eitaa logo
شهداءومهدویت
6.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2هزار ویدیو
33 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
عزيزم، اگر حاجت مهمّى دارى و مدّت هاست كه هر چه دعا مى كنى به آرزوى خود نمى رسى اين دستور را عملى كن. بلند شو و براى رفع مشكل مؤمنى قدم بردار و باور كن در اين صورت فرشتگان براى تو دعا مى كنند تا به حاجتت برسى! نمى خواهد اين قدر اين در و آن در بزنى! به خدا قسم با خدمت كردن به افراد مؤمن، مى توانى به اوج آسمان ها برسى، مى توانى به حاجت خودت برسى، مى توانى از سياهى گناهان پاك شوى! آيا باز هم برايت بگويم؟ آيا خبر دارى وقتى براى رفع مشكل مؤمنى قدم برمى دارى نگاه بيست و پنج هزار فرشته به تو است و در سايه مهربانى آنها راه مى روى؟ هر قدمى كه برمى دارى خداوند براى تو ثواب كار نيك، مى نويسد و گناهى از گناهان تو را مى بخشد!9 به راستى آيا تجربه كرده اى كه در سايه مهربانى بيست و پنج هزار فرشته بودن چه مزه اى دارد؟ كاش چشم دل ما باز بود و خودمان، اين همه عظمت را مى ديديم كه وقتى براى كمك به مردم قدم برمى داريم، در عالم بالا چه غوغايى مى شود! بيست و پنج هزار فرشته مأمور مى شوند تا بر سر تو سايه مهربانى بگسترانند! به راستى ما چقدر از عرفان واقعى فاصله گرفته ايم؟ جوانان ما براى رسيدن به معنويت و كمال به چه راه هايى كشيده شده اند و سر از رياضت ها درآورده اند. يك نفر نيست به آنها بگويد اگر مى خواهيد به خدا برسيد بياييد به مردم خدمت كنيد و باور كنيد كه اين گونه به خدا بسيار نزديك تر خواهيد شد. دشمنان اسلام مى دانند كه معارف اصيل اسلام مى تواند دنيا و آخرت ما را آباد كند براى همين ما را به ويژه جوانان ما را به آن سمت سوق مى دهند كه تا سخن از خدا و عرفان مى شود همه به ياد چله نشينى و ذكر و ورد بيفتند و نه به ياد عشق و صميميّت و خدمت كردن به يكديگر; چرا كه اگر جامعه ما بر محور اين سه عنصر پايه گذارى شود سالم ترين جامعه خواهد بود و دشمنان ما از همين مى ترسند كه ما عاشق يكديگر باشيم و همديگر را دوست بداريم. البتّه دوست داشتنى كه از سر شعور و فهم و با رويكردى عرفانى باشد! دوستان خوبم! وقتى به احاديث اهل بيت(عليهم السلام) مراجعه مى كنم، غصّه تمام وجودم را فرامى گيرد كه چرا ما اين قدر از شناخت برنامه هاى امامان خود دور افتاده ايم! امّا هنوز هم دير نيست و ما با كمك هم مى توانيم آينده اى زيبا براى جامعه خود بسازيم كه "سپيده بسيار نزديك است!". فردايى را با دستان خود مى سازيم كه در آن عشق به مردم مؤمن جزء بهترين عبادت ها و راه رسيدن به خدا، خوشحال كردن مردم باشد. چرا كه من و تو به راز خشنودى خدا پى برده ايم. 🦋🦋🦋🦋🌻🦋🦋🦋🦋 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
من در شهر رى زندگى مى كنم و از دوستداران اهل بيت(عليهم السلام) هستم و همواره خدا را به خاطر نعمت شيعه بودن، شكر مى كنم. حكومت عبّاسيان به خاطر وحشتى كه از شيعيان داشتند، همواره تلاش مى كردند تا آنها را تحت فشارهاى مختلف قرار دهند. يكى از اين فشارها گرفتن ماليات هاى بسيار سنگين از شيعيان بود و هدف از اين كار اين بود كه هيچ گاه شيعيان نتوانند به استقلال اقتصادى برسند. به هر حال فرماندار شهر رى، ماليات بسيار سنگينى براى من معلوم كرده بود كه اگر همه زندگى خود را مى فروختم، نمى توانستم آن را پرداخت كنم. در واقع هدف حكومت اين بود كه شيعيان همواره در فقر و بيچارگى باشند و به قول معروف، هميشه به فكر فراهم نمودن آب و غذاى خانواده خود باشند و فرصت پرداختن به بحث هاى سياسى و تشكيل حكومت را نداشته باشند. من در فكر بودم كه چه كنم، آيا خانه و كاشانه خود را بفروشم و اين پول زور را بدهم؟ در اين فرصت فرماندار شهر، عوض شد و از طرف حكومت بغداد، شخص ديگرى به عنوان فرماندار معرّفى شد. از آن جهت كه ميزان ماليات هر كس در دفترى مخصوص ثبت شده بود، مأموران اخذ ماليات به سراغ تك تك افراد مى رفتند و هر طورى كه بود آن مبلغ را دريافت مى كردند. من با خود فكر مى كردم كه به زودى نوبت من خواهد شد و آن وقت بايد كل زندگى خود را براى ماليات بدهم. يك روز يكى از دوستانم به ديدن من آمد و وقتى نگرانى زياد مرا متوجّه شد، به من گفت: شنيده ام كه فرماندار جديد به امام كاظم(ع) علاقه زيادى دارد، به نزد او برو و به او بگو كه از شيعيان آن حضرت هستى، او براى تو تخفيفى در نظر خواهد گرفت. من از اين سخن دوست خود بسيار تعجّب كردم و گفتم: چگونه مى شود، يك شيعه در حكومت ظلم و ستم خدمت كند؟ دوستم در پاسخ گفت: اين دستور خود امام كاظم(ع) است كه بعضى از شيعيان در اين حكومت مشغول كار شوند و از اين طريق به خلق خدا خدمت كنند. من با شنيدن اين سخن، بسيار خوشحال شدم امّا باور نمى كردم، راستش را بخواهيد خيلى نگران بودم، مى ترسيدم كار از اين هم كه هست بدتر شود، چرا كه اگر اين مطلب دروغ از آب درآيد من در گرفتارى بيشترى خواهم افتاد، اگر فرماندار از دشمنان سرسخت شيعه باشد، حتماً ماليات مرا از اين هم بيشتر خواهد كرد. خدايا! چه كنم؟ به كجا پناه ببرم؟ يك روز در حالى كه بسيار ناراحت بودم به اين فكر افتادم كه بلند شوم و به شهر مدينه بروم و خدمت امام مهربان خويش برسم و از او كمك بطلبم. مگر من شيعه امام كاظم(ع) نيستم؟، خوب چرا مشكل خود را با آن حضرت در ميان نگذارم. تصميم خود را گرفتم و با اوّلين كاروانى كه به سرزمين حجاز مى رفت به مدينه رفتم زيرا امام در آن شهر سكونت داشت. وقتى به مدينه رسيدم، بعد از زيارت حرم رسول خدا(عليهم السلام) به خانه امام كاظم(ع) رفتم و بعد از عرض سلام و ادب، اوضاع و احوال پريشان خود را به آن حضرت گفتم. آن حضرت مقدارى فكر كرد و بعد از آن قلم و كاغذى طلبيد و شروع به نوشتن كرد. وقتى نوشتن نامه تمام شد، امام(ع) مرا صدا زند و به من فرموند: اين نامه را براى فرماندار شهر رى ببر و سلام مرا هم به او برسان. اين جا بود كه فهميدم فرماندار جديد شهر رى، از شيعيان مى باشد. آيا مى خواهى نامه امام كاظم(ع) را براى شما نقل كنم؟ اين نامه بسيار كوتاه و مختصر بود: به نام خدا آگاه باش، خداوند در عرش خود سايه رحمتى دارد كه فقط سه نفر را در آن جا مسكن مى دهد: كسى كه به برادر خود نيكى كند، غمى از دل برادر خود بزدايد و يا قلب برادر خود را خوشحال كند. بدان كه آورنده نامه، برادر دينى تو است. والسّلام. ❤️❤️❤️❤️❤️💖💖💖💖💖 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
اين نامه امام كاظم(ع) بود و تو خود مى دانى كه به خاطر مسايل امنيتى نامه را بايد بسيار كوتاه مى نوشت و از ذكر نام خوددارى مى كرد. من نامه را گرفتم، آن را بوسيدم و با امام(ع) خداحافظى كردم و به سوى شهر و ديار خود حركت كردم. چون به شهر رى رسيدم به خانه خود رفتم و در فكر فرو رفتم كه چگونه اين نامه را به دست فرماندار برسانم، اگر اطرافيان فرماندار مى فهميدند كه من نامه اى از امام كاظم(ع) براى فرماندار آورده ام، هم براى من و هم براى فرماندار درد سر درست مى شد، چون نيروهاى اطّلاعاتى خليفه عبّاسى همه جا بودند و همه امور را زير نظر داشتند. سرانجام به اين نتيجه رسيدم كه خودم به در خانه فرماندار بروم و نامه را به او تحويل بدهم. براى همين يك شب كه هوا حسابى تاريك شده بود به طرف خانه فرماندار حركت كردم، عدّه اى از سربازان از خانه او محافظت مى كردند، آنها تا مرا ديدند از من سؤال كردند كه اين جا چه مى كنى و چه مى خواهى؟ گفتم: مى خواهم فرماندار را ببينم. آنها با تندى به من نگاه كردند و گفتند: فردا صبح بيا و فرماندار را ببين. امّا من بايد فرماندار را به صورت خصوصى مى ديدم ولى او هيچ شناختى از من نداشت. من نمى توانستم به سربازان بگويم كه از طرف امام كاظم(ع) نامه اى براى فرماندار دارم. ناگهان فكرى به ذهنم رسيد، يادم آمد كه شيعيان وقتى مى خواستند حديث و سخنى از امام كاظم(ع) مطرح كنند از ايشان با عنوان "صابِر" ياد مى كردند و با اين كار، دشمنان خيال مى كردند كه آنان در مورد فردى به نام صابر سخن مى گويند. من هم در اين جا به سربازان گفتم: به فرماندار بگوييد كه فرستاده صابر آمده است و نامه اى براى شما دارد. سربازان با شنيدنِ سخن من به يكديگر نگاه كردند و با هم سخن گفتند. آنها خيال كردند كه من از نيروهاى مخفى حكومت هستم و براى همين در اين تاريكى شب به خانه فرماندار آمده ام و حتماً نامه محرمانه اى دارم كه بايد به فرماندار برسانم. يكى از سربازان گفت: همين جا صبر كن تا پيام تو را به فرماندار برسانم. من خدا، خدا مى كردم كه فرماندار متوجّه منظور من بشود و خودش بفهمد كه اين صابرى كه نامه او دست من است، امام كاظم(ع) است. 🌹🌹🌹🌹💖🌹🌹🌹🌹 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
ناگهان ديدم كه درِ خانه باز شد و فرماندار در حالى كه پايش برهنه است به سوى من آمد و مرا در آغوش گرفت و پيشانى مرا بوسيد! آنها وقتى ديدند كه فرماندار خودش با پاى برهنه به استقبالِ من آمده است، خيلى تعجّب كردند. فرماندار با چه احترامى مرا به داخل خانه خود برد و در بهترين نقطه خانه خود نشاند و خودش دو زانو مقابل من نشست. آنگاه به من گفت: بگو بدانم حال امامم چگونه بود؟ آيا حال ايشان خوب بود؟ من او را از سلامتى امام كاظم(ع) خبر دادم، او بسيار خوشحال شد و خدا را شكر كرد. به او گفتم كه نامه اى از طرف امام كاظم(ع) براى او دارم و بعد نامه را نشانش دادم. او از جايش بلند شد و تمام قد ايستاد، با كمال احترام نامه را از من تحويل گرفت، بوسيد، آن را باز كرد و شروع به خواندن كرد. من منتظر بودم ببينم او در مقابل نامه امام چه خواهد كرد. ناگهان ديدم كه يكى از مأموران مخصوص خود را صدا زد و به او گفت: محاسبه كن كه من چقدر مال و ثروت دارم، همه پول نقد، املاك، لباسها و ... را حساب كن! آن مأمور هم مثل من از اين دستور فرماندار بسيار تعجّب كرد، تمام اموال فرماندار محاسبه شد و فرماندار نصفِ همه دارايى خود را به من بخشيد و مقدارى هم زيادتر از سهم خود را به من داد! بعد به من گفت: برادرم! آيا تو را خوشحال كردم؟ من كه در اين وقت شب از تعجّب، نمى دانستم چه كنم، گفتم: بله، به خدا قسم مرا بسيار خوشحال نمودى. با پولى كه آن شب فرماندار به من داد، مى توانستم تمام ماليات خود را بدهم و پول زياد هم بياورم. در اين ميان فرماندار دستور داد، مأمور اخذ ماليات را احضار كنند، وقتى مأمور ماليات آمد به او دستور داد كه تمام مالياتى را كه براى من معيّن شده بود، ببخشد و بعد از آن هم خود فرماندار دست نوشته اى به من داد كه به عنوان مدرك همراه داشته باشم تا از پرداخت ماليات معاف باشم. بعد از اين با فرماندار خداحافظى كرده، به منزل خود آمدم. مدّتى در اين فكر بودم، چگونه اين همه لطف و مهربانى را كه فرماندار در حقّ من كرد، جبران كنم. 💖💖💖💖🌻💖💖💖💖 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
به فكرم رسيد كه براى جبران ذرّه اى از اين همه محبّت، خوب است امسال به نيابت از فرماندار به سفر حج بروم و براى او يك حج بجا آورم و در ضمن به ديدن امام كاظم(ع) بروم و گزارش كار فرماندار را بدهم كه او در مقابل يك نامه دو سطرى شما چه كارها كه نكرد! براى همين، موقع حج، به سوى سرزمين حجاز حركت كردم و اعمال حج را بجا آوردم و بعد از آن خدمت امام كاظم(ع) رفتم. بعد از عرض سلام، براى آن حضرت جريان آن شب و نحوه برخورد فرماندار را بيان كردم. وقتى داشتم كارهاى فرماندار را بيان مى كردم، ديدم كه صورت امام كاظم(ع) از خوشحالى مى درخشد. وقتى تمام جريان را تعريف كردم به آن حضرت عرضه داشتم: آقاى من! مى بينم كه شما هم از كار فرماندار بسيار خوشحال شده ايد. امام(ع) فرمود: به خدا قسم، فرماندار شهر رى مرا خوشحال كرد و پدرم حضرت على(ع) را نيز خوشحال نمود.او جدّم رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) را خوشحال نمود. به خدا قسم، او خدا را خوشحال نمود. ❤️❤️❤️❤️❤️🌻🌻🌻 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
حتماً برايتان پيش آمده است كه شخصى به شما مراجعه كند و در حالى كه مشكلى دارد از شما بخواهد به او كمك كنيد. خوب بعضى وقت ها با يك تلفن مى توانى مشكل او را حل كنى! امّا من امروز متوجّه شدم كه بايد دعا كنيم و از خدا بخواهيم يك نفر به ما مراجعه كند تا مشكل او را حل كنيم و براى حل مشكل او مجبور باشيم چند قدم راه برويم! تو مى دانى كه من نمى خواهم در مورد فوايد راه رفتن سخن بگويم چون بحث ما در مورد ورزش نيست، اگر چه پياده روى بسيار مفيد و لازم است. به قول معروف بهترين دكتر براى سلامتى ما همين پياده روى است. امّا من مى خواهم از منظر معنويّت و كمال روحى با شما سخن بگويم. اميدوارم شما بعد از خواندن اين فصل سعى كنيد تا براى رفع مشكل مؤمنى قدم برداريد و راه برويد! چرا كه اين راه رفتن با راه رفتن هاى ديگر خيلى فرق مى كند. خيلى وقت ها شخص گرفتارى به ما مراجعه مى كند و ما مى توانيم با كمك گرفتن از ديگران مشكل او را حل كنيم. خوب تلفن را برمى داريم و با دوستان خود سخن مى گوييم! امّا من مى خواهم بگويم اين بار بلند شو و براى رفع مشكل مؤمنى، با دوستان خود قرار ملاقات بگذار و پيش آنها برو و حضورى با آنها سخن بگو كه در اين صورت اثر بسيار زيادترى دارد. خوب، حالا ديگر آماده شدى تا براى رفع مشكل مؤمنى راه بروى، پس بدان همين كه اوّلين قدم را برمى دارى، خداوند دو فرشته از فرشتگان خويش را همراه تو مى كند! آنها مأموريّت دارند هر كجا كه بروى همراه تو بيايند! يكى از آنها سمت راست تو قرار مى گيرد و ديگرى در سمت چپ تو! آيا مى دانى آنها براى چه همراه تو هستند؟ خدا اين دو فرشته را همراه تو مى كند تا اوّلا براى گناهان تو استغفار كنند و از خداوند بخواهند تا گناهان تو را ببخشايد، ثانياً آن دو فرشته براى برآورده شدن حاجت خود تو دعا كنند! دوست من! اين مطلبى را كه برايت گفتم در سخن امام صادق(ع) به آن اشاره شده است. اگر به دنبال آن هستى كه خدا گناهانت را ببخشايد، فقط به فكر اين نباش كه تسبيح در دست بگيرى و هزار بار "استغفر الله" بگويى! برخيز و به مردم كمك كن، براى رفع گرفتارى آنها تلاش كن، به مردم محبّت كن، تا به اين وسيله فرشتگانى كه دعايشان مستجاب است براى آمرزش گناهان تو دعا كنند! 💖💖💖💖🦋💖💖💖💖 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
عزيزم، اگر حاجت مهمّى دارى و مدّت هاست كه هر چه دعا مى كنى به آرزوى خود نمى رسى اين دستور را عملى كن. بلند شو و براى رفع مشكل مؤمنى قدم بردار و باور كن در اين صورت فرشتگان براى تو دعا مى كنند تا به حاجتت برسى! نمى خواهد اين قدر اين در و آن در بزنى! به خدا قسم با خدمت كردن به افراد مؤمن، مى توانى به اوج آسمان ها برسى، مى توانى به حاجت خودت برسى، مى توانى از سياهى گناهان پاك شوى! آيا باز هم برايت بگويم؟ آيا خبر دارى وقتى براى رفع مشكل مؤمنى قدم برمى دارى نگاه بيست و پنج هزار فرشته به تو است و در سايه مهربانى آنها راه مى روى؟ هر قدمى كه برمى دارى خداوند براى تو ثواب كار نيك، مى نويسد و گناهى از گناهان تو را مى بخشد! به راستى آيا تجربه كرده اى كه در سايه مهربانى بيست و پنج هزار فرشته بودن چه مزه اى دارد؟ كاش چشم دل ما باز بود و خودمان، اين همه عظمت را مى ديديم كه وقتى براى كمك به مردم قدم برمى داريم، در عالم بالا چه غوغايى مى شود! بيست و پنج هزار فرشته مأمور مى شوند تا بر سر تو سايه مهربانى بگسترانند! به راستى ما چقدر از عرفان واقعى فاصله گرفته ايم؟ جوانان ما براى رسيدن به معنويت و كمال به چه راه هايى كشيده شده اند و سر از رياضت ها درآورده اند. يك نفر نيست به آنها بگويد اگر مى خواهيد به خدا برسيد بياييد به مردم خدمت كنيد و باور كنيد كه اين گونه به خدا بسيار نزديك تر خواهيد شد. دشمنان اسلام مى دانند كه معارف اصيل اسلام مى تواند دنيا و آخرت ما را آباد كند براى همين ما را به ويژه جوانان ما را به آن سمت سوق مى دهند كه تا سخن از خدا و عرفان مى شود همه به ياد چله نشينى و ذكر و ورد بيفتند و نه به ياد عشق و صميميّت و خدمت كردن به يكديگر; چرا كه اگر جامعه ما بر محور اين سه عنصر پايه گذارى شود سالم ترين جامعه خواهد بود و دشمنان ما از همين مى ترسند كه ما عاشق يكديگر باشيم و همديگر را دوست بداريم. البتّه دوست داشتنى كه از سر شعور و فهم و با رويكردى عرفانى باشد! دوستان خوبم! وقتى به احاديث اهل بيت(عليهم السلام) مراجعه مى كنم، غصّه تمام وجودم را فرامى گيرد كه چرا ما اين قدر از شناخت برنامه هاى امامان خود دور افتاده ايم! امّا هنوز هم دير نيست و ما با كمك هم مى توانيم آينده اى زيبا براى جامعه خود بسازيم كه "سپيده بسيار نزديك است!". فردايى را با دستان خود مى سازيم كه در آن عشق به مردم مؤمن جزء بهترين عبادت ها و راه رسيدن به خدا، خوشحال كردن مردم باشد. چرا كه من و تو به راز خشنودى خدا پى برده ايم. 💖💖💖💖💖💖💖💖 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
نمى دانم نام "مُلْتَزَم" را شنيده اى؟ ملتزم، نام قسمتى از كعبه است كه داراى فضيلت بسيار زيادى مى باشد. ملتزم همان قسمتى از كعبه است كه هنگام تولّد على(ع) شكافته شد و فاطمه بنت اسد (مادرِ آن حضرت)، وارد كعبه شد. ملتزم همان جايى است كه چون آدم(ع) در هنگام طواف خانه خدا به آنجا رسيد خداوند به او وحى كرد: "اى آدم هر كس از فرزندان تو در اين مكان به گناهان خود اعتراف كند و از من بخواهد كه گناهان او را ببخشم، من او را مى بخشم". پس يادت باشد هرگاه توفيق پيدا كردى كه به زيارت خانه خدا بروى در آن مكان مقدّس از گناهان خود استغفار نما. به هر حال يكى از بهترين مكان ها براى توبه و طلب بخشش از خداوند، ملتزم مى باشد. امّا آدرس دقيق آن را اگر بخواهى، وقتى طواف خانه خدا را از مقابل حجرالاسود آغاز مى كنى و كعبه را دور مى زنى از مقابل مقام ابراهيم مى گذرى و بعد از آن وقتى حجر اسماعيل را هم دور زدى، آرام آرام به سوى ركن يمانى مى روى، حدود يك متر و نيم قبل از ركن يمانى، ملتزم قرار دارد. دعا در اين مكان مستجاب است و خداوند حاجت هاى بندگان خود را خيلى سريع مى دهد. اكنون كه با ملتزم آشنا شدى، بدان وقتى به عشق زيارت خانه خدا به مكّه مى روى و مشغول طواف مى شوى، خداوند در مقابل اين طواف به تو يك هديه مخصوص مى دهد. البتّه اين هديه را در كنار ملتزم مى گيرى. آيا مى دانى هديه خدا در آن جا چيست؟ آرى، وقتى هفت دور گرد كعبه طواف كنى و در دور آخر رو به روى ملتزم برسى خداوند دستور مى دهد تا در آن لحظه همه درهاى بهشت به سوى تو باز شوند! آن جا ديگر اگر ياد و حواست باشد، مى توانى حاجات بسيار مهمّ خودت را به خدا بگويى، چرا كه درياى رحمت خدا به سوى تو باز شده است! البتّه مى دانم كه با خود چنين مى گويى: خوشا به حال آنها كه اين توفيق را دارند، امّا من كجا و زيارت خانه خدا كجا! دوست من! امام صادق(ع) در سخن خود برآورده كردن حاجت مؤمنى را بهتر از ده طواف معرّفى مى نمايند. وقتى در سخن امام(ع) دقّت كنيم به دو نكته برمى خوريم: الف . در هنگام طواف درهاى بهشت براى طواف كننده باز مى شود. ب . برآورده كردن حاجت مؤمن، ده برابر طواف ارزش دارد. فكر مى كنم شما هم به اين نتيجه رسيده ايد كه هنگام برآوردن حاجت مؤمن، خداوند ده بار درهاى بهشت را براى ما باز مى كند! اگر طواف خانه خدا باعث مى شود تا درهاى مهربانى و رحمت خدا به سوى ما گشوده شود، پس حتماً هنگامى كه براى رفع مشكل فرد مؤمنى قدمى برمى داريم، مهربانى بيشترى از جانب خدا به سوى ما نازل مى شود. پس از اين كه نمى توانى به سفر زيارتى خانه خدا بروى غمگين مباش. برخيز و دلى را شاد كن. باور كن كه ده برابر كسانى كه گرد خانه دوست مى گردند، رحمت خدا را به سوى خود جذب كرده اى! خواننده محترم! بايد در اين جا با كمال شجاعت بگويم كه اگر دلى را شاد كنى و براى رفع گرفتارى مؤمنى قدم بردارى، خداوند نه تنها به اندازه ده حج بلكه به اندازه هزار حج قبول شده به تو پاداش مى دهد! خداوند به تو به اندازه هزار حاجى، مهربانى نازل مى كند! يعنى تو در شهر خود بوده اى، امّا نزد خدا برتر از هزار حاجى بوده اى! تو يك حاجى هستى به توان هزار! حتماً از حرف من تعجّب كرده اى! امّا اين سخن از خود من نيست، اين كلام امام صادق(ع) است: "برآوردن حاجت مؤمن، بهتر از هزار حج قبول شده است" عزيز من! شايد سؤال كنى، چگونه است يك بار امام صادق(ع) برآورده كردن حاجت مؤمن را با ده حج برابر مى داند و يك بار با هزار حج؟! اگر مقدارى فكر كنى، مى توانى به جواب پرسش خود برسى! گاه مؤمنى به شما مراجعه مى كند و از شما تقاضاى كمك مى كند و شما با يك تلفن مشكل او را حل مى كنى، اين كار چند دقيقه بيشتر وقت نمى برد، امّا وقتى مشكل مؤمن بسيار بزرگ است و با اين همه تو به او قول مى دهى كه كمكش كنى و براى همين شروع به فعّاليت و تلاش مى كنى، شايد لازم باشد به مسافرت بروى و خلاصه اينكه اين كار چند روز وقت تو را مى گيرد، خوب معلوم است خداوند عادل است و طبق عدل خود رفتار مى كند و براى يك كار ثواب ده حج قرار مى دهد و براى كار ديگر ثواب هزار حج! حالا تو كدام را انتخاب مى كنى، فكر مى كنم مى گردى و هر مؤمنى را كه مشكل بزرگ ترى دارد، پيدا مى كنى و كمر همّت را مى بندى و مشكل او را حل مى كنى! آفرين بر تو! به راستى تو شايسته آن هستى كه خداوند، هزار برابر حاجى تو را دوست داشته باشد! 💐💐💐💐💐💐💐💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
چند سالى است كه مراسم اعتكاف در جامعه ما رواج پيدا كرده است و در روزهاى سيزدهم، چهاردهم و پانزدهم ماه رجب، مردم گروه گروه به مساجد رفته و معتكف مى شوند. براى اعتكاف بايد سه روز، روزه بگيرى، در مسجد بمانى و مشغول عبادت باشى. اگر بتوانى در مسجدالحرام و در كنار كعبه به اعتكاف مشغول شوى كه ثواب بسيار زيادى دارد. امّا فكر كن، اگر بخواهى در مسجدالحرام معتكف شوى، بايد صبر كنى تا خدا توفيق سفر به مكّه را به تو بدهد. امّا آيا مى خواهى كارى را به شما ياد دهم كه ثواب اعتكاف در مسجدالحرام را داشته باشد؟! البتّه اين نكته را بدان، كارى را كه مى گويم اگر انجام دهى، ثواب شصت روز اعتكاف در مسجدالحرام را خواهى داشت؟ پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند: "هر گاه براى برآوردن حاجت مؤمن، گام برمى دارى، بدان كه اين گام برداشتن نزد خدا بهتر از اين است كه دو ماه در مسجدالحرام اعتكاف بنمايى". به راستى كه دين ما چه دين كاملى است؟ در كدام مكتب مى توانى ارزش كمك كردن به مردم را اين قدر بالا بيابى! افسوس و صد افسوس كه ما چقدر از دين واقعى فاصله گرفته ايم. چند سال قبل، در مراسم اعتكاف چشمم به يكى از پزشكان افتاد كه از بيمارستان مرخصى گرفته بود و به عشق اعتكاف، به مسجد جمكران آمده بود. به او گفتم كه وظيفه تو در حال حاضر، رسيدگى به بيمارانى است كه چند ماه است در نوبت مى باشند تا با دستان باكفايت شما جراحى شوند، امّا يكباره بدون برنامه ريزى قبلى به اين جا آمده اى و همه جراحى هاى خود را لغو كرده اى، چه خبر است كه مى خواهى به خيال خود به خدا برسى! امّا چه كنم كه پزشك ما به تازگى به "عرفان" رو كرده بود، مى گفت كه من بايد به خدا برسم و از غير او جدا شوم! آخر تا به كى در جامعه ما بايد به خاطر فهم غلطِ دين به بيراهه كشيده شوند؟ خدا مى داند بيمارانى كه در اين مدّت سه روز به خاطر مرخصى اين پزشك، عمل جراحيشان عقب افتاده بود، چقدر درد و رنج كشيده بودند! من نمى گويم كه پزشكان جامعه ما، مرخصى نروند، هر انسانى نياز به استراحت دارد، سخن من اين است كه ما عرفان را بد فهميده ايم! كاش اين آقاى پزشك مى دانست با كمك به بيماران خود مى توانست چندين برابر اين اعتكاف در مسجد جمكران، به خدا نزديك شود! مگر ما ادّعا نداريم كه پيرو اهل بيت(عليهم السلام) هستيم و آنان سرمشق و الگوى ما هستند؟ آيا موافقيد داستانى را از زندگى امام حسن(ع) براى شما نقل كنم: ادامه دارد 💖💖💖🌹🌹🌹💖💖💖 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
بسيارى از مردم مدينه خود را براى اعتكاف در مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) آماده مى كردند. البتّه عدّه اى هم از اطراف براى انجام مراسم اعتكاف خود را به مدينه رسانده بودند. در مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بودم كه ديدم امام حسن(ع) به مسجد آمدند و در گوشه اى از مسجد اعتكاف خود را شروع كردند. من بسيار خوشحال شدم كه امسال مى توانم در اين مراسم در كنار امام حسن(ع) باشم و از فيض حضور آن امام همام استفاده كنم. براى همين خود را كنار امام رساندم و خدمت آن حضرت عرض سلام و ادب نمودم و با كسب اجازه در جوار ايشان معتكف شدم. حال و هواى امام(ع) در موقع دعا و نماز براى من بسيار دلنشين بود و روح من همواره غرق در عظمتى بود كه در كنار ايشان حضور داشتم. امام(ع) همواره مشغول دعا و راز و نياز با خدا بودند و براى تك تك لحظه هاى خود برنامه داشتند. آن مرد كيست كه سراغ امام حسن(ع) را از همه مى گيرد؟ او چرا اين قدر نگران و مضطرب است؟ او به كنار امام(ع) آمد و گفت: اى پسر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)! چند ماه قبل پولى را از فردى قرض گرفتم و به او قول دادم كه سر موعد پول را به او برگردانم، امّا چند روز از موعد گذشته است و من نمى توانم قرضم را ادا كنم براى همين آن فرد تصميم گرفته است مرا زندان نمايد، آيا مى شود شما بياييد با او سخن بگويد تا او به من چند روزى مهلت دهد تا بتوانم آن پول را فراهم نمايم. امام با شنيدن سخن آن مرد از جا برخاست و به سوى در مسجد حركت كرد. چون شخص معتكف جز براى انجام كارهاى ضرورى نبايد از مسجد خارج شود و اين كار هم كار چندان ضرورى نبود براى همين خيال كردم كه امام(ع) فراموش كرده است كه در حال اعتكاف است، پس به سوى ايشان رفتم و گفتم: اى پسر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)! آيا شما فراموش كرده ايد كه در حال اعتكاف هستيد؟ امام(ع) نگاهى به من كرد و فرمودند: نه فراموش نكرده ام، امّا من از پدرم شنيدم كه از جدّم رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)روايت كرد كه هر كس براى رفع مشكل برادر دينى خود قدم بردارد مثل اين است كه خدا را نُه، هزار سال عبادت كرده باشد، آن هم عبادتى كه شب ها تا به صبح در حال نماز و روزها روزه دار باشد. بعد امام(ع) با سرعت از مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) خارج شد تا مشكل آن بنده خدا را برطرف كند. من در مسجد ماندم و فكر كردم كه در اين اعتكاف سه روز، روزه مى گيرم و نماز مى خوانم امّا اگر يك حاجت برادر مؤمن را ادا مى كردم به اندازه هزار سال عبادت نزد خدا ثواب داشتم. بايك حساب سرانگشتى به اين نتيجه رسيدم كه اگر مشكلى از برادر مؤمن خود برطرف مى كردم به فرموده رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ثواب من 118 هزار برابر بيشتر از سه روز اعتكاف بود. 💖💖💖💖🌹💖💖💖💖 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
همه دوستان و آشنايان گرد من جمع شده اند و براى من گريه مى كنند! جنازه مرا براى غسل و كفن مى برند و بعد از آن مرا داخل تابوتى مى گذارند و تشييع جنازه شروع مى شود. يكى فرياد مى زند بلند بگو: "لا اله الا الله". همه با هم اين ذكر را مى گويند و آرام آرام مرا به سوى قبر مى برند. از شما چه پنهان ترس عجيبى تمام وجودم را فرا گرفته است! آخر چگونه دلشان مى آيد كه مرا داخل اين قبر تنگ و تاريك قرار دهند و بر روى من خاك بريزند! هر چه التماس مى كنم، كسى صداى مرا نمى شنود! در نزديكى هاى قبر، سه بار تابوت مرا به زمين مى گذارند و بعد بلند مى كنند و كنار قبر مى گذارند. اكنون صدايى به گوشم مى خورد و بر وحشتم افزوده مى شود، گويا فقط من اين صدا را مى شنوم و كسى ديگر اين صدا را نمى شنود! اين صدا صداى قبر من است كه فرياد مى زند: "من خانه تاريكى ام، من خانه وحشتم". يك نفر وارد قبر مى شود و جنازه مرا مى گيرد و داخل قبر مى گذارد! بعد از لحظاتى سنگ هاى لحد را روى من مى چينند! وقتى آخرين سنگ را مى گذارند، قبر من تاريك تاريك مى شود! خدايا من در اين تاريكى چه كنم؟ صداى ريختن خاك را بر روى قبرم مى شنوم. بعد از لحظاتى سر و صداها تمام مى شود و هر كسى به خانه خود مى رود، حتّى صميمى ترين دوستانم مرا در دل خاك، تنهاى تنها رها مى كنند و مى روند! در اين ميان در سمت راست قبرم درى از نور گشوده مى شود! يك جوان زيبارو، وارد قبرم مى شود و به من سلام مى كند. تا نگاهم به اين جوان مى خورد، غم و غصّه ها از دلم مى رود! او در حالى كه لبخند به لب دارد به من سلام مى كند. نمى دانم در اين سلام چه بود كه چنين در دل من اثر كرد و مرا آرام نمود، آرى نفس او نفس خدايى بود كه اين چنين باعث آرامش قلب من شد. دوست من! آيا شما اين جوان را مى شناسيد؟ خوب است كه از خود او سوال كنم: تو كيستى كه با مهربانى با من برخورد كردى؟ آن جوان زيبا، رو به من مى كند و مى گويد: "يادت هست در دنيا، برادران مؤمن خود را شاد نمودى! من همان شادمانى اى هستم كه در دل آن مؤمنان، ايجاد كردى! من آمده ام تا در اين لحظه تنهايى و غربت مونس تو باشم. آمده ام تا در موقع سؤال و جواب نكير و منكر، تو را يارى كنم تا تو بتوانى به خوبى به سؤال هاى آنها جواب بدهى. آن موقعى كه سر از قبر بردارى و وارد صحراى قيامت شوى همه جا همراه تو خواهم بود و تو را يارى خواهم كرد تا آنجا كه از پل صراط بگذرى و وارد بهشت شوى". اين جا بود كه من خدا را شكر كردم و با خيال راحت منتظر آمدن نكير و منكر شدم و ديگر هيچ ترسى نداشتم، چرا كه اين جوان زيبا، در كنار من مايه قوّت قلبم بود. دوست من! اين داستانى كه براى شما نقل كردم برگرفته از حديث امام صادق(ع) مى باشد. بيا تا زنده هستيم و فرصت داريم به كمك دوستان مؤمن خود بشتابيم; مشكل آنها را برطرف ساخته، سعى كنيم تا شادمانى را به آنان هديه كنيم، باشد كه در داخل قبر، همان جوان زيبا، شادى و آرامش را به ما ارزانى بدارد. 💐💐💐💐💐💐💐💐💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
در زمان هاى قديم در همسايگى خانه انسان مؤمنى، يك نفر كافر زندگى مى كرد. اين شخص مؤمن بارها و بارها با همسايه خود در مورد ايمان به خدا سخن مى گفت و تلاش مى كرد تا اسباب نجات او را فراهم سازد. امّا همسايه كافر به هيچ وجه زير بار اين حرف ها نمى رفت و حاضر نبود، بندگى خدا را قبول نمايد. نكته مهمّ اين بود كه همسايه كافر با اين كه خدا را قبول نداشت امّا نسبت به همسايه مؤمن خود نيكى مى كرد و تا آنجا كه مى توانست در امور زندگى به او كمك مى كرد. اين جريان گذشت تا اين كه همسايه كافر از دنيا رفت. در اين هنگام خداوند دستور داد تا در وسط جهنّم خانه اى از خشت بنا كنند به گونه اى كه اين خشت ها مانع ورود حرارت و آتش حهنم به اين خانه شود. مأموران جهنم مشغول ساختن اين خانه شدند امّا در تعجب بودند كه خدا اين خانه را براى چه مى خواهد. وقتى خانه آماده شد; خداوند دستور داد تا آن شخص كافر را داخل آن خانه جاى دهند. آن شخص كافر در جهنم بود امّا آتش جهنّم او را آزار نمى داد و هر روز هم مأموران جهنم براى او آب و غذا مى آوردند. آن شخص كافر با چشم خود مى ديد كه افراد ديگرى كه مثل او كافر بودند در جهنّم عذاب مى شوند امّا او در اين خانه مورد احترام قرار مى گيرد و براى او آب و غذا هم مى آورند. براى همين يك روز از مأموران جهنّم در مورد راز اين كار خداوند، سؤال كرد. در جواب اين گونه شنيد: "اين آسايشى كه در جهنّم، خداوند به تو داده است، به خاطر اين است كه در دنيا به همسايه مؤمن خود كمك مى كردى و به او نيكى مى نمودى". خداوند متعال آن قدر از خدمت نمودن به مؤمن خوشحال مى شود و آن قدر اين كار را دوست دارد كه حتّى اگر شخص كافرى به مؤمنى خدمت كند، پاداش او را مى دهد. بهشت مخصوص اهل ايمان است، براى همين خداوند آن كافر را در جهنّم جاى داد امّا او را از عذاب جهنّم نجات داد به خاطر اين كه دل مؤمنى را در اين دنيا شاد كرده و به او نيكى نموده بود. 💖💖💖💖💖💖💖💖 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59