eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ مولای من، یا صاحب الزمان در حوالیِ نام نازنینت روزم متبرک می شود و لحظه هایم جان می گیرد من در پناهِ نگاه پدرانه ات امیدوار و سرزنده ام.... شکر خدا که شما را دارم.🙏 🤚 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
💙 :) 🌱 نظامے سابق سڪوت آزار دهنده‌اے توے اتاق بود ... اگر قبول نمےڪرد و اسم اون مرد رو نمےبرد ... همہ چيز تموم بود ... همہ چيز... - مطمئنيد پاے من وسط نمياد؟ ... - شڪ نڪن ... هيچ جايے از پرونده ... اجازه نميدم هيچ ڪدوم بفهمن تو چيزے مےدونستے ... فقط اين فرصت رو بہ ما بده ... نگاهش رو از من گرفت ... چند قطره اشڪ بےاختيار از چشمش اومد پايين ... مصمم بود ... هر چند ترسيده بود ... - الڪس بولتر ... معاون دبيرستان ... اون بود ڪہ ڪريس رو با چاقو زد ... رابرت فلار ... ملانے استون ... جیسون بلڪ ... اينها مواد رو از اون مےگيرن و توے دبيرستان و چند بلوڪ اطراف پخش مےڪنن ... براے بچہ‌هاے زير سن قانونے ... ڪارت شناسايے جعلے و الڪل هم جور مےڪنن ... الڪس بولتر ... معاون دبيرستان ... چطور نفهميده بودم؟ ... 6 فوت قد ... جثہ‌اے درشت تر از مقتول ... راست دست ... سرباز سابق ارتش ... ڪے بهتر از يہ سرباز دوره ديده مےتونہ با چاقوے ضامن دار نظامے ڪار ڪنہ؟ ... و با آرامش و تسلط ڪامل روے موقعیت، مانع رو از بین ببره؟ ... باورم نمےشد چطور بازيچہ دستش شده بودم ... اون روز تمام اين راه رو اومده بود ... تا با تظاهر بہ اینڪہ نگران بچہ‌هاست ... ذهن من رو بفرستہ روے مدير دبيرستان ... ڪسے ڪہ جلوے فروش مواد رو گرفتہ بود ... و بعد از سوال من هم ... تصميم گرفت ساندرز رو از سر راهش برداره ... چون نفوذ اون روے بچہ‌ها ... مانع بزرگے سر راهش بود ... برگہ‌ها رو گذاشتم جلوے لالا ... و از اتاق بازجويے ڪہ خارج شدم ... سروان، تمام هماهنگےهاے لازم حفاظتے از لالا رو انجام داده بود ... و حالا فقط يڪ چيز باقي مےموند ... بايد با تمام قوا از اين فرصت استفاده مےڪرديم ... تلفن اوبران ڪہ تموم شد اومد سمتم ... - برنامہ بعديت چيہ؟ ... چطور مےخواے بدون اينڪہ لالا ڪل ماجرا رو تعريف ڪنہ... الڪس بولتر رو گير بندازے؟ ... تو هيچ مدرڪے جز شهادت يہ دختر بچہ معتاد ندارے ... نہ آلت قتالہ، نہ اثر انگشت يا چيزے ڪہ اون رو بہ صحنہ قتل مربوط ڪنہ... چطورے مےخواے ثابت ڪنے بولتر براے ڪشتن ڪريس تادئو انگيزه داشتہ؟ ... فڪر مےڪنے آدمے بہ تجربہ و زيرڪیہ اون ڪہ هيچ ردے از خودش نگذاشتہ ... حاضره اعتراف ڪنہ؟ ... گوشے تلفن رو از ميز برداشتم و شروع بہ شماره گيرے ڪردم ... - نہ لويد ... مطمئنم خودش اعتراف نمےڪنہ ... منم چنين انتظارے رو ندارم ... ڪوين گوشے رو برداشت ... - پرونده دبيرستانيہ چند ماه پيش رو يادتہ؟ ... اگہ شرایطے ڪہ میگم رو قبول ڪنید ... مےتونم بهتون بگم از ڪجا مےتونيد شروع ڪنيد ... سرنخ گم شده تون دست منہ ... توے زمان ڪوتاهے ... ڪوین با چند نفر دیگہ از دايره مواد خودشون رو رسوندن ... و بعد از حرف ها و بحث هاے زياد ... پرونده قتل ڪريس وارد مراحل جديدے شد ... «اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِّڪَ‌ الفرج» 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
12(1).mp3
13.59M
فایل صوتی (2⃣1⃣) 💐✨ گفتن از دیدارها، گفتن از دیدار امامی است که گاهی برای جویندگان راستین، چهره عیان می‌کند و قلب‌های زنگار گرفته را جلا می‌دهد . . . ✅💐 این اثر ارزشمند، متعلق به کانال فرهنگی @Elteja می‌باشد. 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🪴 🪴 🌿﷽🌿 اكنون موقع آن است كه اين ده نفر به نمايندگى از مردم يمن با على(ع) بيعت كنند. اوّل ريش سفيدها برمى خيزند و با امام خود تجديد پيمان مى كنند. آخرين نفر، مرادى است كه با امام بيعت مى كند، او دست در دست امام مى نهد و در حالى كه اشك شوق در چشم او نشسته است با امام بيعت مى كند. او به ياد همه دوستان جوان خود مى افتد كه به او سخن ها گفته بودند. اكنون مرادى مى رود تا سرجايش بنشيند، امام او را صدا مى زند تا بار ديگر بيعت كند. مرادى براى بار دوّم بيعت مى كند. باز امام از او مى خواهد تا براى بار سوّم بيعت كند و به بيعت و پيمانِ خود وفادار بماند. مرادى براى بار سوّم با امام بيعت مى كند. فكرى به ذهن مرادى مى رسد، چرا امام فقط از من خواست تا سه بار بيعت كنم؟ مگر امام به وفادارى من شك دارد؟ من كه از همه اين مردم، بيشتر به امام خود عشق مىورزم. قلب من آكنده از عشق به امامِ خوبى هاست. ■■■□□□■■■ 🪴 🪴 🪴 🪴 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🌟قوطی خالی کمپوت 🍃وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ و ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ خالی ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ. ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: «ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ‌ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ. ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ ۲۵ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ و ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ‌ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.» 🍃ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ. 📚نقل از شهید حسین خرازی 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🍃✨🍂🍃✨🍂🍃✨🍂🍃✨🍂 🔆خاطره‌ای از شهید حسنعلی احمدپور 🥀روز‌های اول ماه مبارک رمضان بود، من هم از جمع گردان همیشه پیروز مسلم‌ابن‌عقیل از لشکر ویژه ۲۵ کربلا بودم، تازه چند صباحی بود شلمچه، خط تحویل گرفته بودیم، بچه‌های بابل، گرگان و بهشهر زیاد بودیم، فرمانده گردان حاج تقی ایزد بود، همیشه تو سنگر از شجاعت‌های حاج تقی و سردار شهید سیدعلی دوامی می‌گفتیم و افتخار می‌کردیم، دنیا، دنیای دیگری بود. سیدعلی از گشت آمده بود، وقت رفتن به یکی از بچه‌ها سپرده بود که موقع برگشت هوایش را داشته باشد، خیلی راحت برخورد می‌کرد، اما در شلمچه حتی اگر برای چند ثانیه سرت را از خاکریز بالا می‌گرفتی خطرناک بود، وقتی برگشت تو سنگر نگهبانی با چند تا از دوستان و رزمنده‌ها گرم صحبت شد تا اذان شود و نماز اول وقت رو بخواند، روی گونی‌های سنگر نشسته بود که یکی از بچه‌ها گفت: 🥀«سید! ببخشید خطرناک است». اما سید گفت: «شما سرتان را بیارید پایین، من الان چیزی‌م نمی‌شود». همه تعجب کردند، سید گفت: 🥀 «من ۲۱ رمضان به دنیا آمدم و ۲۱ رمضان هم شهید می‌شوم. راست می‌گفت، ۲۱ رمضان بر اثر جراحات خمپاره ۶۰ به شهادت رسید. تو سنگر بودیم، شهید مصطفی کلاهدوز سراسیمه آمد، بچه‌ها دعا کنید، سیدعلی مجروح شده، واقعاً چه سِرّی را سیدعلی می‌دانست؟ 🥀 سیدعلی مگر چه کسی بود؟ به چه درجه‌ای رسید که حتی تاریخ شهادتش را می‌دانست، اما قبل شهادت به خودش نگفت حالا زوده! باشه کمی پیرتر بشوم و ماند و جاودان شد،‌ 🥀ای کاش کمی بیشتر حواس‌مان بود. یادباد خاطرات همه شهدای لشکر ویژه ۲۵ کربلا و شهدای گردان مسلم که تا آخرین روز‌های جنگ حماسه‌ها آفریدند و جزیره مجنون را برای همیشه باخون‌شان رنگین کردند. 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در شب آرزوها، اگر صادقانه یک اکسیر را بخواهید و دریافت کنید؛ بقیه‌ی مسیر خود را بسمت سعادت هموار کرده‌اید! 🎙استاد شجاعی @hedye110
🔆 امشب شب لیلة الرغائب است... 🔹شب رغبت ها... 🔹گرایش ها... 🔹جهت ها... 💠 و من در این روز و شب شریف می خواهم هم سو و هم جهت قرآن کریم باشم... 🌱 🎋 رغبت هایم قرآنی باشد... 🌱 🎋 جهت هایم به سمت حزب الله شدن، اولیاء الله شدن باشد... 🌱 🎋 جهت ها و رغبت هایم را خوب محکم کنم در جهت درست و صراط مستقیم، که هیچ بادی، هیچ فتنه ای، هیچ شبهه ای آن را کج نکند و مسیر را برعکس نشانم ندهد... 🌱 🎋 امشب شب به دست آوردن رغبت های درست و محکم کردن آنها در دلمان است... یا علی... التماس دعا @
🌴اعمال شب لیلة الرغائب (امشب) ✍رجب نام نهری در بهشت است، از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر. هرکسی یک روز از رجب را روزه بگیرد ، از آن نهر خواهد نوشید. 🗒تهذیب الاحکام ج۲ ص۹۲
﷽❣ ❣﷽ مولای من، یا صاحب الزمان در حوالیِ نام نازنینت روزم متبرک می شود و لحظه هایم جان می گیرد من در پناهِ نگاه پدرانه ات امیدوار و سرزنده ام.... شکر خدا که شما را دارم.🙏 🤚 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
4_5881775755582508904.mp3
7.13M
فایل صوتی (3⃣1⃣) 💐✨ گفتن از دیدارها، گفتن از دیدار امامی است که گاهی برای جویندگان راستین، چهره عیان می‌کند و قلب‌های زنگار گرفته را جلا می‌دهد . . . 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🌼عهد نامه مولا جان! عهد می بندم در این زمانه پر ازسیاهی، تا آخرین لحظه و باتمام توان برای خدمت به شما تلاش وجانم را در این راه فدا کنم. امید است که به یاری خداوند متعال و با لطف و عنایت شما، بتوانم به عهدم پایبند باشم. آمین یا رب العالمین🤲 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 روایت پانزدهم(زندگینامه پیامبر) ✨چند سالی که از این سفر گذشت و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) دوران جوانی عمر خود را می گذراند، از نظر خُلق و خو سرآمد همه مردم بود،و راستگوترین و امانت دارترین آنان به شمار می رفت. وی از به زبان آوردن فحش و ناسزا و سخنان ناروا و رذایل اخلاقی که به شخصیت فرد لطمه وارد می سازد، پرهیز می کرد و آن قدر صفات پسندیده و نیک را خداوند در او جمع کرده بود که قومش وی را(امین) می خواندند. 🍁همان راستگویی، امانت داری و اخلاق پسندیده وی، خدیجه(علیه السلام)(دختر خُوَیلِد که از بازگانان قریش بود و مردان را برای بازگانی و تجارت اجیر می کرد) را وادار کرد که کسی را دنبال محمدامین(صلی الله علیه و آله) بفرستد و به او پیشنهاد کند: دو برابر آنچه به دیگران می دادم به تو می دهم که برای من همراه غلامانم تجارت کنی. محمدامین(صلی الله علیه و آله) پذیرفت و کاروان قریش آماده حرکت به سوی شام شد، کالاهای بازرگانی خدیجه(علیه السلام) نیز در آن میان بود. در این هنگام، خدیجه(علیه السلام) شتری راهوار و مقداری کالای گرانبها در اختیار وکیل خود گذارد و ضمنا به دو غلام خود دستور داد که در تمام مراحل، کمال ادب را به جا آورند و هر چه او انجام داد ابدا اعتراض ننمایند و در هر حال مطیع او باشند. 🌷بالاخره کاروان به مقصود رسید و همگی در این مسافرت سودی بردند، ولی محمدامین(صلی الله علیه و آله) بیش از همه سود برد و چیزهایی نیز برای فروش، در بازار (تهامه) خرید. کاروان قریش، پس از پیروزی کامل، راه مکه را پیش گرفت. پس از پیمودن چند روز راه به مکه رسید.(میسره) غلام خدیجه(علیه السلام) آنچه را در این سفر از محمدامین(صلی الله علیه و آله) دیده بود، که تمام آنها بر عظمت و معنویت وی گواهی می داد مو به مو برای خدیجه(علیه السلام) تعریف کرد، از جمله اینکه در بُصری، محمدامین(صلی الله علیه وآله) به منظور استراحت زیر سایه درختی نشست. در این هنگام، چشم راهبی که در صومعه خود نشسته بود به محمدامین(صلی الله علیه و آله) افتاد، از من، نام او را پرسید. 🍁سپس چنین گفت: این مرد که زیر سایه این درخت نشسته است، همان پیامبری است که در تورات و انجیل، درباره او بشارت های فراوان خوانده ام، خدیجه(علیه السلام) از شنیدن این قضایا راجع به محمدامین(صلی الله علیه و آله) شگفت زده شد و از بهره فراوانی که در این تجارت، نصیب آنها گشته بود، شادمان شد و تمایل پیدا کرد که با وی ازدواج کند. لذا شخصی را به محضر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرستاد و علاقمندی خویش را به ازدواج با وی اظهار داشت. حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) با عموهای خویش(ابوطالب) مشورت کرد و با عموی خود حمزه(علیه السلام) نزد خویلد پدر خدیجه(سلام الله علیه) رفت و از وی خواستگاری نمود. پس از پذیرش از ناحیه خاندان خدیجه(علیه السلام)، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) چهارصد دینار و یا بعضی گفته اند بیست شتر جوان را مهریه قرار داد. سپس خطبه عقد به وسیله ابوطالب(علیه السلام) خوانده شد. و بدین ترتیب افتخار همسری حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) را پیدا کرد. ادامه دارد... ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
💙 :) 🌱 نقشہ بزرگ 2 ماه فرصت ... بدون اینڪہ اسم شاهدم رو بهشون بدم ... یا اينڪہ بگم از ڪجا حقيقت رو پيدا ڪرده بوديم ... فقط اسم الڪس بولتر رو بهشون دادم ... و فرصتے ڪہ ازش بہ عنوان طعمہ براے گير انداختن بقيہ اعضاے اون باند استفاده ڪنن ... بعد از اين مدت ... حتے اگہ نتونستہ باشن از اين فرصت استفاده ڪنن ... من از شاهدم استفاده مےڪردم ... هر چقدر هم سخت يا حتے غير ممڪن ... مجبورش مےڪردم حرف بزنہ و اون رو بہ جرم قتل بہ دادگاه مےڪشيدم ... اما دلم نمےخواست بہ اين راحتے تموم بشہ ... اون بايد تاوان تمام ڪارهايے رو ڪہ ڪرده بود پس مےداد ... جلسہ مشترڪ تموم شد ... بہ زحمت، خودم رو تا پشت ميزم رسوندم و نشستم ... ڪوين از گروه شون جدا شد و اومد سمتم ... - مےخواستم ازت عذرخواهے ڪنم ... حرف هاے اون روزم خوب نبود ... ڪہ گفتم پليس خوبے نيستي ... و ... تو واقعا پليس خوبے هستے ... در تمام اين سال ها بهترين بودے ... نگاهم رو ازش گرفتم ... اوبران داشت بہ سمت مون مےاومد ... نمےخواستم جلوے اون حرفے زده بشہ ... شايد ڪوين داشت ازم عذرخواهے مےڪرد ... ولے اتفاق 10 سال پيش ... چيزے نبود ڪہ هرگز از خاطرات من پاڪ بشہ ... خاطره اے ڪہ امثال ڪوين ... هر چند وقت يڪ بار، با همہ وجود ... دوباره برام زنده اش مےڪردن ... - فراموشش کن ... اوبران ديگہ ڪاملا بهمون نزديڪ شده بود ... ڪوين ڪہ متوجهش شد ... با لبخند سرے براے لويد تڪان داد و رفت ... - پاشو ... بايد برگرديم بيمارستان ... - داشتم پرونده جان پروياس رو نگاه مےڪردم ... توش نوشتن چند سال پيش توے یہ حادثہ دختر 3 سالہ‌اش ڪشتہ شده ... هر چند افسر پرونده ... اون رو حادثہ عنوان ڪرده اما فڪر ڪنم بايد دوباره اين پرونده باز بشہ ... پرونده رو ڪشيد سمت خودش ... و شروع بہ ورق زدن ڪرد ... - فڪر مےڪنے حادثہ نبوده؟ ... - اگہ حادثہ نبوده باشہ چے؟ ... جان پروياس ڪسے بوده ڪہ با همہ قوا جلوے اونها رو گرفتہ ... اگہ حادثہ، صحنہ سازے بوده باشہ ... و توے اون صحنہ سازے بہ جاے خودش، دخترش ڪشتہ شده باشہ چے؟ ... فڪر مےڪنم اين پرونده ارزشِ دوباره باز شدن رو داره ... پرونده رو بست و گذاشت روے ميز خودش ... - اينڪہ ارزش داره يا نہ رو من پيگيرے مےڪنم ... و تو همين الان، يہ راست برمےگردے بيمارستان ... با زبون خوش نرے بہ خاطر عدم ثبات عقلے و روانے ... و بہ جرم خودآزادے و اقدام بہ خودڪشے، بازداشتت مےڪنم ... رفت سمت میزش و ڪتش رو از روے پشتے صندليش برداشت ... ناخودآگاه خنده ام گرفت ... - قبل از اينڪہ من رو ببرے بيمارستان ... يہ جاے ديگہ هم هست ڪہ حتما بايد خودم برم ... دستم رو گذاشتم روے ميز ... و بہ زحمت از جا بلند شدم. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
‌🌷مهدی شناسی ۴۳۹🌷 🌹فَقَلبي لکم مسَلِّم🌹 🔹زیارت جامعه کبیره🔹 ❤️ﻗﻠﺐ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺤﺒﺖ‌ﻫﺎ ﻭ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﻳﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻣﻲ‌ﺷﻮﺩ. ❤️ﻗﻠﺐ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﺩﺭﺍﻛﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﻭ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ. ❤️ﻭﻗﺘﻲ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ «ﻓَﻘَﻠْﺒِﻲ ﻟَﻜُﻢْ ﻣُﺴَﻠِّﻢٌ » ﻫﺮ ﻛﺲ به امام زمانش ﻋﺮﺿﻪ ﻣﻲ‌ﺩﺍﺭﺩ، ﻣﻦ ﻛﺎﻧﻮﻥ ﺑﺎﻭﺭ ﻭ ﻣﻮﺿﻊ ﺍﺩﺭﺍﻛﻢ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺷﻤﺎ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻢ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺍﻋﻼ‌ﻡ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻢ، ﺍﻭﻻ‌ ﺷﻴﺌﻲ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪﻱ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻗﻠﺐ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺷﻤﺎ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻢ. ﺛﺎﻧﻴﺎ ، ﻗﻠﺒﻢ ﺭﺍ ﺗﺴﻠﻴﻢ ، کسی ﻣﻲ‌ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻫﺎﻱ ﻋﺎﻟﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺎﻥ اوﺳﺖ ﺗﺎ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ‌‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﺎﻱ ‌ﺩﻫد. ❤️ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ‌ﺗﺮﻳﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﻭﺟﻮﺩ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺩﻝ ﺍﻭﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﺴﻠیم امامش ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ ﺗﺎ ﻛﺎﻧﻮﻥ ﻣﺤﺒﺖ ﻭ ﻧﻮﺭ ﮔﺮﺩﺩ. ❤️ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺩﻝ ﺍﺯ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻥ ﻣﻲ‌ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺛﺒﺖ ﻭ ﺿﺒﻂ ﻣﻲ‌ﺷﻮﺩ ﻭ ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻣﻲ‌ﮔﺮﺩﺩ ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﻛﺴﻲ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ امام زمان ﺑﺴﭙﺎﺭﺩ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﻝ ﻣﻌﺎﺭﻑ ﻗﻴﻤﺘﻲ ﻭ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻲ‌ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﭘﺎﻳﺪﺍﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ. ❤️ﺣﻀﺮﺕ ﺗﻌﻠﻖ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺍﻣﻮﺭ ﻓﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺟﺎﻱ ﻧﻤﻲ‌ﺩﻫﻨﺪ، ﻫﺮ ﻛﺲ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﭘﺮ ﻣﺤﺒﺖ ایشان ﺑﻴﻨﺪﺍﺯﺩ ﺍﺯ ﺁﻓﺎﺕ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ.   ❤️ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ امامش ﺑﺮﻭﺩ ﺑﻪ ﺗﺒﻊ ﻫﻤﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ایشان ﻣﻲ‌ﺭﻭﺩ. ﺩﻝ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻧﻤﻲ‌ﻣﺎﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻛﻨﺪ ﺑﻠﻜﻪ ﺑﻪ ﻳﻜﺒﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩ ﺟﺴﻤﺎﻧﻲ ﺟﺪﺍ ﻣﻲ‌ﺷﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ امامش می رساند. ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﺣﺮﻛﺖ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﻣﻨﺒﻊ ﻧﻮﺭ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻧﻴﺎﺯﻱ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻧﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺍﻭ ﺭﻓﺖ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻼ‌ﻗﺎﺕ ﺑﺎ ﭘﺪﺭﺵ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻧﻤﻲ‌ﻣﺎﻧﺪ.   ❤️ﺩﻝ ﺑﺎ ﺗﺼﺮﻑ ﻭﻻ‌ﻳﻲ امام زمان علیه السلام ﭼﻨﺎﻥ ﻣﻲ‌ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻭ ﺑﻴﺰﺍﺭﻱ جستنش ﺟﻬﺖ ﻣﻲ‌ﻳﺎﺑﺪ. eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
‌‌⁉️چگونه حیا می تواند زمینه ساز ظهور شود⁉️ ✅بيازماييد اگر شخصي در برابر كار بد خجالت ميكشد، بدانيد نبوغي دارد. چون حيا با عقل هماهنگ است. از حياي او ميفهميم كه ميتواند عاقل خوبي باشد. ✅همان گونه كه از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل شده است كه جبرئيل بر حضرت آدم (عليه السلام) نازل شد و او را ميان عقل، حيا و دين مخيّر كرد، آن حضرت عقل را برگزيد؛ دين و حيا گفتند ما مأموريم هر جا كه عقل هست ما هم باشيم. ✅گاهي انسان احساس تنهايي ميكند چون با كسي نيست.در اين حال از ارتكاب گناه پروايي ندارد؛ زيرا كسي او را نمي بيند تا خجالت بكشد ولي بررسي مي‌كند و مي‌بيند كه در حقيقت تنها نيست، «كرام كاتبين» فرشتگان، انبيا و اوليا و از همه بالاتر، ذات اقدس اِله بر همگان آگاه است، آنگاه خجالت ميكشد. ✅اگر انسان در مشهد، مرئي و منظر اين همه ذوات نوراني باشد و احساس شرم نكند، معلوم ميشود يا وجود آنها را باور نكرده و يا باور را جدّي نگرفته است. ✅ اما اگر انسان اين راهها را طي كند، بر هواي خود امير است؛ وقتي بر هواي خود امير بود، سياستمدار خوبي در حوزه نفس خود است و وقتي در حوزه نفس خود سياستمدار خوبي بود، ميتواند امير، فرمانروا و سياستمدار ديگران نيز باشد و جامعه اسلامي را جامعه برينِ عقلي كند و به دست صاحب اصليش ولي عصر امام زمان (ارواحنا فداه) بسپارد. ✍آیت‌الله‌جوادی‌آملی 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
◀️ وقتی انسان یک مهمان در خانه دارد چقدر اعمال او راست و بهتر می‌شود؟! ◀️انسان وقتی حس کند در خانه تنهاست هر عملی ممکن است از او سر بزند ولی وقتی مهمان آمد، خودش را نگه می‌دارد، حتّی داد نمی‌زند. ◀️اگر با خانمش دعوایش بشود خودش را کنترل می‌کند، خیلی کارها را نمی‌کند، سر بچّه‌اش داد نمی‌زند، هر کاری نمی‌کند، می‌گوید زشت است. ◀️این احساس که شخصی در خانه‌ی ما ناظر اعمال ماست، ترمزی به انسان می‌زند که خیلی از اعمال او را تحت الشّعاع قرار می‌دهد لذا هر کاری را انجام نمی‌دهد. ◀️حالا هرچه شخصیّتِ شخص مهمان بالاتر برود، ادب، توجّه و کنترل انسان بیشتر می‌شود. ◀️روحیه ی انتظار، آن حالتی است که انسان هر لحظه خودش را با امام زمانش ببیند، با امام زمانش زندگی کند و حدّاقل خودش را تحت نظارت امام زمان ارواحنافداه ببیند. ✍استاد زعفری زاده 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
4_5875506181367139501.mp3
12.06M
یاعلی ابن موسی الرضا علیه السلام اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَاالْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
﷽❣ ❣﷽ 📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ... 🌱سلام بر گوشه‌ی روشن قبایت که آسمان را بر ما زمینگیران دوری‌ات می‌تکاند. سلام بر تو و بر ریسمان مهربان دستانت که تنها راه نزول ملکوت آسمان‌ها بر برهوت غفلت زمین‌اند... 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610. 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
💙 :) 🌱 افتخار دردناڪ در رو باز ڪرد ... بعد از ماه ها ڪہ از قتل پسرش مےگذشت ... و تجربہ روزهايے سخت و بےجواب ... دوباره داشت، من رو پشت در خونہ شون مےديد ... - ڪارآگاه منديپ؟! ... چےشده اومديد اینجا؟ ... لبخند خاصے صورتم رو پر ڪرد ... - قاتل پسرتون رو پيدا ڪرديم آقاے تادئو ... اشڪ توے چشم هاش جمع شد ... پاهاش يہ لحظہ شل شد و دستش رو گذاشت روے چارچوب در ... نمےدونست بايد بخنده و شاد باشہ ... يا دوباره بہ خاطر درد از دست دادن پسرش سوگوارے ڪنہ ... - بفرماييد داخل ... بيايد تو ... با سرعت رفت و همسرش رو صدا زد ... و من بدن بےحالم رو روے مبل رها ڪردم ... - ڪے بود ڪارآگاه؟ ... ڪے پسر ما رو ڪشتہ؟ ... بہ خاطر چے؟ ... مارتا تادئو ... زن پر دردے ڪہ بهش قول داده بودم تمام تلاشم رو انجام ميدم ... و حالا با افتخار مقابلش نشستہ بودم ... هر چند براے پذيرش اين افتخار دردناڪ، هنوز زود بود ... - تمام حرف هايے ڪہ قبلا در مورد علت قتل ڪريس ... و اينڪہ زندگے گذشتہ اش، زندگے آينده اش رو نابود ڪرده ... يا اينڪہ اون دوباره بہ همون زندگے قبل برگشتہ ... اشتباه بود... ڪريس، نوجوان شجاعے بود ڪہ جانش رو براے ڪمڪ و حفظ زندگے ديگران از دست داد ... اون چيزهايے رو فهميده بود ڪہ مےتونست مثل خيلےها بهشون بےتوجہ باشہ و فقط بہ خودش فڪر ڪنہ ... بہ موفقيت خودش ... بہ آينده خودش ... بہ زندگے خودش ... اما اون شجاعانہ ترين تصميم رو گرفت ... با وجود سن ڪمے ڪہ داشت نتونست چشمش رو بہ روے اطرافيانش ببنده ... و تا آخرين لحظہ براے نجات اونها و حمايت از انسان هايے ڪہ دوست شون داشت مبارزه ڪرد ... و اين ڪاریہ ڪہ من مےخوام بڪنم ... نمےخوام اجازه بدم تلاش و فداڪارے اون بےثمر بمونہ ... الان اگہ چيز بيشترے بهتون بگم ... ممڪنہ همہ چيز رو بہ خطر بندازم ... حتے جان شما رو ... اما مےتونم بگم ... همون طور ڪہ بہ قول دفعہ قبلم عمل ڪردم ... اين بار همہ تمام تلاشم رو مےڪنم تا خون پسرتون پايمال نشہ ... فقط تمام حرف هاے امشب بايد ڪاملا مثل يہ راز باقے بمونہ ... رازے ڪہ تا من نگفتم ... هرگز از اين اتاق خارج نميشہ ... از منزل اونها ڪہ خارج شديم ... هر دو ساڪت بوديم ... من از شدت درد ... و اون ... پاے ماشين ڪہ رسيدم ... سرماے عجيبے وجودم رو فرا گرفت ... نفسم سنگين و سخت شده بود ... اوبران در و باز ڪرد و نشست پشت فرمون ... دستم رو بردم سمت دستگيره در ... ڪہ ... حس ڪردم چيزے توے بدنم پاره شد و پام خالے ڪرد ... افتادم روے زمين ... سريع پياده شد و دويد سمتم ... در ماشين رو باز ڪرد ... زیر بغلم رو گرفت و من رو نشوند روے صندلي ... اون تمام راه رو با سرعت مےرفت ... اما سرعت من در از حال رفتن ... خيلے بيشتر از رانندگے اون بود ... 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
10.mp3
17.91M
فایل صوتی (0⃣1⃣) 💐✨ گفتن از دیدارها، گفتن از دیدار امامی است که گاهی برای جویندگان راستین، چهره عیان می‌کند و قلب‌های زنگار گرفته را جلا می‌دهد . . . 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🍃دختر اگر یتیم شود پیر می شود 🍃از زندگی بدون پدر سیر می شود 🍃هم سن و سال ها همه او رانشان دهند 🍃دل نازک است دختر ودلگیر می شود 🌺 وداع فرزند شهید مختار مومنی ➥ @shohada_vamahdawiat
سیمای خانواده در آخرالزمان (2) 🔊🌸 استاد مرتضی آقا تهرانی ◀️ نسل رسانه دجّال آخرالزمان و ساحره قرن بیست و یک، با تک چشم جادویی اش، همه را سحر میکند. جام جهان نمایی که هر ثانیه، با هزاران رنگ و طرح و صدا، سر آدمی را گرم می کند. بچه ها، با صدای او از خواب بیدار می شوند و پای حرف هایش می خوابند. مادرها، موقع دیدن فیلم محبوبشان، دیگر حوصله بچه و سر وصدایش را ندارند. مردها با فوتبال هایش قرار ز کف می دهند و هیچ کس را نمی شناسند. تلویزیون، تیشه ای شده بر ریشه درخت رابطه بین اعضای خانوده؛ تیشه ای نامرئی، که ریشه های درخت رابطه و عاطفه را در کانون خانواده یکی یکی قطع می کند. شاید آن دجّال وعده داده شده آخرالزمان را که یک چشم دارد و موهای بسیار و از هر مو آهنگی تولید می کند تا مردم را از خداوند دور نماید، بتوان بر همین رسانه های کنونی تطبیق داد که ابزار گسترش بندگان شیطان شده اند و مردمان را از آسمان دور می سازند و با انواع لذایذ دنیوی جذب می کنند... . ... حال پرسش اساسی این است که در عصر پر ترافیک تکنولوژی و موج های الکترونی، چه کسی صلاحیت بیش تری برای تربیت و رشد فرزندان ما را دارد؟ اعضای پر مهر و محبت خانواده، یا مهره های بی جان و رنگارنگ در چشم جادویی دجّال؟! 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
♨️کدام شیعه منتظرِ امام زمان است؟! 🔸منتظرانِ علیه السلام شیعیانی هستند که در رعایت اخلاق و آداب و حدود الهی کوتاهی ندارند و گفتار معصومین علیهم السلام چراغ راهشان است. 🔸امام صادق علیه السّلام میفرمایند: ای گروه شیعه! زینت ما باشید نه باعث ملامت و سرزنش ما، با مردم نیکو سخن بگویید، و زبانتان را حفظ کنید و آن را از زیاده روی و زشت گویی بازدارید.(۱). 📌و اینک این ماییم و این گفتار امام ششم. یک روز در برخوردهایمان با مردم صدای خود را ضبط کنیم و بعد خودمان گوش دهیم ببینیم نحوه صحبتمان با مردم چگونه بوده است؟! عمل به این کلام نورانی جامعه را برای ظهور آماده می کند.غافل نباشیم…. 📚۱) امالی صدوق، ص ۳۲۷، ح۱۷؛ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🔆خاطره‌ای از شهید فریدون کریمی 🍃✨تقریباً دو روز بود که هیچ آب و غذایی به من نرسیده بود، هر چی با کد و رمز اعلام می‌کردم فایده‌ای نداشت، ما تو خط بودیم، چند تا از دوستانم شهید شده بودند و مجروح، آتش جنگ دشمن هم خیلی سنگین بود، کسی اجازه تردد به خط را نداشت، الا در مواقع ضروری مثلاً برای بردن مجروح و انتقال مهمات، دیگر نتوانستم تحمل کنم و پشت بیسیم بی‌رمز و به زبان مازندرانی گفتم: از گشنگی و تشنگی بَمِردِمِه، کسی دَنیِه مِه وِسِه آذوقه بیاره؟ 🍃شهید غلام فضلی این دلاور و چشم و دیده‌بان باتجربه بهشهری با اینکه مشغله زیادی داشت از پشت بیسیم متوجه سن و سال کم من شد و با آن وضعیت برایم آب، بیسکوئیت و آبمیوه با کلی وسایل خوراکی آورد، از شدت صدای مهیب مهمات جنگی، متوجه اطرافم نشدم به خودم آمدم دیدم یکی مرا صدامی‌زند. یک جیپ جلوی سنگرم بود، وسایل را ریخت توی سنگرم، برنج را داد دستم و به شوخی به زبان مازندارنی گفت: 🍃بَییر، وِشنامِه وِشنامِه! اینم غذا، اَمه آبرو رِه بَوِردی. باورم نمی‌شد، وقتی جیپ را دیدم، تمام بدنه ماشین، سوراخ سوراخ شده بود، از چادر جیپ فقط تکه پارچه‌ای مانده بود، هر چی اصرار کردم صبر کن کمی خط آرام شود، بعد برو، قبول نکرد و برگشت و رفت سر پست. 🍃شهید غلام فضلی به‌علت جراحات جنگ و خیلی غریبانه و مظلومانه بعد از مدت کوتاهی بعد از جنگ به درجه والای شهادت نائل شد. ✨یاد و خاطره شهید فضلی و همه دیده‌بانان لشکر ویژه ۲۵ کربلا و شهدای گرانقدر ادوات گرامی باد.✨   🇮🇷 @shohada_vamahdawiat