eitaa logo
شهدا و ایثارگران صفادشت
217 دنبال‌کننده
21.8هزار عکس
4.9هزار ویدیو
9 فایل
این کانال بمنظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا، و تجلیل از ایثارگران به ویژه خانواده محترم و معزز شهدا تشکیل شده است. آدرس کانال در تلگرام https://t.me/shohadasafadasht ارتباط با ادمین: @shohadayad72
مشاهده در ایتا
دانلود
هرکسی که خداوند خیرش را بخواهد، محبت و شوق را در دل او می‌اندازد . کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌴🏴🍀🏴🍀🏴🌴 این محرم را زنده نگه دارید ، ما هر چه داریم از این محرم است . کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌴🕊🌹🏴🌹🕊🌴 اولين شرط لازم براي از اسلام، اعتقاد داشتن به است. هيچ كس نمي‌تواند از اسلام كند در حالي كه ايمان و يقين به نداشته باشد . اگر امروز ما در صحنه‌هاي پيكار مي‌رزميم و اگر امروز ما انقلابمان هستيم و اگر امروز خون هستيم و اگر مشيت الهي بر اين قرار گرفته كه به دست شما رزمندگان و ملت ايران ، اسلام در جهان پياده شود و زمينه ظهور حضرت فراهم گردد ، به واسطه عشق ، علاقه و محبت به است . من تكليف مي‌كنم شما « رزمندگان » را به وظيفه عمل كردن و زندگي كردن . شادی روح و کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌴🏴🍀🏴🍀🏴🌴 مساله کربلا، که خودش در راس مسائل سیاسی هست، باید زنده بماند. کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 همسرم محمدعلی هر بار که مسجد و هیئت می رفت، علی اکبر را هم با خودش می برد. علی اکبر عاشق مداحی و روضه شده بود و استعداد خوبی هم داشت. هر وقت از مجلس روضه برمی گشت، خواهرانش را جمع می کرد. او مداحی می کرد و آنها سینه می زدند. نوجوان هم که بود، زیارت عاشورای امام زاده را می خواند و مداح محرم روستا بود. راوی: کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 حکایت پیکر دو با پلاک های ۵۵۵ و ۵۵۶ که طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیدا شدند : یکی از این نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود و سر دیگری را که لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت, معلوم بود که دراز کش مجروح شده بوده است. پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند. اسامی را در کامپیوتر دیدیم، آن که نشسته است، پدر است و آن که درازکش است، پسر است... پدری سر پسر را به دامن گرفته است... سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر.. 🏴 🕊🌹 کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
رحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْیا أَمْرَنَا خدای رحمت کند کسی را که امر و راه ما را احیا کند 📚 وسائل‌الشیعه، ‌جلد10‌، صفحه392 کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 وقتی عزاداری می‌کرد، در حال خودش نبود. حتی گاهی از هیأت برمی‌گشت ولی باز هم در حال و هوای عزاداری بود. یک بار که از هیأت برگشت، دیدم لب‌هایش خشک و سفید شده. گفت: مامان خیلی تشنه‌ام. گفتم: این همه آب و شربت پخش می‌کنند، چرا نخوردی؟ چرا به خودت ظلم می‌کنی؟ گفت: مامان مگر امام حسین(ع) با لب تشنه به شهادت نرسید؟! راوی: کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
من أرادَ اللّه بِهِ الخَیرَ قَذَفَ فی قَلبِهِ حُبَّ الحُسَینِ علیه السلام و حُبَّ زیارَتِهِ. کسى که خدا خیرخواه او باشد، محبّت حسین (علیه السّلام) و شوق زیارتش را در دل او مى اندازد. 📚 بحار الأنوار،جلد ۹۸، صفحه 76 کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود. وقتی ایام محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر می داشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده می‌گرفت. با عشق و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد . وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار می دادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن و کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد... بهش می گفتن آقا حامد شما افسری و همه می شناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن. می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی" و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت" که بالاخره این طور هم شد. کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌹🏴🥀🕊🥀🏴🌹 اساس دین با پیوند خورده و به برکت هم باقی مانده است. کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 حسین برای شهید شدن خیلی عجله داشت. می ترسید از قافله شهدا جا بماند. اما یک روزی حرفی عجیب زد. می گفت: دیگر ترسی از شهید شدن ندارم. گفتم: تو که تا دیروز خیلی دلواپس بودی. گفت: در عالم رؤیا رفتم سمت خیمه امام حسین (ع). محافظش راه نداد. گفت: اگر سؤالی داری بنویس. نوشتم آیا من شهید می شوم. جواب آمد که شما حتما شهید می شوید. راوی: کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht