eitaa logo
شهدا و ایثارگران صفادشت
201 دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
5 فایل
این کانال بمنظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا، و تجلیل از ایثارگران به ویژه خانواده محترم و معزز شهدا تشکیل شده است. آدرس کانال در تلگرام https://t.me/shohadasafadasht ارتباط با ادمین: @shohadayad72
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🇮🇷❤️🇮🇷🌹 ✍️ راوی: پدر شهید عزیز رسول خلیلی من در زمان جنگ مدام در منطقه بودم و پس از که جنگ تمام شد آن موقع مرسوم نبود و ما هر سال با گردان خودمان می‌رفتیم بازدید جبهه . یک مقری داریم بنام در فکه، اولین سالی که را منطقه بردم، سال اول راهنمایی بود. به رسول قبرهایی را نشان دادم و گفتم که شب ها می‌آمدند در این قبرها راز و نیاز می‌کردند و نماز شب می‌خواندند و برای هر کس که شهید می‌شد ما یک قبر سمبلیک درست می‌کردیم، خلاصه رسول را توجیه کردم. من و مادرش برای به طرف خرابه های رفتیم و رسول هم با بچه های هم سنش مشغول گشت و گزار در اطراف مقر الوارثین شد.... نماز که تمام شد اکثر بچه های هم سن و سالش اطراف حسینیه بودند و از رسول خبری نبود ... من و مادرش نگران شدیم و با هم دور تا دور رو وارسی کردیم. تا اینکه منظره ای من رو در جا میخکوب کرد... دیدم نوجوانی به حال سجده داخل یکی از قبرها چفیه روی سر کشیده و مشغول مناجاته... ... به حال سجده افتاده و چفیه به سر کشیده ... من و مادرش حالش رو به هم نزدیم فقط من در اون حال یک عکس از رسول گرفتم ... کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌹 راوی: من مدام در زمان جنگ در منطقه بودم و پس از جنگ تمام شد آن موقع مرسوم نبود و ما هرسال با گردان خودمان می‌رفتیم بازدید جبهه . یک مقری داریم بنام در فکه، اولین سالی که را منطقه بردم، سال اول راهنمایی بود. به رسول قبرهایی را نشان دادم و گفتم که شب ها می‌آمدند در این قبرها راز و نیاز می‌کردند و نماز شب می‌خواندند و برای هر شهیدی هم که شهید می‌شد ما یک قبر سمبلیک درست می‌کردیم، خلاصه رسول را توجیه کردم. من و مادرش برای به طرف خرابه های رفتیم و رسول هم با بچه های هم سنش مشغول گشت و گزار در اطراف مقر الوارثین شد.... نماز که تموم شد اکثر بچه های هم سن وسالش اطراف حسینیه بودند و از رسول خبری نبود ... من و مادرش نگران شدیم و با هم دور تا دور رو وارسی کردیم تا اینکه منظره ای من رو در جا میخکوب کرد... دیدم نوجوانی به حال سجده داخل یکی از قبرها چفیه روی سر کشیده ومشغول مناجاته... ... به حال سجده افتاده و چفیه به سر کشیده ... من و مادرش حالش رو به هم نزدیم فقط من در اون حال یک عکس از رسول گرفتم ... 🌹 کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
4 دیماه 1365 راوی: ماموریت که به گردان ها مامور می‌شدند علاوه بر . ماموریت انفجار در طول مسیر عبور گردان ها رو هم داشتند. به جهت اینکه ماموریت (ع) عبور از حد ثارالله و حمله به بود باید از منطقه‌ای رد می‌شدند که نخلستان‌های پر حجم و آبراه های عریض و طویل وجود داشت و تدبیر شده بود که برای سریع رد شدن نیروها، با انفجار نخل ها پلی رو آبراه ها قرار بگیرد و قبل از اینکه دشمن خودش رو پیدا کند به او حمله کنیم. تیم‌های مامور شده به گردانها رو حمل می‌کردند که داخل آن با پودرآذر پر شده بود و در موقع نیاز باید مواد رو دور نخل می بستند و منفجر می کردند. برای عملیات کربلای۴ آمادگی خوبی کسب کرده بودند و از همه جهت توجیه شده بودند. قبل از مامور شدن تیم های تخریب به گردان ها فرمانده تخریب لشکر 10 همه مسوول تیم‌ها رو در زیر پل "هفتی هشتی" جمع کرد و آخرین مطالب رو یادآوری نمود و روی که روی زمین پهن بود نقطه‌ای را توی عراق نشون داد. ظاهر منبع آب بود و فرمود فردا صبح اونهایی که زنده و سالم موندن در این نقطه همدیگه رو می‌بینیم و تعهد شرعی از بچه ها گرفت که بعد از انجام ماموریت واگذار شده دنبال درگیری با دشمن نروند و در محل مورد نظر حضور پیدا کنند. کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌺🌹 تخریبچی لشگر10 ✍️✍️✍️ راوی: اون اهل شهریار بود و معلم آموزش و پرورش. متاهل هم بود. دوتا فرزند داشت روزنانه هم بود همیشه یه ساک کوچولو دنبالش بود که توش یه دفترچه چهل برگ کاهی و یک عدد دوربین 135 میلمتری بود که روش برچسب موسسه کیهان خورده بود. عکس هم که می‌گرفت سیاه سفید بود هرکجا می‌رفتیم آخر روز می‌نشست و خاطراتش رو می‌نوشت. مثل خیلی تند و خرچنگ قورباغه می‌نوشت که حتی بعد از نوشتن، خط خودش رو به سختی می‌خوند. سال 67 داشت تحویل می‌شد و ما داشتیم از منطقه وارد عراق می‌شدیم که کنار آبشاری ساکش رو باز کرد و دفترچه کاهیش رو درآورد و شروع کرد تند تند نوشتن. "الان وارد بیاره عراق شدیم و کنار آبشاری توقف کردیم تا هم ناهار بخوریم و هم دعای سال تحویل رو بخونیم". گفتم برادر بگذار غروب می‌نوسی. گفت معلوم نیست تا غروب باشیم.. آخه توی مسیر که میومدیم وارد خاک عراق بشیم یه چوپان با گوسفنداش وارد کنار جاده شده بودن و گوسفندان روی مین های رفته بودند وتکه های بدنشون در اطراف جاده پراکنده بود. منظره عجیبی بود و عجیب به هم ریخت. چند روز به مونده بود که دیدم اخم هاش تو همه.. گفتم برادر چی شده. مگه کشتی هات غرق شده. با عصبانیت گفت: دوربینم توی ساک نیست. گفتم شاید اشتباهی جابجا شده. گفت: برای بیت المال بود از این عصبانیم که در نگهداریش سهل انگاری کردم. گفتم ان‌شاءالله پیدا میشه. مواظب دفترچه‌ات باش. روز 11فروردین 67 یه تعداد برای مین گذاری مقابل دشمن وارد شدند. و ایشون هم همراهشون بود. اونجا هم دنبال خبر و گزارش بود و خیلی از مسائلی که برای ما عادی بود و از کنارش بی توجه رد می‌شدیم اون به دقت بررسی می‌کرد. دشمن از صبح علی الطلوع آتش سنگینی برای پس گرفتن مواضعش از ما می‌ریخت و همه رو کلافه کرده بود به طوریکه جرات خارج شدن از سنگر رو نداشتیم. احتمال تلفات بالا بود و فرمانده‌هان تصمیم گرفتند بچه های تخریب عقب بیان ودر یک فرصت دیگه ماموریتشون رو انجام بدهند. تازه به مقر عقبه اومده بودند. وقت ظهر بود که هواپیماهای دشمن سر و کله شون پیدا شد. برای بمباران عقبه واحدها و گردان‌ها اومده بودند که یه هم نصیب چادرهای لشکر10سیدالشهداء(ع) شد و و شهید دوم خانواده طحانی پرکشید. بعد از شهادت علی‌اکبر نه دوربین پیدا شد و نه دفترچه های چهل‌برگ که گزارش ها و خاطراتش رو نوشته بود. هرکسی از اون دفترچه و دوربین خبر داره به ما اطلاع بده. . کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
4 دیماه 1365 راوی: ماموریت که به گردان ها مامور می‌شدند علاوه بر . ماموریت انفجار در طول مسیر عبور گردان ها رو هم داشتند. به جهت اینکه ماموریت (ع) عبور از حد ثارالله و حمله به بود باید از منطقه‌ای رد می‌شدند که نخلستان‌های پر حجم و آبراه های عریض و طویل وجود داشت و تدبیر شده بود که برای سریع رد شدن نیروها، با انفجار نخل ها پلی رو آبراه ها قرار بگیرد و قبل از اینکه دشمن خودش رو پیدا کند به او حمله کنیم. تیم‌های مامور شده به گردانها رو حمل می‌کردند که داخل آن با پودرآذر پر شده بود و در موقع نیاز باید مواد رو دور نخل می بستند و منفجر می کردند. برای عملیات کربلای۴ آمادگی خوبی کسب کرده بودند و از همه جهت توجیه شده بودند. قبل از مامور شدن تیم های تخریب به گردان ها فرمانده تخریب لشکر 10 همه مسوول تیم‌ها رو در زیر پل "هفتی هشتی" جمع کرد و آخرین مطالب رو یادآوری نمود و روی که روی زمین پهن بود نقطه‌ای را توی عراق نشون داد. ظاهر منبع آب بود و فرمود فردا صبح اونهایی که زنده و سالم موندن در این نقطه همدیگه رو می‌بینیم و تعهد شرعی از بچه ها گرفت که بعد از انجام ماموریت واگذار شده دنبال درگیری با دشمن نروند و در محل مورد نظر حضور پیدا کنند. کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht