eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
💢پس شهادت تنها آرزو نیست که هروقت خواستید به آن، دست پیدا کنید باید تلاش کنید برای آن بجنگید آن هم با شیطانِ نفستان، به خدا نزدیک شوید و درست عمل کنید تا به سر منزل مقصود برسد . @shohada_vamahdawiat
یاعلی ابن موسی الرضا علیه السلام اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَاالْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏ @shohada_vamahdawiat
🎗 🤹‍♀️ دستی به صورتم کشیدم و گفتم: ببخشید. از بیکاری خوابم برد.حسام هم اومده؟ _ نه خانم خانما...نیومده. حالا کارت رو بگو که کلی کار توی خونه دارم و اومدم ور دل شما نشسستم. _ مسئله مربوط میشه به بردیا. _ چی شده؟! شروع کردم و از صحبت های ترانه تا حرفای بردیا را برایش گفتم. اونم در سکوت فقط گوش می داد. وقتی حرفم تمام شد گفت: حالا من چیکار باید بکنم. _ تو باید بهم کمک کنی و بگی که چی کار کنم. _ مگه تو قراره کاری کنی؟ _ یعنی می گی بشینم و ببینم که بردیا نابود میشه؟ _ مگه نمی گی که ترانه بردیا رو دوست داره؟! _ خب اره. _پس اگر دوستش داشته باشه به ارش جواب رد میده. _ اگه نده چی؟ _در این صورت همان بهتر که بهم نرسن. چون کسی به همین راحتی از عشقش بگذره دیگه عاشق نیست و به درد زندگی هم نمی خوره. _ الهه مشکل اینجاست که ترانه توی یک شکیه که فکر می کنه بردیا اصلا دوسش نداره. برای همینم من احتمال میدم که همچین اشتباهی بکنه. _ من میگم از حرفای بردیا فعلا چیزی به ترانه نگو. از حرفای ترانه هم به بردیا چیزی نگو. بهتره بذاری خودشون به این باور برسن که باید یه اقدامی چیزی بکنن. _ اما فرداشب چی؟ _ تو از قرار فردا شب مطمئنی؟ _ اره....یعنی راستش نمی دانم. بردیا گفت. _ میتونی از مامانت ته توشو در بیاری؟ _ زنگ زدم به مامانم ولی حرفی نزد. اگه در جریان بود حتما به من می گفت. ولی می توانم از ساناز بپرسم. _ ساناز کیه دیگه؟ _ دختر داییمه دیگه. خواهر ارش. _ د خب بزنگ دیگه ... تو هم شوتی ها. گوشی رو برداشتم و زنگ زدم به ساناز...بعد از چند تا بوق بالاخره برداشت. _ سلام سانازی...خوبی؟ بارانم. _ سلام...چی شده این وقت شب یادی از ما کردی؟ _ ساناز یه چیزی شنیدم میخواستم از صحتش مطمئن بشم. _ چی؟ _ فرداشب خواستگاری ارشه؟ با تعجب گفت: فردا شب؟! وا نه؟! الهه که داشت به حرف هایم گوش می کرد یهو مثل بزغاله پرید و گوشی رو از دست من گرفت و همان طور که روی ایفون بود گفت: سلام ساناز خانم،خوب هستین؟ ساناز بیچاره که هنگ کرده بود با تعجب گفت: ممنونم...ببخشید شمااا؟ _ من الهه دوست باران هستم...ساناز جون شما مطمئن هستید؟ _ الهه جون مگه میشه مطئن نباشم؟ مثلا اگه برادر شما بخواد بره خواستگاری شما در جریان قرار نمی گیرین؟ بعدشم برادر من تازه 22 سال داره و فقط دانشجوئه. زن می خواد چیکار؟ الهه بدون اینکه حتی گوشی رو فاصله بده شروع کرد به حرف زدن: خب باران راست میگه دیگه...تو هم خلی ها...از تو خل تر هم اون داداشته که این حرفارو زده و باور کرده و حالا هم نشسته کنج اون اتاقش زانوی غم بغل گرفته. 💖 💖💖 💖💖💖 @shohada_vamahdawiat
شبتون بخیر 🌹💖🌟🌙✨💖
﷽❣ ❣﷽ دست مرا بگیر ببین ورشکسته ام اب از سرم گذشته و من دست بسته ام کار مرا حواله نده دست دیگری محتاجم و فقط به تو امید بسته ام @shohada_vamahdawiat
🎗 🤹‍♀️ ساناز_ جریان چیه بچه ها؟ چرا باید بردیا زانوی غم بغل بگیره؟ اصلا این چیزا چیه که شما ها می گین؟ خودم_ هیچی بابا...ساناز این الهه یه چیزی گفت حالا. _ من گوشام مخملیه باران؟ بهت می گم جریان چیه؟! دارم از فضولی می میرم دیوونه. دستمو بلند کردم و تاپ کوبوندم روی سر الهه که این مصیبت را هم اضافه کرد. چون می دانستم اگه ساناز سوتی ای بگیره تا اخر جریان را نفهمه ول کن نیست و بی خیال نمیشه و هم چنین دهنش هم قرصه جریان را برایش تعریف کردم.وقتی حرف هایم تمام شد گفت: باران یه چیزی می گم بین خودمون باشه. خب؟ _ بگو...قول میدم. _ باران الان روی پخشه؟ _ اره..الهه هم اینجاست. _ الهه جون پس حالا که شما هستین باید بگم که این جریان بین سه نفریمون بمونه. قول بدین. الهه با حرکات لبش گفت: این دختر داییتم چایی نخورده پسر خاله میشه ها. توجهی بهش نکردم و گفتم: ساناز قول می دیم. بگو دیگه. _ ارش اصلا ترانه رو دوست نداره. ارش الان دوسال هست که شیما رو دوست داره. مغزم پوکید. چه اتفاقاتی دور برمون می افتاد و من بی خبر بودم. شیما تنها نوه خاله ی مامانم بود.باورم نمی شد که اون دختر ساده و مظلوم و اروم با ارش شیطون و مردم ازار بتونه زیر یه سقف باشه. _ ساناز اون که تازه امسال سوم دبیرستانه. چجوری دوساله آرش اونو میخوادش؟! _ به ما چه. مهم اینه که ارش جونش رو برای شیما میده..... _ بچه بازیه ها... _ باران باز تو سوژه گیر اوردی؟ من اگه اینچیز ها رو هم بهت گفتم برای اینه که این قضیه یکم مشکوکه. برو دنبالش ببین کی به بردی گفته که قراره فردا مراسم خواستگاری باشه. _ حیف که الان بردیا نیست تا بشنوه دوباره بهش گفتی بردی. وگرنه کلت رو می کند...ولی با حرفت موافقم. همین الان می رم و ازش می پرسم. کاری نداری؟ _ نه....برو بذار یکم استراحت کنم،فقط یادت باشه من رو بی خبر نذاری. الهه که تا اون لحظه ساکت نشسته بود گفت: چشم ساناز جون...حتماخبرت می کنم. فقط میشه من شمارت رو از باران بگیرم. خدایی خیلی باهات حال کردم. _ البته عزیزم. این حرفا چیه. _ ممنونم عزی... نذاشتم الهه حرفش را ادامه بده و گفتم: بسه دیگه. چقدر حرف می زنین. قطع کنید که می خوام برم و اطلاعات کسب کنم. بچه ها با هم خداحافظی کردند و بالاخره گوشی رو قطع کردند. 💖 💖💖 💖💖💖 @shohada_vamahdawiat
مثل ابراهیم خالصانه و بی ریا فعالیت می کرد. سر و صدا نداشت. هرجا می دید کاری زمین مانده عجله می کرد و کار را انجام می داد. اگر می دید جایی یادواره شهداست، خودش را می رساند و مشغول فعالیت می شد. برای معرفی شهید ابراهیم هادی خیلی زحمت کشید. برای رزمندگان عراقی از ابراهیم و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها می گفت. برای آنها پیشانی بند و چفیه تهیه می کرد. او جوانان عراقی را با راه و رسم شهدا آشنا نمود و همراه با آنها در عملیات ها حضور داشت تا اینکه در اطراف سامرا به قافله شهدا پیوست. شهید محمدهادی ذوالفقاری🌷 @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
با سلام و عرض ادب اسامی برندگان مسابقه 🌹🌹 ضمن تشکر از همه ی عزیزان شرکت کننده..... امیدوارم برنده ادامه ی مسابقه عشق یکی از شما عزیزان باشید........ دوستانی که نامشون اعلام میشه لطفا با همون آیدی که که جواب هارو فرستادید برای ما شماره کارت ارسال کنید....... مدیر کانال کمال بندگی @kamali220
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
هانیه شوریده از مسجد سلیمان ۲ ابوالفضل طوسی از مشهد ۳ خانم اعظم عزیزی از تهران مبارک تون باشه ان شاءالله مطالب کانال براتون مفید باشه...... لطفا شماره کارت به آیدی زیر ارسال کنید @Yare_mahdii313
‌🌷مهدی شناسی ۲۵۸🌷 🌹... و ورثة الانبياء...🌹 🔹زیارت جامعه کبیره🔹 ☘ﮔﻞ‌ﻫﺎ ﺍﮔﺮ ﻭﺍﺭﺛﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭﺍﺭﺛﺸﺎﻥ ﻋﻄﺮشان است. ﻋﻄﺮ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ﻭﺍﺭﺙ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ﺍﺳﺖ. ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺵ ﻭ ﺩﻝ ﺁﻭﯾﺰﯼ ﮐﻪ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ﺩﺍﺭﺩ،ﻋﻄﺮ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﻄﺮ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ. ﻋﻄﺮ ﮔﻞ ﯾﺎﺱ ﻭﺍﺭﺙ ﮔﻞ ﯾﺎﺱ ﺍﺳﺖ. ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺵ ﻭ ﺩﻝ ﺍﻧﮕﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺩ،ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﺩ. ☘ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻧﺒﯿﺎﺀ ﻣﺜﻞ ﻋﻄﺮ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ﻫﺴﺘﻨﺪ.ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﻧﺒﯿﺎ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﺗﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺍﺭﺯﺵ ﻋﻄﺮ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ﺑﺎﻻ‌ﺗﺮ ﺍﺳﺖ. ☘ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﻭﺍرثند،ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﻣﺮﺍﺗﺐ ﺑﺮ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺑﻪ ﻣﺮﺍﺗﺐ ﺑﺮ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺷﺮﺍﻓﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ. 🍃ﻣﯿﺮﺍﺛﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﻋﻠﻮﻡ و ﺣﮑﻢ و ﻣﻌﺠﺰﺍﺕ و ﺗﻌﺎﻟﯿﻢ ﺍﺳﺖ. ﻫﺮ ﭼﻪ انبیا ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺍمام مهدی علیه السلام ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﻫﺮ ﭼﻪ ﻣﻮﺳﯽ و ﻋﯿﺴﯽ و ﻧﻮﺡ و ...ﺩﺍﺷتند ﭘﯿﺶ امام زمان عج الله فرجه ﺍﺳﺖ. 🍃ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ علیه السلام ﻣﯽ‌ﻓﺮﻣﻮﺩ:" ﺳَﻠﻮﻧِﯽ ﻋَﻦ ﺃﺳﺮﺍﺭِ ﺍﻟﻐﯿﻮﺏ. ﻫﺮ ﭼﻪ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ از رازهای ﻧﻬﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﭙﺮﺳﯿﺪ." ﺇﻧِّﯽ ﻭﺍﺭﺙُ ﻋُﻠﻮﻡ ﺍﻷ‌ﻧﺒﯿﺎﺀ ﻭﺍﻟﻤﺮﺳَﻠﯿﻦ.ﻣﻦ ﻭﺍﺭﺙ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻋﻠﻮﻡ ﺍﻧﺒﯿﺎ ﻭ ﻣﺮﺳﻠﯿﻦ ﻫﺴﺘﻢ‌." 🍃شخصی ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﺑﻮﺑﺼﯿﺮ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺑﻮﺩ ﺁﻣﺪ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﻭﺍﺭﺙ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﻫﺴﺘﯿﺪ؟فرمود: ﺑﻠﻪ. ﮔﻔﺖ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﻋﯿﺴﯽ ﻣﺴﯿﺢ ﺑﻮﺩ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ‌ﮐﺸﯿﺪ ﺭﻭﯼ ﺻﻮﺭﺕ ﮐﻮﺭ ﺑﯿﻨﺎ ﻣﯽ‌ﺷﺪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﮐﻪ ﮐﻮﺭ ﻫﺴﺘﻢ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺙ ﻫﺴﺘﯿﺪ. ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﯿﺎ ﺟﻠﻮ. ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ:"ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﻦ ﮐﺸﯿﺪ،ﻣﻦ ﺑﯿﻨﺎ ﺷﺪﻡ." 🦋🌻🦋🌻🦋🌻🦋 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
رفیق‌! تو اولین‌‌ بار است که بندگی‌ می‌کنی اما خدا، خیلی‌ وقت‌ست که خدایی‌ می‌کند! پس‌‌ در هر موقعیتی فقط‌ به‌ خدا توکل‌ کن @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
تقدیم به شرکت کننده عزیز خانم اعظم عزیزی برگ سبزیست تحفه ی درویش 🌹🌹🌹🌹🌹