#فقطبهخاطرتو
#قسمتهفدهم
🌿﷽🌿
سعى كن در زندگى، آرمانى بزرگ داشته باشى و در اين صورت است كه زندگى براى تو معناى زيبايى پيدا مى كند.
كسى كه در زندگى، آرمان ندارد، فقط زنده است، ولى زندگى نمى كند; امّا آن كس كه داراى آرمانى بزرگ است، از لحظه لحظه هاى زندگى خود، بهره مى برد و زندگى براى او زيبا مى شود.
امّا فقط داشتن آرمان، كافى نيست، تو بايد شجاع باشى و براى رسيدن به هدف و آرمانت، تلاش كنى.
به راستى چگونه مى توان شجاعت را به دست آورد، چگونه مى توان از هيچ كس و هيچ چيز نترسيد و به سوى هدف به پيش رفت؟
آيا مى خواهيد راه كسب شجاعت را به شما ياد بدهم؟
وقتى كه تو كارى را فقط به خاطر خدا انجام دهى، خداوند شجاعت را در قلب تو قرار مى دهد، به گونه اى كه از هيچ چيز و هيچ كس نمى ترسى، بلكه همه از تو مى ترسند.
آرى، وقتى نيّت تو خدايى شد و براى رضاى خدا دست به آفرينش آينده اى زيبا و روشن زدى، خدا به كمك تو مى آيد و براى همين شجاع مى شوى و ديگر از هيچ چيز نمى ترسى.
تو اين كار را براى خدا انجام مى دهى، آرمان تو رنگ و بوى خدايى دارد، تو براى خدا تلاش مى كنى، پس خدا به يارى تو مى آيد، او به قلب تو نگاه مى كند، مى داند كه تو اهل خودنمايى نيستى، براى همين به قلب تو شجاعت را هديه مى كند و تو با سرعت هر چه تمام تر به سوى هدف خود مى روى.
تو مى روى تا هدف را در آغوش بگيرى، همه تعجّب مى كنند كه تو اين نيرو و شجاعت را از كجا به دست آورده اى؟!
آنها نمى دانند كه تمام نيروى تو از اخلاصى است كه در قلب تو منزل كرده است.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#فقطبهخاطرتو
#قسمتهجدهم
🌿﷽🌿
آيا موافقى قصّه يك شهيد را براى تو بگويم، شهيدى كه به دستور خدا در آتش جهنّم انداخته مى شود.
تعجّب نكن!
اين قصّه، ساخته ذهن من نيست كه بخواهى اعتراض كنى!
اين سخن پيامبر اسلام است!
شايد نقل اين حديث براى عدّه اى خوشايند نباشد امّا وظيفه يك نويسنده اين است كه واقعيّت را بگويد!
آرى، من مى خواهم قصّه شهيدى را بگويم كه خدا او را از سر در آتش جهنّم مى اندازد.
روز قيامت فرا مى رسد، موقع حسابرسى است، نوبت به حسابرسى شهدا مى رسد.
عدّه زيادى از شهدا كه به خاطر خدا جهاد كرده اند به سوى بهشت مى روند.
آنها مى توانند دوستان خود را شفاعت كنند، خدا امروز مقامى بس بزرگ به آنها مى دهد.
شهدايى كه در ركاب پيامبر شمشير زده اند، افرادى مثل حمزه سيّدالشّهدا كه تا آخرين قطره خون خود براى يارى اسلام مبارزه كردند.
در اين ميان اسم شخصى را مى خوانند تا براى حسابرسى بيايد.
خداوند به او مى گويد:
"تو در دنيا چه كردى؟ چه عمل و كار خيرى انجام داده اى؟".
اين بنده خدا تعجّب مى كند!
اسم او در ليست شهدا است امّا چرا خدا با او اين گونه سخن مى گويد؟!
به هر حال او بايد جواب دهد، او با كمال افتخار مى گويد: بارخدايا! من در راه تو مبارزه نمودم و جان خويش را در اين راه فدا كردم.
خدا به او مى گويد: اى دروغگو! آيا تو براى من به جبهه رفتى؟، آيا به خاطر من جنگ كردى؟، من كه از دل تو آگاه بودم، تو در هنگام جنگ و مبارزه، مى خواستى شجاعت خود را به رخ همرزمان خود بكشى، تو مى خواستى تا همه از تو با بزرگى ياد كنند، تو به خاطر اسم و رسم جنگ كردى.
اين جا است كه اين شخص شرمنده مى شود، آبروى او پيش همه ريخته شده است، همه از او به نام شهيد ياد مى كردند، چقدر از او احترام كرده بودند، امّا امروز خدا او را دروغگو خطاب مى كند.
هيچ كس جرأت ندارد با تصميم خدا مخالفت كند.
اين شهيدِ راه نام و شهرت بوده است نه شهيد راه خدا!
به راستى خدا، با اين شهيد راه نام و شهرت، چه خواهد كرد؟
خدا رو به فرشتگان مى كند و مى گويد: "او را به جهنم بياندازيد".
اين گونه است كه او را در آتش جهنّم مى اندازند.
باز تكرار مى كنم كه خدا با هيچ كس تعارف ندارد، خدا دشمن رياكاران است، او آتش جهنّم را براى رياكاران آماده كرده است.
و البتّه تو خود مى دانى كه من هرگز نخواستم مقام شهداى واقعى را كمرنگ نمايم.
همه ما آرزو داريم كه خدا روز قيامت شفاعت شهيدان را نصيبمان گرداند ولى من براى انجام وظيفه با قلم خود به شرح اين حديث پرداختم.
ما پيرو آن مكتبى هستيم كه سياهى جوهر دانشمند را برتر از سرخى خون شهدا مى داند.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#فقطبهخاطرتو
#قسمتنوزدهم
🌿﷽🌿
همراه من بيا، من دارم به مسجد پيامبر مى روم، پيامبر در مسجد است و گروهى از مسلمانان گرد او جمع شده اند.
خدمت پيامبر سلام كرده، جواب مى شنوم و مى نشينم.
نگاهم به صورت پيامبر است، او مشغول سخن گفتن است، از هر درى سخنى به ميان مى آيد و ايشان هر آنچه براى هدايت و كمال ما لازم است برايمان مى گويد.
در اين ميان، پيامبر سخنان خود را قطع مى كنند. سكوت بر فضاى مسجد سايه مى اندازد. ناگهان قطرات اشك از چشم پيامبر جارى مى شود.
چه شده است، چرا پيامبر گريه مى كند؟
آيا پيامبر به ياد خاطره دردناكى افتاده است؟
من رو به پيامبر مى كنم و مى گويم: "اى رسول خدا، چه چيز شما را به گريه انداخته است؟".
پيامبر با مهربانى به من رو مى كند و مى فرمايد: "من براى امّت خود گريه مى كنم، من براى آنها نگران هستم، من مى دانم كه امّت من هرگز بت پرست نخواهند شد، آنها ديگر گرد كفر و شرك نخواهند رفت ولى خطر بزرگى آن ها را تهديد مى كند".
به راستى آن خطر بزرگ چيست كه اشك پيامبر براى آن جارى شده است؟!
صبر كن تا پيامبر سخن خود را كامل كند: "امّت من دچار ريا و خودنمايى خواهند شد".22
آرى، ريا همان شرك كوچك است و خطرى است كه مسلمانان را تهديد مى كند.
هر كس كه اهل ريا و خودنمايى باشد، خدا او را دوست ندارد، خدا از او بيزار است و او را در جهنّم عذاب خواهد كرد.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#فقطبهخاطرتو
#قسمتبیستم
🌿﷽🌿
در اين جا مى خواهم نكته اى دقيق را براى تو بيان كنم.
آيا برايت پيش آمده كه كارى را فقط به خاطر خدا انجام دهى و بعد از آن مردم متوجّه شوند و از آن كار تعريف كنند و تو خوشحال شوى؟
خوب است يك مثال از خودم بزنم، الان ساعت 3 نيمه شب است و من در گوشه اتاق خود نشسته ام و دارم اين كتاب را مى نويسم.
من سعى مى كنم اين قلم زدنم به خاطر خدا باشد و با هزار زحمت، نيّت خود را خالص مى كنم.
اين كتاب تمام مى شود و براى چاپ آن اقدام مى كنم
بعد از مدّتى كتاب به دست خوانندگان خوب آن مى رسد، و آنها اين كتاب را مى خوانند.
بعد از مدّتى، گوشى همراه من زنگ مى خورد و من گوشى را برمى دارم.
يكى از خوانندگان خوب كتابم با من تماس گرفته است و او از كتاب، تعريف مى كند.
شما جاى من باشيد آيا خوشحال نمى شويد؟
معلوم است، هر نويسنده اى وقتى مى بيند كه كتابش براى مردم مفيد واقع شده است، خوشحال مى شود.
امّا بعضى ها فكر مى كنند اين خوشحال شدن با اخلاص سازگارى ندارد، يعنى اگر كسى كارى را براى خدا انجام داده است و نيّت او فقط خدا بوده است، نبايد اصلا از تعريف مردم خوشحال شود و اگر مردم از كارش تعريف كردند و او خوشحال شد، نشانه اين است كه او رياكار بوده است.
به نظر شما آيا اين سخن درست است؟ شما چه كمكى مى توانيد به من بكنيد؟
آيا موافق هستيد خدمت امام باقر(ع) برويم و ببينيم نظر آن حضرت در اين مورد چيست؟
آن حضرت در حديث خود به اين نكته اشاره مى كنند:
"وقتى مى خواهى كارى را شروع كنى، سعى كن تا نيّت خالص باشد، تلاش كن آن كار را فقط به خاطر خدا انجام بدهى، نه براى اينكه مردم از تو تعريف كنند".
وقتى نيّت تو براى خدا باشد، حال اگر مردم از كار تو باخبر شدند و از تو تعريف كردند و تو خوشحال شدى، نگران نباش، اين خوشحالى با اخلاص منافات ندارد.
وقتى بفهمى مردم از كار خوب تو تعريف مى كنند كاملا طبيعى است كه خوشحال بشوى، اين خوشحالى هيچ ربطى با ريا ندارد، تو كه كارت را براى اين كه مردم از تو تعريف بكنند انجام نداده اى، تو با خداى خود معامله كرده اى.
پس تا زمانى كه نيّت تو درست و خدايى باشد، نبايد به خاطر خوشحالى كه از تعريف كردن مردم در قلبت ايجاد مى شود نگران باشى.
وقتى كه مردم كار زيباى تو را مى بينند، وظيفه خود مى دانند كه از تو تعريف كنند تا تو به ادامه راه تشويق شوى.
آرى، انسان نياز به تشويق دارد.
امّا بايد حواست جمع باشد، وقتى مردم از تو تعريف كردند، مبادا دچار غرور بشوى.
تو مى دانى كه اگر توفيق خداوندى نبود، هرگز نمى توانستى اين كار را انجام بدهى.
براى همين در جواب تعريف ها و تشويق هاى مردم به اين نكته اشاره مى كنى كه من وسيله اى بيش نبودم، لطف خداوند بود كه مرا به اين كار موفّق كرد.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#فقطبهخاطرتو
#قسمتبیستیکم
🌿﷽🌿
آيا مى دانى ريشه بسيارى از گرفتارى هاى جامعه ما چيست؟
آيا شما با من موافق هستيد كه نبودن اخلاص در ميان بعضى از روحانيون و مسئولان جامعه، آفت بزرگى براى جامعه ما مى باشد.
تا كى افرادى براى رسيدن به رياست و پست و مقام بر سر و كله هم بزنند و فرصت هاى ناب سازندگى را نابود سازند؟
اگر كسانى كه لياقت پست و مقامشان را ندارند، كنار مى رفتند و آن را به اهل آن واگذار مى كردند، جامعه ما دچار اين همه نابسامانى نبود.
اگر همه مسئولان به خاطر خدا كار مى كردند، اكنون در كجا بوديم؟
مگر پيامبر نفرمودند: "اگر كسى مسئوليّتى را در جامعه قبول كند، در حالى كه مى داند كسى بهتر و لايق تر از او هست، او به اسلام و مسلمين خيانت كرده است".
اگر ما به اين سخن پيامبر عمل مى كرديم، بسيارى از مشكلات جامعه برطرف مى شد.
چقدر بجا است كه اين سخن امام صادق(ع) را براى شما نقل كنم: "هر گاه ديديد كه دانشمندى دنيا را دوست دارد از او دورى كنيد، چرا كه وقتى كسى دنيا را دوست دارد، تمام فكر او هم دنيا مى شود".26
اين سخن امام صادق(ع)، خيلى صريح و روشن است، از دانشمندى كه عاشق دنيا است فاصله بگير!
اگر نشانه هاى عشق به دنيا را در وجود دانشمندى ديدى وظيفه دارى از او دورى كنى و اگر اين كار را نكردى، هر چه ديدى از چشم خودت ديده اى.
اگر دچار فتنه شدى و ايمانت را از دست دادى، خودت مقصّر هستى، در روز قيامت به تو خواهند گفت: چرا هشدار امام صادق(ع) را گوش نكردى؟
آرى، دانشمندى كه عاشق دنيا و رياست آن شد راهزنى بيش نيست، بايد از او ترسيد!
مگر عشق به دنيا، ريشه همه زشتى ها نمى باشد، براى همين وقتى دانشمندى خود شيفته و عاشق دنيا مى شود، همه زشتى ها را در خود جاى مى دهد.
عشق به دنيا، خود مايه فساد است امّا وقتى اين عشق در قالب دين و معنويّت آميخته مى شود، مى تواند زشتى هايى بزرگ بيافريند.
امان از موقعى كه دين و معنويّت، ابزارى براى رسيدن به اهداف دنيايى باشد!
اگر نگاهى به تاريخ بكنيد، مى بينيد هميشه دانشمندانى كه شيفته دنيا و رياست آن بوده اند، چگونه مسير تاريخ را عوض نموده اند و باعث گمراهى مردم شده اند.
آيا موافقى شما را با يكى از آنها آشنا كنم؟
نمى دانم شُرَيح قاضى را مى شناسى يا نه؟
او در زمان حضرت على(ع) قضاوت كوفه را به عهده داشت و مردم كوفه به او اعتماد زيادى داشتند.
وقتى كه امام حسين(ع)، مسلم را به كوفه فرستاد و هجده هزار نفر با او بيعت كردند، ابن زياد به نزد شُرَيح قاضى رفت و با پول بسيار زيادى كه به او داد، او را همراه و همگام خود كرد.
روزى كه مردم كوفه همراه با مسلم قيام كردند و جان ابن زياد در خطر بود، چيزى كه ابن زياد را نجات داد و توانست مردم را متفرّق كند، زبان شُرَيح قاضى بود.
او با اين نيرنگ خود بزرگترين ظلم را به تاريخ نمود.
اهل كوفه باور نمى كردند كه شُرَيح قاضى دروغ بگويد. او در زمان حضرت على(ع) قاضى شهر بوده است. او به ظاهر، مردى مؤمن و درستكار است.
آرى، هر جاى تاريخ كه دانشمندى مقدّس نما به خدمت حكومت ظالمى در آمده است، حركت هاى آزادى بخش در آغاز، خاموش شده است.
شُرَيح قاضى، آتش خشم مردم كوفه را خاموش كرد امّا با اين كار خويش آتشى برافروخت كه تا صبح قيامت خاموشى نخواهد داشت.
مگر رياست چند روزه دنيا، چقدر ارزش داشت؟
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#فقطبهخاطرتو
#قسمتبیستدوم
🌿﷽🌿
حتماً در زندگى خود به افرادى برخورد كرده اى كه كار و كاسبى آنها بركت زيادى دارد، آنها به هر كارى دست بزنند، خداوند به كار آنها بركت خاصّى مى دهد و سود زيادى نصيب آنها مى شود.
گاهى هم افرادى را مى بينيم كه زحمت زيادى مى كشند، امّا كار آنها بركت ندارد و چيز زيادى گيرشان نمى آيد.
همه اين ها اين اعتقاد را تقويت مى كند كه روزى دست خداوند است و او است كه هر طور بخواهد روزى بندگان خود را مى رساند.
اگر او اراده كند كه روزىِ ما زياد شود به هر وسيله اى باشد بركتى به زندگى ما مى دهد كه خودمان تعجّب مى كنيم.
امّا اگر او نخواهد روزى ما زياد باشد، ما هر چه تلاش كنيم راه به جايى نمى بريم.
حالا من مى خواهم توجّه شما را به نكته ديگرى جلب كنم.
در جامعه افرادى را مى بينيم كه همه كارهاى آنها به خاطر خدا است، آنها تا آن جا كه بتوانند كارهاى خوب خود را مخفى مى كنند، امّا بعد از مدّتى مى بينى كه همه مردم از آن افراد تعريف مى كنند، خوبى آنها تمام جامعه را فرا گرفته است.
از طرف ديگر افرادى را مى بينيم كه براى اسم و رسم خود تلاش مى كنند و پول زيادى خرج مى كنند امّا نتيجه اى نمى گيرند.
به نظر شما، علّت اصلى اين جريان چيست؟ آيا موافقى با هم سخنى از حضرت عيسى(ع) بشنويم: يك روز حضرت عيسى(ع) به ياران خود رو كرد و فرمود: "هر گاه يكى از شما بخواهد، پولى در راه خدا بدهد تلاش كند كه هيچ كس از آن باخبر نگردد; آگاه باشيد، همان طور كه روزى در دست خداوند است و آن را بين بندگان تقسيم مى كند، همين طور او است كه محبوب شدن را تقسيم مى كند".
آرى، مگر ما اعتقاد نداريم كه آرامش قلب ها و محبّت در دل ها به دست خدا است، تو همه كارهايت را براى خدا انجام بده و نيّت خود را خالص كن، خداوند خودش مى داند، چگونه ياد و محبّت تو را در دل ها قرار بدهد.
خداوند كارى مى كند كه مردم، بندگانِ بااخلاص را دوست داشته باشند و همه از آنها احترام بگيرند. خدا ياد و نام بندگانى را كه اهل ريا و خودنمايى نيستند در ميان جامعه رواج مى دهد، كارى مى كند كه همه مردم از آنها به بزرگى ياد كنند.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#فقطبهخاطرتو
#قسمتبیستسوم
🌿﷽🌿
من استاد مشهورى هستم و شاگردان زيادى دارم كه آنها از من احترام زيادى مى گيرند.
من هر روز ساعت ده صبح در كلاس درس حاضر مى شوم و براى شاگردانم درس مى گويم.
امروز ساعت هشت صبح از خانه خارج شدم تا به ديدن يكى از دوستان خود بروم.
وقتى كه از منزل دوست خود خارج شدم ساعت نه و نيم بود، با خود فكر كردم كه خوب است مستقيم به محل درس خود (مسجد محل) بروم و منتظر شوم تا شاگردانم بيايند.
براى همين زودتر از هميشه وارد مسجد شدم و در گوشه اى نشستم.
در اين ميان نگاهم به آن گوشه مسجد خورد، شخصى را ديدم كه سه نفر دور او را گرفته اند و او دارد براى آنها درس مى گويد.
من در همان لحظه اوّل متوجّه شدم كه او بايد استاد بزرگى باشد امّا وقتى به او نگاه كردم، ديدم كه او لباسى بسيار ساده بر تن دارد و سه نفر بيشتر گرد او نيستند.
... ديگر فرصت نيست، شاگردان من كم كم به مسجد آمدند و من بايد درس را شروع كنم.
براى همين برمى خيزم و روى منبر مى روم و درس را آغاز مى كنم.
امّا من در فكر اين هستم كه آن شيخى كه در گوشه مسجد درس مى گفت، چه كسى بود؟
يك روز مى گذرد و من امروز زودتر از ديروز به مسجد مى روم و در جايى نزديك آن شيخ مى نشينم تا صداى او را به خوبى بشنوم.
آرى، درست حدس زدم، او دانشمندى بزرگ است، او بسيار محقّقانه درس مى دهد، او اگر چه اسم و رسم مرا ندارد امّا واقعاً استاد است.
اكنون من در دو راهى قرار گرفته ام، من مقام علمى اين شيخ را شناخته ام، راستش را بخواهيد دلم مى خواهد شاگردى او را بكنم و از او مطالب علمى را ياد بگيرم.
از طرف ديگر من استاد صدها نفر هستم، آيا درست است اين شهرت و مقام را رها كنم؟
شيطان به من مى گويد: تو هر طور شده است بايد نگذارى اين شيخ در اينجا درس بدهد، اگر شاگردانت مقام علمى او را بفهمند، همه به طرف او خواهند رفت و ديگر كسى به تو احترام نخواهد گذاشت.
امّا من فريب اين سخن شيطان را نمى خورم، من تصميم خود را گرفته ام.
آيا تو از تصميم من خبر دارى؟ آيا مى دانى من مى خواهم چه كنم؟
من با خودم عهد كرده ام كه درس خواندن و درس گفتنم به خاطر خدا باشد، اكنون كه يك نفر بهتر از من مى تواند درس بگويد، چرا من مانع شوم؟ چرا دنبال رياست باشم؟
بايد صبر كنم تا همه شاگردانم بيايند. مسجد پر از جمعيّت مى شود و من مثل هر روز بالاى منبر قرار مى گيرم.
همه شاگردانم كتاب ها و دفترهاى خود را باز مى كنند، همه آماده اند تا من درس را شروع كنم.
ادامه دارد
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#فقطبهخاطرتو
#قسمتبیستچهارم
🌿﷽🌿
لحظه بسيار مهمّى است، من در دو راهى بزرگ زندگى خود قرار گرفته ام.
خدايا تو خودت كمك كن تا بر هواى نفس و شيطان پيروز شوم! تو ياريم كن تا بتوانم بر رياست طلبى پيروز شوم.
من رو به همه مى كنم و مى گويم: شاگردانم! امروز مى خواهم مطلب تازه اى را به شما بگويم، خوب دقّت كنيد.
همه شاگردان به سوى من خيره مانده اند، من چنين مى گويم: آن جا را نگاه كنيد، آن شيخ بزرگ را مى بينيد كه در آن گوشه مسجد نشسته است.
همه نگاه ها به آن سو خيره مى شود. بعد ادامه مى دهم: آن شيخ، استاد واقعى شما است، من خودم هم دوست دارم كه شاگردى او را بكنم، همه ما بايد برويم و خدمت او زانوى ادب بزنيم و شاگردى او را بكنيم.
من از روى منبر بلند مى شوم و همراه با جمعيّت به نزد آن شيخ بزرگ مى روم.
و او با اصرار من بر روى منبر مى نشيند و شروع به درس گفتن مى كند.
همه باور مى كنند كه او گمشده آنها بوده است. به راستى اين شيخ گمنام كيست؟ آيا مى خواهى او را براى شما معرفى كنم؟
او شيخ انصارى است كه تازه به نجف آمده است، او شيخ گمنامى بود كه با اين كار من كم كم استاد مشهورى شد و بعدها به عنوان بزرگترين رهبر جهان تشيّع مطرح شد.
من هر وقت به ياد اين خاطره مى افتم به خودم مى بالم و خدا را شكر مى كنم كه در آن موقع مرا يارى نمود تا بر هواى نفس خود پيروز شدم.
مى دانم كه مى خواهى من خودم را برايت معرّفى كنم، من سيّد حسين كوه كمره اى هستم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#فقطبهخاطرتو
#قسمتبیستپنجم
🌿﷽🌿
من در مشهد زندگى مى كنم، خبردار شدم كه حاج شيخ عبّاس قمى (نويسنده كتاب معروف مفاتيح الجنان) به مشهد آمده است.
با توجّه به اين كه يكى دو روز بيشتر به ماه مبارك رمضان باقى نمانده، من همراه با عدّه اى از دوستان خود نزد ايشان رفتم.
از او خواستيم تا در ماه رمضان به مسجد گوهرشاد (كه در صحن مطهر امام رضا(ع) مى باشد) بيايد و امام جماعت بشود.
با اصرار ما اين پيشنهاد را قبول كرد. چند روز گذشت و ماه رمضان فرا رسيد و نماز جماعت به امامت ايشان برگزار شد.
روز به روز نماز جماعت شلوغ و شلوغ تر مى شد، مردم خودشان به يكديگر خبر مى دادند و هر روز ما شاهد جمعيّت بيشترى بوديم.
من در پيش خودم خيلى خوشحال بودم، چرا كه مردم به فيض نماز جماعت مى رسيدند.
تا اين كه روز دهم ماه رمضان شد. حاج شيخ عبّاس مثل هر روز، نيم ساعت زودتر از اذان آمد و در محراب نشست و مشغول خواندن قرآن شد.
اذان ظهر گفته شد و نماز ظهر مثل هر روز برگزار شد.
بعد از نماز ظهر ايشان مرا صدا زدند.
وقتى من نزديك رفتم، گفت: من امروز نمى توانم، نماز عصر را بخوانم.
بعد از جاى خود بلند شد و به منزل رفت. من بعد از نماز به منزل او رفتم، او رو به من كرد و گفت: من ديگر براى خواندن نماز جماعت نمى آيم.
من خيلى تعجّب كردم و علّت را از او سؤال كردم. او گفت: راستش را بخواهى امروز، در ركعت چهارم نماز كه بودم، يك نفر براى اين كه به نماز برسد با صداى بلند "يا الله" گفت، صداى او از فاصله بسيار دورى به گوشم رسيد، اينجا بود كه من فهميدم جمعيّت بسيار زيادى، پشت سر من نماز مى خوانند; ناگهان من در پيش خودم احساس خوشحالى كردم از اين كه چقدر مردم زيادى پشت سر من نماز مى خوانند، كسى كه از زيادى جمعيّتى كه پشت سر او نماز مى خوانند، خوشحال شود لياقت امام جماعت بودن را ندارد.
من هيچ جوابى نداشتم بدهم، به راستى كه او اسوه تقوا بود و به شدّت مواظب بود تا روح پاكش آلوده نشود.
آرى، او همان لحظه اى كه فهميد ديگر امام جماعت شدنش به خاطر خدا نيست، به اين كار ادامه نداد، زيرا مى دانست كه اخلاص تنها رمز قبولى اعمال است و اگر در كارى اخلاص نباشد، خدا آن را قبول نمى كند.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#فقطبهخاطرتو
#قسمتبیستششم
🌿﷽🌿
ميرزاى شيرازى را مى شناسى؟ همان كسى كه فتواى تحريم تنباكوىِ مشهور است. او استاد من بود، من هر چه دارم از او دارم، من مدّت ها در مجلس درس او زانو زدم و از او بهره هاى علمى زيادى بردم.
چند روزى بيمارى استاد شديدتر شده بود، همه فهميده بودند كه او روزهاى آخر عمر خود را سپرى مى كند.
همه نگران بودند، من نيز مانند بقيّه شاگردان براى شفاى او بسيار دعا كردم.
روزى در خانه نشسته بودم كه خبر آوردند استاد از دنيا رفت.
شهر نجف سراسر عزا شد. همه عزادار مرد بزرگى شدند كه افتخار جهان اسلام بود، به راستى چقدر زود بود كه ما استادى به بزرگى او را از دست بدهيم.
شب هنگام كه به خانه برگشتم، ناگاه در دل خود خوشحالى و شادمانى احساس كردم.
يعنى چه؟ استاد بزرگوار من، ميزراى شيرازى از دنيا رفته است و من خوشحالم!
من خيلى با خود فكر كردم، چه شده است، كجاى كار خراب شده است. ساعت ها با خود فكر كردم، سرانجام فهميدم كه اشكال كار كجا بوده است.
آرى، ميرزاى شيرازى، رهبر بزرگ جهان تشيّع از دنيا رفته است و از طرف ديگر، مردم مرا بهترين و باسوادترين شاگرد او مى دانند و به زودى آنها به سوى من خواهند آمد و من را به عنوان رهبر خود انتخاب خواهند كرد.
عجب، من از اين كه رهبر و مرجع تقليد اين مردم بشوم، خوشحال هستم!
اين يك خطر است، من يك عمر درس خواندم و زحمت كشيدم تا خدا از من راضى باشد، من به خاطر خدا درس خواندم و مجتهد شدم.
امّا اكنون مى بينم كه رياست را دوست دارم، من از اين كه فردا به عنوان رهبر جامعه معرّفى خواهم شد، خوشحال هستم، اين خود يك هشدار است.
بايد فكرى بكنم، خدايا! من چه كنم؟
آيا من خواهم توانست از اين موقعيّت پيش آمده بگذرم؟
فهميدم، بايد به مولايم پناه ببرم.
ــ در اين نيمه شب كجا مى روى؟
ــ من به حرم مطهّر حضرت على(ع) مى روم. مى روم تا از او كمك بگيرم، آيا تو هم همراه من مى آيى؟
من وارد حرم مى شوم و مستقيم به كنار ضريح مى روم و شروع به گريه مى كنم.
آقا جان، كمكم كن! من به تو پناه آورده ام! من احساس خطر مى كنم، گويا حس مى كنم كه رياست را دوست دارم.
تا صبح در حرم مى مانم و سرانجام حاجت خود را مى گيرم.
صبح كه مردم به نزد من آمدند و مى خواستند تا مرا به عنوان رهبر خود انتخاب كنند، به آنها گفتم كه من لياقت مرجعيّت دينى را ندارم، به سراغ شخصى ديگرى برويد كه از من بهتر باشد.
آرى، من به راحتى توانستم از اين موقعيّت پيش آمده بگذرم و در اين امتحان الهى پيروز و سربلند بيرون بيايم.
اگر مى خواهى نام مرا بدانى، من سيّد محمد فشاركى هستم.
ـــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#فقطبهخاطرتو
#قسمتبیستهفتم
🌿﷽🌿
مى دانى كه نوشتن يك كتاب چقدر زحمت دارد، چه شب هايى را بايد تا صبح بيدار باشى تا بتوانى اين كلمات را كنار هم بچينى و كتابى براى مردم بنويسى كه براى آنها مفيد باشد.
من هم بعد از روزها تلاش، كتابى به نام "منازل الاخرة" نوشتم، من در اين كتاب به شرح سفر قبر و قيامت پرداختم و مى خواستم تا مردم را با سفر آخرت خود بيشتر آشنا كنم.
خدا را شكر كه كتاب من چاپ شد و در دسترس مردم قرار گرفت.
پدرم كه به من خيلى علاقه دارد، روزها براى اينكه نمازش را به جماعت بخواند به حرم حضرت معصومه(س) مى رود و بعد از نماز هم در مجلسى كه در حرم تشكيل مى شود، مى نشيند و از سخنرانى سخنرانان مذهبى استفاده مى كند.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#فقطبهخاطرتو
#قسمتآخر
🌿﷽🌿
مهمّى دارد.
سريع، كتاب هايى كه در اتاق پخش شده است، جمع و جور مى كنم و از پدر مى خواهم بنشيند.
من مى روم يك سينى چاى مى آورم و در مقابل پدر، دو زانو مى نشينم.
منتظر هستم تا پدر سخن خويش را آغاز كند، البتّه اين را بگويم كه پدر من سواد خواندن و نوشتن ندارد.
پدر نگاهى به من مى كند و مى گويد: عباس! امروز در حرم حضرت معصومه(س) بودم، آقايى كه منبر رفته بود، كتابى را در دست گرفته بود و از آن خيلى تعريف مى كرد، فكر مى كنم اسم آن "منازل الآخرة" بود، او از روى آن كتاب براى ما حديث هم خواند، جايت خالى بود چه حديث هايى در آن كتاب نوشته شده بود. پسرم، كاش تو هم منبر مى رفتى و براى مردم حديث مى خواندى. تا كى مى خواهى گوشه اين خانه بنشينى؟
من سر خود را پايين انداختم، چند بار خواستم بگويم كه پدرجان! كتابى را كه منبرى براى مردم خوانده است، همان كتابى است كه من نوشته ام، من نويسنده آن كتاب هستم، امّا ديدم اين طورى ريا مى شود، درست نيست من از خودم تعريف كنم، من اين كتاب را براى خدا نوشته ام، نه اين كه نزد پدر خويش به آن افتخار كنم.
من رو به پدر خود كردم و گفتم: پدر جان، اين كارها توفيق مى خواهد، دعا كن خدا به من هم توفيق انجام اين كارهاى خوب را بدهد.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat