#آرزوی_سوم
#صفحه_هجدهم
پيامبر مثل همه مردم مشغول كار است. او كلنگ مى زند و على(ع) خاك ها را از خندق بيرون مى برد.
جابر از خندق پايين مى آيد:
ــ اى رسول خدا! جانم به فداى شما باد. من از شما درخواستى داشتم.
ــ چه درخواستى اى جابر؟
ــ امروز در خانه غذايى تهيّه كرده ايم. گوسفند كوچكى داشتم آن را ذبح كرده ايم. از شما مى خواهم كه همراه با چند نفر از يارانتان به خانه ام بياييد و از آن غذا ميل كنيد. آيا دعوتم را قبول مى كنيد؟
ــ دست شما درد نكند. ما به خانه تو مى آييم.
جابر خيلى خوشحال مى شود. پيامبر دست خود را دراز مى كند و دست جابر را در دست مى گيرد و به سوى ياران خود مى رود و با صداى بلند مى گويد: "اى ياران من! امروز براى غذا به خانه جابر دعوت شده ايم. همگى با هم به خانه جابر مى رويم، به همه خبر بدهيد".
همه خوشحال مى شوند، خيلى از آنها مدّتى است كه غذا نخورده اند، آنها رو به جابر مى كنند و مى گويند: چه غذايى براى ما آماده كرده اى؟ او در پاسخ نمى داند چه بگويد. آرام مى گويد: آب گوشت با گوشت تازه!
به به! همه كلنگ ها و بيل ها را رها مى كنند و به بالاى خندق مى آيند تا همراه پيامبر به خانه جابر بروند.
سر و صدا بلند است، همه به هم خبر مى دهند، كسانى كه در آن طرف خندق هستند بى خبر نمانند: اى مردم! همه ما امروز در خانه جابر مهمان هستيم! زود باشيد! بشتابيد! دعوت عمومى جابر را اجابت كنيد.
جابر نگاه مى كند، حدود هفتصد نفر همراه پيامبر مى آيند، او از پيامبر اجازه مى گيرد تا سريع تر به خانه برود.
ديدى كه چه شد؟ آبروى من رفت! خدايا! خودت رحم كن!
جابر سراسيمه وارد خانه مى شود، همسرش نگاهى به او مى كند:
ــ چه شده؟ چرا اين قدر پريشان و مضطرب هستى؟
ــ مى خواستى چه بشود؟ همه مردم شهر به خانه ما مى آيند. الان است كه آبروى من پيش همه مردم برود. خدايا! من چه كنم؟
ــ جابر! با تو هستم. آيا تو همه آنها را دعوت كردى؟
ــ نه.
ــ پس چه كسى همه مردم را براى ناهار دعوت كرد.
ــ پيامبر.
ــ آيا تو به پيامبر گفتى كه غذا براى همه آماده كرده اى؟
ــ اى زن! چه حرف هايى مى زنى! چگونه ممكن است كه من چنين بى عقلى كرده باشم! مى دانى هفتصد نفر، چند ديگ بزرگ غذا مى خواهند، ما كه يك ديگ كوچك غذا، بيشتر نداريم.
ــ جابر! درست بگو بدانم به پيامبر چه گفتى؟
ــ وقتى پيامبر با على(ع) كنار هم بودند نزدش رفتم و ماجرا را گفتم. گفتم كه شما همراه با چند نفر از يارانتان به خانه ما بياييد. گفتم يك برّه اى را ذبح كرده ايم و...
ــ جابر! پس چرا نگران هستى. بگذار همه مردم دنيا به خانه ما بيايند. آنها مهمان پيامبر هستند، او خود مى داند چگونه از آنها پذيرايى كند. او از من و تو داناتر است.
اين سخن همسر جابر، مثل آبى كه روى آتش مى ريزند، قلب جابر را آرام مى كند. او ديگر هيچ نمى گويد. به سمت در خانه مى رود و منتظر پيامبر مى ماند. فقط زير لب آرام مى گويد: خدايا! تو را شكر مى كنم كه به من همسرى اين چنين با معرفت و فهميده داده اى!
پيامبر سلام مى كند و وارد خانه مى شود و كنار تنور مى رود. او نگاهى به ديگ كوچك غذا مى كند و زير لب دعا مى خواند. او رو به جابر مى كند و مى گويد: اكنون مهمانان خود را ده نفر، ده نفر به درون خانه دعوت كن. وقتى ده نفر اوّل غذاى خود را خوردند، ده نفر ديگر را دعوت كن.
آرى! خانه جابر خيلى كوچك است و گنجايش بيش از ده نفر را ندارد. اكنون او به همسر جابر مى گويد: برايم كاسه اى بزرگ بياوريد. پيامبر كاسه را مى گيرد و مقدارى نان را با دست خودش خورد مى كند و داخل كاسه مى ريزد بعد مقدارى هم آب گوشت و گوشت روى نان ها مى ريزد و كاسه را به دست جابر مى دهد تا براى مهمانان ببرد. مهمانان شروع به خوردن مى كنند، چه غذاى خوشمزه اى! تا به حال چنين آب گوشتى نخورده بوديم.
ساعتى مى گذرد، جابر گروه هاى ده نفرى را اطعام مى كند، همه از اين غذا تعريف مى كنند. خوشا به حال تو اى جابر! كاش همسر ما هم هنر آشپزى همسر تو را مى داشت!
ساعتى ديگر همه مهمانان غذا خورده اند و به سوى خندق رفته اند تا كار خود را ادامه بدهند.
پيامبر براى جابر و همسرش غذا مى ريزد و به دست جابر مى دهد، وقتى جابر غذا را مى خورد تازه مى فهمد كه حق با مردم بود كه اين قدر از اين غذا تعريف مى كردند.
اكنون كه همه سير شده اند پيامبر براى خودش مقدارى غذا در ظرف مى ريزد و چند لقمه مى خورد و سپس دست هايش را به شكر و سپاس رو به آسمان مى گيرد.
پيامبر از جا برمى خيزد و با جابر خداحافظى مى كند و از منزل بيرون مى رود. اكنون جابر به سراغ ديگ غذا مى رود، مى بيند كه اصلاً ذره اى از آن كم نشده است! به راستى چه شده است! او متحيّر مى شود، نمى داند چه بگويد كه صداى همسرش به گوشش مى رسد: جابر! اين يك معجزه است!
#آرزوی_سوم
#علی_شناسی
#کانال_شهداء_ومهدویت
❣❣☂️☂️
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e5
✍حضرت امام صادق عليه السلام:
پدرم مرا به سه چيز ادب آموخت و از سه چيز نهی فرمود. سه نكته ادب اين بود كه فرمود:
فرزندم! هركس با دوست بد بنشيند سالم نمى ماند ، و هر كس گفتارش را كنترل نكند پشيمان مى شود ، و هر كس به جايگاه هاى بد وارد شود مورد بدگمانى قرار مى گيرد . و آن سه چيز كه مرا از آن نهى فرمود: دوستى با كسى كه چشم ديدن نعمت كسى را ندارد ،️ و با كسى كه از مصيبت ديگران شاد مى شود ، و دوستی با سخن چين .
📚 تحف العقول ، ص 376 .
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠 @shohada_vamahdawiat
شاید آن روز که سهراب نوشت: تا شقایق هست زندگی باید کرد.
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت.
باید این طور نوشت: چه شقایق باشد، چه گل پیچک و یاس، جای یک گل خالیست،
تا نیاید مهدی، زندگی دشوار است.....
❤️❤️❤️❤️❤️🍃🍃🍃🍃🍃
@shohada_vamahdawiat
✨﷽✨
✍ پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم میکرد.از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد:
🤲 ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای. پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!
پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است! پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود...
نتيجه گيري مولانا از بيان اين حكايت:
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
🌹🌹🌹🍃🍃🍃
@shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تا حالا پیشنهاد رشوه بهت دادن؟؟
@shohada_vamahdawiat
🌷مهدی شناسی ۸۱🌷
🔷اسامی امام زمان عج الله فرجه🔷
🌹نور🌹
◀️قسمت دوم
🍃در دعايي خطاب به امام زمان (عج الله فرجه) عرض مي كنيم « فان ادركت يامولاي ايامك الزاهرة...»«مولاي من اگر دوران نوراني ات را درك كنم... »
🍃پس معلوم است انسان وقتي در زندگي با امام زمان (عج الله فرجه) باشد ديگر تاريك و ظلماني نيست زيرا در نور، در روز حركت مي كند.
🍃در زيارت روز جمعه به حضرت مي گوييم «السلام عليك يا نور الله في ظلمات الارض » سلام بر تو اي نور خدا در ظلمت زمين.
🍃با تامل در اين عبارت در مي يابيم ارتباط با نور خدا در زمين براي انسان رهاوردهاي ارزشمندي به دنبال دارد.
🍃وقتي انسان در پرتو نور ولايت زندگي مي كند، حركتش در نور است، پس از سرگرداني و حيرت به دور مي ماند. چرا كه در مسير تاريك و ظلماني پيش رفتن است كه فرد را دچار حيرت، فراق و دوري مي كند.
🍃در مراحل زندگي انسان دائما به سوي رشد و كمال سير مي كند و از ظلمت جهالت و آلودگي معصيت جدا مي شود.
🍃انسان به درجه عشاق مي رسد گوئي به مانند پروانه عاشقي است كه به دور نور ولايت طواف مي كند، بنفسي انت " جانم فدايت " مي گويد و پرو بالش در اين عشقبازي مي سوزد ، گويي در نور ولايت به فنا ميرسد.
🍃وقتي نور ولايت بر وجودي تابندگي داشته باشد، ديگر آن فرد اهل ظلم نيست. زيرا «ظلم» و «ظلمت» از يك ريشهاند، و ظلم ، تاريكي و كدورت دنيا پرستي را به دنبال دارد.
🍃در زيارت حضرت ميخوانيم:« تُنِيرَ بِعَدْلِهِ ظُلَمَ الْجَوْرِ وَ تُطْفِئَ بِهِ نِيرَانَ الْكُفْر» ، خدايا بانور عدل مهدي(عج) ظلمات جور وستم را مرتفع ميسازي، و آتش كفر را خاموش ميكني»
🍃از مصاديق كفر _كه خود امري ظلماني است_ ناسپاسي هاست. چرا كه خداوند در قرآن كريم،گاهي «كفر» را مقابل «ايمان» قرار داده و گاهي در برابر« شكر»:« لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيد» ، «اگر شكر كنيد نعمتها را بر شما زياد ميكنم، و اگر كفر ورزيد عذاب من شديد است.»
🍃انساني كه از امام زمانش دور بيفتد، آتش كفر «نعمت» سراسر وجودش را فرا ميگيرد، كه به تدريج به كفران نسبت به «منعم» منجر ميشود.
🍃وقتي با عنوان«السّلام عليك يا نور الله في ظلمات الارض» به حضرت عرض ارادت ميكنيم، تلويحاً از امام(ع) تقاضا مي كنيم تا بر وجودهاي ناشكر و ناسپاسي كه ظلمت كفر آنها را احاطه كرده، تابش خاصي داشته باشند. تا بتوانيم در پرتو اين نور، چشمان زيبا نگر داشته باشيم و يكايك نعمات خداوندي را در زندگی بيابيم.
🍃جنبهي ديگر ظلم، غفلت از بندگي خدا و توجه به غير از اوست، كه در صورت ظالم به خود شده و خويشتن را به ظلمت نفس مبتلا ميكنيم.
🍃وقتي به جلوهي نور خداوند_وجود مقدس بقية الله_ عرض سلام ميكنيم، خواستار رفع اين ظلمتها از مملكت وجودي خود هستيم . گويي از ايشان طلب ميكنيم ياريمان كنند تا نه ظالم به خدا باشيم، نه به خود و نه به خلق.
🍃اكنون که در زمان غيبت به سر ميبريم، هماي عرش پيماي وجود مبارك حضرت به سرمان سايه افكنده است، و ما سراپا نياز ، طالب كسب نور از وجود فياض او هستیم.
#مهدی_شناسی
#قسمت_81
#اسامی_امام
#نور
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
اے بهاری ترین آینه هستی
یوسف کنعانی من، سلام
آقاجانم...
بیا و اذان عشق بخوان
تا جهان سراسر مسلمان شود
بیا و «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ....» را فریاد کن ...
چشم انتظار ماندهام ؛
من سر خوشم از لذت این چشم بہ راهی
و چشم انتظار میمانم ...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#صبحتون_مهدوے✋
➥ @shohada_vamahdawiat
🌷مهدی شناسی ۸۲🌷
🔷اسامی امام زمان عج الله فرجه🔷
🌹مدار الدَّهر🌹
🌱در دعاي شب نيمه شعبان از امام زمان (علیه السلام) با عنوان « مدار الدّهر» ياد شده است.
🌱 براي وقت، سه واحد زماني وجود دارد: زمان ، دهر ، سرمد.
🌱آيت الله شيخ مجتبي قزويني در رسالهاي پيرامون زمان بيان ميكنند: « از هنگامي كه زمين و خورشيد خلق شد، واحد «زمان » احداث شده است. «دهر» آن روزگاري است كه نه زميني بوده است و نه خورشيدي ، «سرمد» هم يك واحد زماني است كه مربوط به خداي سبحان مي باشد،نه مخلوقات.زيرا هيچ مخلوقي سرمدي نيست و تنها خداوند ، سرمدي و هميشگي است.
🌱«مدار الدهر» يعني در روزگاري كه زمين و خورشيد و موجودي خلق نشده بود، محور خلقت بر مركزيت وجود مبارك امام زمان عج الله فرجه در گردش بود.
#مهدی_شناسی
#قسمت_82
#اسامی_امام
#مدار_الدهر
🍃🌸🌸🌸🌸🍃
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
💢فرمانده مردمی
🔹پدرم بیشتر مال مردم بود تا مال ما ، همیشه با مادرم تنها بودیم ، درسته مادرم سعی می کرد ، جای خالی پدرم رو پر کنه ولی هر کس جای خودش رو داره ، اما هیچوقت سرزنشش نمی کنم ، چون پدری بود که هم وجودش برای ما افتخار بود هم رفتنش ، سرمون بالاست ، پدرمون شهیده.
🔹شهید مدافع وطن #کوچک_ابول_زاده فرمانده گروهان ترگه ور در هنگ مرزی ارومیه چهاردهم اردیبهشت ۸۸ حین خنثی سازی موادمنفجره کارگذاشته شده توسط گروهک پژاک به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
➥ @shohadanaja
➥ @shohada_vamahdawiat