به مناسبت مراسم یادواره شهید سید جعفر ذاکری امروز در #گلزارشهدای_شیراز
#شهیدی که #شهادت همرزمانش را پيش بینی کرد ...
🔰شب بیست و یکم ماه رمضان بود. بعد از مراسم احیا بچه ها در سنگر خوابیده بودند. به سمت سید جعفر رفتم. به خاطر شکستگی پایش یک عصای چوبی همراهش بود، با پای لنگان خودش را به عملیات رسانده بود.
گفتم: سید این عصات را بده، باهاش پای برادرم رحیم که خوابیده را بشکونم فردا نتونه بیاد عملیات، خیلی کوچیکه می ترسم شهید بشه!
خندید و گفت: نیاز نیست ، برادر تو شهید نمیشه!
به مهدی ارشاد و حسین آتش پور که کنار برادرم خوابیده بودند اشاره کردم و گفتم: این ها چی؟
خندید و گفت: بله، این دو نفر فردا شهید می شن!
روز بعد اکثر بچه های آن سنگر من جمله سید جعفر، مهدی و حسین شهید شدند، اما برادرم زنده ماند!
👆برشی از کتاب لاله سرخ کوشک
🌷🍃🌷
#شهید سید جعفر ذاکری
#شهداےفارس
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
یاد همه #شهدای عملیات رمضان بخصوص شهید ذاکری
🌷عملیات رمضان بود, روز شهادت امیرالمؤمنین بود که به شدت زخمی و به عقب منتقل شد. روز بعد دوباره او را در میدان نبرد دیدم. عمامه سیاه نیم سوخته اش را بر سر گذاشته بود و پیشانی زخمی اش را با دستمالی سفید بسته بود.
از سال ۵۶ می گفت:خدایا شهادت را نصیبم کن!
حال بعد از پنج سال, در ماه رمضان با تنی پر زخم و لبی تشنه حاجت روا شد!
#طلبه_شهیدسیدجعفرذاکری
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
🌹🍀🌹🍀
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
امروز یه طوری میشه گفت پایان حدود دو ماه نوکری و چهله برای امیرالمومنین ع هست ✅
سفره غدیر و دهه ولایت و امروز هم مباهله جمع میشه
🇮🇷پایان سفره هم در خونه یکی از شهدای سادات و شهدای عملیات رمضان
شهدایی که در گرمای تیرماه سال ۶۱ خوزستان غریبانه جنگیدند و شهید شدند
♨️پس گرمای هوای امروز ، ما را از شهدا جدا نکند...
•دلت که گرفت💔
•با رفیقی درد و دل کن
⇜که #آسمانی باشد
•این زمینیـ🌎ها
•در کارِ #خود مانده اند
#رفیق_شهیدم 🌷
#گاهےنگاهے😔
🌹🍃🌹🍃
عصر پنجشنبه، هدیه به شهدا #صلوات
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرسول سجادیان⭐️
🌹شب از نیمه گذشته بود. سید رسول یک ماشین را جلو مسجد، در پست بازرسی متوقف کرد. اسلحه اش را از شیشه داخل داد و شروع کرد با سرنیزه اسلحه اش به چیزی ضربه زدن!
سرنشینان یک خانم و آقا بودند وضعیت ظاهری خانم به شکلی بود که به نظر حامله می آمد. سید رسول به بچه ها گفت: ماشین را بازرسی کنید!
مقادیر زیادی مواد مخدر در ماشین جاسازی شده بود. به سید رسول گفتم: با سرنیزه به چی می زدی؟
خندید. گفت: کار خدا بود! وقتی ماشین را نگه داشتم، به راننده گفتم کجا می روید؟
گفت: خانمم حامله است دارم او را به بیمارستان می برم!
به خودم گفتم مسیر بیمارستان که خلاف جهت است!
به دلم آمد که این زن هم حامله نیست. سرنیزه ام را به شکمش نزدیک کردم، دیدم عکس العملی نشان نمی دهد، دلم قرص شد که به هدف زده ام. نوک سرنیزه را در شکمش فرو کردم دیدم پارچه و پنبه است که با سرنیزه بیرون می آید!
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
شهدای غریب شیراز
🎊🎊🎊🎊🎊 🚨مسابقه شماره 2⃣1⃣دهه امامت و ولایت تا عید مباهله 🔹هر روز در دهه ولایت تا #عیدمباهله یک مساب
زمان مسابقه را تا فردا صبح ساعت ۱۰ صبح تمدید می کنیم ..
آخرین مسابقه هست
انشاالله همه شرکت کنند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃حرم حسین ...
🍃چجوری دلت میاد نرم حسین
⏯ #نماهنگ
▪️ #6_روز_تا #محرم
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌙 #شب_جمعه کربلا می خواهم...
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
سلام امام زمانم
🌷🕊🍃
ای منتظـــــران بار دگـر جمعه رسیده
دلتنگ فرج، وقت خوش ندبه رسیده
در حسرت آن جمعهام آخر که بگویند
خورشید علـــی آمده، از کعبه رسیده
#صبحمون_مهدوی 💚
#عاقبتتون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🔰بار آخری می رفت و بر می گشت و به من نگاه می کرد و برام دست تکون می داد. خیلی ناراحت شدم.
دلم شور کریم را می زد. سر به سجده گذاشتم و با گریه گفتم: یا حضرت زینب اگر اتفاقی برا کریم افتاده خودت صبرم بده!
تو سجده خوابم برد. دیدم کریم سراسیمه دوید تو اتاق و گفت: مادر یه ظرف بده!
یه ظرف بهش دادم. ظرف را پر از شربت کرد. خوردم.
گفت: مادر من برای این شربت خیلی زحمت کشیدم یه ذره اش را هم بده به خواهرم.
از خواب پریدم.
🔰نیم روز بود که خوابم برد. دیدم سر کوچه پرچم لاالله الا الله بر افراشتن. به خانه که رسیدم، دیدم پنج خانم سیاه پوش کنار در ایستاده و با گریه به آسمان نگاه می کنند. گفتم چه شده!
گفتند: شهید عبدالکریم زارع دارد در آسمان چراغ روشن می کند.
نگران از خواب پریدم.
یک ماهی گذشت که پسر همسایه خبر آورد کریم زخمی شده، باز هم 15 روز طول کشید که فهمیدم در همان روزی و ساعتی که خواب دیده بودم به شهادت رسیده است.
#شهید عبدالکریم زارعی
#شهدای_فارس
#شهادت:21/4/1364- قدس 3
🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_شمس_الدین_غازی*
#نویسنده_غلامرضا_کافی*
#قسمت_پنجم
در نه ماهگی هم خواب عجیب تری دید. خواب دید که میانه ی تابستان است و موسم پادشاهی میوه ها درختان از پرباری سر فرو آورده اند و طارمها در چراغانی و ریسه های انگور در تلالو صفحه ی خوش نشین امامزاده رفته بود و آب زده و بلقیس پایین دست امام ،شهر سید محمد باقر و یک عالی مقام دیگر نشسته بود و از هر دری سخن میگفتند که ناگاه هلهله ی مردم آنان را متوجه پایین پله ها کرد.
شاه بود و فرح که از پله های امامزاده بالا می آمدند. هر یک خوشه انگوری در دست داشتند و چون به بالای سکو رسیدند به عروس خانم تعارف کردند و او از هیچ کدام نپذیرفت. این ،امتناع شاه و ملکه را سخت ناراحت کرد؛ اما سید
توضیح داد که زنان ما در وقت حاملگی از دست کسی چیزی نمیخورند. این بود که صبح زود ،طبق معمول همه خاندان و بلکه اهالی محل به پدربزرگ مراجعه کرد تا تعبیر خوابش را از زبان او بشنود ،حاصل این بیت نغز حافظ بود که
«گوهر پاک بباید که شود قابل فیض
ورنه هر سنگ و گِلی لولو و مرجان نشود»
پیر پیراسته همچنین توصیه کرد که خوابش را برای کسی تعریف نکند که سفارشی قرآنیست «لاتقصص رؤیاک علی اخوتک» و گفت عروس خانم فقط این را بدان که این کودک ،تو دختر باشد یا پسر با این شاه و این حکومت مخالف خواهد بود و با او مبارزه خواهد کرد.
باری شمس الدین در ململ رؤیای مادر و مخمل خیال خواهران بزرگ میشد و درست یک ساله بود که نظر کرده حضرت ابوالفضل شد. آن هم این گونه که در دامن مادر و بر پشت بام بود .
هوا اندکی گرم بود طوری که صورت سرخ و کوچکش عرق انداخته بود درست مثل شبنمی که بر گلبرگهای لاله نشسته باشد.
با همه هیاهوی کوچه و صدای سنج و دمام و آواز نوحه خوان که از سقای دشت کربلا میخواند و روز تاسوعا را به عزاداران حسینی تسلیت میگفت .
شمس الدین در حریر دامن مادر به خواب رفته بود خاله نیز در کنار مادر گوش به نوحه زنجیرزنان داشت و چشم به چهره ی شمس نوری در دلش می تابید و به لطف چهره ی عنابی خواهرزاده صلوات و دعا و ان یکاد میدمید و ماشاء الله و الله اکبر میکرد، دست به زانو میزد و ذوق میکرد خاله قربونش بره حقه ی نگین شرف شمسه، صورت که نیست! تابش خورشید و خواب شمس مادر را قانع کرد تا لذت تماشای عزاداران را از خود بگیرد طفل را بغل بزند ،پایین بیاید و او را در گهواره بخواباند .پا در پله اول نردبان چوبی که می،گذارد سر میخورد و هراس پرت شدن از ارتفاع تمام وجودش را پر میکند سرش گیج میرود و کودک از آغوشش رها میشود.
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
🚨برنده مسابقه ۱۲ دهه ولایت و امامت
با انتخاب خانواده سردار #شهیده مریم رحیمی(از شهدای سلامت) از بین کسانی که جواب صحیح دادند :
👈خانم صدیقه غلامپور از شیراز
🚨برنده جهت دریافت هدیه مسابقه باید در عرض ۲۴ ساعت آینده به ادمین کانال پیام بدهد در غیر این صورت فرد دیگر جایگزین خواهد شد
#هییت_شهداےگمنام_شیــراز
🌱🍃🎊🌱🍃🎊
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دخترم پول تو جیبی هر روزش رو صدقه میداد که به پدرش نخندن!
🔹حبیبهسادات موسوی همسر جانباز مجتبی مروتی که از ناحیه صورت مورد اصابت ترکش قرار گرفته بود، در برنامه «ماه در میزند» از مشکلاتی گفت که بچههاش با اون دست به گریبان بودن😔
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرسول سجادیان⭐️
🌹سمیناری کشوری در دانشکده ادبیات شیراز برگزار شده بود. امنیت این مراسم هم با بسیج بود. چند روزی در یک مدرسه مستقر بودیم و برای کارهای حفاظت به دانشکده رفت و آمد می کردیم.
یک روز سید رسول نبود. وقت نماز شد. تعدادی از بچه ها برای نماز جماعت رفتند، تعداد هم گفتند نماز جماعت که اجباری نیست، همین جا به صورت فرادا می خوانیم. وقتی سید رسول برگشت کسانی که به جماعت رفته بودند، شکایت آنها که نیامده بودند را کردند. سید رسول همه ما را در حیاط مدرسه جمع و شروع به بشین و پاشو و کلاغ پر بردن کرد. حسابی رمق ما را گرفت. بچه هایی که برای نماز رفته بودند شاکی شدند که چرا ما باید تنبیه بشویم! سید رسول خیلی جدی گفت: این تنبیه برای رفتن و نرفتن به نماز جماعت نیست، این تنبیه به خاطر این است که شما ده نفر با هم یک دل و یک پارچه و متحد نبودید. یا باید همه با هم می رفتید یا هیچ کدام نمی رفتید!
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۳ تیرماه سالروز تولد شهید محمدرضا تورجیزاده/ روضهای که شهید تورجیزاده پشت بیسیم برای شهید خرازی خواند
◾️گفتنی است مزار شهید تورجیزاده گلستان شهدا اصفهان میباشد.
شادی روحش صلوات🌹
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🕊🌹🕊🍃━━━┓
🆔🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌱••
اگر روزی خبر شهادت این بنده حقیر
سرا پا تقصیر را شنیدید؛ علت آن را
جز کریمی و رحیمی خدا ندانید؛
اوست که رو سیاهی چون مرا هم
می بخشد و مرا یاری می کند...🦋!
#شهیدمحسنحججی🤍
♥️•••|↫ #شهــیدانه
#شبتان_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🕊🌷🍃
شهید نظر میکند به وجه الله !
از آن زمانی که نگاهم
به نگاه تو گره خورد
تمام آرزویم
این شده است که
کاش میشد دنیا را از قاب
چشم های تو دید . . .
همان چشم هایی که
غیر از خدا را ندید !🕊💔
#شهید_حبیب_روزیطلب🌷
#صبح_وعاقبتتون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🔰۵ سالش بود.... روز اول مهد... اﺯ ﻣﻬﺪﻛﻮﺩﻙ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺳﺮﻳﻊ ﺑﻴﺎ...ﭘﺴﺮﺕ ﺳﺮﻛﻼﺱ ﻧﻤﻴﺮﻩ😳
سریع خودمو به مهد رسوندم....
با اخم پشت در اتاق مدیر نشسته بود...
گفتم: چی شده مهدی، چرا سرکلاس نمیری؟
بغضش ترکید و گفت: «آخه خانم معلم بی حجابه!»
تا معلمش را عوض نکردم به کلاس بر نگشت.
✍قسمتی از وصیت نامه شهید:
پای خویش را در جای پای #امام گذارید که در جریان زندگی بدون امام به هدف منتهی نخواهید شد و نسبت به امام خویش عشق بورزید و او را از دل و جان دوست داشته باشید و بغض اعداء او را در دل بگیرید
#شهیدمحمدمهدی_زیبایی_نژاد
#شهدای فارس
#ﻫﻔﺘﻪ_ﺣﺠﺎﺏ و ﻋﻔﺎﻑ
🌱🌷🌱🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🚨
اعضای محترم کانال
با توجه به پیشنهادات برخی اعضا مبنی بر افزایش یا کاهش مطالب ارسالی در روز ، خواهشا" جهت بهتر شدن وضعیت کانال ، به لینک نظرسنجی زیر وارد و در خصوص تعداد مطالب ارسالی روزانه نظر بدهید👇👇
https://EitaaBot.ir/poll/3vog
از اینکه در بهتر شدن مطالب کانال شهدا به ما کمک میکنید، متشکریم
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_شمس_الدین_غازی
#نویسنده_غلامرضا_کافی
#قسمت_ششم
فریاد میزند و نام مبارک حضرت ابوالفضل را تلاوت میکند .میتواند فریاد او در غوغای صدای سنج و دمام عزاداران گم شود. میتواند نردبان یک بند انگشت دیگر بلغزد تا خودش هم مثل کودکش نقش زمین شود. مادر بیش از آن که فکر خودش باشد دغدغه طفلش را دارد این است که از تاریکنای ضمیرش فریاد میکشد به حق این روز عزیز به جان مادرت ،ام،البنین بچه ام بچه ام.. یا حضرت عباس بچه ام رو از تو میخوام به خاطر خودت. میخوام خدمتگزار شما باشد. همه ی این دعا و تضرع در کسری از ثانیه صورت گرفت خوشبختانه صدای مادر در غوغای عزاداران گم نشد چند نفر به کمکش آمدند و او را نجات دادند اما شمس چی؟ کودک با دستمال سرکول به میخی که از پایه ی نردبان بیرون زده بود آونگ بود سرش شکسته بود و قطره ای خون که جاری شده بود بر موهای کم پشت و کوتاهش برق میزد هراس این حادثه هولناک چیزی نبود که به راحتی فراموش شود؛ اما عنایت حضرت عباس پسر امامزاده را حفظ کرد و این تنها نکته ای بود که میتوانست حال بلقیس را بهتر کند و او را هر چه سریعتر به زندگی برگرداند و دلش گرم تعبیر خوابهایی شود که از آینده ی پرفروغ این نظر کرده ی اباالفضل خبر میداد .
دبستان ۲۵ شهریور اردکان (شهید فاضلی امروز )اولین مکتب خانه ی شمس به حساب میآید که تعلیم و تربیت را در آن بعد از آن که از محضر پدر مؤمن و پدربزرگ روحانی خود بهره ها برده بود و چیزها فراگرفته بود آغاز کرد. چالاکی و چابکی او همراه با دلسوزی و مهربانی اش با پدر و مادر و دیگران از همان اول پیدا بود پسر خوش فرمان خانواده، اغلب خریدهای مادر را با خوشرویی انجام میداد و وقتی اندکی بزرگتر شد دیگر مادر نگران برف انبوه سپیدان نبود؛ چون او آستین همت بالا میزد و نرمه نرمه برف را از لبه ی بام پایین میریخت.
انتظار دغدغه زای بلقیس در یکی از روزهای بازگشت از مدرسه خوش قلبی و نوع دوستی شمس را بر او روشن تر کرد که پیش از هر سخنی در اعتراض و انتظار مادر، گفت: پیرزن و پیرمردی وسایلشان زیاد بود و نمی توانستند از سراشیبی بالا ببرند لازم بود کمکشان کنم و این بود که دیر شد .
#ادامه_دارد
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 شهدا واسطه فیض هستند؛
🎙 بخشی از سخنرانی حاج حسین یکتا در شب عید سعید غدیر در گلستان شهدای اصفهان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔰 حاج حسین یکتا
🌱🌷🌱🌷🌱
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرسول سجادیان⭐️
🌹آن زمان وسایل ارتباطی با مردم بسیار کم بود به خصوص در شهرستان ها و روستاهای کوچک، برای اینکه ارتباط ما با مردم برقرار شود و بتوانیم پیام های انقلاب را به مردم به خصوص در روستاهای حاشیه سیدان برسانیم، سید عبدالرسول پیشنهاد داد شروع به دیوار نویسی و شعار نویسی کنیم. بودجه ای برای این کارها نداشتیم. خودش شعارها و پیام های انقلابی را گلچین می کرد، بعضاً با پول و هزینه خودش رنگ و برس تهیه می کرد، بعد هم با خط زیبایی که داشت روی محل هایی که انتخاب کرده بودیم می نوشت.
کم کم تمام دیوارهایی که می شد روی آنها تابلو کشید پر از شعارهای سیدرسول شد. بعد از سیدان همین کار را در روستاهای اطراف کرد. آن زمان این کار ساده سیدرسول اثر زیادی داشت نه تنها از جنبه تبلیغی، بلکه از جنبه زیبایی هم شهر را زیباتر کرده بود.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌷 شهید همت:
من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم. علی وار زیستن و علی وار شهید شدن، حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست میدارم.
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💢هر کی داره هوس خادمی #شهدا بسم الله ...
#فراخوان جذب خادم الشهدا
در زمینه های #تخصصی
🚨🚨به خادم شهدا، جهت عکاسی و فیلمبرداری نیاز فوری داریم ..
لطفا اگه کسی شرایط داره اطلاع بدهد
#هییت_شهداےگمنام_شیــراز