eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ مولای من، یا صاحب الزمان در حوالیِ نام نازنینت روزم متبرک می شود و لحظه هایم جان می گیرد من در پناهِ نگاه پدرانه ات امیدوار و سرزنده ام.... شکر خدا که شما را دارم.🙏 🤚 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
💙 :) 🌱 نظامے سابق سڪوت آزار دهنده‌اے توے اتاق بود ... اگر قبول نمےڪرد و اسم اون مرد رو نمےبرد ... همہ چيز تموم بود ... همہ چيز... - مطمئنيد پاے من وسط نمياد؟ ... - شڪ نڪن ... هيچ جايے از پرونده ... اجازه نميدم هيچ ڪدوم بفهمن تو چيزے مےدونستے ... فقط اين فرصت رو بہ ما بده ... نگاهش رو از من گرفت ... چند قطره اشڪ بےاختيار از چشمش اومد پايين ... مصمم بود ... هر چند ترسيده بود ... - الڪس بولتر ... معاون دبيرستان ... اون بود ڪہ ڪريس رو با چاقو زد ... رابرت فلار ... ملانے استون ... جیسون بلڪ ... اينها مواد رو از اون مےگيرن و توے دبيرستان و چند بلوڪ اطراف پخش مےڪنن ... براے بچہ‌هاے زير سن قانونے ... ڪارت شناسايے جعلے و الڪل هم جور مےڪنن ... الڪس بولتر ... معاون دبيرستان ... چطور نفهميده بودم؟ ... 6 فوت قد ... جثہ‌اے درشت تر از مقتول ... راست دست ... سرباز سابق ارتش ... ڪے بهتر از يہ سرباز دوره ديده مےتونہ با چاقوے ضامن دار نظامے ڪار ڪنہ؟ ... و با آرامش و تسلط ڪامل روے موقعیت، مانع رو از بین ببره؟ ... باورم نمےشد چطور بازيچہ دستش شده بودم ... اون روز تمام اين راه رو اومده بود ... تا با تظاهر بہ اینڪہ نگران بچہ‌هاست ... ذهن من رو بفرستہ روے مدير دبيرستان ... ڪسے ڪہ جلوے فروش مواد رو گرفتہ بود ... و بعد از سوال من هم ... تصميم گرفت ساندرز رو از سر راهش برداره ... چون نفوذ اون روے بچہ‌ها ... مانع بزرگے سر راهش بود ... برگہ‌ها رو گذاشتم جلوے لالا ... و از اتاق بازجويے ڪہ خارج شدم ... سروان، تمام هماهنگےهاے لازم حفاظتے از لالا رو انجام داده بود ... و حالا فقط يڪ چيز باقي مےموند ... بايد با تمام قوا از اين فرصت استفاده مےڪرديم ... تلفن اوبران ڪہ تموم شد اومد سمتم ... - برنامہ بعديت چيہ؟ ... چطور مےخواے بدون اينڪہ لالا ڪل ماجرا رو تعريف ڪنہ... الڪس بولتر رو گير بندازے؟ ... تو هيچ مدرڪے جز شهادت يہ دختر بچہ معتاد ندارے ... نہ آلت قتالہ، نہ اثر انگشت يا چيزے ڪہ اون رو بہ صحنہ قتل مربوط ڪنہ... چطورے مےخواے ثابت ڪنے بولتر براے ڪشتن ڪريس تادئو انگيزه داشتہ؟ ... فڪر مےڪنے آدمے بہ تجربہ و زيرڪیہ اون ڪہ هيچ ردے از خودش نگذاشتہ ... حاضره اعتراف ڪنہ؟ ... گوشے تلفن رو از ميز برداشتم و شروع بہ شماره گيرے ڪردم ... - نہ لويد ... مطمئنم خودش اعتراف نمےڪنہ ... منم چنين انتظارے رو ندارم ... ڪوين گوشے رو برداشت ... - پرونده دبيرستانيہ چند ماه پيش رو يادتہ؟ ... اگہ شرایطے ڪہ میگم رو قبول ڪنید ... مےتونم بهتون بگم از ڪجا مےتونيد شروع ڪنيد ... سرنخ گم شده تون دست منہ ... توے زمان ڪوتاهے ... ڪوین با چند نفر دیگہ از دايره مواد خودشون رو رسوندن ... و بعد از حرف ها و بحث هاے زياد ... پرونده قتل ڪريس وارد مراحل جديدے شد ... «اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِّڪَ‌ الفرج» 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
12(1).mp3
13.59M
فایل صوتی (2⃣1⃣) 💐✨ گفتن از دیدارها، گفتن از دیدار امامی است که گاهی برای جویندگان راستین، چهره عیان می‌کند و قلب‌های زنگار گرفته را جلا می‌دهد . . . ✅💐 این اثر ارزشمند، متعلق به کانال فرهنگی @Elteja می‌باشد. 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🪴 🪴 🌿﷽🌿 اكنون موقع آن است كه اين ده نفر به نمايندگى از مردم يمن با على(ع) بيعت كنند. اوّل ريش سفيدها برمى خيزند و با امام خود تجديد پيمان مى كنند. آخرين نفر، مرادى است كه با امام بيعت مى كند، او دست در دست امام مى نهد و در حالى كه اشك شوق در چشم او نشسته است با امام بيعت مى كند. او به ياد همه دوستان جوان خود مى افتد كه به او سخن ها گفته بودند. اكنون مرادى مى رود تا سرجايش بنشيند، امام او را صدا مى زند تا بار ديگر بيعت كند. مرادى براى بار دوّم بيعت مى كند. باز امام از او مى خواهد تا براى بار سوّم بيعت كند و به بيعت و پيمانِ خود وفادار بماند. مرادى براى بار سوّم با امام بيعت مى كند. فكرى به ذهن مرادى مى رسد، چرا امام فقط از من خواست تا سه بار بيعت كنم؟ مگر امام به وفادارى من شك دارد؟ من كه از همه اين مردم، بيشتر به امام خود عشق مىورزم. قلب من آكنده از عشق به امامِ خوبى هاست. ■■■□□□■■■ 🪴 🪴 🪴 🪴 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🌟قوطی خالی کمپوت 🍃وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ و ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ خالی ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ. ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: «ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ‌ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ. ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ ۲۵ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ و ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ‌ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.» 🍃ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ. 📚نقل از شهید حسین خرازی 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🍃✨🍂🍃✨🍂🍃✨🍂🍃✨🍂 🔆خاطره‌ای از شهید حسنعلی احمدپور 🥀روز‌های اول ماه مبارک رمضان بود، من هم از جمع گردان همیشه پیروز مسلم‌ابن‌عقیل از لشکر ویژه ۲۵ کربلا بودم، تازه چند صباحی بود شلمچه، خط تحویل گرفته بودیم، بچه‌های بابل، گرگان و بهشهر زیاد بودیم، فرمانده گردان حاج تقی ایزد بود، همیشه تو سنگر از شجاعت‌های حاج تقی و سردار شهید سیدعلی دوامی می‌گفتیم و افتخار می‌کردیم، دنیا، دنیای دیگری بود. سیدعلی از گشت آمده بود، وقت رفتن به یکی از بچه‌ها سپرده بود که موقع برگشت هوایش را داشته باشد، خیلی راحت برخورد می‌کرد، اما در شلمچه حتی اگر برای چند ثانیه سرت را از خاکریز بالا می‌گرفتی خطرناک بود، وقتی برگشت تو سنگر نگهبانی با چند تا از دوستان و رزمنده‌ها گرم صحبت شد تا اذان شود و نماز اول وقت رو بخواند، روی گونی‌های سنگر نشسته بود که یکی از بچه‌ها گفت: 🥀«سید! ببخشید خطرناک است». اما سید گفت: «شما سرتان را بیارید پایین، من الان چیزی‌م نمی‌شود». همه تعجب کردند، سید گفت: 🥀 «من ۲۱ رمضان به دنیا آمدم و ۲۱ رمضان هم شهید می‌شوم. راست می‌گفت، ۲۱ رمضان بر اثر جراحات خمپاره ۶۰ به شهادت رسید. تو سنگر بودیم، شهید مصطفی کلاهدوز سراسیمه آمد، بچه‌ها دعا کنید، سیدعلی مجروح شده، واقعاً چه سِرّی را سیدعلی می‌دانست؟ 🥀 سیدعلی مگر چه کسی بود؟ به چه درجه‌ای رسید که حتی تاریخ شهادتش را می‌دانست، اما قبل شهادت به خودش نگفت حالا زوده! باشه کمی پیرتر بشوم و ماند و جاودان شد،‌ 🥀ای کاش کمی بیشتر حواس‌مان بود. یادباد خاطرات همه شهدای لشکر ویژه ۲۵ کربلا و شهدای گردان مسلم که تا آخرین روز‌های جنگ حماسه‌ها آفریدند و جزیره مجنون را برای همیشه باخون‌شان رنگین کردند. 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در شب آرزوها، اگر صادقانه یک اکسیر را بخواهید و دریافت کنید؛ بقیه‌ی مسیر خود را بسمت سعادت هموار کرده‌اید! 🎙استاد شجاعی @hedye110
🔆 امشب شب لیلة الرغائب است... 🔹شب رغبت ها... 🔹گرایش ها... 🔹جهت ها... 💠 و من در این روز و شب شریف می خواهم هم سو و هم جهت قرآن کریم باشم... 🌱 🎋 رغبت هایم قرآنی باشد... 🌱 🎋 جهت هایم به سمت حزب الله شدن، اولیاء الله شدن باشد... 🌱 🎋 جهت ها و رغبت هایم را خوب محکم کنم در جهت درست و صراط مستقیم، که هیچ بادی، هیچ فتنه ای، هیچ شبهه ای آن را کج نکند و مسیر را برعکس نشانم ندهد... 🌱 🎋 امشب شب به دست آوردن رغبت های درست و محکم کردن آنها در دلمان است... یا علی... التماس دعا @
🌴اعمال شب لیلة الرغائب (امشب) ✍رجب نام نهری در بهشت است، از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر. هرکسی یک روز از رجب را روزه بگیرد ، از آن نهر خواهد نوشید. 🗒تهذیب الاحکام ج۲ ص۹۲