا و دلنشين او به زبان عربى نقش مهمى در ترويج مكتب اهل بيت(ع) داشت و امام صادق(ع)او را به "سيد شاعران" خطاب نمود.
به هر حال اشعار او در مدح و فضيلت حضرت على(ع)، زبانزد همه بود.
اكنون سيد حميرى بيمار است و همه از شفاى او نا اميد شده اند.
آيا موافقى با هم به عيادت اين شاعر نامدار شيعه برويم؟
وارد خانه او مى شويم، تمام آشنايان و همسايگان او به خانه او آمده اند.
شيعيان خبر دار شده اند كه آخرين لحظه هاى عمر آن شاعر بزرگ است براى همين همه به ديدن او آمده اند.
از شما چه پنهان بعضى از ناصبى ها هم آمده اند ببينند كه سيد چگونه جان مى دهد.
ناصبى ها را مى شناسى؟ همان هايى كه دشمنى حضرت على(ع) را به دل دارند !
نمى دانم سر و كله اينها براى چه اينجا پيدا شده است؟
چه كسى به آنها خبر داده است؟
آنها كه به خون سيد حميرى تشنه اند پس براى چه به عيادت او آمده اند؟
شايد اينها آمده اند تا مرگ سيد حميرى را جشن بگيرند براى اينكه سيد حميرى مثل خارى در چشمشان بود.
سيد حميرى همواره فضائل حضرت على(ع) را براى مردم بازگو مى كرد، براى همين مرگ او، موجب شادى دشمنان شيعه مى شود.
به هر حال، مرگ به سراغ همه مى آيد، اكنون سيد حميرى در بستر افتاده است و مردم صورت زيباى او را مى بوسند و با او سخن مى گويند اما او را ديگر توان سخن گفتن نيست.
نگاه كن !
در صورت سيد حميرى، نقطه سياهى پديدار مى شود و آرام آرام، اين سياهى به پيش مى رود تا اين كه همه صورت سيد سياه مى شود !
اين خبر خوشايندى نيست !
سيد حميرى كه يك مدافع بزرگ مكتب شيعه است چرا اكنون صورتش سياه شده است؟
نگاه كن ببين كه ناصبى ها چقدر شاد هستند و فرياد مى زنند:
ديديد كه سيد حميرى رويش سياه شد؟
چرا مولايش او را كمك نمى كند؟
ما به سيد گفته بوديم دست از عقيده خود بر دارد اما گوش نكرد، اكنون سزاى كار خويش را مى بيند !
همه دوستان سيد ناراحت هستند، واقعاً چه شده است، چرا صورت سيد در اين لحظه هاى آخر، سياه شده است؟
شيعيان سرهاى خود را پايين انداخته اند و از ناصبى ها خجالت مى كشند.
غم و غصه از دست دادن سيد حميرى از يك طرف، و از طرف ديگر، زخم زبان ناصبى ها، همه را كلافه كرده است.
خدايا، چه كنيم؟ جواب اين ناصبى ها را چه بدهيم؟
نگاه كن، در صورت سياه سيد حميرى، نقطه روشن و سفيدى ظاهر مى شود و آرام آرام تمام صورت سيد را مى گيرد !
صورت سيد روشن و نورانى مى شود !
مردم ! نگاه كنيد صورت سيد نورانى شد !
مردم هجوم مى آورند، آرى صورت او مثل ماه مى درخشد !
خنده بر لبهاى سيد نشسته است ! سيد حميرى مى خندد !
او مى خواهد حرف بزند !
اين قدر سرو صدا نكنيد !
مردم ! آرام باشيد، سيد مى خواهد سخن بگويد !
همه ساكت مى شوند تا آخرين سخن سيد را بشنوند !
همه به گوش باشيد، قلم و دوات بياوريد آخرين كلام او را بنويسيد !
كَذِبَ الزاعِمُونَ أنَّ عليّاً*** لَنْ يُنْجي مُحبَّهُ مِنْ هَنات
چقدر در اشتباهند كسانى كه خيال مى كنند حضرت على(ع)، دوست خود را در سختى ها تنها مى گذارد !
خداوند به خاطر مولايم على(ع)، از گناهانم چشم پوشى كرد !
همه شيعيان شاد شدند و دشمنان اهل بيت(ع)، شرمنده شدند و سرهاى خود را پايين انداختند.
آرى، حضرت على(ع)، دوستان خود را تنها نمى گذارد، وفا از آن حضرت، درس وفا آموخته است، چگونه مى شود كه او دوستان خود را فراموش كند !
بعد سيد زير لب چنين زمزمه كرد:
أَشْهَد أَنْ لا إله إلاّ الله
أَشْهَد أَنَّ مُحَمّداً رسولُ الله
اَشْهَد أَنَّ عَليّاً أميرُ المُؤمِنينَ
و آنگاه سيد حميرى جان به جان آفرين تسليم كرد.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#برگ_یازدهم
جبرئيل يكى از فرشتگان مى باشد و در درگاه خداوند مقامى بس بزرگ دارد.
او امين وحى مى باشد و كتابهاى آسمانى را براى پيامبران مى آورد همانطور كه قرآن را از طرف خداوند بر پيامبر ما نازل نمود.
اكنون سؤال من اين است بعد از اينكه نزول قرآن تمام شد آيا باز هم جبرئيل به روى زمين مى آيد؟
خيلى ها خيال مى كنند كه جبرئيل فقط كار نزول وحى را انجام مى دهد و براى همين در جواب من مى گويند كه جبرئيل، ديگر به زمين نمى آيد چون پيامبر ما آخرين پيامبران بود و ديگر هيچ كتاب آسمانى، نازل نخواهد شد.
البته درست است كه جبرئيل هرگز براى آوردن وحى به روى زمين نخواهد آمد اما او براى انجام كارهاى ديگر به زمين مى آيد.
نمى دانم شنيده اى هنگامى كه مؤمنى مى خواهد جان بدهد جبرئيل هم به بالين او حاضر مى شود؟
حتماً سؤال مى كنى در لحظه جان دادن مؤمن، جبرئيل براى چه به بالين مؤمن مى آيد؟
جريان از اين قرار است: هنگامى كه عزرائيل (مأمور قبض روح انسان ها) مى خواهد براى گرفتن جان مؤمن بيايد، جبرئيل نيز همراه او مى آيد.
مؤمن نگاه مى كند مى بيند كه لحظه جان دادن او فرا رسيده است، اما قبل از هر چيز جبرئيل رو به عزرائيل مى كند و مى گويد:
اى عزرائيل !
اين كسى كه مى خواهى جانش را بگيرى، رسول خدا و خاندان پاك او را دوست دارد، پس تو هم او را دوست داشته باش و با او مهربان باش.
آرى، جبرئيل مى آيد تا به عزرائيل سفارش كند كه با مؤمن، مهربان باشد، و تو خود فكر كن كه اين سفارش جبرئيل چقدر مى تواند مايه آرامش مؤمن شود، در آن لحظه حساس، مؤمن چون صداى آرام و مهربان جبرئيل را مى شنود ترس او بر طرف مى شود.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#برگ_سیزدهم
به امام رضا(ع) خبر دادند كه يكى از ياران شما، در حال جان دادن مى باشد و لحظه هاى سختى را پشت سر مى گذارد.
امام رضا(ع) تا اين سخن را شنيد تصميم گرفت به عيادت او برود پس همراه با ياران خود به سوى خانه آن شخص حركت كرد.
امام وارد خانه شد و در كنار بستر آن بيمار نشست و به او فرمود:
حال شما چگونه است؟
او در پاسخ عرضه داشت كه ديگر عمرم به سر آمده است و مرگ به زودى به سراغم مى آيد.
امام رضا(ع) فرمود:
مرگ را چگونه مى دانى؟
او در پاسخ گفت كه مرگ را بسيار سخت و دردناك مى دانم.
امام(ع) فرمود:
ايمان خود را به خدا و ولايت ما اهل بيت محكم كن، كه مرگ را آسوده خواهى يافت.
اينجا بود كه آن مرد، زير لب، اعتقاد به يگانگى خدا و محبّت اهل بيت(ع) را زمزمه كرد.
لحظاتى گذشت، ناگهان آن مرد رو به امام رضا(ع) كرد و گفت:
اينان فرشتگان الهى هستند كه برايم هديه هاى گرانبهاى بهشتى آورده اند، آنان در حضور شما ايستاده اند، آيا به آنها اجازه مى دهيد كه بنشينند.
و امام رضا(ع) فرمود:
اى فرشتگان، مى توانيد بنشينيد.
همه نگاه ها متوجّه اين مرد شده بود، خوشا به حال او كه در اين لحظه آخر چنين سعادتمند شده است كه امام رضا(ع) و فرشتگان الهى به بالين او آمده اند.
لحظاتى گذشت، و اين مرد چشمان خود را روى هم گذاشت و در آرامش فرو رفت.
ناگهان چشمان خود را باز كرد و رو به امام رضا(ع) كرد و گفت:
اين رسول خدا مى باشد كه همراه با حضرت على و امام حسن و امام حسين و بقيه امامان(ع)، بر بالين من آمده اند.
اين آخرين سخن آن مرد بود و بعد از لحظاتى جان به جان آفرين تسليم كرد.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#صفحه_سیزدهم
خيلى طبيعى است كه ما مرگ را خوش نداشته باشيم، زيرا با فرا رسيدن مرگ، بايد از اين دنيا دل كنده و وارد دنيايى شويم كه هيچ شناختى از آن نداريم.
اما من در اينجا مى خواهم پرده از حقيقتى بردارم و آن اين است كه بالاخره همه انسان هاى مؤمن، روزى، عاشق مرگ مى شوند.
به راستى چند نفر را مى شناسيد كه مرگ را دوست داشته باشند؟ تا چه رسد به اين كه عاشق مرگ باشند !
شايد خيال كنيم همه افرادى كه مرگ را دوست ندارند، مؤمن واقعى نيستند چون مؤمن واقعى مرگ را دوست دارد.
اما من مى خواهم بگويم كه خيلى از همين مردم عادى، روزى عاشق مرگ مى شوند.
آرى، نشانه مؤمن اين است كه عاشق مرگ باشد اما در چه موقعى؟ و در كجا؟
امام صادق(ع) در سخن خود اشاره به اين نكته مى كند كه در لحظه جان دادن، مؤمن عاشق مرگ مى شود.
پس اگر ما الآن مرگ را دوست نداشته باشيم، عيبى نيست، مهم، آن لحظه هاى آخر است كه عاشق مرگ شويم.
آرى، مؤمن در آخرين لحظه هاى زندگى اين دنيا، مرگ برايش از هر چيزى شيرين تر مى شود و اين وعده خداوند است.
ديگر وقت آن شده است كه براى شما سخن امام صادق(ع) را بيان كنم.
"سدير" يكى از ياران امام صادق(ع) است، يك روز او از آن حضرت سؤال كرد:
اى پسر رسول خدا، جانم به فداى شما، من سؤالى دارم و آن اين است كه آيا مؤمن، مرگ را بد مى شمارد؟
امام صادق(ع) فرمود:
نه، به خدا قسم، مؤمن مرگ را بسيار دوست دارد !
چون عزرائيل براى گرفتن جان مؤمن مى آيد، در آغاز، مؤمن دچار هراس مى شود.
اما عزرائيل به سخن در مى آيد و خطاب به مؤمن مى گويد:
نترس و هراس نداشته باش، زيرا كه من از پدر، نسبت به تو مهربان تر خواهم بود.
اى مؤمن ! چشم خود را باز كن !
نگاه كن !
اين رسول خدا است، آنها هم حضرت على و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين و بقيه امامان(ع) مى باشند كه به ديدن تو آمده اند.
پس مؤمن چشم خود را باز مى كند و مى بيند كه چهارده معصوم(ع) در كنار اويند !
آن گاه صدايى به گوش مؤمن مى رسد.
خدايا، اين صداى كيست؟
اين صداى فرشته اى از فرشتگان الهى است كه مأمور مى باشد تا اين كلام خدا را به گوش مؤمن برساند.
آرى، خداى متعال دستور داده است تا اين فرشته از طرف او با مؤمن چنين بگويد:
اى بنده من !
به سوى پروردگار خود باز گرد تا با بندگان خوب من (چهارده معصوم(ع)) همراه باشى و وارد بهشت من گردى.
مؤمن چون اين صدا را مى شنود كه خداى متعال او را به سوى خود فرا مى خواند و از او دعوت مى كند تا در بهشت او مسكن گزيند، مرگ را در كام خود شيرين مى يابد و عاشق مرگ مى شود.
آرى، اينجاست كه درى به سوى بهشت، مقابل ديدگان مؤمن، ظاهر مى شود و او جايگاه و منزل خود را در بهشت مى بيند.
امام صا دق(ع) در آخر سخن خود مى فرمايد:
در آن هنگام هيچ چيز نزد مؤمن دوست داشتنى تر از جان دادن نيست.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#برگ_چهاردم
به پيامبر خبر دادند كه يكى از ياران شما، آخرين لحظه هاى عمر خود را سپرى مى كند.
آن حضرت با شنيدن اين خبر از جا بلند شد و همراه با گروهى از ياران خود به سوى خانه او حركت كرد.
پيامبر وارد خانه شدند و در كنار بستر او قرار گرفتند اما او در حالتى بود كه متوجّه حضور آن حضرت نشد زيرا لحظه هاى جان دادن را به سختى سپرى مى كرد.
پيامبر با ديدن اين منظره، ناراحت شده و رو به عزرائيل كرد و فرمود:
اى عزرائيل، فرصتى به اين مرد بده تا با او سخن بگويم.
و تو خود مى دانى كه پيامبر مى تواند عزرائيل را ببيند و با او سخن بگويد و سخن آن حضرت هم مورد قبول عزرائيل واقع مى شود چرا كه همه فرشتگان مأمورند تا به دستورات پيامبر گوش فرا دهند.
بعد از اين كه سخن پيامبر با عزرائيل تمام شد همه ديدند كه كم كم حال آن مرد بهتر و بهتر شد تااينكه به شرايط عادى بازگشت.
آن مرد چشم خود را باز كرد و ديد كه وجود مقدس پيامبر در كنار او نشسته است، پس خدمت آن حضرت سلام كرد.
پيامبر در حالى كه لبخندى دلنشين به لب داشت به او فرمود:
چه خبر؟ در آن حالت چه مى ديدى؟
آن مرد گفت:
اى رسول خدا !
صحنه عجيبى بود، در آن حال، تاريكى و سياهى را مى ديدم كه به سوى من مى آمد.
آن مرد در زندگى خود گناهانى انجام داده بود كه در لحظه مرگ به شكل سياهى در مقابلش ظاهر شده و او را غرق ترس و وحشت كرده بودند.
پيامبر كه جواب آن مرد را شنيد رو به او كرد و فرمود:
اين دعايى را كه من مى گويم بخوان:
الّلهُمّ اغْفِرْ لي الْكَثيرَ مِنْ مَعاصيكَ وَاقْبَلْ مِنّي الْيَسيرَ مِنْ طاعَتِكَ !
بار خدايا !
گناهان زياد مرا ببخشاى و اعمال نيك مرا كه بسيار كم است قبول نما.
آن مرد اين دعا را زير لب زمزمه كرد و دوباره بى هوش شد.
پيامبر لحظاتى صبر كرد تا اينكه آن مرد به هوش آمد، آن موقع از او سؤال كرد كه در آن حالت بى هوشى، چه منظره اى را ديدى؟
آن مرد گفت:
اى رسول خدا، ديدم كه نورسفيدى به سوى من مى آمد.
اينجا بود كه پيامبر خيلى خوشحال شد و گل لبخند به صورت مباركش نشست و رو به بستگان آن مرد كرد و فرمود:
خدا گناهان اين مرد را بخشيد.
و بعد از لحظاتى آن مرد جان به جان آفرين تسليم كرد.
امام صادق(ع) بعد از نقل اين جريان، فرمودند:
هرگاه به بالين كسى رفتيد كه در حال جان دادن است، اين دعا را براى او بخوانيد.
آرى، دعا مى تواند دواى هر دردى باشد، و در آن لحظه هاى جان دادن بهترين راه براى كسب بخشش خداوند مى باشد.
بياييد با خود عهد كنيم كه هرگاه ديديم كسى در حال جان دادن است به جاى گريه و زارى، اين دعا را براى او بخوانيم، مى خواهد آن شخص، دوست و آشناى ما باشد يا يك فرد غريبه، به اميد آنكه افرادى پيدا شوند كه در لحظه جان دادن ما، اين دعا را براى ما بخوانند.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#برگ_پانزدهم
همه شما داستان شيطان را شنيده ايد، او ساليان سال عبادت خدا را نمود اما وقتى كه خداوند به او فرمود كه بر آدم سجده كن، حاضر نشد تا اين دستور خداوند را انجام دهد و به همين علّت بود كه براى هميشه از درگاه قرب الهى دور شد.
از آن روز به بعد شيطان تلاش مى كند تا مانع سعادت و كمال انسان ها شود و با انواع حيله ها بر سر راه خوشبختى فرزندان آدم، قرار مى گيرد تا آنها را به راه گمراهى و بيچارگى بكشاند.
به هر حال، شيطان، دشمن انسان است و همه تلاش خود را در راه گمراهى او صرف مى كند.
البته خداوند متعال وعده فرموده است كه بندگان خوب خود را در مقابل نقشه شيطان، كمك نموده و آنها را يارى نمايد.
نمى دانم شنيده اى يا نه، وقتى بنده مؤمنى از دنيا مى رود فرياد و ناله شيطان بلند مى شود.
شايد با خود بگويى ما تا به حال شنيده بوديم كه شيطان از مرگ انسان هاى خوب خوشحال مى شود اما حالا حرف تازه اى مى شنويم كه با مرگ يك بنده خوب خدا، شيطان ناله سر مى دهد و گريه مى كند ! !
البته تو خود مى دانى كه من اين سخن را بدون دليل نمى گويم، اين حديث رسول خدا را به گوش جان بسپار:
هنگامى كه مرگ بنده خوب خدا فرا مى رسد، عزرائيل با پانصد فرشته نازل مى شود در حالى كه هر كدام از آنها دو شاخه گل زيبا به همراه دارند.
همه اين فرشتگان، نزد مؤمن مى آيند و با نهايت احترام خدمت او سلام مى كنند و هر كدام به مؤمن بشارت و مژده ديدار خداوند را مى دهند، پس از آن، همه فرشتگان در دو صف منظم مى ايستند !
نمى دانم ديده اى كه يك برده چگونه در مقابل ارباب خود مى ايستد !
پيامبر فرمودند كه اين فرشتگان اين گونه در حضور مؤمن مى ايستند گويى كه همه اينها بردگانى هستند كه در حضور ارباب خود ايستاده اند.
آرى، همه اين فرشتگان به پاس احترام مؤمن، با كمال نظم ايستاده اند، بوى خوش شاخه هاى گل، فضا را معطر كرده است.
به راستى كه خداوند براى قبض روح مؤمن چه برنامه زيبايى ريخته است !
ما در زندگى خود ديده ايم كه هرگاه رئيس جمهور يك كشور بخواهد به كشور ديگرى سفر بكند در لحظه ورود به كشور ميزبان، توسط يگان ويژه اى از نيروهاى نظامى، مورد استقبال رسمى قرار مى گيرد.
امروز دانستيم كه مؤمن هم هنگامى كه مى خواهد به سفر ابدى خود برود و اين دنيا را ترك كند توسط پانصد فرشته، مورد استقبال، واقع مى شود.
اين يك مراسم بسيار باشكوه است به گونه اى كه خبر آن به گوش شيطان مى رسد.
پيامبر در ادامه سخن خود مى فرمايد:
چون شيطان به اين فرشتگان نگاه مى كند كه جهت مراسم قبض روح مؤمن جمع شده اند دست خود بر سر مى گذارد و فرياد مى زند.
صداى ناله و گريه شيطان مايه تعجب اطرافيان او مى شود.
هنگامى كه لشگريان شيطان صداى گريه او را مى شنوند مى گويند:
اى آقاى ما !
تو را چه مى شود؟ چرا اين چنين بى تابى مى كنى؟
و شيطان جواب مى دهد:
مگر نمى بينيد كه خداوند چگونه از بنده خوب خود، احترام مى گيرد؟
ببينيد چه مراسمى براى قبض روح اين مؤمن برگزار شده است !
شما كجا بوديد، چرا براى گمراهى اين فرد، تلاش نكرديد؟ چرا او را از راه خدا منحرف نكرديد؟
و لشكريان او جواب مى دهند كه ما نهايت سعى و تلاش خود را نموديم تا او را گمراه كنيم اما او هرگز به وسوسه هاى ما گوش نداد.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#برگ_شانزدهم
پيامبر اسلام ويژگى هايى مخصوص به خود داشت كه شخصيت او را از ديگران جدا مى كرد.
براى مثال آن حضرت همواره خوشبو بود به گونه اى كه هرگاه آن حضرت از كوچه اى عبور مى كرد مردم از بوى عطر خوشى كه در آن فضا پيچيده بود، مى فهميدند كه پيامبر از آن جا گذر نموده است.
در روايات آمده است پولى كه پيامبر خرج عطر و بوى خوش مى كرد بيش از پولى بود كه صرف غذا مى كرد و اين نشان از اهميت خوشبو و معطر بودن دارد.
كاش همه مسلمانان خوشبو بودن، پيامبر را الگوى خود قرار مى دادند و به اين وسيله ارتباطات بين فردى جامعه ما محكمتر و زيباتر مى شد چرا كه بوى خوشى كه شما استفاده مى كنيد بهترين هديه اى است كه به همكار و دوست و همسر خود مى دهيد و نشانه آن است كه به آنها احترام مى گذاريد.
يكى ديگراز ويژگى هاى پيامبر اين بود كه صورت آن حضرت همواره نورانى بود به گونه اى كه در تاريكى شب، نورى از صورت آن حضرت جلوه نمايى مى كرد.
آرى، من و تو كه در آن زمان نبوديم تا بوى خوش پيامبر را استشمام كنيم و صورت نورانى او را مشاهده كنيم.
اما من به شما آدرسى مى دهم كه در آنجا مى توانيم به آرزوى خود برسيم.
آرى، دير يا زود مرگ به سراغ ما مى آيد و بدن ما را داخل قبر مى گذارند، در آنجا مى توانيم به خواسته خود برسيم.
حتماً با خود مى گويى: آخر آنجا، داخل قبر ديگر چه مجالى هست كه من به آرزوى خود فكر كنم.
اما صبر كن، مى خواهم مطلب زيبايى برايت بگويم:
من مى دانم كه بارها و بارها به تاريكى قبر فكر كرده اى و از آن وحشت كرده اى، اما اكنون از امام صادق(ع) اين سخن را بشنو :
چون مؤمن را داخل قبر گذاشته و آن را با خاك پوشاندند، قبر مؤمن شكافته مى شود و درى آشكار مى شود و مؤمن به سوى آن در نگاه مى كند.
آيا مى توانى حدس بزنى كه مؤمن چه مى بيند؟
قبر كه تاريكِ تاريك است، اما نورى از آن در به سوى قبر مى آيد و تمام قبر را روشن مى كند !
اين نور، نور صورت زيباى رسول خدا مى باشد.
و بوى خوشى به مشام مؤمن مى رسد، آرى اين بوى خوش آن حضرت است.
جانم به فداى مهربانيت اى رسول خدا كه دوستان خود را در سخت ترين لحظه ها تنها نمى گذارى !
اى آقا و مولاى ما !
چه مى شود آن لحظه كه در قبر قرار گيريم و همه، ما را تنها گذارند، به ما هم نظر لطفى بنمايى !
اكنون كه دانسته ايم به ديدن دوستان خوبت مى روى، ما هم چشم انتظاريم، گر چه شرمنده روى تو هستيم اما نگاه ما به كرم و لطف شماست.
#همسر_دوست_داشتنی
#برگ_دوم
#کانال_کمال_بندگی
💐💐💐💐💐🍃🍃🍃🍃🍃
#کانال_کمال_بندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#در_آغوش_خدا
#برگ_هفدهم
خداوند دو فرشته را مأمور نوشتن اعمال ما نموده است و اسم آنها "رقيب" و "عتيد" مى باشد، آنها تمامى اعمال و كردار ما را ثبت مى نمايند تا در روز قيامت موقع حسابرسى اعمال، به پيشگاه خداوند عرضه شود.
اين دو فرشته از لحظه اى كه ما به بلوغ مى رسيم مشغول انجام وظيفه خود مى شوند و تا آخرين لحظه هاى عمر ما، اعمال نيك و بد ما را ثبت مى كنند.
تا به حال فكر كرده ايد كه وقتى يك نفر از دنيا مى رود، تكليف اين دو فرشته كه مخصوص ثبت اعمال بودند، چه مى شود؟
آيا خدا به آنها مأموريتى تازه مى دهد؟ يا اينكه آنها هم بازنشسته مى شوند ! !
اما آنها بايد بدانند كه از بازنشستگى خبرى نيست، خدا به آنها مأموريتى جديد مى دهد.
من توجّه شما را به حديثى از امام صادق(ع) جلب مى كنم.
آن حضرت فرمودند:
هنگامى كه مؤمن جان به جان آفرين تسليم مى كند آن دو فرشته اى كه مأمور ثبت اعمال او بودند به آسمان صعود مى كنند.
آنان در حالى كه اشك مى ريزند و گريه مى كنند به درگاه خداوند عرضه مى دارند:
بار خدايا !
مرگ بنده خوب تو فرا رسيد، او اهل طاعت و بندگى تو بود، چقدر از او اعمال نيك و پسنديده ديديم.
بار خدايا اكنون وظيفه ما بعد از مرگ او چيست؟
پس خطاب مى رسد:
به روى زمين بر گرديد و تا روز قيامت، در كنار قبر او منزل كنيد و همواره مشغول عبادت من باشيد و ثواب آن عبادت هاى خود را در پرونده اعمال او بنويسيد.
و چون روز قيامت بر پا شود او را به سوى بهشت رهنمون شويد و در بهشت به خدمت او درآييد.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#برگ_هجدهم
امام سجاد(ع) در حديثى فرمودند:
هنگامى كه موقع مرگ بنده مؤمن فرا مى رسد خداوند دو شاخه گل از بهشت براى مؤمن مى فرستد.
يادم نمى رود يك روز اين حديث را در محفلى ذكر كردم، يكى از افرادى كه آنجا بود به من رو كرد و گفت:
"آخر يك نفر نيست به خدا بگويد كه اى خدا، در مدت عمر مؤمن، يك شاخه گل برايش نفرستادى، حالا كه عزرائيل مى خواهد جانش را بگيرد براى او شاخه گل مى فرستى !".
اما اگر اين دوست من صبر مى كرد براى او توضيح مى دادم كه همه كارهاى خداوند، حكمتى دارد.
اينكه خدا صبر مى كند و در لحظه جان دادن براى مؤمن، شاخه گل مى فرستد براى اين است كه در آن شرايط هيچ چيز به اندازه اين شاخه گل براى او مفيد نيست.
خداوند براى مؤمنى كه مى خواهد جان بدهد دو شاخه گل مى فرستد اما اين دو شاخه گل، گلهاى معمولى نيستند !
هر كدام از اين شاخه گل ها اثر مخصوصى را دارد.
مقدارى فكر كن، هر انسانى در اين دنيا وظيفه دارد براى گذران امور زندگى خود به تلاش و فعاليّت اقتصادى بپردازد.
آرى، كار و تلاش در اسلام به عنوان عبادت معرفى شده است و شخص مؤمن هم در راستاى اين دستور اسلامى، به كسب درآمد مى پردازد.
خوب اين بنده خدا، يك عمر زحمت كشيده است، خانه و ماشين و ديگر وسائل زندگى را فراهم نموده است و معلوم است كه به آن علاقمند است و شايد دل كندن از آن براى او سخت باشد.
آيا مى دانى نام يكى از آن شاخه گلها، "مُسيخه" مى باشد؟
مُسيخه به معناى "بى خيال كننده" مى باشد، مؤمن چون اين شاخه گل را مى بويد قلبش از دلبستگى به مال دنيا بى خيال مى شود، با بوييدن اين شاخه گل، ديگر هيچ علاقه اى به مال دنيا در دل مؤمن باقى نمى ماند.
اكنون ديگر مؤمن، هيچ علاقه اى به اموال و دارايى خود ندارد، اصلاً به آنها فكر نمى كند، تمام اموالش براى او بى ارزش مى شود.
آيا مى دانى نام آن گل ديگر چيست؟
امام سجاد(ع) نام آن را "مُنسيه" معرفى مى كند.
منسيه، يعنى "فراموشى آور" !
آيا ديده اى افرادى دچار بيمارى فراموشى شده اند و ديگر هيچ چيز را به ياد نمى آورند.
مؤمن با بوييدن اين شاخه گل دوم، به يك فراموشى مبتلا مى شود.
البته نه اينكه مؤمن همه چيز را فراموش كند، نه، بلكه او هر چه رنگ و بوى دنيا را دارد فراموش مى كند.
خانه من، ماشين من، شهرت من، رياست من، فرزند من، همسر من !
مؤمن همه اينها را فراموش مى كند.
اكنون او ديگر به ياد ندارد كه خانه و زندگى داشته است !
حالا شيطان ديگر چه مى تواند بكند؟
حتماً شنيده اى كه شيطان در آن لحظه هاى آخر عمر، به سراغ انسان مى آيد و چون مى داند او به اموال و دارايى خود محبّت دارد تلاش مى كند تا انسان را به گمراهى بكشاند مثلاً به او مى گويد اگر دست از خداپرستى برندارى خانه تو را آتش مى زنم، ماشين تو را آتش مى زنم و...
آن لحظه، لحظه بسيار حساسى است، چه بسا افرادى بوده اند كه در آن لحظه به دنبال وسوسه شيطان، عاقبت به خير نشده اند.
اما خداوند در آن لحظه هاى حساس، با فرستادن دو شاخه گل، بنده مؤمن خود را يارى مى كند.
مؤمن چون آن دو شاخه گل را مى بويد حافظه اش از مال دنيا و هر آنچه رنگ دنيايى دارد خالى مى شود، ديگر شيطان هيچ كارى نمى تواند بكند، اگر بخواهد به مؤمن بگويد كه اگر "شهادتين" بگويى خانه تو را آتش مى زنم، مؤمن اصلا يادش نمى آيد كه خانه اى داشته است !
و به اين ترتيب تلاش شيطان بى نتيجه مى شود و مؤمن با راحتى و آسودگى تمام به سوى ديار باقى مى شتابد و مرگ در كام او شيرين جلوه مى كند.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#برگ_آخر
من در اينجا مى خواهم بار ديگر تصوير جان دادن مؤمن را به روايت امام صادق(ع)، برايت بازگو كنم تا بدانى كه اگر شيعه واقعى اهل بيت(ع) باشى چقدر مرگ براى تو دلنشين مى شود !
آن لحظه اى كه ديگر زبان تو بند آمده است و قادر به سخن گفتن نيستى و فرزندان و همسر و آشنايان، گرد تو جمع شده اند و تو اشك را در چشم آنها مى بينى و آرام آرام مى فهمى كه بايد بار سفر بر بندى و از همه آنها جدا شوى !
و تو نگاه به اطرافيان خود مى كنى و مى خواهى با آنان سخن بگويى اما نمى توانى زيرا كه زبانت بند آمده است !
اما تو نبايد نگران باشى چرا كه درست همان لحظه اى كه زبانت بند مى آيد وعده بزرگ خداوند فرا مى رسد.
اين قانون خداوند است، درست آن موقعى كه زبان مؤمن بند مى آيد، يك مهمانى بزرگ آغاز مى شود.
آنجا را نگاه كن !
آن آقا كيست كه با عده اى به خانه تو آمده اند !
آنها مهمانان تو هستند !
آنها را شناختى يا نه؟
آن يكى رسول خدا مى باشد، آن ديگرى حضرت على(ع) است، آن ديگرى امام حسن(ع) و ديگرى امام حسين(ع) !
همه امامان معصوم(ع) آمده اند !
نگاه كن حضرت زهرا(س) هم آمده است.
آيا نمى خواهى به آنها سلام كنى !
يادت هست يك عمر زيارت جامعه خواندى و گفتى:
"الّسَلامُ عَلَيْكُمْ يا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوّةِ"
حالا هم همين جمله را بگو !
رسول خدا مى آيد طرف راست تو مى نشيند و حضرت على(ع) در سمت چپ تو !
بعد از آن مى بينى كه جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل هم آمده اند.
شنيده ام كه تو از عزرائيل مى ترسى !
خوب، قبل از اينكه عزرائيل بيايد چهارده معصوم(ع) مى آيند تا تو ديگر نترسى !
آرى، قبل از آنكه عزرائيل بيايد آن عزيزانى كه يك عمر عاشقشان بودى، به كنار تو آمده اند !
حضرت زهرا(س) هم زودتر از عزرائيل آمده است !
مگر تو نبودى كه براى فرزندان او عزادارى مى كردى !
مگر تو نبودى كه براى مظلوميت آنها اشك مى ريختى !
اكنون نوبت آنهاست تا تو را يارى كنند و چه خوب يارى مى كنند !
گوش كن !
همه چهارده معصوم(ع) دارند با عزرائيل سخن مى گويند، همه آنها يك حرف و يك سخن را تكرار مى كنند:
اى عزرائيل !
اين مؤمن را كه مى بينى ما را دوست دارد، با او مهربان باش !
و عزرائيل پاسخ مى دهد:
قسم به خدا، من با او همچون پدرى مهربان برخورد مى كنم و براى او از برادر، دلسوزتر خواهم بود.
اكنون عزرائيل نزديك تو مى آيد و با تو سخن مى گويد:
اى بنده خدا !
آيا برگه آزادى از آتش جهنم را با خود دارى؟
و تو جواب مى دهى: آرى، با محبّت و عشق به محمد و آل محمد(ع) و با ولايت حضرت على(ع)، برگه آزادى از جهنم را دارم.
و اكنون رسول خدا با تو سخن مى گويد:
نگران نباش، نترس، كه تو در أمان هستى !
اين سخن رسول خدا است كه قلب تو را آرام مى كند.
و تو محو جمال دلرباى آن حضرت مى شوى !
و اكنون به دستور رسول خدا پرده ها از جلوى چشم تو كنار مى رود و تو نگاه مى كنى خانه خودت را در بهشت مى بينى !
و تو به سوى بالا نگاه مى كنى !
دارى بهشت را مى بينى !
نگاه كن، شاخه اى از درخت طُوبى به خانه تو هم آمده است !
آيا مى توانى برايم بگويى كه اصل اين درخت طوبى در كجاى بهشت است؟
آرى، اصل اين درخت در خانه حضرت على(ع) است !
(خواننده عزيز، نمى دانم تا به حال بالين شخصى بوده اى كه دارد جان مى دهد، اگر ديدى كه او چشم باز كرده و به سمت بالا نگاه مى كند، بدان آن همان موقعى است كه او به چهره چهارده معصوم(ع) نگاه مى كند).
رسول خدا به تو مى گويد:
اين خانه تو در بهشت است، اكنون، اختيار با خودت است اگر بخواهى مى توانى در دنيا بمانى ! و البته اگر دنيا را انتخاب كنى خداوند به تو ثروت و دارايى زيادى خواهد داد !
اما تو در جواب چه مى گويى؟
امام صادق(ع) فرمود:
مؤمن در آن لحظه به رسول خدا مى گويد:
اى رسول خدا، من ديگر به دنيا كارى ندارم !
آرى، چون چشم تو به جمال رسول خدا و اهل بيت او(ع) روشن شد و جايگاه بهشتى خود را ديدى، ديگر دنيا آنقدر در چشم تو كوچك مى شود كه حاضر نمى شوى براى يك لحظه هم در دنيا بمانى !
(خواننده محترم، وقتى در بالين كسى حاضر شدى كه در لحظه جان دادن است اگر ديدى كه ابروهاى خود را به سوى بالا حركت مى دهد، حواست باشد اين همان لحظه اى است كه او دارد در جواب رسول خدا مى گويد كه من دنيا را نمى خواهم ! جواب منفى او به صورت حركت ابروها به سوى بالا جلوه مى كند).
پس خودت اين مرگ زيبا را انتخاب مى كنى !
اين يك قانون است كه خداوند جان مؤمن را به زور نمى گيرد، بلكه مؤمن با ميل و رغبت مرگ را انتخاب مى كند !
اكنون عرق به پيشانى تو مى نشيند و اشك از گوشه چشم راستت جارى مى شود.
اين اشك شوق است !
شوق وصال آنهايى كه يك عمر به عشقشان زندگى كردى !
شوق ديدار آن عزيزانى كه ديدار آنها همواره آرزوى تو بود !
در آن نفس كه بميرم در آرزوى تو باشم***بدان اميد دهم جان كه خاك كوى تو باشم
و روح تو
از جسمت جدا مى شود و از همين جا زندگى عالم برزخ تو آغاز مى گردد.
و تو مى بينى كه مردم، جمع شده اند و بدن تو را براى غسل دادن مى برند و بعد از غسل دادن، كفن بر بدنت مى پوشانند و براى تشييع جنازه تو آماده مى شوند.
نگاه كن، ببين دوستان تو كه قبل از تو از دنيا رفته اند به استقبال تو آمده اند، آنها را به ياد مى آورى يا نه؟
روح مؤمنانى كه قبل از تو از دنيا رفته اند به استقبال تو مى آيند و به تو سلام نموده و تو را به نعمتهاى خدا بشارت مى دهند.
و اين گونه زندگى جديد تو آغاز مى شود.
اين يك تولّد دوباره براى توست !
و به راستى كه با حضور امامان معصوم(ع) مرگ بسيار دلنشين است.
آرى، زندگى فقط با محبّت و عشق به آنان دلنشين مى شود و مرگ و جان دادن هم با حضور آنان از عسل شيرين تر !
بار خدايا !
چه مى شود كه ما را به آخرين و بزرگترين آرزويمان برسانى !
ما را هم از جمله آنانى قرار ده كه بزرگترين مهمانى عمرشان را در آخرين لحظه عمرشان برگزار مى كنند !
پایان
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59