#الماس_هستی
#صفحههشتاددوم
اسم من ابوحنيفه است، از رهبران اهل سنّت هستم و طرفداران زيادى دارم. امروز به مسجد مى روم تا نماز بخوانم، نگاهم به نوجوانى مى افتد كه در مسجد نماز مى خواند.
چند نفر از جلوى او رد مى شوند، مانع رفت و آمد آنان نمى شود و به نماز خود ادامه مى دهد. من تعجّب مى كنم، اين نوجوان كيست كه از احكام نماز بى خبر است، مگر او نمى داند كه هنگام نماز نبايد اجازه بدهد كسى از جلويش رد بشود.
به من مى گويند او پسر امام صادق(ع) است، بر تعجّب من افزوده مى شود، خوب است اين بار كه با امام صادق(ع) روبرو شدم ماجرا را به او بگويم.
روز بعد نزد امام صادق(ع) مى روم و به او مى گويم:
ــ من ديدم كه پسرت نماز مى خواند و مردم از مقابلش رفت و آمد مى كردند و او مانع آن ها نمى شد.
ــ اكنون پسرم را صدا مى زنم اينجا بيايد و تو سؤال خود را از او بپرسى.
لحظاتى مى گذرد، اكنون آن نوجوان در مقابل من ايستاده است، من سؤال خود را مى پرسم. او رو به پدرش مى كند و مى گويد: "اى پدر! من براى خدايى نماز مى خوانم كه از همه كس به من نزديك تر است، خداى من از خود من هم به من نزديك است، خدا در قرآن مى گويد: (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ)، ما از رگ گردن به شما نزديك تر هستيم".
وقتى سخن او به اينجا مى رسد، امام صادق(ع) به سوى پسرش مى رود و به نشانه محبّت او را در آغوش مى گيرد و مى گويد: جانم به فدايت!
من آن روز فهميدم كه موقع نماز هيچ فاصله اى بين خدا و بنده اش نيست.
🌺🌺🌺🌺💐🌺🌺🌺🌺
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59