eitaa logo
شهداءومهدویت
7.2هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🌹🍃🍃 ......... ........ امام يكى از ياران نزديك خود را به عنوان فرماندار مكّه و جانشين خود معيّن مى نمايد و دستور حركت به سوى مدينه را صادر مى كند. لشكر به سمت مدينه به پيش مى رود. هوا خيلى گرم است و كم كم تشنگى بر همه غلبه مى كند. من كه خيلى تشنه هستم و در اين فكرم كه چگونه در اين بيابان خشك، آب پيدا كنم. آيا تو هم تشنه شده اى؟ امام تشنگى و گرسنگى يارانش را مى بيند، دستور مى دهد تا لشكر در وسط بيابان منزل كند. اينجا يك بيابان خشك است، نه آبى، نه گياهى ! فقط عطش است و گرماى سوزان صحراى حجاز ! آن طرف چه خبر است؟ چرا همه نگاه ها متوجّه آنجا شده است؟ امام دستور داده است سنگ بزرگى را پيش او بياورند. اين سنگ كجا بوده است؟ گويا از زمانى كه از مكّه حركت كرده ايم، اين سنگ همراه اين لشكر بوده است. اكنون، امام با عصايش به اين سنگ مى زند. ناگهان همه فرياد مى زنند: آب ! آب ! چه آب گوارايى از اين سنگ جارى مى شود ! خدايا اين سنگ و اين عصا چه حكايتى دارند؟ اصل ماجرا به زمان موسى(ع)، برمى گردد، آن زمانى كه قوم موسى در بيابانى بدون آب، گرفتار شده بودند و نزديك بود از تشنگى هلاك شوند، پس موسى(ع) عصاى خود را بر سنگى زد و دوازده چشمه آب از آن سنگ جارى شد. همه قوم بنى اسرائيل كه بيش از ششصد هزار نفر بودند از آن آب سيراب شدند. اكنون همان سنگ در مقابل امام زمان مى باشد. اين سنگ از موسى(ع) به امام به ارث رسيده است، آرى به راستى كه او وارث همه پيامبران مى باشد. ❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️ ======👇====== eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59 ======❤️======
امام چون اوضاع اردوگاه را اين گونه آشفته مى بيند تصميم مى گيرد تا به سوى مدائن حركت كند . اما بدخواهان از تصميم امام با خبر مى شوند و براى همين چند نفر از آنها زودتر اردوگاه را ترك مى كنند و در بين راه كمين مى كنند . امام به سوى مدائن مى رود، هيچ كس نمى داند كه چه خطرى جان امام را تهديد مى كند . در بين راه، جَرّاح كمين كرده است و منتظر است تا به امام حسن(ع) حمله كند . نگاه كن ! او از مخفى گاه خود بيرون مى آيد ! خداى من ! در دست او خنجر برهنه اى است و با آن خنجر به سوى امام حمله مى كند . او فرياد مى زند : "اى حسن ! تو مشرك شده اى، همانگونه كه پدرت مشرك شد" . چند نفر از ياران امام به سوى امام مى دوند ; امّا او خنجر را به پاى امام مى زند، زخمى عميق در رانِ او ايجاد مى شود . خون از بدن امام فوران مى كند و امام بيهوش، از اسب بر روى زمين مى افتد . ياران امام، جَرّاح را به قتل مى رسانند ; خون از پاى امام جارى است، متأسفانه خونريزى امام بسيار شديد است، من خيلى نگران هستم، خدايا ! جان امام در خطر است . ياران، زخم امام را محكم مى بندند، و بعد از مدّتى او به هوش مى آيد . اكنون، جوانان بنى هاشم، امام را بر روى تخته چوبى مى خوابانند و آن حضرت را به سوى شهر مدائن مى برند . 🌷🌷🌷🌷🌷🍃🍃🍃🍃 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
چرا ايستاده ايد؟ حمله كنيد؟ جلو برويد! ولى هيچ كس جلوتر نمى رود، بار ديگر ابوسفيان فرياد مى زند: از چه ترسيده ايد، جنّ ديده ايد؟ جلو برويد، همه را قتل عام كنيد! هيچ كس قدم از قدم برنمى دارد، يكى به سوى ابوسفيان مى آيد: ــ جناب فرمانده! جلو ما خندق عميقى است، ما نمى توانيم از آن عبور كنيم. ــ يعنى چه؟ همه با هم هجوم ببريد و جنگ را آغاز كنيد. ــ خندق خيلى عميق است، اگر وارد آن خندق بشويم آماج تيرها و سنگ ها قرار مى گيريم. ــ برو كنار ببينم آنجا چه خبر است. ابوسفيان جلو مى آيد، از تعجّب دارد شاخ درمى آورد!! باور نمى كند، خندقى عميق راه را بر سپاه احزاب بسته است. آن طرف خندق هم مسلمانان با تير و سنگ آماده اند. هيچ راه عبورى بر روى خندق نيست. چه بايد بكنيم؟ ــ اين نقشه را چه كسى ياد محمّد داد؟ تا به حال، در اين سرزمين چنين چيزى سابقه نداشته است. ــ جناب فرمانده! مى گويند كه يك ايرانى به نام سلمان اين كار را كرده است. ــ اگر دستم به اين سلمان برسد مى دانم با او چه كنم. ــ حالا مى گوييد چه كنيم؟ ــ برويد گم شويد تا من ببينم چه خاكى بايد به سرم بريزم! چرا اين قدر عصبانى هستى؟ اى ابوسفيان! فرمانده كل قوا كه نبايد با سربازانش اين طورى حرف بزند. مى بينم كه تو هم عصبانى هستى آقاى حَىّ! اى يهودى! همه اين آتش ها زير سر توست. تو بودى كه همه را تحريك به جنگ با پيامبر كردى. تو كه مى خواستى ريشه اسلام را بكنى. درست است؟ يادت مى آيد كه چقدر اين طرف و آن طرف رفتى و نيرو جمع كردى. دلت به ده هزار سربازت خوش بود! از اين ناراحت هستى كه همه اين جنگجويان در كنار اين خندق، هيچ شده اند! بگو بدانم فايده اين سپاه تو چيست؟ گيرم كه تو به جاى ده هزار جنگجو، خيلى بيشتر نيرو مى آوردى، باز هم كارى نمى توانستى بكنى. وقتى كه نتوانى به مسلمانان دسترسى داشته باشى و آنها از هجوم يكباره تو در امان باشند، تعداد سربازها به چه كار مى آيد؟ 💕💕💕💕💕💕🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ❣❣☂️☂️ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
وَ عَلَي الْعَجَمِي وَالْعَرَبي، وَالْحُرِّ وَالْمَمْلوكِ وَالصَّغيرِ وَالْكَبيرِ، وَ عَلَي الْأَبْيَضِ وَالأَسْوَدِ، وَ عَلي كُلِّ مُوَحِّدٍ. ماضٍ حُكْمُهُ، جازٍ قَوْلُهُ، نافِذٌ أَمْرُهُ، مَلْعونٌ مَنْ خالَفَهُ، مَرْحومٌ مَنْ تَبِعَهُ وَ صَدَّقَهُ. و بر عجم و عرب و آزاد و برده و بر كوچك و بزرگ و سفيد و سياه و بر هر يكتاپرست لازم شمرده است. هشدار كه اجراي فرمان و گفتار او لازم و امرش نافذ است. ناسازگارش رانده، پيرو و باوركننده اش در مهر و شفقت است. منابع: 1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694 2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461 3. مصباح كفعمي ص695 4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112 @hedye110 فَقَدْ غَفَرَالله لَهُ وَلِمَنْ سَمِعَ مِنْهُ وَ أَطاعَ لَهُ. مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ آخِرُ مَقامٍ أَقُومُهُ في هذا الْمَشْهَدِ، فَاسْمَعوا وَ أَطيعوا وَانْقادوا لِاَمْرِ(الله) رَبِّكُمْ، فَإِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ هُوَ مَوْلاكُمْ وَإِلاهُكُمْ هر آينه خداوند، او و شنوايان سخن او و پيروان راهش را آمرزيده است.هان مردمان! آخرين بار است كه در اين اجتماع به پا ايستاده ام. پس بشنويد و فرمان حق را گردن گذاريد، چرا كه خداوند عزّوجلّ صاحب اختيار و ولي و معبود شماست منابع: 1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694 2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461 3. مصباح كفعمي ص695 4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112 🌺🌺🌺🌺🌺🍃🍃🍃 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🎁 🎁🎁🎁🎁 @hedye110
صداى تو در صحرا مى پيچد، همه گوش مى كنند: "اگر مرا نمى شناسيد من پسر حسن(ع) هستم، همان حسن كه نوه پيامبر است. اينان كه به جنگ تو آمده اند، بايد تو را بشناسند، تو خودت را معرفى مى كنى، تو از پدر خود سخن مى گويى، اين مردم پدر تو را مى شناسند، آنان اهل كوفه اند، آنان با پدر تو بيعت كردند امّا در هنگام جنگ، او را تنها گذاشتند و غربت و مظلوميت او را رقم زدند. سپاه كوفه خود را مسلمان مى دانند، عمرسعد به آنان گفته است كه براى رسيدن به بهشت، بايد حسين(ع) و يارانش را بكشند. آيا آنان بهشت را با چشم خود ديده اند؟ هرگز. آنان فقط مطالبى از بهشت شنيده اند، قرآن از بهشت سخن مى گويد، امّا اين قرآن را چه كسى آورده است؟ پيامبر. آنان به پيامبر ايمان دارند، امّا چگونه است كه به جنگ تو آمده اند؟ خون پيامبر در رگ تو جارى است، تو پسر نوه او هستى! سخن تو با سپاه كوفه چنين ادامه پيدا مى كند: "اين حسين است كه اسير كسانى شده است كه هرگز از آب كوثر سيراب نمى شوند. تو مى خواهى اين مردم را از خواب غفلت بيدار كنى! از حوض كوثر سخن مى گويى! مى دانى كه اين مردم به روز قيامت باور دارند و اميد شفاعت پيامبر را دارند، آنان خود را مسلمان مى دانند ولى امروز براى كشتن حسين(ع) در اينجا جمع شده اند. به راستى اينان چه مسلمانانى هستند؟ شيطان آنان را فريب داده است و آنان راه را گم كرده اند و به جنگ امام زمان خويش آمده اند. كسى كه شمشير بر روى امام خود بكشد، چگونه انتظار سعادت و رستگارى را دارد؟ مگر پيامبر نفرمود: "هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهليّت مرده است؟" اين مردم ولايت يزيد را پذيرفته اند، امّا ولايت يزيد، ولايت شيطان است، اين راهى كه آنان انتخاب كرده اند، راه جهنّم است. تو در ميدان رزم براى اين مردم از حسين(ع) سخن مى گويى، اين درسى است كه تو به من مى دهى، من نيز بايد مانند تو باشم، بايد مردم را به سوى امام زمانم فرا خوانم و به آنان بگويم كه راه سعادت در پيروى از امام زمان است و بس! تو در ميدان، از عشق خود به امام زمانت پرده برداشتى، من نيز بايد با تمام وجودم، عشقِ امام زمانم را فرياد زنم! من بايد پيرو مهدى(ع) باشم، به او شناخت و معرفت پيدا كنم، دل از عشق دنيا تهى كنم و عشق او را در دل جاى دهم، اين دنيا، وفا ندارد، مى دانم كه دير يا زود بايد از اينجا بروم. دل بستن به دنيا، كارى بيهوده است، آيا انسان عاقل به "سراب" دل مى بندد؟ من از دل بستن به اين "سراب ها" خسته شده ام... 🌷🌷🌷🌷🌷🍃🍃🍃🍃 (ع) eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
دوباره بوى بهار در فضا مى پيچد و نسيم مىوزد. جبرئيل باز گشته است: ــ اى جبرئيل ، چه خبر ؟ ــ خداوند دستور داده است كه تو فدك را به فاطمه(س) بدهى ، فدك از اين لحظه به بعد مالِ فاطمه(س) است . آرى، درست شنيدى خدا سرزمين فدك را به فاطمه(س) بخشيده است. اين فرمان خداست. چرا اشك در چشم پيامبر نشسته است؟ اين اشك شوق است؟ نه، اشك فراق است. هر وقت كه پيامبر به ياد يار سفر كرده اش، خديجه(س)مى افتد و غمى جانكاه، سراسر وجودش را فرا مى گيرد. پيامبر به ياد روزى مى افتد كه تصميم گرفت به خواستگارى خديجه(س) برود. دست پيامبر از مالِ دنيا خالى بود; امّا خديجه(س)، ثروتمندترين زن آن روزگار بود. عموى خديجه(س) كه با اين ازدواج مخالف بود در مجلس خواستگارى مهريه خديجه(س) را بيش از هزار سكّه تعيين كرد. او مى دانست كه پيامبر از عهده اين مهريه سنگين بر نمى آيد. ابوطالب لبخندى زد و گفت: "قبول است". همه تعجّب كردند و با خود گفتند: "محمّد اين همه پول را از كجا خواهد آورد". پيامبر همه مهريه را پرداخت كرد. آيا شما مى دانيد چگونه؟ خود خديجه(س) اين پول را به پيامبر داده بود تا به عنوان مهريه پرداخت كند! وقتى ابوجهل اين را شنيد، گفت: "هميشه داماد براى عروس مهريه مى دهد، امروز عروس براى داماد مهريه داده است". پيامبر از همان زمان آرزو داشت تا روزى مهريه خديجه(س) را جبران كند. درست است كه خديجه(س) پول زيادى به پيامبر بخشيده بود; امّا من فكر مى كنم او هميشه خود را وامدار خديجه(س) مى ديد و به اين پول به چشم قرض نگاه مى كرد و دوست داشت زمانى اين پول را به خديجه(س) بازگرداند. سال ها از اين ازدواج گذشت و در شرايط سختى كه بر مسلمانان مى گذشت، خديجه(س) تمام ثروت خود را در راه اسلام خرج كرد. تقدير چنين بود كه خديجه(س) پيامبر را تنها بگذارد و پيش خدا برود; امّا ياد خديجه(س) هرگز از خاطر پيامبر نرفت. خداوند بعد از فتح خيبر، فدك را به پيامبر داد. اكنون فرصت خوبى است تا بزرگوارى خديجه(س) را جبران كند. افسوس كه امروز خديجه(س) نيست; امّا دختر او كه هست. فاطمه(س) تنها يادگار خديجه(س) است. او وارث خديجه(س)است و بعد ازمرگ مادرازاو ارث مى برد. پس پيامبر مى تواند مهريه خديجه(س) را به فاطمه(س) بدهد. امروز آيه قرآن نازل شد. آيا موافقى يك بار ديگر اين آيه را بخوانيم؟ خدا به پيامبر دستور داد: ( وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ )، اى پيامبر ، حقّ فاطمه را ادا كن ! پيامبر بايد حقّ فاطمه(س) را بدهد. هرگز فراموش نكن! فدك حقّ فاطمه(س) است، چون او دختر خديجه(س) است و پيامبر براى هميشه وامدار خديجه(س)است. ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️🍃🍃 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59