📜📜📜🌿🌹🌿🌹🌿📜📜📜
#حکمت238
#سؤال: چرا حضرت فرمودند چاره ای جز بودن با او نیست؟
#جواب:
✳️درباره #حکمت238 نکاتی را باید عرض کنم:
🔴۱) نکته اول: این است درتمام روایات و تمام نهج البلاغه نباید فراموش کنیم اهل بیت(علیهم السلام) از جنس ما بودند و با ما سخن میگفتند ⏪لذا همانطور که ما در کلام خودمان گاهی از تشبیه، استعاره ، کنایه وضرب المثل وایهام وامثال اینها و انواع و اقسام صنایع ادبی استفاده میکنیم اهل بیت ( علیهم السلام) نیز از این صنایع ادبی استفاده میکنند.
🔴۲) نکته دوم: ما در زبان فارسی ضرب المثلی داریم که مفاهیم خیلی زیادی را درخودش جای دارد که " زن بلاست الهی هیچ خانه ای بی بلا نباشد"
🔴۳) نکته سوم: حقیقت و واقعیت این است زن بواسطه جزئی نگری که از نظر روانشناختی دارد و به جهت حساسیت عاطفی که در او تجمیع شده خیلی یا گاهی وقتها در زندگی ، خانه ومحیط خانواده به نکاتی اصرار می ورزد و میگوید که ظاهرش خیلی تلخه لذا حضرت در #حکمت61 نهج البلاغه از این جهت زن را به عقربی تشبیه میکند که فرقش با عقرب طبیعی این است که نیش آن گزنده و کشنده است اما نیش زن شیرین است.
⁉️چرا تشبیه به عقرب کرده است؟؟
👈چون عقرب اقتضا طبیعتش نیش زدن است اقتضا طبیعت زن هم این است که به ریزه کاری های اطراف خودش خیلی خیلی حساسه . اصل این ویژگی در طبیعت زن هست و اگر هم جهتش درست باشد حتما مفید است.
⭕️اما گاهی وقتها اشتباه میشود بی توجهی میشود به تعبیر امروزی ها به " گیردادن به اطرافیان" مبتلا و نیش عقرب میشود اما نیش عقربی که نه از ره کین است اقتضا طبیعتش این است.
✅با این تفاوت که نیش عقرب کشنده است اما نیش زن چون با نیت خیر و عاطفه و احساس همراه است شیرین میباشد تحملش خیلی خوبه ، شیرینه ، قشنگه.
👈 لذا اگر حضرت زن را تعبیر به شر میکند این ادامه #حکمت61 است نه اینکه خدای ناکرده از دیدگاه امیرالمومنین زن اساساً در عالم خلقت موجود شر باشد آن جور که مسیحیان بعد از عیسی( علیه السلام) به انحراف رفتند و این چنین اعتقادی را پیداکردند.
🖊حجتالاسلام مهدوی ارفع
📜🌹🕊
📜🌿🌹
📜📜📜📜
عمری شریک سفره و نانت شدم رفیق
روضه به روضه میهمانت شدم رفیق
حالا که راه بسته شده،تو بیا بگو:
دیدم نیامدی ، نگرانت شدم رفیق!
#اللهم_ارزقنا_ڪربلا🌺🌿
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌺
هدایت شده از ❣️ شهادت نامه ی عشاق❣️
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا.mp3
2.74M
🖤بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا😭
💚 با صدای #شهید_سیدمجتبی_علمدار
@ShahadatNameOshagh
🖤 السلام علی الحسین
🖤 و علی علی بن الحسین
🖤 و علی اولاد الحسین
🖤 و علی اصحاب الحسین
#شب_جمعه
#شب_زیارتی
هدایت شده از •ڪاڹاݪ شھداےگمناݦ•🇵🇸
شور باز زدم آقا به تو رو..._۲۰۲۱_۰۹_۰۲_۲۱_۱۶_۱۹_۱۲۶.mp3
3.47M
من بشکسته سبو ..💔
#آرامش_سحر
فراق.mp3
6.15M
دوباره مضطرم😭
یهرحمی مادرتکنهبهاشکمادرم😭💔
@stikersaze
💔 منو جدا شدن از تو؟
خدا نکند!
خدا هر آنچه کند
از تو أم جدا نکند...
#امام_حسین #شب_جمعه
#اربعین
@stikersaze
🔵 سازگاری و هماهنگی با مردم
💠 هماهنگی در اخلاق و رسوم مردم، ايمن ماندن از دشمنی و كينه های آنان است.
📒 #نهج_البلاغه ، حکمت ۴۰۱
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
🌱 #نوجوانانه
🔰 اعتدال در دوستی
⚠️ مراقب صمیمی شدن بیش از اندازه با دوستات باش چون ممکنه یه روز با هم مشکل پیدا کنید درحالی که همه اسرار و دردلهای تو رو میدونه.
📒 #نهج_البلاغه، برگرفته از حکمت ۲۶۸
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
📔 لذت مطالعه (خلاصه کتاب)
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند. (۳۶)
📚 انتشارات عهدمانا
پلیسی که مسن تر بود دست داد و سلام کرد و گفت : « سلام پدر . من ستوان استپان هستم ، ببخشید که کمی دیر رسیدیم. »
ستوان استپان نگاهی به اطرافش انداخت و رو به کشیش گفت : « متأسفم پدر ، سرقت از کلیسا نهایت بی شرمی است... آیا چیز با ارزشی هم به سرقت رفته است ؟ »
کشیش گفت : « به نظر نمی رسد از اموال کلیسا چیزی برده باشند ، اما در کشوی میز کارم ، دوهزار دلار پول نقد بود که حالا نیست. » پلیس گفت : « سارق یا سارقان از کجا وارد کلیسا شده اند ؟ » کشیش با دست درِ پشتی را نشان داد و گفت : « قفل آن در شکسته شده است. » ستوان به همکارش که داشت با دقّت به هم ریختگی محراب را نگاه میکرد، گفت : « سرکار دنیس ! لطفاً از در پشتی انگشت نگاری کنید. بعد بیایید به دفتر کار جناب کشیش. » کشیش و ستوان به طرف دفتر کار به راه افتادند. ستوان با دیدن دفتر به هم ریختهٔ کشیش پرسید : « آیا شما همیشه در دفتر کارتان مبلغ قابل توجهی پول نگهداری می کنید؟ »
کشیش گفت : « نه ! من هیچ وقت پولی در دفترم نگه نمی داشتم. این دو هزار دلار ، پول یک مرد تاجیک بود که قرار بود بیاید و آن را از من بگیرد. »
ستوان به کشیش خیره شد و گفت : « یک مرد تاجیک ؟ آیا او می دانست شما دوهزار دلار را دفتر کارتان نگه می دارید ؟ » کشیش بی حوصله جواب داد : خیر ! او چیزی نمی دانست . قرارمان دو روز پیش بود ، اما نمیدانم چرا نیامد. » ببخشید پدر ! آیا شما با این مرد تاجیک ، قصد معاملهٔ چیزی را داشتید؟
↩️ ادامه دارد...