eitaa logo
•ڪاڹاݪ شھداے‌گمناݦ•🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
4.4هزار ویدیو
67 فایل
کپی مطالب≡صلوات به نیت ظهور امام زمان ارتباط با ما↯ @Shahidgomnam_s کانال دوم↯ @BeainolHarameain ڪانـاݪ‌روضـہ‌امـون↯ @madahenab ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/16670756367677
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا.mp3
2.74M
🖤بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا😭 💚 با صدای @ShahadatNameOshagh 🖤 السلام علی الحسین 🖤 و علی علی بن الحسین 🖤 و علی اولاد الحسین 🖤 و علی اصحاب الحسین
فراق.mp3
6.15M
دوباره مضطرم😭 یه‌رحمی مادرت‌کنه‌به‌اشک‌مادرم😭💔 @stikersaze
💔 منو جدا شدن از تو؟ خدا نکند! خدا هر آن‌چه کند از تو أم جدا نکند... @stikersaze
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔵 سازگاری و هماهنگی با مردم 💠 هماهنگی در اخلاق و رسوم مردم، ايمن ماندن از دشمنی و كينه های آنان است. 📒 ، حکمت ۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 🔰 اعتدال در دوستی ⚠️ مراقب صمیمی شدن بیش از اندازه با دوستات باش چون ممکنه یه روز با هم مشکل پیدا کنید درحالی که همه اسرار و دردلهای تو رو میدونه. 📒 ، برگرفته از حکمت ۲۶۸ 💌
📔 لذت مطالعه (خلاصه کتاب) 🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند. (۳۶) 📚 انتشارات عهدمانا پلیسی که مسن تر بود دست داد و سلام کرد و گفت : « سلام پدر . من ستوان استپان هستم ، ببخشید که کمی دیر رسیدیم. » ستوان استپان نگاهی به اطرافش انداخت و رو به کشیش گفت : « متأسفم پدر ، سرقت از کلیسا نهایت بی شرمی است... آیا چیز با ارزشی هم به سرقت رفته است ؟ » کشیش گفت : « به نظر نمی رسد از اموال کلیسا چیزی برده باشند ، اما در کشوی میز کارم ، دوهزار دلار پول نقد بود که حالا نیست. » پلیس گفت : « سارق یا سارقان از کجا وارد کلیسا شده اند ؟ » کشیش با دست درِ پشتی را نشان داد و گفت : « قفل آن در شکسته شده است. » ستوان به همکارش که داشت با دقّت به هم ریختگی محراب را نگاه میکرد، گفت : « سرکار دنیس ! لطفاً از در پشتی انگشت نگاری کنید. بعد بیایید به دفتر کار جناب کشیش. » کشیش و ستوان به طرف دفتر کار به راه افتادند. ستوان با دیدن دفتر به هم ریختهٔ کشیش پرسید : « آیا شما همیشه در دفتر کارتان مبلغ قابل توجهی پول نگهداری می کنید؟ » کشیش گفت : « نه ! من هیچ وقت پولی در دفترم نگه نمی داشتم. این دو هزار دلار ، پول یک مرد تاجیک بود که قرار بود بیاید و آن را ‌از من بگیرد. » ستوان به کشیش خیره شد و گفت : « یک مرد تاجیک ؟ آیا او می دانست شما دوهزار دلار را دفتر کارتان نگه می دارید ؟ » کشیش بی حوصله جواب داد : خیر ! او چیزی نمی دانست . قرارمان دو روز پیش بود ، اما نمیدانم چرا نیامد. » ببخشید پدر ! آیا شما با این مرد تاجیک ، قصد معاملهٔ چیزی را داشتید؟ ↩️ ادامه دارد...
ایام محرم یک بازی مذهبی تقدیم همه شما عزیزان برای فرزندان دلبندتان
🔵 پیوند صفات نیک با یکدیگر 💠 اگر در كسی خصلتی شگفت ديديد، همانند آن را نیز انتظار كشيد. 📒 ، حکمت ۴۴۵