#با_شهدا_گم_نمی_شویم
-محمد پاشو!..پاشو چقدر می خوابی!؟
-چته نصفه شبی؟بذار بخوابم..
-پاشو،من دارم نماز شب میخونم کسی نیست نگام کنه!!!
یا مثلا میگفت:«پاشو جون من، اسم سه چهار نفر مومن رو بگو تو قنوت نماز شبم کم آوردم!
"شهید مسعود احمدیان" هرشب به ترفندی بیدارمان میکرد برای نماز شب..عادت کرده بودیم!
#نماز_شب
@shohadatarigh
سلام رفقا🖐
یه ختم صلوات داریم ویژه یکی از شهدا
#شهید_محمد_مهدی_رحیم_آبادی
همت کنید و شرکت کنید.
بسم الله
ارسال تعداد صلوات:👇
@tarhekolli31
پ.ن:
یه نفر خواب دیدن شهید درخواست دعا و خیرات داشتند. ان شاءالله جبران میکنن برامون شب جمعه کربلا
@shohadatarigh
یک روز همراه شهید ملاآقایی به اهواز می رفتیم او در بین راه شروع به صحبت کرد. حرفهایش بوی درد می داد. می گفت در شهر در پشت جبهه، همه اش دعوا و درگیری و جدایی است. یکی استعفاء می کند، یکی محل کارش را عوض می کند و یکی از این گروه جدا شده گروه تازه ای را تشکیل می دهد. هر کس دنبال منافع شخصی خویش است اما در جبهه اثری از اختلاف و درگیری نیست.
اینجا جز صداقت جریان ندارد. هیچ وقت نشده است که من سر کسی داد بکشم. هیچ وقت هم بچه ها از کار، ابراز خستگی نکرده اند. اگر کسی تندی کرده، از روی حب و بغض شخصی نبوده، بلکه بخاطر خدا بوده، بخاطر این بوده که کار سریعتر انجام شود.
اگر عیب و نقصی در کنار من یا شما و در کار نیروها باشد هیچ وقت به خود اجازه نمی دهیم با نگاه بغض آلود به آن بنگریم. چون همه تلاشها برای یک هدف است. ضعفی اگر بود همه در صدد برطرف کردن آن بر می آمدند و کسی را شماتت نمی کردند. اما کاش این صداقت به شهرها هم منتقل می شد کاش...
فرماندهٔ مهندسی جهاد سازندگی
شهید حجت ملاآقایی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@shohadatarigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا نمیدونم در موردش چی بنویسم!
همین.
غصه داره
@shohadatarigh
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
همه از بوی خوش عطرش می شناختندش. هر کجا می رفت آنجا را نیز خوش بو می کرد. وقتی از نام عطرش می پرسیدیم، همیشه جواب سربالا میداد.
شهید که شد در وصیت نامه اش نوشته بود: " به خدا قسم، هیچ گاه به خودم عطر نزدم. هر وقت می خواستم معطر شوم از ته دل می گفتم : " یاحسین "
@shohadatarigh
برای این که خدا لطفش شامل حال ما بشه باید شبانه روز برای خدا باشیم.
قلم می زنیم...برای خدا
قدم می زنیم...برای خدا
همه چیزمون برای خدا
#سردار_دلها_همت
پ.ن:
امروز کارهامون رو با یاد خدا انجام دادیم؟
@shohadatarigh
کلی راه از سرخه آمده بودیم برای شرکت در مراسم عروسی. جلوی در که رسیدیم محمدباقرایستاد ومن رفتم داخل. چشمم که به مهمان ها افتاد،به سرعت برگشتم بیرون. خنده اش گرفت. گفت: تا حالا عروسی اینجوری ندیده بودی؟ گفتم:نه ولی اینجا انگار زنونه اس ها! گفت: نه زنونه مردونه قاطیه.
ندیدی من نیومدم داخل؟ چون میدونستم این جوریه نیومدم.
باهم رفتیم بیرون وتاآخرشب توی خیابون ها دور زدیم تا بالاخره مراسم عروسی تمام شد. برای خوابیدن رفتیم خانه ی خواهرم. خواهرم تا چشمش به ما افتاد باعصبانیت گفت: از سرخه تا اینجا اومدید که تو خیابونا بچرخید؟! ترسیدید بیایید تو بخورنتون؟ محمدباقرگفت:بحث خوردن نخوردن نیست. اگه می اومدیم تو باید به زن وبچه مردم نگاه می کردیم.
خواهرم گفت:این همه مردم بودن شماهم یکیشون.
محمدباقر که حسابی عصبانی شده بود. داد زد وگفت:ما چیکار به بقیه داریم؟باید خودمون رو حفظ می کردیم که کردیم. رسم اینجارو که نباید با دینمون عوض کنیم.
#شهید_محمد_باقر_اسدی
📚فرهنگنامه شهدای سمنان
جلد اول ص422
@shohadatarigh