eitaa logo
شهداءومهدویت
7.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
........... ......... اينجا مكّه است، شب نهم "محرّم"، شب تاسوعا. جهان تشيّع عزادار امام حسين(ع) و برادر با وفايش عباس(ع) است. قرار است اجازه ظهور ازطرف خداوند داده شود; امّا اين كار با تشريفات خاصّى صورت مى گيرد. با اجازه ظهور ديگر حكومت سياهى ها غروب مى كند و هنگام طلوع روشنايى است. امشب انتظار به سر مى آيد و خداوند فرمان ظهور را صادر مى كند. اگر چه ما هم اكنون در مكّه و كنار خانه خدا هستيم; امّا بايد امشب سفرى به آسمان چهارم داشته باشيم. مگر در آسمان چهارم چه خبر است؟ صبر كن، برايت مى گويم. ما بايد به كنار "بيتُ المَعمُور" برويم. حتماً مى گويى: "بيتُ المَعمُور" ديگر كجاست؟ همان طور كه ما كعبه را به عنوان خانه خدا مى شناسيم و گرد آن طواف مى كنيم، خداوند بالاى اين كعبه، در آسمان چهارم، خانه اى ساخته تا فرشتگان گرد آن طواف كنند. "بيت المعمور" به معناى "خانه آباد" است و اجازه ظهور امام زمان كنار اين خانه صادر مى شود و همه دنيا آباد مى شود. آرى، در دوران غيبت، دنيا خراب و ويران است. وقتى كه ظهور امام فرا برسد دنيا آباد مى شود، براى همين، آبادىِ دنيا از كنار خانه آباد (بيتُ المَعمُور) آغاز مى شود. بايد امشب با من به آسمان چهارم بيايى. حتماً مى دانى كه قرآن از آسمان هاى هفت گانه سخن گفته است. ما اكنون مى خواهيم به طبقه چهارم آن برويم. خوب نگاه كن! چه مى بينى؟ تمام پيامبران اينجا جمع شده اند. اينجا مى توانى آدم و نوح و عيسى و موسى و ابراهيم(عليهم السلام) را ببينى. گروهى از مؤمنان هم در اينجا هستند. همه منتظرند و نگاهشان به سويى خيره شده است. آن طرف را نگاه كن، چه مى بينى؟ فرشتگان دارند چند منبر نورانى را به سوى "بيتُ المَعمُور" مى آورند. خوب دقّت كن، آيا مى توانى تعداد آن منبرها را بشمارى؟ درست است، چهار منبر نورانى ! رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و حضرت على و امام حسن و امام حسين(عليهم السلام) را نگاه كن كه با چه شكوهى به سوى اين منبرها مى روند و بالاى آنها مى نشينند. چه شورى در ميان اين فرشتگان و انبياء و مؤمنان برپا شده است... در اين هنگام، همه درهاى آسمان باز مى شوند. پيامبر مى خواهد دعا كند و با خداى خويش نجوا كند. همه فرشتگان و پيامبران نيز آماده اند تا با پيامبر اسلام همنوا شوند. گوش فرا بده تا تو هم سخن پيامبر را بشنوى ! پيامبر چنين عرضه مى دارد: "بار خدايا ! تو وعده دادى كه بندگان خوبت را فرمانرواى زمين گردانى. لحظه عمل به آن وعده فرا رسيده است". همه فرشتگان و پيامبران نيز همين سخن را زمزمه مى كنند. نگاه كن ! پيامبر و حضرت على و امام حسن و امام حسين(عليهم السلام) در بالاى آن منبرها به سجده رفته اند. آنان در سجده چنين مى گويند: "بار خدايا ! بر ستمكاران خشم گير; زيرا حريم تو شكسته شد. دوستانت كشته و بندگان خوبت ذليل شدند". همسفر خوبم! تو خوب مى دانى كه منظور آنها از اين سخنان چيست. وقتى كه خانه وحى به آتش كشيده شد و دُرّ يگانه عصمت، فاطمه(س) شهيد شد، همان روز، حريم خدا شكسته شد! آن روزى كه امام حسين(ع) با لب تشنه شهيد شد، ذلّت اهل ايمان شروع شد. و به راستى، پيامبر خوب مى داند چگونه از خداوند اذن ظهور را بگيرد. جالب است بدانى قبل از اينكه پيامبر بالاى منبر برود، خداوند فرشته اى را به آسمان دنيا مى فرستد. من مدّت زيادى در اين فكر بودم تا علّت اين كار را بفهمم. آرى، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از اين منبر پايين نمى آيد تا اجازه ظهور امام زمان را بگيرد وخداوند براى شادى دل پيامبر، اين فرشته را قبلا به آسمان دنيا فرستاده است تا وقتى دعاى پيامبر تمام شد، اين فرشته هر چه سريع تر حكم ظهور را در دستان مبارك امام قرار دهد. پيامبر در اين سجده، چنان با خدا سخن گفت و از سوز دل خود پرده برداشت كه اكنون ديگر هر گونه تأخير در کار نخواهد بود. 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ======👇====== @shohada_vamahdawiat ======🌹======
#شهید_مهدی_نوروزی........ #صفحه_چهارم...... مهدی شجاعانه ایستاد و تا آخرین فشنگش را هم ایستاده و به زانو شلیک کرد اما دیگر جانی برایش نمانده بود نفسش به شماره افتاده بود و مدام یا حسین(ع) می‌گفت. حمید... که خود از رزمندگان شجاع و مدافعان حرم است، دفع فتنه را تکلیف انسان های ولایتمدار می داند و می گوید: دفع فتنه ها از اسلام و انقلاب مرز نمی شناسد... برای ما فتنه داعش در سامرا و هتاکان به عاشورا در تهران یک خط است. ایرانی و عراقی و اروپایی ندارد. باید مقابلش ایستاد. یک روز مغازه‎ها را در خیابان‎های تهران آتش می‎زند، عابران را برهنه می‎کند و با سنگ و چوب و آهن بر سر و صورتشان می‎زند و یک روز در بیابان‎های عراق سر از بدن مخالفان و مسلمانان جدا می‎کند، پای این سر بریدن ها هم هلهله می‎کند و بعد هم از آن فیلم گرفته و در دنیا منتشر می‎کند. یک روز در خیابان‎های تهران، به عزاداران روز عاشورای سیدالشهداء علیه‎السلام حمله می‎کند و تکیه و هیات‎هایشان را به آتش می‎کشد و یک روز در عراق و کربلا، به زائرین سید‎الشهداء علیه‎السلام حمله می‎کند و خود را در میان آنها منفجر می‎کنند تا عزاداری را کم رونق کرده باشد. ======👇====== @shohada_vamahdawiat ======🌹======
ــ شما از ايران ، اين همه راه را آمده ايد تا يك سؤال از من بپرسيد ؟ مگر در كشور ايران كسى پيدا نمى شد كه جواب شما را بدهد ؟ ــ شما در تاريخ تحقيق كرده ايد و عمر خود را در اين راه صرف كرده ايد و همه به ديدگاه شما احترام مى گذارند ، ضمن اينكه شما از علماى بزرگ اهل سنت هستيد و جواب شما براى من مهم است . ــ بفرماييد ، سؤالتان را بپرسيد ؟ ــ آيا شما حسن عسكرى را مى شناسيد ؟ همان كسى كه شيعيان او را به عنوان امام يازدهم قبول دارند . ــ آرى . ــ سؤال مهم من اين است ، آيا حسن عسكرى ، فرزند پسرى هم داشته اند ؟ ــ چرا اين همه راه آمده اى ؟ تو مگر سوادِ عربى نداشتى ؟ اگر كتاب مرا مى خواندى به جواب مى رسيدى. استاد از جاى خود بلند مى شود و جلد هفتم كتاب " الكامل " را باز مى كند و براى من مى خواند : در اين سال 260 هجرى ، حسن عسكرى از دنيا رفت همان كسى كه شيعيان او را امام خود مى شمارند ، لازم به ذكر است كه او پدر همان كسى كه نامش محمّد است و شيعيان معتقد هستند كه بايد در انتظار او بود . من كتاب را از دست او مى گيرم و بار ديگر آن را با دقت مى خوانم ، بعد رو به استاد مى كنم و مى پرسم : ــ استاد ! از اين سخن شما معلوم مى شود كه به امامت حسن عسكرى اعتقاد نداريد ؟ ــ آرى ، من سنى هستم و به امامت دوازده امام اعتقاد ندارم . ــ پس چرا نام او را در كتاب خود آورده ايد ؟ ــ درست است كه من شيعه نيستم ، ولى حسن عسكرى را به عنوان يكى از نوادگان پيامبر قبول دارم ، او از نسل پيامبر است و چطور من ادعاى مسلمانى بكنم ، امّا فرزندان پيامبر خود را دوست نداشته باشم ! 🌷آری می آید کسی که شیعه و سنی او را قبول دارد 🌹می آید کسی که دنیا منتظر قدوم مبارکش است 💐می آید کسی که با دست دادگرش دنیا را مسخر میکند 💖 پیامبر اکرم صلی الله علیه مژده ی آمدنش را داده است او خواهد آمد ❣ناز قدمهایش صلوات 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
يك روز كه پيامبر در خانه اُمّ سَلَمه (همسر پيامبر) بود، او را صدا زد و فرمود : "اُمّ سَلَمه ! برو و از على و فاطمه و حسن و حسين بخواه تا به اينجا بيايند" . وقتى آنها وارد خانه شدند پيامبر به احترام آنها از جاى برخاست و از آنها دعوت كرد تا كنار او بنشينند . اُمّ سَلَمه ديد كه پيامبر دست راست خود را باز كرد و على(ع) را در آغوش خود گرفت . آنگاه دست چپ خود را باز نمود و حسن(ع) را در آغوش گرفت . حسين(ع) هم آمد و دست خود را در گردن پيامبر انداخت، و روى سينه پيامبر قرار گرفت . وقتى كه فاطمه(س) هم در مقابل پيامبر نشست، پيامبر نگاهى به آسمان كرد و چنين فرمود : "بار خدايا ! اينها، خاندان من هستند، از تو مى خواهم تا آنان را از هر بدى پاك گردانى" . نگاه پيامبر به سوى آسمان بود، چه صحنه قشنگى ! يك شمع و چهار پروانه ! جبرئيل فرود آمد و "آيه تطهير" نازل شد . (انّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً) "و خداوند مى خواهد شما خاندان را از هر پليدى پاك كند" . اكنون، مردم بيش از پيش امام حسن(ع) را شناخته اند . 🌻🌻🌻🌻🌻🌿🌿🌿🌿🌿🌿 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
اكنون پيامبر مى خواهد وارد بهشت شود. آن هشت در بزرگ را مى بينى ! آنها درهاى بهشت هستند. نوشته هاى روى درهاى آن را مى بينى ! سعى كن آنها را بخوانى ! عَليُّ بن أبي طالب أميرُ المُؤمنين آيا مى دانى اين جمله را چه موقعى بر درهاى بهشت نوشته اند؟ هفتاد هزار سال قبل از خلقت حضرت آدم(ع). اكنون پيامبر وارد بهشت مى شود... صداى بلندى در سرتاسر بهشت مى پيچد ! پيامبر از جبرئيل سؤال مى كند كه اين صداى كيست؟ و جبرئيل پاسخ مى دهد: اين صداى درخت طُوبى است كه فرياد شوق سر داده است. و پيامبر به سوى اين درخت پيش مى رود. نگاه كن ! چه درخت با عظمتى است. اگر پانصد سال زير سايه آن راه بروى، باز از سايه آن بيرون نمى روى ! هر شاخه آن صد نوع ميوه دارد ! هر ميوه اى كه بخواهى مى توانى از آن بچينى ! هرگاه از شاخه آن ميوه بچينى، فورى جاى آن ميوه ديگرى سبز مى شود. در همه خانه هاى بهشتى شاخه اى از آن وجود دارد ! و واقعاً كه اين درخت چه عظمتى دارد. به راستى اين درخت از كيست؟ پيامبر اين سؤال را از جبرئيل مى كند. جبرئيل مى گويد: اين درخت، از برادرت على مى باشد. و جالب است بدانى كه اصل اين درخت در خانه بهشتى حضرت على(ع)است ! زير اين درخت چهار نهر جارى است ! نهرى از آب گوارا، نهرى از شير، نهرى از شراب بهشتى، نهرى از عسل. پيامبر كنار اين درخت مى آيد. عجب صفايى دارد اين درخت طوبى ! نگاه كن ! درخت طوبى فهميده است كه پيامبر مهمان اوست ! براى همين شاخه اى از آن، جلوى پيامبر مى رود ! ! و پيامبر دست مى برد و ميوه اى از ميوه هاى آن را مى چيند ! مى توانى حدس بزنى كه چه ميوه اى را پيامبر انتخاب كرده است؟ پيامبر، خرماى تازه را چيده است. رطبى كه از عسل شيرين تر و از مشك خوشبوتر است. پيامبر به سير خود در بهشت ادامه مى دهد... آن قصر باشكوه كه از ياقوت سرخ ساخته شده است را مى بينى ! اى جبرئيل، اين قصر از كيست؟ جبرئيل مى گويد: اين قصر از كسى است كه سخنش نيكو باشد و زياد روزه بگيرد و مردم را غذا دهد و شب هنگام كه مردم در خواب هستند نماز شب بخواند. و آنجا را نگاه كن ! فرشتگان مشغول ساختن ساختمانى هستند ! آيا به آنان "خسته نباشيد" نمى گويى؟ خسته نباشيد ! آنان چه سخت مشغول كار خويش هستند... نگاه كن ! چرا آنان ديگر كار نمى كنند؟ پيامبر جلو مى رود و سؤال مى كند شما چرا كار خود را رها ساختيد؟ آنان مى گويند: اين خانه را براى مؤمنى مى سازيم. و هرگاه آن مؤمن به ذكر خدا مشغول باشد، مصالح به ما مى رسد. اما اگر از ياد خدا غافل شود، مصالحى به ما نمى رسد و كار ما تعطيل مى شود. آن قصرهاى بهشتى را نگاه كن كه بسيار زيبا است و از پنجره هاى آن مى توانى همه بهشت را ببينى. اين قصرها از كيست؟ جبرئيل مى گويد: اين قصرهاى زيبا از آنانى است كه خشم خود را فرو خورند و مردم را عفو كنند. پيامبر همچنان در بهشت به سير خود ادامه مى دهد... به به ! عجب بوى خوشى مى آيد ! اين بوى خوش از چيست كه تمام بهشت را فرا گرفته و بر عطر بهشت، غلبه پيدا كرده است؟ پيامبر مدهوش اين بو شده است. براى همين از جبرئيل سؤال مى كند: اين عطر خوش چيست؟ جبرئيل مى گويد: اين بوى سيب است ! سيصد هزار سال پيش، خداى متعال، سيبى با دست خود آفريد. اى محمد ! سيصد هزار سال است كه اين سؤال براى ما بدون جواب مانده است كه خداوند اين سيب را براى چه آفريده است؟ و ناگهان دسته اى از فرشتگان نزد پيامبر مى آيند. آنان همراه خود همان سيب را آورده اند ! پس خطاب به پيامبر مى گويند: اى محمد ! خدايت سلام مى رساند و اين سيب را براى شما فرستاده است. آرى، پيامبر ما، مهمان خدا شده است و خدا مى داند از مهمان خود چگونه پذيرايى كند. خداوند، سيصد هزار سال قبل، هديه پيامبر خود را آماده كرده است. هدف خدا از خلقت آن سيب خوشبو چه بود؟ به نظر شما آيا فرشتگان به جواب سؤال خود رسيدند؟ بايد صبر كنى تا پيامبر اين سيب را تناول كند و از آن حضرت زهرا(س)، پا به عرصه گيتى گذارد، آن وقت، رازِ خلقت اين سيب برايت معلوم مى شود. حتماً شنيده اى پيامبر بارها و بارها حضرت زهرا(س) را مى بوسيد؟ و عايشه (همسر پيامبر) كه اين منظره را مى ديد زبان به اعتراض گشود. يك روز پيامبر به او فرمود: فاطمه من از آن ميوه بهشتى خلق شده است.66 من هرگاه دلم براى بهشت تنگ مى شود فاطمه ام را مى بويم و مى بوسم. چرا كه فاطمه من بوى بهشت مى دهد ! آيا اجازه مى دهى كلامى را به رسول خدا بگويم: اى رسول خدا ! تو مى آمدى و زهرا را مى بوسيدى و از او بوى بهشت استشمام مى كردى ولى چه شد كه بعد از رفتنت، ميخِ درب خانه همان جايى را بوسه زد كه تو بارها و بارها مى بوسيدى؟ ! 🌺🌺🌺🌺🌺🍃🍃🍃🍃 ❣❣☂️☂️ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
بزرگان مكّه با خود مى گويند: به زودى سپاه بزرگى تشكيل مى دهيم و به مدينه هجوم مى بريم و اسلام را ريشه كن مى كنيم. آنها ساليان سال است كه در اين آرزو هستند. يكى از بزرگان مكّه آرام با دوستانش سخن مى گويد: دوستان من! آيا شما به همكارى يهود ايمان داريد؟ من باور نمى كنم كه آنها واقعاً تصميم جنگ با محمّد را داشته باشند. آخر يهوديان، بت پرست نيستند، يعنى اهل كتابِ آسمانى هستند، محمّد هم مخالف بت پرستى است، هر چه نكنى هدف آنها با محمّد يكى است: "مخالفت با بت پرستى"! به راستى چه شده است آنان كه سال ها ما را مشرك مى دانستند و بت هاى ما را مسخره مى كردند حالا مى خواهند با ما متّحد شوند؟ بايد از ابوسفيان بخواهيم تا از آنها در اين مورد سؤال كند. اكنون ابوسفيان رو به آقاى حَىّ مى كند و مى گويد: ــ شما اهل كتابِ آسمانى هستيد و ما شما را به عنوان يك دانشمند آسمانى، قبول داريم. ــ خواهش مى كنم. شما بزرگوار هستيد. ــ اگر از شما سؤالى بكنم، جواب درست را به من مى دهيد؟ ــ بله! ما وظيفه داريم كه جز حقيقت چيزى نگوييم. ــ شما مى دانيد كه محمّد دين تازه اى را آورده است و دم از خداى يگانه مى زند، ما ساليان سال است كه بت پرست هستيم، دختران زيباى خدا را عبادت مى كنيم. به نظر شما آيا دين ما بهتر است يا دين محمّد؟ براى لحظه اى سكوت همه جا را فرا مى گيرد. آقاى حَىّ سر خود را پايين مى اندازد. او فكر مى كند. به راستى چه پاسخى خواهد داد... اى ابوسفيان! بدان كه دين تو بهتر از دين محمّد است، تو رستگار هستى. حق با توست. دينى كه محمّد آورده است باطل است. لبخند رضايت بخشى بر چهره ابوسفيان نقش مى بندد. او رو به دوستان خود مى كند و مى گويد: ديديد كه حق با ماست. اين دانشمندان بزرگ نيز سخن ما را قبول دارند. خدايا! من چه مى شنوم؟ مگر در تورات نيامده است كه فقط خداى يگانه را بپرستيد. از بت پرستى دورى كنيد. چه شد كه حَىّ، آيين بت پرستى را تأييد كرد؟ همين فردا مى بينى كه ابوسفيان همين سخن حَىّ را براى همه مردم بيان مى كند و اعتقاد به بت پرستى محكم تر مى شود، مردم روز به روز در تاريكى و سياهى فرو مى روند. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃 ❣❣☂️☂️ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59